دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

روان درمانی پویشی کوتاه مدت

مثلث تعارض

دیوید مالان بر این باور است که «هدف هر جلسه درمان قرار دادن بیمار در تماس با احساسات واقعی، تا جایی که بتواند تحمل کند، می‌باشد»، این نکته اشاره به ضرورت تعدیل میزان اضطراب برانگیخته شده دارد. مالان کار با تعارضات پویشی و موضوعات انتقال هیجانی از روابط گذشته تا حال را به تصویر می کشد. این تصویر به شکل دو مثلث در کتاب «تکنیک روانکاوی» کارل منینگر، وجود دارد. مالان این مثلث‌ها را «مثلث تعارض» و «مثلث شخص» نامید. هر یک از سه قطب(زوایه)، ایستاده در زیر دو عنصر دیگر می‌باشد. مثلث تعارض مولفه‌های مفروض در تعارض هیجانی را نشان می‌دهد.

قطب تکانه / احساس (F/I)رأس پایین مثلث، بازنمایی‌کننده عواطف فعال‌ساز است که کنش انطباقی را فعال می‌سازد. این احساسات واقعی و زیربنایی، اساساً سالم و حیات‌بخش هستند. اما در بیماران بخاطر متعارض شدن احساسات با عواطف بازدارنده، این قطب مسدود شده و بیمار در مقابل آن‌ها از دفاع‌های غیرانطباقی استفاده می‌کند.

بیمار: من آدمی نیستم که عصبانی شوم ( قطب احساس: خشم/قاطعیت). من تحمل می‌کنم (دفاع).

بیمار: گریه مال بچه‌هاست ( قطب احساس: غم/سوگ). سعی می کنم خم به ابرو نیارم (دفاع).

قطب اضطراب (A) : زاویه سمت راست، بازنمایی‌کننده عواطف بازدارنده است. اضطراب‌های پیوند خورده با احساسات متعارض که باعث تعارضات هیجانی می‌شود، را نشان می‌دهد. قطب اضطراب هم می‌تواند فعال‌ساز و هم می‌تواند بازدارنده (فلج کننده) باشد. عواطف بازدارنده به محدودیت و کنترل دیگر احساسات کنش محورتر مانند خشم، سوگ، برانگیختگی، خوشی و تمایل جنسی می انجامد. همانند تمام احساسات، احساسات بازدارنده نیز طبیعی هستند و می‌توانند سالم و انطباقی باشند. تعداد بسیار محدودی از بازداری‌ها می‌توانند مخرب باشند. افراد برای محافظت خود از خطر و هدایت خود برای دوری از تجارب مضر نیاز به اضطراب، گناه، شرم و درد دارند. اما بازداری شدید می‌تواند خوشی و غنای زندگی را تخریب کند، از این رو بازداری شدید پایه‌ای برای آسیب‌شناسی نوروتیک فراهم می‌کند.

بیمار: وقتی در مقابل او گریه می کنم( احساس واقعی: سوگ)، به شدت خجالت می کشم( عاطفه بازدارنده).

بیمار: می خواستم همسرم را در آغوش بگیرم( احساس واقعی: نزدیکی)، ولی واقعاً خجالت کشیدم( عاطفه بازدارنده)

قطب دفاع (D) : زاویه سمت چپ، مانورهای عادتی فرد یا همان دفاع‌ها که از تحریک تکانه یا احساس متعارض پیشگیری می‌کند، را نشان می‌دهد. این قطب پاسخ‌های غیرانطباقی یا مشکل‌سازی را نشان می‌دهد که تعارض میان بازداری و فعال‌سازی را مسدود می‌کند. همانند اثرانگشت، انواع زیادی از پاسخ‌های دفاعی وجود دارد. دفاع‌ها می‌توانند، رفتارها، افکار و حتی احساسات را دربرگیرند که برای اجتناب از تعارضات روانپویشی بکار گرفته می‌شوند. گاهی دفاع‌ها می‌توانند در تنظیم یا هدایت احساسات، انطباقی و مفید باشند. اما اغلب دفاع‌ها غیرانطباقی و مخرب هستند، مانند زمانی که احساسات انطباقی به شدت از طریق اضطراب، شرم، گناه، درد، تحقیر یا تنفر بازداری می‌شوند.

وقتی به قطب دفاع مثلث تعارض فکر می‌کنیم، ضروری است که در نظر داشته باشیم، هر احساسی می‌تواند به عنوان دفاع عمل کند، مک‌کالو آن را «عاطفه یا احساس دفاعی» می نامد. زمانی که بیمار یک عاطفه‌ فعال‌ساز مانند خشم را نشان می‌دهد، مهم است که بین استفاده انطباقی و غیرانطباقی این احساس بازنمایی‌شده بروی قطب دفاع تمایز قائل شویم. در زیر نمونه‌هایی از احساسات دفاعی غیرانطباقی و پیامدهای‌شان نشان داده شده است:

۱- خندیدن یا گریه‌کردن (احساس دفاعی)، زمانی که فرد واقعاً عصبانی (F) است که به دیگران اجازه سوءاستفاده می‌دهد.

پست های مرتبط

۲- وانمودی شدید به شادمانی (احساس دفاعی)، برای پوشاندن احساس غم (F) که انکار نمودن نیازها است.

۳- لوندگی جنسی (احساس دفاعی)، تلاشی برای یافتن عشق (F) که جستجویی گمراه‌کننده است.

۴- خشمگین یا تحریک‌پذیرشدن (احساس دفاعی)، برای پنهان کردن محبت (F) که انزوا می‌آورد.

مثلث تعارض
مثلث تعارض – مثلث شخص

مثلث شخص، الگوهای انتقال را در الگوهای پاسخ‌دهی هیجانی ترسیم می‌کند. رأس‌های این مثلث تجارب گذشته (P)، اخیر(جاری، C) با افراد مهم زندگی و انتقال به درمانگر (T) را نمایش می‌دهد. زمانیکه شباهت‌ها بین رفتارهای بیمار در گذشته، روابط جاری و رابطه با درمانگر شناسایی شد، چگونگی حفظ الگوهای غیرانطباقی بیمار از روابط گذشته و انتقال آن‌ها در روابط فعلی مشخص می‌شود. مثلث شخص طبقه ای از روابط را در زندگی بیمار بازنمایی می‌کند:

۱- افراد گذشته(P): که از آن‌ها تعارضات هیجانی نشأت گرفته است.

۲- افراد کنونی(C): که با آن‌ها تعارضات هیجانی حفظ شده‌اند.

۳- درمانگر(T): که با او می‌توان تعارضات هیجانی را آزمود.

چون احساسات همیشه با افراد خاص مرتبط هستند، در نظر داشتن مثلث شخص مهم است. تعارضات هیجانی در انزوا ایجاد نمی‌شوند، بلکه در تعامل با دیگران آموخته و حفظ می‌شوند. درمانگر باید بطور همسانی نشان دهد که چگونه احساسات متعارض در مثلث تعارض در ابتدا آغاز و چگونه با افراد خاص در مثلث شخص حفظ می‌شوند. شناسایی موارد زیر در مورد الگوهای متعارض احساسات، هم برای درمانگر و هم برای بیمار مهم است:

۱- چگونه این الگوها در رابطه با مراقبان اولیه در گذشته (P) شروع شده‌اند. حتی زمانی که والدین هنوز در قید حیات هستند و در حال حاضر روابط در جریان است، ما روابط خانواده اصلی را به عنوان «افراد گذشته» در نظر می گیریم. زیرا گذشته عموماً جایی است که الگوهای غیرانطباقی آغاز شده‌اند.

درمانگر: هر وقت گریه می‌کردی (احساس واقعی: سوگ/غم)، پدرت (P) انتقاد می‌کرد، تو یاد گرفتی که گریه نکنی(D).

