دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

مغز سه بخشی ما

طرز کار مغز و ذهنتان چگونه است؟

پائول مک لین، نظریه مغزهای سه گانه را مطرح می کند. از دید وی می توان مغز انسان را به ۳ قسمت تقسیم کرد: ۱- مغز خزنده یا مغز قدیم ۲- مغز پستاندار یا مغز هیجانی ۳- مغز منطقی یا مغز جدید

مغز 3 بخشی ما

ﭘﺎئول مک لین (Paul MacLean)، بیان می کند که ﺟﻤﺠﻤﻪ اﻧﺴﺎن ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ مغز را در خود ﻧﮕﺎه نمی‌دارد، ﺑﻠﮑﻪ در ﺑﺮﮔﯿﺮﻧﺪه ﺳﻪ ﻣﻐﺰ اﺳﺖ و ﻫﺮ ﯾﮏ از آن‌ها ﻧﻤﺎﯾﻨﺪه ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺗﺪرﯾﺠﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ بر روی ﻻﯾﻪ قدیمی‌تر ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. مدل سه بخشی مغز(triune brain theory)، مبتنی بر سه مرحله تکامل است: ۱- مغز خزنده ، ۲- مغز پستاندار (Mammalian brain) و ۳- مغز انسانی(Human brain). هر یک از آنها یک کامپیوتر جداگانه با هوش، ذهنیت، ادراک زمان و مکان، و حافظه خاص خود هستند. ترکیب دو بخش اول (بخش ­های خزنده و پستاندار) را ذهن ناخودآگاه می‌­نامیم.

بر اساس نظریه سه گانه، مغز ما شامل مغز خزندگان، پستانداران و مغز نخستی ها-انسانی است. ﻫﺮ ﮐﺪام از اﯾﻦ ﺳﻪ ﻣﻐﺰ، ﺑﻪ دوﺗﺎی دﯾﮕﺮ اﺗﺼﺎل یافته‌اند وﻟﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ می‌رسد ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺪام ﺑﺎ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺧﻮدش  به‌طور ﺟﺪاﮔﺎﻧﻪ ﺑﺎ ظرفیت‌های ﺟﺪا و مشخص ﻋﻤﻞ می‌کند. ﭘﯿﺶ از اﯾﻦ ﻓﺮض می‌کردند ﮐﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﺳﻄﺢ ﻣﻐﺰ ﯾﻌﻨﯽ ﻻﯾﻪ ﺟﺪﯾﺪ، ﺑﻪ لایه‌های پایین‌تر ﺣﺎﮐﻢ و ﭼﯿﺮه اﺳﺖ، وﻟﯽ مک لین ﻧﺸﺎن داد ﮐﻪ اﯾﻦ ﯾﮏ وﺿﻌﯿﺖ ﮐﻠﯽ نبوده و آن لایه‌ای ﮐﻪ پایین‌تر اﺳﺖ، می‌تواند کارکردهای ﻣﻐﺰ را در دﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ و آن‌ها را ﮐﻨﺘﺮل کند.

مغز 3 بخشی

۱- ﻣﻐﺰ ﺧﺰﻧﺪگان یا مغز قدیم 

  • تنظیم اضطراب ناهشیار
  • جنگ و گریز
  • غرایز جنسی و پرخاشگری
  • هموستازی و فرایندهای خودکار

ﻣﻐﺰ ﺧﺰﻧﺪه یا ﻣﻐﺰ قدیم، در ﺑﺮﮔﯿﺮﻧﺪه ﻣﻐﺰ ﮐﻬﻦ اوﻟﯿﻪ و ﻣﺨﭽﻪ اﺳﺖ و قدیمی ترین قسمت ﻣﻐﺰ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎن آن ﺷﺎﻣﻞ: ﻃﻨﺎب ﻧﺨﺎﻋﯽ، ﭘﻞ، ﻣﺨﭽﻪ و ﻣﻐﺰ ﻣﯿﺎﻧﯽ اﺳﺖ. ﺷﮑﻞ آن ﮐﺮوی و زرد رﻧﮓ ﭘﺮﯾﺪه اﺳﺖ و ﺷﺎﻣﻞ ﭘﯿﺎز ﺑﻮﯾﺎﯾﯽ اﺳﺖ. اﯾﻦ بخش ﻣﻐﺰ، ماهیچه‌ها و ﻧﯿﺮوﻫﺎی ﻋﻀﻼﻧﯽ، ﺗﻌﺎدل و کارکردهای خودکار ﻣﺎﻧﻨﺪ، ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪن و ﺿﺮﺑﺎن ﻗﻠﺐ را ﮐﻨﺘﺮل می‌کند. اﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ از ﻣﻐﺰ ﺣﺘﯽ در ﺧﻮاب ﻋﻤﯿﻖ ﻧﯿﺰ ﻓﻌﺎل اﺳﺖ.

این قسمت همچنین مسئول احساسات گرسنگی، روابط جنسی و واکنش جنگ یا گریز است و در برگیرنده تمام فرایندهای ناخودآگاه ما و همه اعمال غیر ارادی بدن ماست. کار اصلی این مغز حفظ بقا و حفظ انرژی است. سائق های پرخاشگرایانه و مکانیزم ناهشیار اضطراب در این بخش قرار دارد.

این مغز را خزنده می نامند زیرا قدرت درکش مانند یک خزنده: مار، مارمولک، کروکودیل و … می ماند و فقط به دنبال بقاست. مغز خزنده ما در شرایط خاص به ما می گوید سه کار را انجام بده: ۱- بجنگ  ۲- فرار کن  ۳- هیچ کاری انجام نده.  همین الان اگر بخواهیم آژیر مغز خزنده را به صدا در بیاوریم کافی است چند ثانیه نفس خود را حبس کنید، خواهید دید که مغز خزنده فوراً وارد عمل می شود و برای حفظ بقای شما تلاش می کند.

وظیفه بعدی که مغز خزنده بر عهده دارد حفظ انرژی است، در واقع در قالب همان حفظ بقا این کار را انجام می دهد و تمام تلاش خود را می کند تا در مصرف انرژی صرفه جویی کند. مغز انسان فقط ۲درصد از وزن بدن را شامل می شود اما ۲۰درصد انرژی بدن را استفاده می کند. یکی از مهمترین کارهای مغز خزنده برای کاهش انرژی حفظ حالت موجود ماست. همه ما در مغز خزنده خود علاوه بر فعالیت های اصلی اش که برای حفظ حیات ماست یکسری لامپ های کم مصرف و روشن داریم، این لامپ ها همان عادت ها و مهارت های ما هستند؛ زمانی که تصمیم می گیرید که یک رفتار و یا عادت را در خودتان ایجاد کنید، در واقع می خواهید یک لامپ کم مصرف به لامپ های مغز خزنده اضافه کنید؛ در این شرایط مغز خزنده شما تمام تلاش خود را می کند تا این اتفاق نیافتد و از هر ایده ای استفاده می کند تا لامپی اضافه نشود، چون کار خودش سخت می شود. به عبارتی مغز ما نمی خواهد ما پیشرفت کنیم و تمام تلاشش را می کند تا در همین سطح حیوانی باقی بمانیم.

مغز خزنده غیر ارادی، تکانشی و وسواسی است؛ شامل واکنش­ های برنامه‌­ریزی شده است که برای حفاظت از فرد خاصیت پارانوئیدی (دشمن پنداشتن دیگران) دارد. این بخش از مغز همان موضع پارانوئید – اسکیزوئیدی کلاینی است. این بخش از مغز از روی تجربه چیزی نمی­‌آموزد(عدم یادگیری از تجربه). فقط گرایش دارد که رفتار برنامه ریزی شده خود را بارها و بارها تکرار کند(اجبار به تکرار). این قسمت مغز هیچ احساسی ندارد ولی کنترل زیادی بر رفتار و اعمال و تصمیمات ما دارد.

پست های مرتبط

۲- ﻣﻐﺰ ﭘﺴﺘﺎﻧﺪاران یا مغز هیجانی 

  • سیستم جامع ناهشیار
  • مرکز عادت و حافظه و احساسات و هیجانات
  • مرکز امیال و سلطه گری
  • مرکز وابستگی و سائق های جنسی

ﻣﻐﺰ ﭘﺴﺘﺎﻧﺪاران قدیمی‌تر در ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻟﯿﻤﺒﯿﮏ ﻗﺮار دارد و ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ اﺣﺴﺎﺳﺎت، هیجانات، ﻫﻮش ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺟﺎﻧﻮری، ﺗﻐﺬﯾﻪ و رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﺟﻨﺴﯽ اﺳﺖ. این مغز رابط بین مغز خزنده و منطقی محسوب می شود که احساسات تحلیل شده و یافته های خود را با دو مغز دیگر در میان می گذارد. همه پستانداران این بخش را دارند به همین خاطر به این بخش، مغز پستاندار هم گفته می شود و کار آن کنترل عواطف و احساسات از جمله غم، شادی، ترس، خشم، و عشق و احساس گناه و …. است.

ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ اﯾﻦ ﺑﺨﺶ از ﻣﻐﺰ ﻣﯿﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺟﺮﯾﺎن ﺧﻔﯿﻒ اﻟﮑﺘﺮﯾﮑﯽ ﺑﺮاﻧﮕﯿﺨﺘﻪ ﺷﻮد اﺣﺴﺎﺳﺎت ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﭼﻮن ﻟﺬت، ﺧﺸﻢ، شادی، و درد ﺣﺎﺻﻞ می‌شود. ﻣﻐﺰ ﻣﯿﺎﻧﯽ ﺷﺎﻣﻞ، ﻫﯿﭙﻮﺗﺎﻻﻣﻮس، ﻫﯿﭙﻮﮐﺎمپ و آﻣﯿﮕﺪال است. محل تقریبی اید(id) در بادامه یا آمیگدال است. تقریباً همه تصمیماتی که در زندگی می گیریم، باید از این لایه عبور کنند، خیلی از افراد به اشتباه فکر می کنند که در تصمیم گیری های خود احساساتشان را درگیر نمی کنند و یا باید احساسات خود را مدیریت یا کنترل کنند، اما این تصور باطلی است و باید بگویم همه ما برای اتخاذ تصمیماتمان از احساسات استفاده می کنیم و باید به جای نادیده گرفتن یا کنترل احساسات‌، آنها را تفسیر کنیم و آگاهی حاصل از آن را در زندگی خود به کار ببریم.

عمده خواسته مغز پستاندار این است که همینجا و همین الان احساس خوبی داشته باشد. به عنوان مثال افرادی را در نظر بگیرید که همش می گویند دوباره چاق شدم! باید از این به بعد مراعات کنم و کمتر بخورم! و جملاتی از این دست که احساس عذاب وجدان را در آنها افزایش می دهد، اما همین افراد وقتی که یک نوشابه خنک را می بینند از خود بیخود شده و آن را نوش جان می کنند، این کار مغز پستاندار یا عاطفی است که لذت را برای همان لحظه می خواهد و به عواقب آن فکر نمی کند.

این مغز تا حد ممکن سعی می کند موضوعات غیر جذاب را فیلتر کند و فقط به موضوعات جالب، توجه کند. همین الان که در حال مطالعه این مقاله هستید، جزئیاتی که اهمیت دارد توجه و تمرکز شماست. اما از آنجایی که این مغز تلاش خود را مبنی بر بردن بیشترین لذت می کند، به ما می گوید که کمترین میزان توجه و تمرکز را داشته باشیم و از توجه به کتاب تا حد ممکن جلوگیری می کند و سعی می کند حواس شما را با موضوعاتی مانند چک کردن موبایل، بلند شدن از سر جایتان و یا افکار بیهوده پرت کند.

۳- مغز انسانی یا مغز ﺟﺪﯾﺪ  (ایگو)

  • تفکر عقلانی و منطقی
  • پردازش اطلاعات و شناخت ها
  • نظام ارزشی و باورها
  • ارزش های معنوی

این بخش مغز از حدود ۳ سالگی شروع به رشد می­ کند. مغز عقلانی و ﺧﺮدﮔﺮای ﭘﺴﺘﺎﻧﺪاران ﺟﺪﯾﺪ، بیشتر ﻧﯿﻢ ﮐﺮه های ﻣﻐﺰ را در ﺑﺮ می گیرد. ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ مشخصه‌ای ﮐﻪ ﮐﺎرﮐﺮدﻫﺎی اﻧﺴﺎن را از ﺟﺎﻧﻮران ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ می‌سازد ﻻﯾﻪ کرتکس اﺳﺖ. در اﻧﺴﺎن ﻻﯾﻪ کرتکس دوﺳﻮم ﺟﺮم ﺗﻮده ﻣﻐﺰ را تشکیل ﻤﯽ دﻫﺪ. با وجودی که ﺗﻤﺎم ﺟﺎﻧﻮران دارای ﻻﯾﻪ ﻧﺌﻮﮐﻮرﺗﮑﺲ می‌باشند وﻟﯽ در آن‌ها این قسمت ﮐﻮﭼﮏ اﺳﺖ؛ کرتکس ﺑﻪ دوﻧﯿﻢ ﮐﺮه راﺳﺖ و ﭼﭗ ﺗﻘﺴﯿﻢ می‌شود ﮐﻪ ﺑﻪ مغز چپ و راﺳﺖ ﻣﻌﺮوف اﺳﺖ. ﻧﯿﻤﻪ ﭼﭗ کرتکس، ﺳﻤﺖ راﺳﺖ ﺑﺪن را ﮐﻨﺘﺮل می‌کند و ﻧﯿﻤﻪ راﺳﺖ کرتکس، ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﺑﺪن را.

اکثر انسان ها خیلی کم از این مغز استفاده می کنند، چون این مغز بیشترین انرژی را در بین سه مغز استفاده می کند، به همین دلیل اغلب کارهای ما توسط مغز خزنده و عاطفی انجام می شود تا مصرف انرژی کاهش یابد. این قسمت از مغز تمام اطلاعات منطقی و آماری و تمام اطلاعاتی که در طی زمان کسب می کنیم را در خود جای می دهد. زمانی که مطلبی را آموزش می بینیم، این قسمت از مغز ما فعال می شود، همچنین خلاقیت و نوآوری مربوط به این قسمت است. عملاً تفاوت اصلی ما انسان ها با حیوانات همین بخش از مغز است.

یک علت مهم برای اینکه ما مقدار زیادی برنامه‌های مخرب و زیان‌بخش در ذهن ناخودآگاه‌مان داریم، رشد دیر هنگام مغز جدید ماست؛ وقتی بخش احساسی مغزمان در ۳ سال ابتدایی زندگی در حال رشد است، ذهن خود‌آگاه بالغ منطقی نداریم تا برنامه‌­های مخرب و ویروسی را فیلتر کند. بدتر از همه ما اکنون از بیشتر این برنامه­‌ها آگاه نیستیم، زیرا آنها آنقدر در سنین ابتدایی توسعه یافتند که ما خاطره آگاهانه‌­ای از آن­ها نداریم.

درگیری های بین این سه بخش مغز انسان

همین امروز صبح که قصد بیدار شدن از خواب را داشتید، سه درگیری بین این سه مغز ایجاد شده است:

  1. مغز خزنده می گوید: بخواب! لازمه که انرژی داشته باشی!
  2. مغز عاطفی می گوید: الان بخوابی بیشتر خوش می گذره؟ فقط ۵ دقیقه دیگه بخواب! برای همین ترجیح می دهیم بخوابیم و دکمه تأخیر را بزنیم تا بیشتر خوش بگذرد اما اگر قرار باشد جایی بروید که به شما احساس خوب و لذت بدهد مثل رفتن به کوه با شریک عاطفی تان، ساعت ۵ صبح هم به سادگی بیدار می شویم!
  3. مغز منطقی می گوید: امروز باید تلاش کنی و در جهت موفقیت و رشد قدم برداری و بهتر از دیروز باشی! یا می گوید: کار بسیار مهمی داری باید همین الان از جای خود برخیزی.

این سه مغز خواسته های کاملاً متفاوتی دارند و این کار ما را در شرایطی که پیش رو داریم سخت می کند. متأسفانه مغز خزنده زور بیشتری نسبت به دو مغز دیگر دارد و بعد از آن مغز پستاندار قدرت را در دست گرفته است و در آخر نیز مغز منطقی. برای اثبات این موضوع می توان این مثال را زد: همه در مغز منطقی خود این اطلاعات را دارند که نوشابه ضرر دارد و اصلاً مفید نیست، اما مغز پستاندار می گوید: “لذت دارد، بخور! خنک بنوش، همیشه بنوش، از زمان حال لذت ببر!” و کمتر کسی می تواند جلوی وسوسه خود را بگیرد.

با اینکه قشر مغزی ما (cortex) از هر کامپیوتری، ظرفیت پردازشی بیشتری دارد، اما مغز جدید با فیدبک آگاهی دهنده و مدارهای عصبی، بسیار سخت به مغز قدیم وصل می شود. بنابراین مغز جدید با ذهن خودآگاه، مسائل را تحلیل می­ کند و راه حل­ های منطقی را پیشنهاد می­ دهد، بدون تصور از اینکه در مغز قدیم یا ذهن ناخودآگاه، چه چیزی در حال رخ دادن است، ذهن ناخودآگاه توسط احساس غیر منطقی هدایت می­ شود، که این معمای مشکل ماست. در اینجاست که روان درمانی به ما کمک می کند تا با برقراری ارتباطات عصبی جدید بین ذهن ناخودآگاه و خودآگاه، تسلط بیشتری بر اعمال و رفتارمان داشته باشیم.

ارتباط ضعیف بین مغز قدیم و جدید در زندگی روزانه مشکلاتی را به وجود می‌­آورد. برای مثال، مغز قدیم می­‌تواند از سیستم­‌های کنترلی مغز متفکر بگذرد و احساسات شدیدی را نشان دهد که برای دهه‌­ها در ناخودآگاه مخفی نگه داشته شده است؛ اغلب از کاه کوه می‌­سازد. مغز جدید، که در زمان حال کار می‌­کند، درک می‌­کند که فرد دارای قدرت و ارزش شخصی است. در حالی که ناخودآگاه دائماً بر اساس برنامه­‌ریزی منفی دوران کودکی به تحریک واکنش­‌های غیر موثر و نامناسب نسبت به چالش‌­های زندگی می‌­پردازند.

منبع برای مطالعه بیشتر : پیوند دوباره با جوهره خویشتن . کریستین نایب . الهام موسویان.

۴.۲ ۵ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

1
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها