انواع مازوخیسم
مازوخیسم حاصل یک رشد پاتولوژیک در عناصر روانی زنانه است.
مازوخیسم یک مفهوم روانشناسی است که به تجربه لذت و رضایت از درد اشاره دارد. مازوخیست را می توان یک تیپ شخصیتی دانست که در آن فرد تمایل به رفتارهای خودتخریب گرایانه دارد.
مازوخیسم در جستجوی درد، احساسحقارت و یا رنجکشیدن به منظور کسب لذت و یا رضایت پنهان است. این اصطلاح معمولا به کسب لذت جنسی، از طریق تحمل درد اطلاق می شود. از این نظر مازوخیسم با رفتارهای دردناک جزئی که در جریان نزدیکی ممکن است بین طرفین روی دهد، تفاوت دارد. واژهی مازوخیسم در سال ۱۸۹۵ توسط فون گرافت ابینگ(Von Krafft Ebing) برای توصیف نوعی انحراف جنسی ابداع شد که در آن درد، عنصری ضروری برای دستیابی به رضایت جنسی است. مازوخیسم از نام داستان نویس اتریشی، لئوپولد فون ساخر مازوخ (۱۹۰۵-۱۸۳۶) آمده است، که ارضاء جنسی از طریق تحمل درد را توصیف نموده است.
در ادبیات روانکاوی مازوخیسم به موارد زیر اشاره میکند:
- ۱. مازوخیسم جنسی: رفتار جنسی که با لذت تجربه درد یا تحقیر مشخص میشود. اگر درد یا تحقیر شرط مطلق برای تحریک جنسی باشد، مازوخیسم جنسی به عنوان یک انحراف تعریف میشود (انحراف مازوخیستیک).
- ۲. مازوخیسم روانی: رفتار غیرجنسی که مشخصه آن دنبالکردن درد یا رنج با هدف دستیابی به لذت یا رضایتمندی است.
- ۳. اختلال شخصیت مازوخیستیک : توصیف شخصی است که تمام شخصیت او پیرامون جستجوی پنهانی رنج یا ناامیدی سازماندهی شده است.
ارتباط اصل لذت و اصل واقعیت و اصل ثبات
اگر اصل لذت بر فرآیندهای روانی حاکم باشد، بهطوری که هدف اصلی آنها اجتناب از درد و کسب لذت باشد، آنگاه مازوخیسم غیرقابل درک خواهد بود. فروید اصل لذت را با اصل ثبات پیوند می زند. بنا به اصل ثبات، هدف دستگاه روانی تقلیل دادن و یا به حداقل رساندن، برانگیختگیهایی است که به آن وارد میشود. باربارا لو، از نام “اصل نیروانا” استفاده می کند. بنابراین، انتظار میرود هر عدم لذتی با یک افزایش و هر لذتی با یک کاهش تنش روانی همراه باشد. اصل نیروانا و اصل لذت، در خدمت غریزه مرگ هستند، غریزه ای که هدفش رساندن ناآرامیهای زندگی به وضعیت پایدار شرایط بیجان است.
اصل نیروانا که در واقع متعلق به غریزه مرگ است، در موجودات زنده تحت تعدیلاتی قرار می گیرد که متعاقب این تعدیلات به اصل لذت تبدیل می شود. منشا این تعدیلات، غریزه زندگی یعنی همان لیبیدو است که توانسته برای تنظیم فرآیندهای زندگی در کنار غریزه مرگ سهمی مطالبه کند. به این ترتیب، مجموعه از ارتباطات را بدست میآوریم. اصل نیروانا گرایش غریزه مرگ را نشان میدهد، اصل لذت خواستههای لیبیدو را بازنمایی میکند، و تعدیل شده اصل لذت، یعنی اصل واقعیت، تاثیر دنیای بیرونی را نشان میدهد.
در واقع هیچ یک از این سه اصل، توسط دیگری از کار کردن کنار گذاشته نمیشود. آنها میتوانند یکدیگر را تحمل کنند، اگرچه با توجه به اهداف متفاوتی که هر یک از آنها دارند، گهگاه تعارضاتی ایجاد می شود. این اهداف، در مورد اولی (اصل نیروانا) کاهش کمّی بار تحریک، در دومی (اصل لذت) مشخصه کیفی تحریک و در مورد سومی (اصل واقعیت) به تاخیر انداختن آزادسازی تحریک خواهد بود.
بنابراین اگر افزایش تحریک می تواند لذت آور باشد، در نتیجه مازوخیسم، که به خاطر کشت و زرع درد همچون نمونه چنین افزایشی است می تواند لذت آور باشد.
انواع مازوخیسم از دید فروید
- ۱- مازوخیسم شهوتزا : نوع اصلی و زیربنای همه موارد دیگر، که از آمیختگی رانه مرگ با لیبیدو ناشی میشود.
- ۲- مازوخیسم زنانه : در مورد مردانی توصیف شده که تخیلات جنسی منفعل و زنانه دارند؛ تخیلات اخته شدن و مورد آزار قرار گرفتن دارند (به عنوان دفاعی در برابر ترسهای ادیپی).
- ۳- مازوخیسم اخلاقی : گسترش چشمگیر مفهوم مازوخیسم است، که رفتار ظاهراً غیرجنسی و خود ناکام کننده ناشی از احساس گناه ناخودآگاه و نیاز به تنبیه را توصیف میکند.
نوع اول یعنی مازوخیسم شهوانی یا لذت در درد کشیدن، خاستگاه دو نوع دیگر مازوخیسم است. پایه و اساس آن را باید در امتداد فرآیندهای بیولوژیک و ذاتی جستجو کنیم. نوع سوم مازوخیسم که از بعضی لحاظ مهمترین آنهاست، بعنوان احساس گناهی ناهشیار، شناسایی می شود. برخلاف این مورد، مازوخیسم زنانه بیش از سایر انواع در معرض مشاهده ما قرار دارد و تمام جنبههای آن قابل بررسی است. با این نوع مازوخیسم در مردان آشنایی کافی داریم، این اطلاعات از مردان مازوخیستیک و لذا اغلب ناتوان از نظر جنسی بدست آمده که فانتزیهایشان به خودارضایی ختم میشود یا نوعی اقناعشدگی جنسی با خودشان را بازنمایی میکند. فرقی نمیکند که این اعمال به خودی خود هدف باشند، یا به هدف القای توانمندی جنسی باشند و به فعالیت جنسی منتهی شود. در هر دو حالت محتوای به نمایش درآمده، شامل بسته شدن، بهطرز دردناکی کتک خوردن، شلاق خوردن، به طریقی مورد بدرفتاری قرار گرفتن، اجبار برای اطاعت مطلق، کثیف شدن و تحقیر شدن خواهد بود. تعبیر واضحی که به راحتی میتوان به آن رسید این است که فرد مازوخیستیک دوست دارد که مثل یک کودک کوچک و ناتوان، و خصوصا کودکی که شیطنت کرده، با او برخورد شود. در فانتزی این افراد معمولا ردّ اخته شدن یا کور شدن که نمادی از اختگی است، دیده میشود.
تفاوت مازوخیسم و سادیسم
مازوخیسم مشتق از سادیسم است؛ یعنی مازوخیسم یک نوع سادیسم می باشد که به سمت من(ایگو) تغییر جهت داده است. هر غریزه ای جنبه های پرخاشگرانه دارد تا بتواند به هدف برسد، یعنی ابژه را جستجو کند. منشا سادیسم همان پرخاشگری رانه های جنسی است ولی در مسیر تکاملی می تواند به سمت خودش تغییر جهت دهد. دو عامل سبب می شوند که پرخاشگری به پدر و مادر، به سمت من(ایگو) تغییر جهت دهد:
- به دلیل شکل گیری سوپر ایگو و ایجاد احساس گناه (عقده ادیپ).
- به علت دلهره و اضطراب به خاطر ترس از دست دادن عشق (کشمکش پیش ادیپی).
تصور عام بر این است که سادیست فاقد سوپر ایگو است، در حالی که مازوخیست دارای یک سوپر ایگو است؛ ولی شاید این طور نباشد، به عبارتی مازوخیست سوپر ایگو ندارد و ایگوی قوی دارد، در نتیجه به دنبال یک سوپر ایگوی قوی در دنیای خارج می گردد.
انواع مازوخیسم
آزارطلبی لذت زا : یکی از انواع مازوخیسم که به وسیله فروید شرح داده شده و به معنی “شهوت درد” است و همان مفهوم معمول آزارطلبی را می رساند.
آزارطلبی روانی یا آرمانی : وقتی آزار مازوخیسمی روانی است تا جسمی، به نظر فروید باید آن را مازوخیسم آرمانی نامید.
آزارطلبی توده ای : این اصطلاح به ترکیبی اطلاق می شود که دو ویژگی دارد:
- چشم پوشی از قدرت خویشتن
- کسب لذت از مورد استفاده قرار گرفتن، توسط نماینده شخص مشخص
نظیر آنچه در هیجان و سرسپردگی توده ها در مقابل حاکم زورگو، که طالب رنج کشی و فداکاری توده هاست، دیده می شود. رنجی که بدون آرمانی ساختن زورگو تحمل آن ممکن نبود.
آزارطلبی ثانوی : در طول رشد روانی قسمت عمده غریزه مرگ معطوف به خارج است(سادیسم). قسمت باقیمانده در شخص که اینک متوجه درون است، مازوخیسم نامیده می شود. در شرایطی خاص، مثلا افسردگی شدید، سادیسم عینیت یافته از شی باز پس گرفته شده و متوجه خودش می گردد، یعنی درون فکنی می شود. این امر با فرآیند بازگشت به حالت قبلی همراه است، که مازوخیسم ثانوی را بوجود می آورد که مکمل اوست.
آزارطلبی اجتماعی : نگرش مطیعانه نسبت به زندگی، که شخص را به رفتار انفعالی و تابع وا می دارد. در این حالت تحمل شکست و محرومیت و بدبختی امکان پذیر می شود. چنین موقعیتی را می توان نگرش تسلیم شدن توصیف کرد.
آزارطلبی کلامی : حالتی که در آن شخص مشتاق شنیدن توهین و تحقیر است و از تصور آن لذت جنسی را تجربه می کند. انتخاب، ترتیب و تاکید کلمات به نظر می رسد که برای تحریک جنسی حائز اهمیت است. در تصورات مازوخیسمی گفتگو نسبتا شایع است.
منابع :
- مسئله اقتصادی مازوخیسم. زیگموند فروید. ۱۹۲۴
- مازوخیسم در انسان امروزی. انتشارات فارار وراینهارت. نیویورک، ۱۹۴۱