دنیای اسکیزوئید ما
نقطه مقابل عشق، نفرت نیست بلکه بی احساسی است.
اصطلاح اسکیزوئید، یعنی بیرون از دسترس، گریزنده از روابط صمیمی، ناتوان در احساس. فرد اسکیزوئید، خشک و بی روح، گوشه گیر، مغرور و بی اعتناست
اصطلاح اسکیزوئید، یعنی بیرون از دسترس، گریزنده از روابط صمیمی، ناتوان در احساس. فرد اسکیزوئید، خشک و بی روح، گوشه گیر، مغرور و بی اعتناست. ممکن است به حالت تهاجمی خشن نیز منجر شود. همه اینها نقابی است برای اشتیاق به عشق.
وضعیت اسکیزوئید، در دوره ی گذار ما، یک گرایش عمومی است. درماندگی و مورد غفلت واقع شدن، تنها نتیجه ی رفتار والدین نیست بلکه نتیجه ی همه وجوه فرهنگ ماست. انسان اسکیزوئید، محصول انسان تکنولوژیک است. این وضعیت شیوه ایست برای زندگی که روز به روز بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد و ممکن است به انفجار خشونت و ویرانگری منجر شود.
البته باید اعتراف کرد که وضعیت اسکیزوئید، شیوه ای راهگشا برای کنار آمدن با موقعیت های عمیقا دشوار است.
روان نژند یا فرد دارای اختلال شخصیت، با این ویژگی شناخته می شود که دفاع های معمول فرهنگی برایش کارساز نیست، لذا نمی تواند صرفا با به کارگیری ساختارهای هنجار فرهنگی مثل اشتغال، تحصیل و مذهب در زندگی، حلشان کند. فرد نمی تواند خود را با جامعه تطبیق دهد.
روان نژندی و هنرمندی
دنیایی که به دست نقاشان، نمایش نامه نویسان و سایر هنرمندان ترسیم می گردد، دنیایی اسکیزوئید است. دنیایی که در بحبوحه بمباران پیشرفته ترین ابزار ارتباطی، برقراری ارتباط شخصی واقعی آن بسیار دشوار است. همان گونه که ریچارد گیلمن یاداوری می کند، برجسته ترین نمایشنامه نویسان زمان ما، کسانی اند که سوژه شان را در همین فقدان رابطه قرار داده اند.
هرچه رادیو، تلویزیون و خطوط تلفن در خانه مان بیشتر شود، هستی غریبانه تری پیدا می کنیم.
هنرمند تصویر در هم شکسته انسان امروز را به نمایش گذاشته ولی با دگردیسی آن را به هنر ارتقا می دهد. روان نژند و هنرمند هر دو در ناخوداگاه نژاد خویش زندگی می کنند. روان نژند همان تعارض هایی را که حاصل تجربه خویش از پوچ انگاری، ازخودبیگانگی و غیره است، احساس می کند ولی قادر نیست شکل معناداری به آن بدهد، او میان ناتوانی اش در تبدیل این تعارض ها به آثاری خلاق از یک سو و ناتوانی اش در انکار آنها از سوی دیگر گیر افتاده است.
همان طور که اتو رنک گفته است : روان نژند هنرمندی ناکام است که نتوانسته ماهیت تعارضاتش را به هنر تغییر دهد.
روان نژندی به مثابه پیشگو
بیماران ما با آگاهانه زیستن آنچه توده های مردم قادرند در ناخودآگاه نگه دارند، فرهنگ را پیش بینی می کنند. روان نژندی راهی است که ناخوداگاه برای راه یافتن به آگاهی اجتماعی به کار می گیرد.
وان دن برگ استدلال می کند تمامی مشکلات روانشناختی، محصول تغییرات تاریخی-اجتماعی در فرهنگ است. او معتقد است سرشت انسان به تنهایی وجود ندارد. آنچه هست عبارت است از سرشت متغیر انسانی که به تغییرات جامعه وابسته است و ما باید تعارض های بیماران مان را بجای روان نژندی، جامعه نژندی بنامیم.
اگر بخواهیم نظر وان دن برگ را تصحیح کنیم، باید بگوییم: مشکلات روانشناختی محصول تاثیر متقابل دیالکتیکی سه عامل زیست شناختی و فردی و تاریخی-اجتماعی است.
امروزه و در زمانی که عملا همه ی بیماران ما روان نژندانی وسواسی یا مبتلایان به اختلال شخصیتند که شکل فراگیر ولی ضعیف تری از همان وسواس است، متوجه می شویم مانع اصلی در برابر درمان، ناتوانی و عجز بیمار برای احساس کردن است. این ها بیمارانی هستند که می توانند از حالا تا روز قیامت درباره مشکلاتشان حرف بزنند ولی قادر نیستند احساسات اصیل را تجربه کنند.
ظهور بی احساسی
لسلی فاربر(leslie farber) در مطالعه اش بر روی اراده، تاکید می کند که ناهنجاری اصلی روزگار ما ناکامی اراده است و عصر ما را باید عصر اراده بیمار نامید.
وضعیت روزگار ما، وضعیتی بسیار شبیه بی احساسی است، که مشخصه اش کرختی و بی حسی و این نگاه ناامیدانه است که هیچ چیزی مهم نیست. بی احساسی و بی عاطفگی خلق غالب روزگار ماست.
بی احساسی و دنیای اسکیزوئید، به مثابه ی علت و معلول یکدیگر، پابه پای هم در حرکتند. بی احساسی به دلیل رابطه ی نزدیکش با عشق و اراده بسیار اهمیت دارد.
نقطه مقابل عشق، نفرت نیست بلکه بی احساسی است. نقطه مقابل اراده، دودلی نیست بلکه خود را با وقایع خاصی درگیر نکردن ،بی اعتنا بودن و بی ارتباط ماندن با آنهاست.
بی احساسی مثل غریزه مرگ فروید عمل می کند و فرد را به تدریج از درگیری خلاص می کند تا جایی که متوجه می شود آنچه از شرش رها شده، خود زندگی است.
یک رابطه دیالکتیک میان بی احساسی و خشونت وجود دارد. در بی احساسی زیستن، خشونت پدید می آورد. این وضعیت کنونی جامعه ماست. وقتی زندگی درونی خشک می شود، وقتی احساس رو به کاهش است و بی احساس رو به فزونی، وقتی فرد نمی تواند بر دیگری تاثیر بگذارد یا حتی تماسی اصیل داشته باشد، خشونت مانند ضرورتی دیو آسا برای ارتباط شعله ور می شود.
منبع : عشق و اراده، رولو می، سپیده حبیب، نشر دانژه.
[aparat id=”ychg560″ width=”full”]