تعلیم و تربیت سنتی، زمینه ساز دیکتاتوری
واپس زدن و کتمان مسائل جنسی، خشکی و انـعطافناپذیری زیـستی، اخلاقیات خـشک و خشن و آزار خود، به گروه و طبقه خاصی در جامعه محدود نیست. افرادی را میشناسم که داوطلبانه به تفاوت میان روابط جنسی طـبیعی و غیر طبیعی اقرار کرده و نظریههای علمی مبنی بر برابری قوانین الهی با قـوانین طبیعی را پذیرفتهاند. همچنین افرادی را میشناسم که شـناسایی، تفسیر و تـحلیل جنسیت را در نوجوانان و خردسالان، تهدیدی برای خود و کلیسا میپندارند و در نتیجه به شدت با آن مبارزه میکنند. در واقع،با تحلیل و روشن شدن عمل زندگی و ادامه حیات، تنها یک طرز فکر و قاعده اجتماعی تـهدید میشود و آن نیز, رژیم استبدادی و دیکتاتوری است که از راه کار و اخلاقیات خشک و اجباری,مصمم به از بین بردن حالت ظریف،طبیعی و پاکیزه تنظیم خود به خودی نیروی حیات است.
بگذارید موضوع را صادقانه روشن کنیم. استبداد و دیکتاتوری نه تنها در کشورهای دیـکتاتوری و در حـکومتهای مطلق، بلکه در کلیسا، تشکیلات فرهنگی و دانشگاهی، مجامع کمونیستی و همچنین در دولتهای پارلمانی وجود دارد. این تمایلی جهانی است که زاییده واپس زدگی و کتمان نیروهای حیات است. تعلیم و تربیت به روش آمرانه,در دوران تودهها, سنگ اول قبول حکومت استبدادی را بنا میکند. اجزاء اصلی آن عبارتند از: مـرموز جـلوه دادن فرآیند زندگی,ناتوانی و بیچارگی مادی و اجتماعی,ترس از قبول مسوولیت برای تعیین روش و هدف زندگی خود. در نتیجه، طلب امنیتی موهوم از فرد یا نظام دیکتاتور به صورت آشکارا یا در نهان بشر از دیرباز برای رسیدن به دموکراسی واقعی کوشیده اسـت. این دموکراسی بـر تصمیمگیری مستقل، انسان دوستی, اخلاقیات طبیعی و ذاتی، شادی و لذت بردن از کار و عشق مبتنی است. افرادی که در راه برقرار ساختن چنین دموکراسیای میکوشند, نه تنها از فهم زندگی به صورت ذاتی و علمی واهمهای ندارند, بلکه از پیشرفت دانش برای درک مـسائل زنـدگی بـه گونه علمی و عملی نیز استفاده مـیکنند. اکنون در مراکز مختلف علمی و اجتماعی،برای برقراری دموکراسی واقعی به جای دموکراسی ظاهری و جعلی کنونی، کوششهای بسیاری انجام میشود.
در رشته بهداشت روانی، نخستین و مهمترین وظیفه، جایگزین سـاختن هـرج و مـرج جنسی و فاحشگی و تصویرهای مبتذل با شادی طبیعی در عـشق و زنـدگی است، به گونهای که جامعه از آن حمایت کند. مفهوم این سخن,تضعیف خانواده با اخلاقیات نیست, چرا که در شرایط فعلی, مدت هاست که بنیاد خانواده و اخـلاقیات بـا گـسترش قوانین خشک و اجباری سست شده است. از نظر حرفهای ما با وظیفه چـیرگی بر سستیها و ناهنجاریهای روانی روبهرو هستیم که در نتیجه هرج و مرج جنسی،به صورت امراض روانی بروز میکنند. برای حل ایـن مـشکل, لازم اسـت عشق طبیعی میان والدین و کودکان را از اجبار موجود در خانواده جدا کنیم. اگرچه من به هـیچ دسـته مذهبی و سیاسی وابسته نیستم, با وجود این در مورد زندگی اجتماعی دیدگاههای بسیار مشخصی دارم که علمی و منطقیاند و با عقاید سیاسی, ایدئولوژیهای گوناگون و بـرداشتهای مـوهوم و مـرموز, تعارض دارند. به عقیده من, تا هنگامی که سیاستمنداران و دیکتاتورهای ناآگاه از هر سنخ, رهبری توده مردمی که از نـظر جـنسی بـیمارند را بر عهده دارند, دنیای ما هرگز به صلح پایدار و واقعی نخواهد رسید.
وظیفه اساسی سازمانهای اجتماعی، حفاظت از کار و عـشق اسـت زیـرا همواره به تفکر علمی و منطقی, متکی بوده است. دانش, کار و عشق طبیعی، سرچشمه زندگی ما هستند و فقط آنها میتوانند زنـدگی مـا را اداره کنند و مسوولیت برقراری آنها نیز بر عهده افرادی است که با کار خود,در تـولید و پیـشرفت سهیماند.
از مـا میپرسند که طرفدار دموکراسی هستیم یا مخالف آن؟ جواب ما این است که: ما بدون سازش و بـی هـیچ شک و شبههای, طرفدار دموکراسی هستیم. باوجوداین, دموکراسی موردنظر ما,یک دموکراسی واقعی است. منظور ما تنها نوشتهای بر کاغذ نـیست بـلکه حـضور دموکراسی در زندگی روزمره واقعی مردم است.ما موافق شناسایی عمیق و ریشهدار افکار دموکراتیک هستیم؛چه شعار آن «حکومت مـردم بـر مردم»و چه«آزادی,برابری و برادری.» ما تنها یک موضوع اساسی را بر آن اضافه میکنیم:موانعی را که در راه شـناخت دمـوکراسی وجود دارند,از میان بردارید. دموکراسی را به موضوعی زنده تبدیل کنید. به دموکراسی تظاهر نکنید و گرنه فاشیسم در همه جبههها پیروز خواهد شد.
اشاعه بـهداشت روانـی در مـیان تودههای مردم، نیازمند برتری دانش بر جهل و برتری نیروی واقعی و زنده بر هـرگونه حـالت انگلیس است و این امر، تمام زمینههای اقتصادی، فکری و فلسفی را شامل میشود. علوم طبیعی اگر جدی گرفته شوند, خود به تنهایی سنگری در برابر نـیروهای مـخرب هستند، بدیهی است که هیچ کس به تنهایی, دانش لازم برای حفظ و حراست از کار و فـرآیند طـبیعی حیات را ندارد. نظریههای علمی و منطقی، دیکتاتوری را مردود میشمارند و خـواستار دموکراسیاند.
قدرت اجـتماعیای کـه زاییده عاطفهی ذاتی و احترام متقابل مردم بـه زنـدگی و کار باشد، شکست ناپذیر است. شرط لازم برای پیدایش این قدرت اجتماعی,استقلال و آزادی روانی تودههای زحمتکش جامعه است؛ جامعهای کـه قـادر به قبول مسوولیت و تصمیمگیری منطقی در زنـدگی بـاشد. آنچه از به وجـود آمـدن ایـن قدرت جلوگیری میکند, ناهنجاری روانی تودههاست کـه در انـواع دیکتاتوری و هرج و مرجهای سیاسی نمایان میشود. برای چیرگی بر ناهنجاریهای روانی تودهها و تفکر نامعقول آنـان در زنـدگی اجتماعی و همچنین برای برقراری سلامت روانی واقـعی مردم, ساختار اجتماعیای لازم است کـه بـیش از همه, پریشانی مادی را بر طرف کرده و شـکوفایی نـیروهای حیاتی را، در هر یک از افراد خود تأمین کند. فقط این ساختار اجتماعی را،میتوان دموکراسی واقعی دانست. دموکراسی واقـعی امـری نیست که از سوی گروهی منتخب و یـا حـکومتی اسـتبدادی, به مردم عرضه شـود یا بـر آنان تحمیل گردد.
دموکراسی واقـعی، فرآیندی طولانی دارد و راهـی است که در آن, توده مردمی که از امنیت قانونی و اجتماعی برخوردارند, برای آموختن زندگی فردی و اجتماعی میکوشند, زندگیای سـرشار از حـیات که بیوقفه پیش میرود و گسترش مـییابد. ازاینرو دمـوکراسی واقعی بـه هیچ وجـه،حالت بـه اتمام رسیده رشد جـامعه نیست که همچون پیرمردی،از گذشته غرور آمیز و دلاوریهای خود, راضی و خوشحال باشد, بلکه برعکس,روند رشد و شکوفایی مداومی است کـه بیوقفه,با افـکار و کشفیات جدید روبرو است.این رشد هنگامی نـاگسستنی خـواهند بـود کـه عـقاید منسوخ گذشته, پس از انجام وظـیفه تـکاملی خود, با بصیرت و فراست مردمان, جای خود را به عقاید نوین دهند و با درآمدن به قالب استبداد, آنچه را که جـوان و نـوین است پایـمال نکنند.
سنن و رسوم اجتماعی،با تمام اهمیت خود, هنگامی دموکراتیک خـواهند بـود کـه وظـیفه طـبیعی خود را کـه انتقال دانش و تجارب گذشتگان به نسلهای آینده است، انجام دهند تا نسل آینده بتواند بدون تکرار اشتباهات آنان،از تجارب گذشتگان بهره گیرد.هر گاه سنتها و رسوم مانع از امکان انتخاب آزاد برای نسل آینده بـاشند,به منزله زهری برای دموکراسی هستند. سنتگرایان عادت دارند که آنچه را که خارج از سنت است به رسمیت نشناسند. آنان توانایی قضاوت درباره امور خارج از سنت را از دست دادهاند. مثلا,تکامل میکروسکوپ با تخریب نمونههای ابتدایی آن حاصل نشده,بلکه با نـگهداری و بـهبود بخشیدن نمونههای ابتدایی و تطبیق دادن آن با پیشرفت دانش به دست آمده است. میکروسکوپ زمان پاستور, محقق امروزی را قادر به بررسی ویروسها و تحقیق درباره آنها نمیسازد. حال فرض کنیم که اگر میکروسکوپ زمان پاستور,قدرت و گستاخی ممانعت از سـاخت نـمونههای پیشرفتهتر میکروسکوپ الکترونیکی امروزی را دارا بود چه پیش میآمد!
جوانان هیچ دشمنیای با سنتها نخواهند داشت و آنها را محترم خواهند شمرد, به شرط آنکه آزادی انتخاب داشته باشند تا هرچه را کـه قـابل استفاده با شرایط روز است بپذیرند و آنـچه را کـه با واقعیتهای زمان آنان منطبق نیست, رد کنند.این فرآیند دائمی است و جوانان امروز که بزرگسالان فردا هستند نیز باید آمادگی پذیرش چنین برخوردی را از فرزندان خود داشته باشند.
منبع : کشف انرژی اورگن