دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

مواضع دوگانه رشد از نظر کلاین

1- پارانوئید،اسکیزوئید 2- افسرده

ملانی کلاین معتقد بود که کودکان همواره درگیر تعارض اساسی بین غریزه زندگی و غریزه مرگ (یعنی بین خوب و بد، عشق و نفرت، آفرینندگی و ویران سازی) هستند.

ملانی کلاین

ملانی کلاین معتقد بود که کودکان همواره درگیر تعارض اساسی بین غریزه زندگی و غریزه مرگ (یعنی بین خوب و بد، عشق و نفرت، آفرینندگی و ویران سازی) هستند. ایگو به سمت یکپارچگی پیش می رود و از پراکندگی دوری می کند، کودکان نیز به طور طبیعی ارضای احساس ها را به ناکام کردن آنها ترجیح می دهند.

کودکان در تلاش خود برای حل کردن دوگانگی احساس خوب و بد(dichotomy of good and bad feelings)، تجربیاتشان را در زمینه مواضع یا روش هایی برای رسیدگی به اشیای درونی و بیرونی سازمان می دهند. کلاین اصطلاح «مواضع» را به جای «مرحله رشد» انتخاب کرد تا نشان دهد مواضع پس و پیش می شوند. موضع عبارت است از شیوه برخورد با اشیای درونی و بیرونی. 

گرچه کلاین از برچسب های روان پزشکی یا بیمارگون استفاده کرد، اما این مواضع را برای نشان دادن رشد اجتماعی بهنجار در نظر داشت. او دو موضع اصلی پارانوئید-اسکیزوئید و افسرده را مطرح کرد.

موضع های پارانوئید و افسرده ساز مطرح شده توسط کلاین از  جایگاهی ویژه در نظریه های روانکاوی برخوردارند و الهام بخش بسیاری از نظریه پردازان پس از او بوده است؛ برای نمونه، می توان به تاثیر پذیری وینیکات از موضع افسرده وار کلاین اشاره کرد.

ملانی کلاین

موضع پارانوئیداسکیزوئید

کودک در اولین ماه های زندگی با تجربیات متناوب خشنودی و ناکامی پستان خوب و بد در تماس است و ایگو آسیب پذیر کودک تهدید می شود. کودک میل دارد پستان را با بلعیدن و در درون نگهداشتن کنترل کند. در عین حال، امیال مخرب فطری کودک، خیال های صدمه زدن به پستان را با گاز گرفتن و دریدن آن می آفریند.

من(Ego) برای تحمل کردن این احساس های متضاد نسبت به یک شی(پستان) در آن واحد، خودش را تقسیم(splitting) می کند. یعنی ایگو هم غرایز زندگی و هم غرایز مرگ را در خودش نگه می دارد، همچنین قسمت هایی از هر دو غریزه را به سمت پستان منحرف می کند. اکنون کودک به جای ترسیدن از غریزه مرگ خودش، از پستان آزار دهنده(پستان بد، پارانویا) می ترسد.

اما کودک با پستان آرمانی(پستان خوب) هم رابطه دارد که محبت و آرامش و ارضا تامین می کند. کودک دوست دارد پستان آرمانی را به عنوان محافظی علیه نابود شدن توسط آزاردهنده ها درون خودش نگه دارد. کودک برای کنترل پستان خوب و دفع کردن آزاردهنده های خود، موضعی را می گیرد که کلاین آن را موضع پارانوئید-اسکیزوئید نامید. کودک این موضع را به عنوان روشی برای سازمان دادن به تجربیاتی اختیار می کند که احساس های پارانوئیدی آزار دیدن و تقسیم شدن اشیای درونی و بیرونی به خوب و بد را شامل می شود.

به عقیده کلاین، کودکان موضع پارانوئید-اسکیزوئید را در ۳ یا ۴ ماه اول زندگی پرورش می دهند و این زمانی است که برداشت من(Ego) از دنیای بیرونی به جای اینکه عینی و واقعی باشد، ذهنی و خیالی است. بنابراین احساس های آزار دیدن، پارانوئید محسوب می شوند. کودک باید پستان خوب و پستان بد را مجزا نگه دارد، زیرا اگر با هم ترکیب شوند، احتمال دارد که سینه خوب از بین برود و کودک یک پناهگاه امن را از دست بدهد.

در دنیای اسکیزوئید کودک، احساس های خشم و ویرانگری به سمت پستان بد هدایت می شوند، در حالی که عشق و آرامش با پستان خوب ارتباط دارند.

کودکان برای نسبت دادن ارزش مثبت به غذا و غریزه زندگی و تعیین کردن ارزش منفی برای گرسنگی و غریزه مرگ، آمادگی زیستی دارند. این تقسیم کردن پیش کلامی دنیا به خوب و بد، نمونه نخستین رشد بعدی احساس های دودلی و تردید نسبت به فردی واحد است.

اغلب افراد نسبت به کسانی که دوستشان دارند، احساس های مثبت و منفی دارند. ماهیت پارانوید-اسکیزوئید ناخوداگاه است. وقتی بزرگسالان، موضع پارانوئید-اسکیزوئید می گیرند، این کار را به صورت ابتدایی و ناهشیار انجام می دهند. برخی افراد، احساس های پارانوئید ناهشیار خود را به دیگران فرافکنی می کنند و بدین ترتیب از تباه شدن خودشان به وسیله پستان بدخواه، اجتناب می ورزند. برخی دیگر، احساس های مثبت ناهشیار را به دیگران فرافکنی می کنند و آن فرد را عالی و خودشان را پوچ یا بی ارزش می انگارند.

موضع افسرده

تقریبا در ماه پنجم یا ششم، کودک اشیای بیرونی را به صورت کامل در نظر می گیرد و می فهمد که خوب و بد می توانند در یک فرد واحد وجود داشته باشند. در عین حال کودک تصویر واقع بینانه تری از مادر پرورش می دهد و متوجه می شود که او فرد مستقلی است که می تواند هم خوب و هم بد باشد. در ضمن، من(Ego) تا اندازه ای رشد کرده است که بتواند احساس های مخرب خود را به جای فرافکنی، تحمل کند.

کودک از امکان از دست دادن مادر می ترسد، دوست دارد از او محافظت کند و وی را از خطر نیروهای مخرب خودش، آن تکانه های آدم خوارانه ای(کودک احساس می کند که با خوردن پستان مادر، شکم او را خالی می کند) که قبلا به او فرافکنی می شد، مصون نگه دارد. اما ایگوی کودک به قدر کافی رشد کرده است که تشخیص دهد توانایی لازم را برای محافظت از مادرش ندارد، بنابراین، از امیال مخرب نسبت به مادر احساس گناه می کند. این مرحله همان سادیسم دهانی است.

نگرانی در مورد از دست دادن شیئی عزیز، همراه با احساس گناه در مورد میل به نابود کردن آن شی، آنچه را که کلاین موضع افسرده نامید، تشکیل می دهد. کودکان در موضع افسرده تشخیص می دهند که اکنون شی عزیز و شی نفرت انگیز، یکی هستند. آنها خود را به خاطر امیال مخرب نسبت به مادرشان ملامت می کنند و دوست دارند این حملات را جبران کنند.

موضع افسرده زمانی حل می شود که کودکان خیال کنند خطاهای قبلی خود را جبرات کرده اند و نیز هنگامی که تشخیص دهند مادرشان برای همیشه دور نخواهد شد و بعد از هر جدایی، بر خواهد گشت. وقتی موضع افسرده حل می شود، کودکان شکاف بین مادر خوب و بد را می بندند.

حل ناقص موضع افسرده می تواند به بی اعتمادی، سوگواری بیمارگون برای از دست دادن فردی عزیز، و چند اختلال روانی دیگر منجر شود.

ریشه خلاقیت را می توان در نیاز به ترمیم ابژه خوبی که تخریب شده است، در طی مرحله افسرده وار یافت(ملانی کلاین)

منابع :

  1. نظریه های شخصیت / حمزه گنجی، مهدی گنجی
  2. نظریه های شخصیت / جس فیست، گرگوری فیست / ترجمه : یحیی سیدمحمدی
۴.۵ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها