مواضع رشد ملانی کلاین
1- پارانوئید-اسکیزوئیدی 2- افسرده وار
ملانی کلاین معتقد بود که کودکان همواره درگیر تعارض اساسی بین غریزه زندگی و غریزه مرگ (یعنی بین خوب و بد، عشق و نفرت، آفرینندگی و ویران سازی) هستند.
ملانی کلاین معتقد بود که کودکان همواره درگیر تعارض اساسی بین غریزه زندگی و غریزه مرگ (یعنی بین خوب و بد، عشق و نفرت، آفرینندگی و ویران سازی) هستند. ایگو به سمت یکپارچگی پیش می رود و از پراکندگی دوری می کند، کودکان نیز به طور طبیعی ارضای احساس ها را به ناکام کردن آنها ترجیح می دهند. در این مطلب با دو موضع پارانوئید-اسکیزوئیدی و موضع افسرده آشنا می شویم.
گرچه ملانی کلاین از برچسب های روان پزشکی یا بیمارگون استفاده کرد، اما این مواضع را برای نشان دادن رشد اجتماعی بهنجار در نظر داشت. موضع های پارانوئید و افسرده ساز مطرح شده توسط کلاین از جایگاهی ویژه در نظریه های روانکاوی برخوردارند و الهام بخش بسیاری از نظریه پردازان پس از او بوده است؛ برای نمونه، می توان به تاثیر پذیری وینیکات از موضع افسرده وار کلاین اشاره کرد.
موضع (position) در نظریه ملانی کلاین
ملانی کلاین در نظریه خود از دو موضع اسکیزوئید-پارانویید و افسردهوار به عنوان دو دنیای درونی (internal world) که هر کدام ویژگیهای مختص به خود را دارند، صحبت کرده است. موضع با مرحله متفاوت است. در مراحل رشدی یک مرحله تمام شده و مرحلهی دیگری آغاز میشود. اما موضع هیچگاه از بین نمیرود.
نوزاد در یکی دو هفتهی اول تولد در موضع اسکیزوئید-پارانویید قرار دارد و در ادامه با تجربیات رشدی سالم، موضع افسردهوار به عنوان لایهای بر روی موضع قبلی شکل میگیرد. اما موضع اسکیزوئید-پارانویید تا پایان عمر در ما وجود دارد و در مواجهه با تنشها و تهدیدها و یا بخشهای آسیبپذیر سیستم روانیمان، میتواند وضعیت روانی غالب ما باشد. به عبارتی ما در بزرگسالی میتوانیم بین این دو موضع حرکت کنیم و در موقعیتهای مختلف غلبه یکی از این دو موضع را تجربه کنیم.
کودکان در تلاش خود برای حل کردن دوگانگی احساس خوب و بد(dichotomy of good and bad feelings)، تجربیاتشان را در زمینه مواضع یا روش هایی برای رسیدگی به اشیای درونی و بیرونی سازمان می دهند. ملانی کلاین اصطلاح «مواضع» را به جای «مرحله رشد» انتخاب کرد تا نشان دهد مواضع پس و پیش می شوند. موضع عبارت است از شیوه برخورد با اشیای درونی و بیرونی.
موضع پارانوئید–اسکیزوئید
کودک در اولین ماه های زندگی با تجربیات متناوب خشنودی و ناکامی پستان خوب و بد در تماس است و ایگو آسیب پذیر کودک تهدید می شود. کودک میل دارد پستان را با بلعیدن و در درون نگهداشتن کنترل کند. در عین حال، امیال مخرب فطری کودک، خیال های صدمه زدن به پستان را با گاز گرفتن و دریدن آن می آفریند.
من(Ego) برای تحمل کردن این احساس های متضاد نسبت به یک شی(پستان) در آن واحد، خودش را دوپاره سازی(splitting) می کند. یعنی ایگو هم غرایز زندگی و هم غرایز مرگ را در خودش نگه می دارد، همچنین قسمت هایی از هر دو غریزه را به سمت پستان منحرف می کند. اکنون کودک به جای ترسیدن از غریزه مرگ خودش، از پستان آزار دهنده(پستان بد، پارانویا) می ترسد.
اما کودک با پستان آرمانی(پستان خوب) هم رابطه دارد که محبت و آرامش و ارضا تامین می کند. کودک دوست دارد پستان آرمانی را به عنوان محافظی علیه نابود شدن توسط آزاردهنده ها درون خودش نگه دارد. کودک برای کنترل پستان خوب و دفع کردن آزاردهنده های خود، موضعی را می گیرد که کلاین آن را موضع پارانوئید-اسکیزوئید نامید. کودک این موضع را به عنوان روشی برای سازمان دادن به تجربیاتی اختیار می کند که احساس های پارانوئیدی آزار دیدن و تقسیم شدن اشیای درونی و بیرونی به خوب و بد را شامل می شود.
بنا بر نظر ملانی کلاین این دوپارهسازی در زمان نوزادی به کودک کمک میکند، چراکه فهم اینکه خوبی و بدی میتوانند دو وجه متعارض از یک موضوع باشند، برای نوزاد بسیار مشوشکننده است. در نتیجه نوزاد با دوپارهسازی از بلاتکلیفی در میآید و کودک میتواند به موضوع خوب نزدیک شده و از موضوع بد دور شود.
به عقیده ملانی کلاین، کودکان موضع پارانوئید-اسکیزوئید را در ۳ یا ۴ ماه اول زندگی پرورش می دهند و این زمانی است که برداشت من(Ego) از دنیای بیرونی به جای اینکه عینی و واقعی باشد، ذهنی و خیالی است. بنابراین احساس های آزار دیدن، پارانوئید محسوب می شوند. کودک باید پستان خوب و پستان بد را مجزا نگه دارد، زیرا اگر با هم ترکیب شوند، احتمال دارد که سینه خوب از بین برود و کودک یک پناهگاه امن را از دست بدهد.
در دنیای اسکیزوئید کودک، احساس های خشم و ویرانگری به سمت پستان بد هدایت می شوند، در حالی که عشق و آرامش با پستان خوب ارتباط دارند.
کودکان برای نسبت دادن ارزش مثبت به غذا و غریزه زندگی و تعیین کردن ارزش منفی برای گرسنگی و غریزه مرگ، آمادگی زیستی دارند. این تقسیم کردن پیش کلامی دنیا به خوب و بد، نمونه نخستین رشد بعدی احساس های دودلی و تردید نسبت به فردی واحد است.
اغلب افراد نسبت به کسانی که دوستشان دارند، احساس های مثبت و منفی دارند. ماهیت پارانوید-اسکیزوئید ناخوداگاه است. وقتی بزرگسالان، موضع پارانوئید-اسکیزوئید می گیرند، این کار را به صورت ابتدایی و ناهشیار انجام می دهند. برخی افراد، احساس های پارانوئید ناهشیار خود را به دیگران فرافکنی می کنند و بدین ترتیب از تباه شدن خودشان به وسیله پستان بدخواه، اجتناب می ورزند. برخی دیگر، احساس های مثبت ناهشیار را به دیگران فرافکنی می کنند و آن فرد را عالی و خودشان را پوچ یا بی ارزش می انگارند.
از دیگر ویژگیهای مهم موضع اسکیزوئید-پارانویید این است که موضوعها به صورت پارهموضوع (part-object) درک میشوند. یعنی اینکه در این موضع مادر به عنوان موضوعی کامل شامل اجزای مختلف درک نمیشود؛ بلکه اجزاء مادر یعنی پستان و بعدها نگاه مادر، دست مادر، صورت مادر موضوعهای کودک هستند. نوزاد در ابتدا با پستان مادر که ارضاکنندهی نیاز اوست ارتباط برقرار میکند. در واقع دنیای نوزاد «پستان خوب-پستان بد» است. در این عبارت هم نگاه پارهموضوعی نوزاد دیده میشود (پستان نه مادر)، هم نگاه دوپارهی او (خوب و بد). این دو وجه از موضوع جدا از یکدیگر تجربه شده و احساسات به هر کدام از پارهموضوعها هم کاملا متمایز از یکدیگرند.
موضع افسرده
با رشد سالم که در آن کودک ناکامی بهینه و متناسب با ظرفیتش را تجربه میکند و تجربیات درونی و بدنی توسط مادرِ به اندازهی کافی خوب ذهنی میشوند، موضع افسردهوار شکل میگیرد و به ظرفیت انسان افزوده میشود. در زمان بزرگسالی هر چه موضع افسردهوار موضع غالب دنیای روانی ما باشد، به لحاظ روانی سالمتر هستیم. موضع افسردهوار موضع غالب در افراد با ساختار نوروتیک است. در افراد با ساختار مرزی این موضع شکل نگرفته و این افراد در دنیای موضع اسکیزوئید-پارانویید زندگی میکنند.
ملانی کلاین موضع افسردهوار را اینگونه توصیف میکند که در این موضع، از دوپارهسازیِ موضعِ قبل به سمت دوسوگرایی (ambivalence) حرکت میکنیم. دوسوگرایی به این معناست که خوبی و بدی میتوانند همزمان در یک موضوع وجود داشته باشند. در این موضع کودک به تجربهی اینهمانی میرسد؛ یعنی میفهمد موضوع بدی که قصد نابودیش را داشتم، همان موضوع خوب است. این تجربه بسیار دردناک است و در این موضع است که احساس گناه شکل میگیرد.
تقریبا در ماه پنجم یا ششم، کودک اشیای بیرونی را به صورت کامل در نظر می گیرد و می فهمد که خوب و بد می توانند در یک فرد واحد وجود داشته باشند. در عین حال کودک تصویر واقع بینانه تری از مادر پرورش می دهد و متوجه می شود که او فرد مستقلی است که می تواند هم خوب و هم بد باشد. در ضمن، من(Ego) تا اندازه ای رشد کرده است که بتواند احساس های مخرب خود را به جای فرافکنی، تحمل کند.
کودک از امکان از دست دادن مادر می ترسد، دوست دارد از او محافظت کند و وی را از خطر نیروهای مخرب خودش، آن تکانه های آدم خوارانه ای(کودک احساس می کند که با خوردن پستان مادر، شکم او را خالی می کند) که قبلا به او فرافکنی می شد، مصون نگه دارد. اما ایگوی کودک به قدر کافی رشد کرده است که تشخیص دهد توانایی لازم را برای محافظت از مادرش ندارد، بنابراین، از امیال مخرب نسبت به مادر احساس گناه می کند. این مرحله همان سادیسم دهانی است.
نگرانی در مورد از دست دادن شیئی عزیز، همراه با احساس گناه در مورد میل به نابود کردن آن شی، آنچه را که کلاین موضع افسرده نامید، تشکیل می دهد. کودکان در موضع افسرده تشخیص می دهند که اکنون شی عزیز و شی نفرت انگیز، یکی هستند. آنها خود را به خاطر امیال مخرب نسبت به مادرشان ملامت می کنند و دوست دارند این حملات را جبران کنند.
احساس گناه حاصل تجربهی خشم و عشق به یک موضوع واحد است. علاوه بر آن دو دستهی خوب و بد، به اشکال متعدد و تمایزیافتهتری در موضع افسردهوار پیشرفت میکنند و احساسات پیچیده و متعارض شکل میگیرند. همچنین نگاه به موضوع، دیگر به صورت پاره موضوعهای مختلف نیست که هر کدام در زمانها و موقعیتهای مختلف بروز و ظهور مییابند و نابود میشوند. بلکه موضوع کامل (whole-object) و واحد که شامل اجزایی مختلف و پیشینهای مشخص است، در موضع افسردهوار شکل میگیرد.
موضع افسرده زمانی حل می شود که کودکان خیال کنند خطاهای قبلی خود را جبرات کرده اند و نیز هنگامی که تشخیص دهند مادرشان برای همیشه دور نخواهد شد و بعد از هر جدایی، بر خواهد گشت. وقتی موضع افسرده حل می شود، کودکان شکاف بین مادر خوب و بد را می بندند. حل ناقص موضع افسرده می تواند به بی اعتمادی، سوگواری بیمارگون برای از دست دادن فردی عزیز، و چند اختلال روانی دیگر منجر شود.
ریشه خلاقیت را می توان در نیاز به ترمیم ابژه خوبی که تخریب شده است، در طی مرحله افسرده وار یافت(ملانی کلاین)
منابع :
- نظریه های شخصیت . جس فیست، گرگوری فیست . ترجمه یحیی سیدمحمدی
- کتاب ماتریس ذهن (روابط موضوعی و گفتگو روانکاوانه). نوشته تامس آگدن. ترجمه علیرضا طهماسب و مجتبی جعفری