دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

درمان های وجودی

دروغ گفتن اساس اسیب روانی است.

درمان وجودی نوعی روش فلسفی بر درمان است و بر این باور عمل می‌کند که کشمکش درونی یک فرد ناشی از مواجه وی با مفروضات مسلم هستی است.

درمان های وجودی

وجودگرایان ادعاهایی در مورد طبیعت انسان دارند. اساس ادعاهای انها نیز یک خصوصیت انسانی بنیادی است. یعنی معنا جویی. این جستجو از طریق تخیل، نمادسازی و قضاوت صورت می گیرد. یک جنبه بسیار مهم شخصیت، تعمیم سازی است، که شامل دنیای حقایق و امکان ها می باشد. بنابراین شخصیت، چیزی که فرد هست (یعنی موجودیت زیست شناختی، اجتماعی و روانشناختی وی) نیست، بلکه چیزی که می تواند باشد نیز هست.

در این رویکرد زمان حال را انتخاب می کنیم، که معرف عدم تغییر و تعهد نداشتن به گذشته است. به فرد کمک می کنند تا به اینده ملحق شود و به سوی اینده توأم با اضطراب های اجتناب ناپذیر حرکت کند.

در رویکرد وجودی آنچه اهمیت دارد، حضور کامل داشتن در مدت زمان درمان و در کل زندگی است. بوگنتال تأکید دارد که مراجعانی که به خودی خود حضور کاملی در جریان درمان ندارند، می تواند آنها را در خارج درمان محدود سازد. البته حضور کامل و کار روی اینجا و اکنون احتمالاً مقاومت مراجع را در پی دارد؛ با این حال، یک درمانگر دارای حضور روانی کامل، پیوندی اصیل با مراجع برقرار می کند، هر دو پدیدارشناسانه، تجربیات خود را به اشتراک می گذارند و در نتیجه، نیروی حیات بخش درمان به اوج می رسد. ( هوش را بگذار و آنگه هوش‌دار ** گوش را بر بند و آنگه گوش دار )

روان درمانگران وجودی(Existential therapy) به جای توجه به طبقات تشخیصی (DSM) و شکایت های رفتاری، به مضمون های وجودی توجه می کنند. درمانگران در ابتدا به مسائل و موضوعات مرتبط با مسئولیت پذیری، مرگ، انزوا و بی معنایی گوش می دهند؛ سپس مضامین وجودی مطرح در رؤیاهای بیماران را بررسی می کنند؛ آنگاه برخی از آنها، آزمون های عینی مخصوص مضامین وجودی را اجرا می کنند. هدف از سنجش در این رویکرد، شناسایی و درک فرضیات مراجعان است نه تشخیص علت مشکل یا جمع آوری اطلاعات مراجعان.

فرانکل
فرانکل

نظریه شخصیت

از نظر وجودگراها شخصیت مجموعه صفات ثابت فرد نیست، وجود نوعی فرایند شکل گیری شدن و هستی است، که ثابت نیست و با صفات خاصی مشخص نمی شود. وجود به بهترین وجه ،به صورت بودن-در-دنیا درک می شود.

هستی ما از طریق رابطه با سه سطح جهان موجودیت می یابد. به زبان آلمانی این سه سطح eigenwelt ،mitwelt ،umwelt نامیده می شود. umwelt؛ ما را در رابطه با جنبه های زیستی و مادی دنیایمان معنا می بخشد و ما آن را به بودن در طبیعت ترجمه می کنیم. mitwelt به دنیای اشخاص و دنیای اجتماعی اشاره دارد، ما آن را به بودن-با-دیگران تعبیر می کنیم. eigenwelt؛ دقیقا به معنای دنیای خود ماست و به گونه ای که ما در مورد خودمان فکر کرده و خود را ارزیابی و تجربه می کنیم، اشاره دارد و ما ان را به بودن-برای- خویشتن ترجمه می کنیم.

اما حال بهترین گزینه چیست؟ کدام را باید انتخاب کرد؟ بهترین گزینه اصالت (authenticity) است. وجود اصیل،روراستی با طبیعت،با دیگران و با خود را به همراه می اورد. وجود اصیل به این علت سالم است که در آن سه سطح هستی به جای در تعارض بودن، یکپارچه یا متصل هستند. پس وجود اصیل، یعنی رابطه ی همزمان و هماهنگ با هر یک از سطوح هستی، بدون تاکید بر یک سطح به قیمت دو سطح دیگر.

منابع اضطراب :

پست های مرتبط

اولین منبع اضطراب، از اگاهی ما نسبت به این موضوع که زمانی باید بمیریم، ناشی می شود. وقتی موجودات آگاهی می شویم، جزء جدا نشدنی وجود، الزام به عمل کردن است. ما باید در زمان محدود تصمیماتی بگیریم که از عواقب ان اگاه نیستیم.در این تصمیمات فقط و فقط ما مسئولیم.

تهدید بی معنایی پیشامد دیگر وجود انسان است، که اضطراب ایجاد می کند. همچنین انزوای ما و تنهایی بنیادی ما در این دنیا از شرایط دیگر زندگی است، که موجب اضطراب می شود. این منابع متعدد اضطراب وجودی، از یک ویژگی انسان خبر می دهد: متناهی بودن. این وابستگی های زندگی، قلمرو نیستی نامیده می شوند. هستی به صورت هشیار، انتخاب شده، ازاد و فعال است، در حالی که حیطه ی نیستی ، بی فروغ، بسته ، محتوم و به صورت مفعول بودن است.

نظریه آسیبب شناسی روانی

دروغ گفتن اساس اسیب روانی است. دروغگویی تنها راهی است که می توانیم از نیستی بگریزیم. دروغگویی به اضطراب روان رنجور می انجامد. اضطراب روان رنجور پاسخ بدلی (نااصیل) به هستی است. در حالی که اضطراب وجودی پاسخ صادقانه به نیستی است. نشانه های آسیب روانی در واقع مفعول کردن خودمان است. آسیب روانی با تاکید بیش از حد بر یک سطح هستی به قیمت از دست دادن سطوح دیگر ان مشخص می شود. رایج ترین سطح دروغ گفتن به دیگران است. 

از طریق دروغگویی شاید تماس خود را با منبع رهنمود شخصی مان یعنی قصمندی (intentionality) قطع می کنیم. قصد مندی؛ آفرینش معنی و مبنایی برای هویت ماست. قصدمندی موضع گیری ما در زندگی است. دروغگویی می تواند ما را متقاعد سازد که زندگی ما توسط آسیبی تعیین شده است. واقعه ای که هیچ کنترلی بر ان نداریم.

نظریه فرایند درمانی

چون دروغ گفتن منبع آسیب روانی است، پس راه حل از بین بردن نشانه های بیمار،صداقت است. در این درمان مسئولیت اصلی بر عهده ی خود درمانجو است. مسئولیتی که وقتی پر رنگ می شود که فرد به kairos می رسد، یعنی لحظه ی مهم انتخاب در درمان؛ انتخاب اینکه هنوز می خواهند دروغگو و منفعل باشند؛ یا این که اصالت را بر می گزینند و اضطراب وجودی را به جان می خرند. هدف نهایی روان درمانی وجودگرا؛ رسیدن فرد به جایی است که بتواند مسئولانه اگاهی پیدا کند و تصمیم بگیرد. این توانای های شناختی به وی اجازه خواهند داد به حالات عالی تر عشق ،صمیمیت و رفتار اجتماعی سازنده دست یابد.

این درمان به افراد می اموزد که در قبال تصمیم های خویش مسئولیت پذیر باشند و اضطرابی را که در مسیر تغییر روی هم جمع می شود بپذیرند. در درمان وجودگرا بر فنون تاکید نمی شود. استفاده از فنون غالبا به این معنا است که مراجع یک شیء است. در عوض در درمان وجود گرا؛ بر فهمیدن و پذیرفتن مراجع به عنوان موجودی بی همتا تاکید می شود. مراجع با تجربه کردن خودش یاد می گیرد به زندگی معنا و ارزش بدهد.

معنا درمانی(لوگوتراپی)

یکی از مشهورترین درمان های وجود گرا معنا درمانی است. در این فن سعی می شود بیمار برای دنیای بی رحم، سنگ دل و بی معنا، معنایی پیدا کند. ابداع کننده این فن ویکتور فرانکل بود. معنا درمانی جایگزینی برای روان درمانی سنتی محسوب نمی شود، بلکه مکمل ان است. ولی هر گاه مشکل خاصی در رابطه با معنا یا فایده زندگی ایجاد شود فرانکل معنا درمانی را درمان انتخابی می داند. معنا درمانی این حس را در مراجعان القا می کند که در قبال زندگی،مسئولیت و وظایفی دارند.

روش فرانکل دو فن مهم دارد، که شامل قصد تناقضی و تمرکز زدایی (تامل گریزی) می باشد. قصد تناقضی یکی از فنون مشهوری است که در ان به مراجع گفته می شود عمدا رفتاری را انجام یا پاسخی را بدهد که نگران کننده و اضطراب اور است. به این ترتیب یک آرزوی متناقض جای ترس را می گیرد. مثلا مراجعی را در نظر بگیرید که هنگام صحبت کردن در مقابل جمع می ترسد که پاهایش تکان بخورند. او باید سعی کند در این موقعیت ها پاهایش را تکان دهد.

به نظر فرانکل،حقیقت متناقض این است که معمولا وقتی مراجع سعی می کند کاری را انجام بدهد که از ان می ترسد، نمی تواند این کار را انجام بدهد. درمانگر معمولا سعی می کند این کار را خیلی مشخص و واضح اموزش بدهد. فرانکل تاکید زیادی بر مسئولیت پذیری دارد و ان را مهم تر از وقایع تاریخی زندگی مراجع می داند. انچه اهمیت حیاتی دارد، یافتن معنای حال و نگاه به اینده است.

فن دوم، تمرکز زدایی (de-reflection) است. مراجعان یاد می گیرند رفتار یا نشانه مشکل ساز را نادیده بگیرند. بسیاری از مراجعان به پاسخ های خویش و واکنش های بدنشان به شدت عادت کرده اند. تمرکز زدایی به انان کمک می کند توجهشان را به فعالیت ها و افکار سازنده تر معطوف کنند.

منبع : نظریه های روان درمانی، جیمز پروچاسکا، جان نورکراس، ترجمه یحیی سیدمحمدی، نشر روان.

۴.۲ ۵ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

2 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سوسن
۱۳۹۵/۱۰/۳۰ ۱۳:۰۵

مطلب جهت استفاده درمانی عالی