دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

از خط تا مثلث تعارض

در تعارض خطی من با خودم مشکلی ندارم، بلکه با دیگری مشکل دارم.

علوم اعصاب نوین قادر به اثبات رابطە مثلثی بین احساسات، اضطراب و مکانیزم های دفاعی می باشد. این مثلث در روان پویشی مثلث تعارض نامیده می شود

مثلث تعارض

نظریه‌های روانکاوی در تاریخ روانشناسی مدرن جاذبه و دافعه بالایی داشته اند. آنان‌که در تکاپوی رویکردی عمیق به ذهن انسان هستند، این الگوی تفحص، درمان، و پژوهش را جذاب می‌یابند. اما آنانی که دقت و عینیت را ارج می‌نهند، نگاهی انتقادی به این دسته از نظریات دارند. روانشناسی امروز به آن حد از بالندگی رسیده است که عمق و دقت، هر دو را مبنای پژوهش و نظریه‌پردازی قرار دهد. در این مقاله با مثلث تعارض، یکی از اصطلاحات مهم در روان پویشی آشنا می شویم.

انسجام نظریه‌های روانکاوی در پیکره کلیِ روانشناسی جنبشی است که از اواخر قرن پیش آغاز و به ترک خوردن سوگیری روانشناسی علمی نسبت به نظریه‌های روانکاوی منجر شد. این سوگیری در پاسخ به انحصارگرایی، جزم‌اندیشی، و بیگانگی روانکاوان با روش‌شناسی علمی بود. یک نظریه و رویکرد را نمی‌توان به عنوان رشته‌ای علمی در نظر گرفت زیرا یک علم به تبع موضوع و روش است که تمایز می‌یابد و صِرف چند ابداع فنیِ روش‌شناختی در مطالعه ذهن انسان، آن هم با توجه به کثرت روش‌شناختی ذاتی علم روانشناسی، مبنای تأسیس یک رشته علمی نخواهد شد. روانکاو شدن بدون تسلط بر بنیان‌های علم روانشناسی ناممکن است. فروید به عنوان بنیانگذار روانکاوی، خود آن را بخشی از روانشناسی برشمرده است.

با وجود ضربه‌های محکم در قرن بیستم، روانکاوی همچنان یک رویکرد، نظریه، و تکنیکِ درمانی اثرگذار در گستره روانشناسی بالینی و روانپزشکی باقی ماند. نه می‌توان روانکاوی را طرد و انکار کرد و نه می‌توان بر فرقه‌گرایی و جزم‌اندیشی برخی اصحاب آن در دهه‌های میانی قرن گذشته صحه گذاشت. چنین تعارضی به ظهور نگاه مثبت و نقادانه به نظریه‌های روانکاوی منتهی شد. ثمره چنین نگاهی ظهور و پیشرفت نظریه‌های جدید روانکاوی بود که با آرایش و پیرایش نظریه‌های سنتی این گستره، عمق و دقت، هر دو را در مفهوم سازی و فن‌آوری خود لحاظ نمود.

نظریه دلبستگی و روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت از ثمرات چنین جریانی است. جان بالبی با روش‌شناسی علمی و بهره گیری از رفتارشناسی طبیعی، مفهوم دلبستگی را در چارچوبی علمی و بر بنیان‌ نظریه‌های روانکاوی بنا نهاد. حبیب دوانلو نیز با بهره‌گیری از نظریه دلبستگی و بازنگری انقلابی در فنون درمانی روانکاوی، روش درمانی کارآمدی را ابداع نمود که شواهد پژوهشی متعددی از آن حمایت می‌کنند. این روش درمانی عینیت رفتار درمانی را مبنای روش‌شناختی خود قرار داد اما بنیان نظری و فنی آن بر پایه روانکاوی است.

مفهوم مثلث تعارض

مثلث تعارض

مفهوم مثلث تعارض، امکان درک عملیاتی مفاهیم دفاع و اضطراب را در نظریه روانکاوی فراهم می کند. نخستین بار ایزرل و سپس مالان مفهوم «مثلث تعارض» را بر پایه مفهوم اضطراب علامتی فروید، به شکل نظام‌دار صورت‌بندی نمودند. دوانلو نیز آن را به همراه «مثلث شخصِ» منینگر، از بنیان‌های این روش درمانی قرار داد.

علم اعصاب می تواند نشان دهد نخستین چیزی که درون ما برانگیخته می شود، احساس است. سپس اگر این احساس به وسیله بخشی از مغز ما (یعنی مکانیزم اضطراب ناهشیار-UAM) به عنوان خطر تلقی شود، اضطراب به منظور سرپوش گذاشتن بر این احساس ۱۲ میلی ثانیه بعد فعال خواهد شد. پس از فعال شدن اضطراب، ذهنِ شناختی (یعنی ایگو) ۰/۱ ثانیه بعد فعال خواهد شد و به فکر کردن (یعنی دلیل تراشی، نگرانی، عقلانی سازی، نشخوار و غیره) به منظور کاهش اضطراب اقدام می کند.

مثلث تعارض نحوه گریز آدم ها از احساسات دردناک و تهدیدآمیز خود را در پاسخ به افراد و رویدادهای دلخراش توصیف می‌کند. احساسات بنیادی به سبب ضربه‌های دوران کودکی با اضطراب همخوان می‌شوند. این اضطراب واکنش‌های ذهنی و رفتاری‌ای را فعال می‌نمایند که در اصطلاح به آنها دفاع می‌گویند.

اضطراب، یک اصطلاح پزشکی است که به تنش عضلانی ناهشیار اشاره دارد. اغلب اوقات این تنش عضلانی ناهشیار به قدری ظریف است که ما هشیارانه متوجه آن نمی شویم، با وجود این، هنوز بر افکار و به طور غیر مستقیم بر رفتار ما نیز تاثیر می گذارد.

دفاع‌ها واکنش‌هایی هستند که مواجهه سازنده با واقعیت‌های دردناک و سنگین زندگی را ناممکن می‌سازند. استفاده مکرر و نامتناسب از دفاع‌ها سبب بروز مشکلات روان‌شناختی می‌شود. این تعارض که در روابط گوناگونی خود را نشان می‌دهد، در قالب مثلث شخص (روابط مهم گذشته و کنونی و رابطه درمانی فرد) توصیف می‌گردد.

همه ما در مواجهه با رویدادهای زندگی خود دچار احساسات متعددی می‌شویم. این احساسات بر پایه نیازهای بنیادی روان‌شناختی شکل می‌گیرند و موتور انگیزشیِ اعمال ذهنی و رفتاری‌اند. هر رویدادی بسته به اینکه چه نسبتی با نیازهای ما داشته باشد، احساسات خفیف و شدیدی را در ما بر می‌انگیزد. هر رویدادی که در نسبت با نیازهای ما مهم ارزیابی شود، برانگیزنده احساسات است. حال اگر نیاز مهمی، همچون دلبستگی و محبت و یا آزادی و مراقبت، در بافت یک رابطه صمیمی دچار آسیب و نقصان شود، هیجان‌های شدید و مهمی همچون خشم، گناه، و غم را در ما بیدار می‌کند. این هیجان‌ها موتور انگیزشیِ ترمیم و یا حذف و تخریبِ منبع آسیب هستند (خشم)، اما دلبستگی و نیازمندی به موضوع دلبستگی هم سبب برانگیخته شدن هیجان‌های متضاد می‌گردد (گناه)، هم سبب همخوان شدن این هیجان‌های متعارض با اضطراب می‌شود، و هم به عزای شکست دلبستگی می‌انجامد(غم).

همه ما در کودکی مجبور بودیم با واکنش‌های ذهنی و رفتاری خاصی هیجان‌ها را مهار ‌کنیم، زیرا عدم مهار آنها و بدل شدنشان به رفتار می‌توانست پیامدهای تهدیدآمیزی برای نیاز و وابستگی ما به رابطه با والدین داشته باشد. اما این مهار ماهیتی مخرب و ناسالم دارد زیرا در کودکی توان و ظرفیت ذهنی بالایی جهت مهار سازنده این احساسات نداشتیم. در نتیجه اگر این اتفاق‌ها شدید یا مکرر رخ داده باشند، علایم و مشکلات روان‌شناختی در ما ظاهر و تثبیت می‌شوند. این فرایند مولد مثلث تعارض است.

شکل‌گیری مثلث تعارض زمانی ممکن است که دنیای درونی‌ای از افکار و احساسات در ما شکل گرفته و ظرفیت نسبی‌ای برای توجه و شناسایی و تحمل آنها فراهم شده باشد. باید حسی از من، تجربه‌های احساسی درونی و متمایز از اعمال آشکار، و نیز توانایی سخن گفتن و فکر کردن در خصوص آنها در کودک رشد نماید تا مثلث تعارض پدید آید.

خط تعارض

پیش از آنکه من با من در تعارض قرار گیرد، و پیش از اینکه من با شیوه‌های مناسب و نامناسب احساسات درونی را مهار کند، تعارضات ماهیتی خطی دارند و بین من و دیگری شکل می‌گیرند. تعارض خطی، برخلاف مثلثی، انعکاسی از یک حیات ذهنی فقیر درونی و کودکانه است. شیوه نامناسب دفاع‌ها در مهار احساسات در این حیات ذهنی بدوی، به نحوه ادراک و ارتباط من با دیگری باز می‌گردد، نه نحوه ادراک و رفتار نامناسب من با دنیای درونی‌ام.

در تعارض خطی من با خودم مشکلی ندارم، بلکه با دیگری مشکل دارم. در اینجا نگاه به جای اینکه رو به سوی درون باشد، رو به سوی بیرون است. اینکه مشکل ممکن است ناشی از من و نحوه مواجهه من با احساساتم باشد در این فضای ذهنی معنایی ندارد، بلکه دیگری و رفتارهای اوست که مشکل‌ سازست.

خط تعارض، به جای مثلث تعارض، به گروهی از دفاع‌ها یا شیوه‌های گریز از واقعیت اشاره می‌کند که ماهیتی بدوی دارند و همیشه و تماماً طرف مقابل و نه خود را ریشه تعارض می‌داند. این دفاع‌ها ادراک و رفتارهایی هستند که از ظرفیت بسیار پایین در شناسایی و تحمل احساسات درونی حکایت می‌کنند. معمولا این دفاع‌ها در دوران پیش‌زبانی شکل می‌گیرند و به تدریج که فرد رشد می‌کند جای خود را به دفاع‌هایی می‌دهند که بر مبنای مثلث تعارض عمل می‌نمایند، یعنی هنگامی که فرد مشکل را در درون خود می‌بیند و در نتیجه در تکاپوی مهار احساسات درونی خود است.

 آدم‌هایی که از سلامت نسبی روانی برخوردارند تنها در شرایط پر استرس و حاد از دفاع‌های بدوی استفاده می‌کنند. اما افرادی که دچار اختلالات شخصیت هستند، به دلیل ظرفیت روانی پایین، عمدتا از دفاع‌های بدوی استفاده می‌نمایند. بر همین اساس، افرادی که دچار اختلالات وخیم شخصیتی‌اند مشکلی در خود نمی‌بینند، و صرفاً دیگران را علت رنج خود می‌دانند و این همان خط تعارض است.

هرچه آدم‌ها بیشتر در دره دفاع‌های بدوی سقوط کرده باشند، روابط آشفته‌تری دارند و برای خود و طرف مقابل جهنم درست می‌کنند، اما هرچه فرد بیشتر اسیر مثلث‌های تعارض باشد، بیشتر در آتش جهنمی خود ساخته و درونی می‌سوزد. واکنش‌های گریز از واقعیت پیوستاری است که از واکنش‌های بدوی و بین شخصی آغاز می‌شود و به تدریج از ماهیت بدوی و بین شخصی آن کاسته می‌شود و ماهیت درون‌شخصی آن افزایش می‌یابد.

دفاع در مفاهیم روانکاوی شیوه تحریف و گریز از واقعیت و احساسات است که مبنای رنج و زجر آدمی، مولد مشکلات ارتباطی، و بازدارنده مواجهه خردمندانه با دردهای زندگی است.

منابع :

  • از خط تا مثلث تعارض – نیما قربانی – نشر بینش نو
  • پیوند دوباره با جوهره خویشتن – کریستین نایب
۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله

* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه مقالات سایت، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام هماهنگ نمایید. *

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ebrahim
۱۳۹۹/۰۵/۰۹ ۱۸:۴۷

بهتر از هر کتابی توضیح دادید و باعث فهم راحت موضوع میشه ممنون