نگاهی به فیلم دلم می خواد
شخصیت اصلی داستان مرد روشنفکر تنهایی است که دچار یأس شده است
«دلم میخواد» داستان نویسنده ای است که به خاطر از دست دادن دوستان و توان نوشتن، دچار افسردگی شده است
«دلم میخواد» داستان نویسنده ای است که به خاطر از دست دادن دوستان و توان نوشتن، دچار افسردگی شده است و بعد از یک تصادف عجیب، دائم در گوشش موسیقی قری میشنود و میرقصد و حالش خوب شده است.
ایده این است که شخصیت اصلی داستان، مدام در گوشش یک موسیقی را میشنود و این اتفاق توانسته افسردگیاش را کاهش دهد.
شخصیت اصلی داستان مرد روشنفکر تنهایی است که دچار یأس شده است و این یأس بر روابط او با اطرافیانش تأثیر گذاشته است. جامعه او را به سمت گوشه گیری و انزوا برده است. مدتهاست نمی تواند حتی یک خط بنویسد، به لحاظ روحی آزرده و افسرده شده است. فرزندی دارد که آینه ی دق اوست (معتاد و افسرده). خلاصه همه چیز در زندگی مرد، به بدترین شکل ممکن پیش می رود.
فرمانآرا در ۷۵ سالگی به جامعهاش نگاه میکند که از هر طرف غرق در مشکل و سیاهی است و با خودش زمزمه میکند چرا دلهای این مردم خوش نیست. کوروساوا یک بار در توضیح کارنامه سینماییاش گفته بود: همه این فیلمها را ساختم تا بفهمم چرا انسانها در کنار هم نمیتوانند خوشبخت باشند.
دلم می خواد با تمام سانسورها و سخت گیری هایی که نسبت به آن اعمال شد، به لحاظ محتوایی، یک تفاوت بزرگ با دیگر ساخته های بهمن فرمان آرا دارد. این بار مضمون فیلم میرایی و مرگ نیست بلکه برعکس، این بار فرمان آرا می خواهد از دل تمامی مصیبت ها و وقایع تلخ اجتماعی اثرش به امید برسد.
نگاهی که فرمان آرا در پایان فیلمش دارد، نگاهی امیدوارانه به نسل جدید است. او به نوعی شاید با نمایش پسر معتاد و افسردهی بهرام، به این نسل هم خوشبین نیست و امید دارد نوزادانی که از بدو تولد با رقص پا به این دنیا میگذارند، بتوانند نسلی شاد باشند.
«دلم میخواد» به سنت فیلمهای قبلی فرمانآرا پر از اشارههای سیاسی و اجتماعی و تاسف خوردن به حال جوانان و وضع جامعه و انتقاد به دهها معضل جامعه است. پدری در اتاق را باز میکند و با منظره مواد کشیدن پسر جوان و زیبایش مواجه میشود. در فیلم نیشی هم به ریاکاری مذهبی زده میشود. معضل کودکان کار، اعتیاد به اینترنت، مهاجرت، وضعیت نابسامان صنعت نشر و دهها بحران دیگر هیچکدام در فیلم بینصیب نماندهاند.