۲- چگونه این الگوها در روابط جاری حفظ شده‌اند (C).

درمانگر: حتی زمانی که بچه‌ات مرد (C)، نتونستی به خودت اجازه سوگواری (F) با همسرت (C) را بدی، هرچند به شدت نیاز به این کار را داشتی.

۳- چگونه این الگوها در رابطه با درمانگر (T) باز آفرینی می‌شوند.

درمانگر: اینجا با من (T) از غمگین بودن (F) خودت می‌ترسی (A).

مثلث تعارض که از نظریه ساختاری فروید استنتاج شده، الگوهای رفتار دفاعی بیماران ناشی از انسداد تکانه‌ها یا احساسات شخصی توسط تجربه اضطراب (یا سوگ، یا شرم یا درد) را نشان می‌دهد. مثلث شخص مبتنی بر مثلث بینش کارل منینگر بر کیفیت منشأ پاسخدهی الگوهای غیرانطباقی در روابط گذشته و کیفیت مشاهده الگوهای مشابه در روابط با درمانگر و در روابط با اشخاص حاضر متمرکز است. هدف رواندرمانی‌های پویشی این است که دفاع‌ها و اضطراب‌ها به پایین‌ترین حد برسند، احساسات پنهان ردگیری و این احساسات از حال به منشأشان در گذشته، معمولا در رابطه با والدین برگردند. اهمیت این دو مثلث در این است که می‌توانند برای نمایش تقریبا هر مداخله‌ای طولانی یا کوتاه‌مدت بکار روند. از زمان معرفی این دو مثلث توسط مالان، عملکرد مثلث تعارض بعنوان اصل عمومی و جهانی رواندرمانی پویشی کوتاه‌مدت قرار گرفته است.

در فرایند رواندرمانی پویشی کوتاه مدت، پیشروی از دفاع، از اضطراب به احساس پنهان که دفاع علیه آن عمل کرده است، جریان دارد. در این دیدگاه به نظر می‌رسد که اضطراب با تکانه/احساس پنهان، زمانی گره خورده که فعالیت اضطراب بر بیمار غلبه یافته و مانع کاوش هیجانی بیشتر شده است. هدف اصلی، هدایت بیماران به روند تعارضات هیجانی‌شان است تا با تکانه‌ها و احساسات با کمترین اضطراب و دفاع ارتباط برقرار کنند.

 

درمانگر: توجه داری وقتی ناراحتیت رو یادآوری می‌کنم (I/F) نگاهت رو دور می‌کنی و موضوع را تغییر می‌دی (D). درباره این موضوع دردناک احساس بدی داری(A

بیمار: خشمگین می‌شم.(ابراز احساس واقعی)

درمانگر: می‌تونیم خشمت رو اینجا، بررسی کنیم؟(تمرکز بر تکانه در رابطه بیمار-درمانگر)

بیمار(با دودلی): نمی دونم چی بگم.(دفاع؛ اجتناب از خشم)

درمانگر: مشکل‌ترین قسمت احساسات منفیت نسبت به من کدومه؟(کاوش اضطراب)

در مدل رواندرمانی کوتاه مدت تعدیل‌کننده اضطراب، ضمن کاوش عواطف بازدارنده با ملایمت، دفاع‌ها را روشن می‌کنیم.

مثلث شخص، ساختاری را برای یادآوری منشأ الگوهای پاسخدهی در روابط گذشته و همزمان پیوند این الگوها با الگوهای روابط حاضر و رابطه بیمار- درمانگر فراهم می‌سازد. اینها الگوهای دیرپای پاسخدهی هستند که سبک‌های شخصیتی در افراد و اختلالات در بیماران را می سازند. با تغییر الگوهای دیرپا و «انتقالی» مکرر و الگوهای غیرانطباقی گذشته بیمار، درمانگر می‌تواند شخصیت بیمار را تغییر دهد.

درمانگر: می‌تونی سکوت‌ات رو ببینی، با پاسخی که به من می‌دی(T) به نظر می‌رسه داری به پدرت پاسخ می‌دی(C). این الگو نشان می‌ده چطور به پدرت واکنش نشون می‌دادی(P

درمانگر با طرح مثلث تعارض الگوهای دفاعی بیمار را تشخیص می‌دهد. پاسخ‌ها همیشه با شخص خاصی در زندگی حال و گذشته بیمار طبق طرح مثلث شخص ارتباط دارد. نکته دیگر اینکه تا همین اواخر، جنبه اصلی کارکرد درون فردی و بین فردی (خود) در طرح مثلث‌ها روشن نبود. برای حل این مشکل، مک‌کالو دو مثلث را در بصورت سه بعدی ترسیم کرد. او بعد خود (S) را در هرم‌های دو مثلث به نمایش درآورد. بعد خود به مشاهده فرد از خود یا احساس نسبت به خود و دیگری به احساس فرد از دیگران اشاره دارد.

درمانگر: وقتی خشمگین هستی نسبت به خودت چه حسی داری؟ (کاوش مفهوم خود). در مورد احساس من نسبت به خودت چی فکر می‌کنی؟ (کاوش خودانگاره با دیگری). چه حسی به من داری؟ (کاوش نگاه خود نسبت به دیگری).

هرچند همپوشی زیادی میان نظریه ساختاری فروید و مثلث تعارض مالان وجود دارد، اما اغلب به اشتباه این دو بایکدیگر مترادف فرض می‌شوند. بدین گونه که قطب دفاع مترادف با ایگو، قطب اضطراب مترادف با سوپر ایگو و قطب تکانه/احساسات مترادف با اید در نظر گرفته می‌شود. برخی قطب تکانه/احساسات را تکانه‌های بدوی؛ جنسی و پرخاشگری می‌دانند، که لازم است از طریق قطب اضطراب؛ سوپرایگو کنترل شود. در این راستا، قطب دفاع بین واقعیت‌های درونی و بیرونی مصالحه و سازش برقرار می‌کند؛ همان بهایی که برای تمدن می‌پردازیم.

در واقع سوپرایگو کارکردهای قطب اضطراب را در برمی‌گیرد. سوپرایگو بازنمایی درونی فرد از جامعه؛ وجدان یا اخلاق است. سوپرایگو می‌تواند شامل ایده‌آل‌ها و همینطور تصور منفی از خود و دیگران ‌شود. ما برای هدایت رفتارمان به وجدان نیاز داریم. زیرا یک سوپرایگو قوی می‌تواند نسبت به پاسخ‌های خطرزا یا آسیب‌زا هشدار دهد. مثل چراغ قرمز که به معنای ایست است، سلامت جامعه و افراد را تضمین می‌کند. با این حال آموزش‌های بازدارنده جامعه می‌توانند موجب حمله به خود و یا آسیب‌روانی شوند. در چنین مواردی، یک سوپرایگوی بیش از حد خشن و تنبیه‌کننده موجب می‌شود تا فرد تصورات منفی از خودش و دیگران داشته باشد.

هدف رواندرمانی پویشی کوتاه مدت تعدیل‌کننده اضطراب، محافظت از بیمار و بازسازی یا تعدیل واکنش‌های خشن و تنبیه‌کننده او نسبت به خودش و دیگران است. البته احساس گناه یا شرم در حد مناسب می‌تواند برای فرد مفید باشد تا او تکانه‌هایش را بطور انطباقی کنترل نماید.

همین طور، قطب دفاع سطحی از کارکرد ایگو را نشان می‌دهد. کارکرد ایگو به عنوان پاسخی برای میانجی‌گری میان واقعیت‌های درونی و بیرونی است. اما کارکردهای دفاعی می‌توانند از واکنش‌های انطباقی تا غیرانطباقی متغیر باشد. در مدل درمانی مک‌کالو، تمرکز عمده بروی قطب دفاع، دفاع‌های غیرانطباقی است. برای روشن شدن موضوع، مکانیزم‌ گلبول‌های سفید در ارگانیزم را در نظر بگیرید. مکانیزم ایمنی و ساخت گلبول‌های سفید تنها زمانی نیازمند درمان هستند، که بدرستی کار نمی‌کنند. اگر کارکرد ایگو را روی طیف انطباقی تا غیرانطباقی در نظر بگیریم، واکنش‌ دفاع‌های غیرانطباقی در برابر هیجانات روی قطب احساس-تکانه در تضاد بیشتری هستند، در حالیکه واکنش‌ دفاع‌های انطباقی با هیجانات روی قطب احساس-تکانه هماهنگی بیشتر دارند. و یک اید بازسازی‌ شده می‌تواند طیف وسیعی از سائق‌ها و عواطف انطباقی را در برگیرد. مکانیزهای دفاعی نوع دوستی، والایش و استراتژی‌های مقابله‌ای هوشمندانه می‌تواند درجاتی از کامرواسازی انطباقی خواسته‌ها و نیازهای ما را تسهیل ‌کنند.

ساختار اید فروید، «بخشی از سیستم انرژی روان» است، که تنها تا حدی بواسطه قطب احساس/تکانه در مثلث تعارض بازنمایی می‌شود. ما باید در دیدگاه‌هایمان در مورد اینکه اید تنها از تکانه‌های بدوی جنسی و پرخاشگری تشکیل شده و توسط سوپرایگو کنترل و بواسطه مکانیزم‌های ایگو سرکوب می‌شود، بازنگری کنیم. مدل سائق بیشتر بر کارکرد هیپوتالاموسی مغز تاکید دارد و برای قشر لیمبیک نقش کمی قایل است و یا آن را نادیده می‌گیرد. پژوهشگران و نظریه‌پردازان عاطفه، فراوان نشان داده‌اند، واکنش‌های هیجانی، پاسخ‌های آرامش‌بخش، حمایت‌کننده و از موهبت‌های بیولوژیکی ما هستند. علاوه بر این ما نیاز داریم یاد بگیریم که چگونه باید پخته شویم، به عبارتی چگونه عواطف‌مان را عالی و انطباقی ابراز کنیم.

در مجموع مک‌کالو بر این باور است که در نهاد ما دامنه‌ای از هیجانات و احساسات انطباقی وجود دارد که خواسته‌ها و نیازهای بنیادی ما را نشان می‌دهد (قطب احساس-تکانه). اما در کنار این هیجانات و احساسات واقعی، پاسخ‌هایی نیز هستند که آن‌ها را از محیط پیرامون یاد گرفته‌ایم (قطب‌ دفاع). آن‌ها عواطف بنیادیمان را هدایت، جهت‌دهی یا مسدود و تخریب می‌کنند. این عواطف ممکن است بواسطه اضطراب، شرم، درد و … که اغلب از مراقبان و جامعه یاد گرفته‌ایم، مسدود شده باشند. همچنین رفتارهای دفاعی و توانایی مقابله‌ای ما شدیداً با تجارب ما از طریق یادگیری ارتباط دارد. بجای اینکه مصالحه و سازش برای بهای تمدن ضروری باشد، این ارتباطات یادگیری است که براحتی می‌توانند موجب پخته‌گی و خودیاری ما و یا تخریب یا تنبیه خود شوند.

منابع:

۱- قربانی، نیما. (۱۳۸۷) روان درمانگری پویشی فشرده و کوتاه مدت: مبادی و فنون. تهران: سمت.

۲- دوانلو، حبیب. (۱۳۸۹) روان درمانی پویشی کوتاه مدت. ترجمه عنایت خلیقی سیگارودی. تهران: انتشارات ارجمند.

۳.۵ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها