دانشنامه روانشناسی مردمی
روانکاوی، خودشناسی و رشد فردی با علیرضا نوربخش

احساسات در مواضع رشد

احساسات در موقعیت PS، ماهیت ویرانگری دارند

در دنیای سیاه و سفیدِ دوپاره‌سازی، حتی احساسات بنیادین ما نیز معنای متفاوتی پیدا می‌کنند. برخی احساسات تنها در ذهنی که قادر به دیدن پیچیدگی‌هاست (موضع افسرده‌وار) وجود دارند.

ابژه خوب و بد

احساسات در مواضع رشد (Developmental Positions)، مستلزم تمرکز بر دیدگاه ملانی کلاین است که دو حالت عملکردی روانی-عاطفی اصلی را تعریف می‌کند: «موقعیت اسکیزوئید-پارانوئید» و «موقعیت افسرده وار» . این دو موقعیت، چارچوب‌هایی هستند که نحوه تجربه و پردازش احساسات بنیادی توسط فرد را تعیین می‌کنند. احساساتی مانند گناه، شرم، رشک، حسادت، غم، پوچی، درماندگی، و قدرت، به طور متقابل به این دو موقعیت گره خورده‌اند و نشان‌دهنده نوعی منطق یا سیستم فکری و عاطفی هستند.

ما تمایل داریم احساسات را به عنوان امری بنیادین برای وضعیت انسانی در نظر بگیریم. برخی افراد با احساسات خود بی‌ارتباط هستند و برخی دیگر (مثلاً جامعه‌ستیزان) در ابراز احساسات ناتوان هستند. نظریه روابط ابژه به ما می‌آموزد که تعدادی احساسات وجود دارند که در یک موقعیت معنا دارند اما در موقعیت دیگر بی‌معنایند.

شرم در برابر گناه (Shame vs. guilt)

اگر کلمه گناه (guilt) به عنوان احساسی تعریف شود که فرد، به کسی که سزاوار آسیب نبوده، آسیب رسانده است، آنگاه گناه تنها می‌تواند در موقعیت افسرده‌وار وجود داشته باشد. در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید، اگر کسی آسیب ببیند، حتماً سزاوارش بوده است. از سوی دیگر، شرم (shame) در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید احساسی بسیار قدرتمندتر است. شرم به عنوان احساسی تعریف می‌شود که فرد هنگامی که در حال انجام کار اشتباهی دستگیر می‌شود، تجربه می‌کند. شرم در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید قدرتمندتر است زیرا تفکر سیاه‌ و سفید آن موقعیت به این معناست که اگر من کار بدی انجام دهم، پس من بد هستم.

ویژگی
گناه (Guilt)
شرم (Shame)
موقعیت روانی
موقعیت افسرده 
موقعیت اسکیزوئید-پارانوئید 
منبع احساس
احساس آسیب رساندن به کسی که سزاوار آن نبوده
احساسی که فرد هنگام انجام کار اشتباه، گیر می‌افتد
تمرکز بر…
تمرکز بر عمل و تلاش برای ترمیم 
تمرکز بر هویت و ماهیت به دلیل تفکر دوپاره‌سازی
تحمل ابهام
قادر به گفتن: «کاری که کردم بد بود، اما من هنوز آدم خوبی هستم» 
به دلیل منطق سیاه و سفید: «اگر کار بدی انجام دادم، پس ذاتاً آدم بدی هستم» 
نمونه بالینی
می‌تواند احساس پشیمانی و تأسف برای یک قربانی بی‌گناه را درک کند
بی‌تفاوتی نسبت به قربانیان بی‌گناه (زیرا اگر آسیب دیدند، حتماً سزاوار آن بوده‌اند) 

حسادت در برابر غیرت (Envy vs. jealousy)

اگر غیرت (jealousy) را به عنوان احساسی تعریف کنیم که فرد کسی را که دوستش دارد، چیزی دارد که فرد می‌خواهد، آنگاه غیرت تنها می‌تواند در موقعیت افسرده‌وار وجود داشته باشد. در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید اگر کسی چیزی را که شما می‌خواهید داشته باشد و به شما ندهد، پس او دریغ‌کننده و خودخواه و بد است. در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید، احساس مورد نظر، حسادت (envy) است؛ حسادت هیجانی است که شامل نفرت می‌شود. حسادت هیجانی غیرقابل قبول از نظر اجتماعی است. حسادت احساسی است که در پس عبارت «اگه من نتونم داشته باشمت، هیچکس نمی‌تونه!» قرار دارد.

ویژگی
غیرت (Jealousy)
حسادت-رشک (Envy)
موقعیت روانی
موقعیت افسرده وار
موقعیت اسکیزوئید-پارانوئید 
درک ابژه
ابژه کامل (پذیرش ویژگی‌های خوب و بد در یک فرد)
ابژه جزئی (فرد یا کاملاً خوب است یا کاملاً بد) 
احساس همراه
عشق به فرد محبوب حفظ می‌شود 
با تنفر آمیخته است و عشق از بین می‌رود 
انگیزه
تمایل به داشتن شیء مورد نظر و نگرانی از فقدان فرد محبوب 
تمایل به نابودی و تخریب فرد دریغ‌کننده
قابلیت ترمیم
امکان ابراز تأسف و ترمیم وجود دارد 
به دلیل نیروی مخرب، ترمیم عملاً ناممکن است 

پوچی در برابر غم (Emptiness vs. sadness)

غیاب عجیب غم(sadness) در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید وجود دارد. این بدان معنا نیست که در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید فرد هرگز دلتنگ نمی‌شود، هرگز احساس غم یا ناراحتی نمی‌کند. اما هیچ سوگواری عمیقی در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید وجود ندارد، زیرا هرگز نیازی به سوگواری نیست. ابژه‌ها هرگز به عنوان واقعاً از دست رفته تجربه نمی‌شوند. نقطه مقابل غم (از نوع عمیق و سوگوارانه) در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید، پوچی (emptiness) است. پوچی احساسی است که فرد یک ابژه درونی را انکار و به بیرون فرافکنی می کند. چه ابژه درونی انکار شده خوب باشد چه بد، هر دو بخشی از روان هستند و بنابراین غیاب هر یک، حسی از پوچی را ایجاد می‌کند.

ویژگی
غم عمیق و سوگواری
پوچی
دلیل فقدان
پذیرش این که شخص محبوب فانی است و می‌تواند به صورت دائمی از دست برود.
ناشی از بیرون راندن (فرافکنی) بخش‌هایی از «خود» (مانند خشم یا خوبی) است
نوع فقدان
فقدان دائمی و پذیرفته شده 
فقدان موقتی و کاذب؛ ابژه‌ها نامیرا تلقی می‌شوند و برمی‌گردند.
تجربه زمان
پیوستگی تاریخی (Historical)؛ درک علت و معلول (موضع D) 
ناپیوستگی تاریخی (Ahistorical)؛ رویدادها تصادفی هستند. (موضع PS) 

ترس از نیست‌انگاری در برابر ترس از مرگ (Fear of nihilation vs. fear of death)

اگر اضطراب غالب در موقعیت افسرده‌وار، ترس از فقدان دائمی ابژه باشد، آنگاه اضطراب متناظر در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید ترس از نیست‌انگاری (nihilation) است. Nihilation یک واژه جدید است که توماس آگدن (۱۹۹۰) ابداع کرد؛ زیرا هیچ کلمه دیگری کاملاً مناسب نبود. این مشتقی از کلمه نابودی (annihilation) است، اما کلمه نابودی به معنای توقف وجود است. اگدن می‌گوید اضطراب غالب موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید، ترس از این است که اصلاً هرگز وجود نداشته‌ایم.

ویژگی
ترس از نیست‌انگاری 
ترس از مرگ/فقدان دائمی
موقعیت روانی
موقعیت اسکیزوئید-پارانوئید
موقعیت افسرده
نوع اضطراب
ترس از هرگز وجود نداشتن 
ترس از پایان یافتن هستی 
درک زمان
زندگی به صورت ناپیوسته، بدون حس تاریخ یا پیوستگی
زندگی به صورت یک جریان پیوسته و تاریخی
انگیزه رفتاری
ناشی از این حس است که اگر فرد به نحوی درخشان از بین برود (مانند از دست رفتن در اوج شهرت)، ثابت می‌کند که وجود داشته است 
ناشی از پذیرش ماهیت فانی و محدود ابژه‌های دوست‌داشتنی و سوگواری برای آن‌هاست

درماندگی در برابر قدرت (Helplessness vs. power)

در اسطوره‌شناسی دوپاره‌سازی، نوزاد ابژه‌ای را که دوست دارد، گاز می‌گیرد و ابژه محبوب ناگهان به ابژه‌ای ترسناک و دریغ‌کننده تبدیل می‌شود. نوزاد نمی‌تواند از نظر عاطفی با این واقعیت کنار بیاید که خودش این سناریو را خلق کرده است، بنابراین نوزاد دوپاره‌سازی می‌کند. نوزاد تصور می کند: «پستان خوب همینجا بود و ناگهان پستان بد به جای آن اینجاست. ابژه‌های جزئی به طور تصادفی می‌آیند و می‌روند. این هیچ ربطی به من نداشت.» بنابراین، بخش اساسی دوپاره‌سازی، رد قدرت و عاملیت است. درماندگی (Helplessness) بخش اساسی اسطوره‌شناسی دوپاره‌سازی است. این مربوط به تجربه درماندگی و بی‌قدرتی است. افراد در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید به اندازه هر کس دیگری قدرت و عاملیت دارند، اما آن را تجربه نمی‌کنند.

مراجع من ساندرا، نمونه بارز این وضعیت است. وقتی شروع به کار با ساندرا بر روی حس درماندگی‌اش کردم، در ابتدا مانند این بود که ما به زبان‌های مختلفی صحبت می‌کنیم (دست‌کم ما از دو نظام منطقی متفاوت صحبت می‌کردیم). ساندرا می‌توانست تعریف لغت‌نامه‌ای از کلمات «قدرت» یا «توانمندسازی» ارائه دهد، اما آنها برایش مانند کلمات خارجی بودند، او هیچ ارتباط عاطفی با آنها نداشت. یک پارادوکس گیج‌کننده در اینجا وجود دارد، کلاین و وینیکات موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید را به عنوان موقعیتی توصیف می‌کنند که در آن، فرد، خود را درمانده تجربه می‌کند، با این حال آن را به عنوان دوره قدرت مطلق (omnipotence) توصیف می‌کنند.

قدرت مطلق و جادو در برابر آزادی

اصطلاح «قدرت مطلق» به باوری اشاره دارد که فرد می‌تواند جهان را مطابق با اهداف خود بازسازی کند. اگر من نتوانم با این واقعیت کنار بیایم که پستان خوب و پستان بد یکی هستند، طوری عمل خواهم کرد که گویی آنها ابژه‌های جداگانه و نامرتبطی هستند. در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید، معادلی برای فقدان قدرت وجود دارد، ولی جایگزینی دارد که به آن جادو (magic) می گویند. برای درک این منطق، خود را به عنوان یک بومی در یک کشور خشک و کویری تصور کنید. من می‌دانم که مطلقاً هیچ قدرتی ندارم و کاملاً درمانده‌ام، و نمی توانم این خشکسالی را که بر کشور ما تسلط دارد، کنترل کنم. با این حال، اگر باور کنم که به اندازه کافی بز (دختر، دشمنان اسیر و ….) قربانی کنم، شاید خدایانی که قدرت کنترل وضعیت آب و هوا را دارند، به من رحم کنند. این یک شانس ضعیف است، یک بلیت بخت‌آزمایی است، اما بهتر از هیچ است.

ویژگی
قدرت مطلق و جادو (Omnipotence and Magic)
قدرت و آزادی (Power and Freedom)
موقعیت روانی
موقعیت اسکیزوئید-پارانوئید 
موقعیت افسرده وار
سطح آگاهی
قدرت مطلق ناخودآگاه است؛ جادو یک جایگزین آگاهانه 
قدرت و آزادی یک تجربه آگاهانه است 
رابطه با مسئولیت
انکار مسئولیت (Shit happens!) 
پذیرش مسئولیت و عاملیت 
تفسیر عمل
عمل (مثلاً خریدن هدیه) یک آیین جادویی برای برگرداندن ابژه خوب است 
عمل، تلاشی برای ترمیم (Reparation) خسارت وارده به ابژه محبوب است 
تجربه درونی
احساس درماندگی آگاهانه در کنار توهم قدرت 
احساس توانمندی و آزادی واقعی در پذیرش محدودیت‌ها 

آیین‌های جادویی را می توان به دو نوع تقسیم کرد:

  • آیین‌های جن‌گیری (rituals of exorcism)
  • آیین‌های طلب و التماس (rituals of supplication)

آیین‌های جن‌گیری، آیین‌هایی هستند که برای دور کردن ابژه بد (پستان بد) طراحی شده‌اند، به این امید که ابژه خوب (پستان خوب) برای گرفتن جای آن بازگردد.

من با یک کارآموز کار می‌کردم که بسیار باهوش، شهودی و در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید بود. او مواردی را به من ارائه می‌کرد و من از بینش او، جسارت مداخلاتش و درستی دیدگاهش مبهوت می‌شدم. اگر من یک نظر انتقادی می‌دادم، یا حتی پیشنهادی برای انجام کاری به شیوه‌ای متفاوت، او به من حمله می‌کرد. از دیدگاه او (از موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید)، سوپروایزر خوب ناپدید شده بود و سوپروایزر بد (انتقادی) به جای آن ظاهر شده بود. بهترین امیدی که در این وضعیت می‌توان داشت، توسل به یک آیین جادویی جن‌گیری بود: به ابژه بد حمله کن و آن را دور کن (به این امید که ابژه خوب برای گرفتن جای آن بازگردد).

آیین‌های طلب و التماس برعکس هستند. آنها برای بازگرداندن ابژه خوب از طریق آیین‌های قربانی، دلجویی یا اغوا طراحی شده‌اند. بیایید در اینجا یک شخصیت خیالی خلق کنیم. علی یک روز از سر کار به خانه می‌آید و همسرش را ناراحت و عصبانی می‌یابد. او آنقدر خشمگین است که به سختی با او صحبت می‌کند، اما پس از کلی اصرار، او می‌تواند دلیل خشمش را بفهمد: او سالگرد ازدواجشان را فراموش کرده است. اگر علی در موقعیت افسرده‌وار باشد، واکنش او چیزی شبیه به این خواهد بود: «وای خدای من! خیلی متاسفم. من کسی را که بیش از همه در دنیا دوست دارم، آزرده‌ام و باید کمی با خودم خلوت کنم تا بفهمم چرا این کار رو کردم. می توانم برایش گل و شکلات بخرم تا او را از آزردگی در آورم.» اگر علی در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید باشد، واکنش او چیزی شبیه به این خواهد بود: «وای خدای من! فراموش کردم! پیش میاد دیگه! فراموشی پیش میاد! حالا، ناگهان، همسر مهربان من رفته و همسر بداخلاق من به جای او اینجاست. چه کار می‌توانم بکنم تا همسر مهربانم را بازگردانم؟ بگذار آیین جادویی خرید گل-و-شکلات را امتحان کنم. هیچ تضمینی نیست. اما در گذشته تا حدی موفق بوده و این تنها گزینه من است.»

رفتارها در هر دو مورد یکسان است. آنچه متفاوت است، تجربه رفتارهاست. در موقعیت افسرده‌وار، تجربه، انجام دادن یک عمل (یا عدم انجام یک عمل) است که منجر به آسیب رساندن به یک ابژه محبوب شده است. به قول ملانی کلاین آنچه به دنبال آن می‌آید، تلاشی برای جبران (reparation) است؛ تلاشی برای ترمیم آسیبی که وارد شده است.

بی رحمی در برابر شفقت

شفقت (Ruth) یکی از آن کلمات کلاسیک وینیکاتی است. شفقت و همدلی هر آن چیزی است که فرد وقتی بی‌رحم(ruthless) است، فاقد آن است. به این ترتیب، شفقت یا دلسوزی (ruth) تنها می‌تواند در موقعیت افسرده‌وار وجود داشته باشد. در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید، شفقت معنایی ندارد.

یکی از آزاردهنده‌ترین تجربیاتی که در مرکز داشتم، این بود که یک روز صبح آمدم و دیدم دو دختری که روز قبل دوستان صمیمی بودند، حالا دشمنان قسم‌خورده یکدیگر شده‌اند. من التماس می‌کردم: «یک لحظه صبر کنید، این، دیروز بهترین دوست تو بود.» در التماس من، دیدگاه موقعیت افسرده‌وار نهفته بود که شخص دیروز و شخص امروز تقریباً همان شخص هستند. اما این دیدگاه موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید نیست. در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید تاریخ می‌تواند فوراً بازنویسی شود. «آنچه دیروز دیدم (و برای ماه‌ها قبل از آن) یک خیال و فریب بود؛ من اکنون حقیقت را می‌بینم؛ آنچه به عنوان خوب می‌دیدم، در واقع شر است.»

احساسات خاص در  موضع PS
احساسات خاص در موضع D
شرم
گناه
حسادت و رشک
غیرت
ترس از «نیست‌انگاری»
ترس از مرگ (فقدان دائمی)
درماندگی
قدرت و آزادی
قدرت مطلق و جادو
قدرت و آزادی
بی‌رحمی
شفقت (همدلی)

منبع :  Object Relations and Intersubjective Theories in the Practice of Psychotherapy . Bruce Brodie

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها