رشد نوجوانان از دید وینیکات
در فانتزی ناخودآگاه، بزرگ شدن، یک اقدام پرخاشگرانه است.
ناپختگی و پرخاشگری یک عنصر ضروری برای سلامت روان در دوران نوجوانی است. ناپختگی نوجوان یک ضعف نیست، بلکه بزرگترین سرمایهی او و منبع تجدید حیات جامعه است.
سالهای نوجوانی اغلب دورانی گیجکننده و دشوار به نظر میرسد؛ دورانی پر از چالش، طغیان و احساساتی که درک آنها هم برای خود نوجوان و هم برای بزرگسالان اطرافش سخت است. اما اگر این آشفتگی نه یک مشکل، بلکه بخشی ضروری و سالم از فرآیند رشد باشد، چه؟
این مقاله، با تکیه بر متون روانکاوی، استدلال میکند که این دورهی چالشبرانگیز، مرحلهای حیاتی برای تبدیل شدن به یک بزرگسال سالم است. استدلال اصلی این است که نوجوانی دورهای حیاتی از ناپختگی است که به عنوان منبع خلاقیت، ایدههای نو و سرزندگی عمل میکند. این ناپختگی نباید به عنوان یک نقص تلقی شود، بلکه به عنوان گوهری گرانبهاست که تنها درمان آن، گذر زمان است.
رشد فردی در بستر محیط مساعد
این مقاله از منظر روانکاوی به موضوع رشد نوجوانان میپردازد و بر توسعه عاطفی فردی متمرکز است. چارچوب اصلی بر مفاهیم زیر استوار است:
- محیط تسهیلگر به قدر کافی خوب (Good-enough Facilitating Environment): رشد عاطفی فرد از همان ابتدا به شدت تحت تأثیر محیط قرار دارد و درک این مرحله اولیه برای فهم تحولات بعدی در نوجوانی ضروری است. اساس این رشد، وجود یک «محیط تسهیلگر بهاندازه کافی خوب» است. این مفهوم با محیط کامل تفاوت ظریفی دارد؛ در واقع، نقصهای انسانی یک کیفیت ضروری در این محیط است، زیرا کمالگرایی مختص ماشینهاست و نه روابط انسانی. تجربه نوزاد از این محیط، محتوای بنیادین فانتزیهای ناخودآگاه او را درباره قابل اعتماد بودن جهان شکل میدهد.
- فرایند وابستگی تا استقلال: رشد انسان یک مسیر تدریجی از وابستگی مطلق (در نوزادی) به وابستگی نسبی و در نهایت به سوی استقلال است. با این حال، استقلال هرگز مطلق نمیشود و فرد همواره به محیط خود وابسته باقی میماند.
- اهمیت مراقبت مستمر در کودکی: یکی از ویژگیهای اصلی محیط تسهیلگر، «تداوم مراقبت» (continuity of care) است. این تداوم به نوزاد اجازه میدهد تا یک خط ممتد و پیوسته در زندگی خود تجربه کند، به جای آنکه دائماً در حال واکنش به رویدادهای غیرقابل پیشبینی باشد و هر بار از نو شروع کند. این تداوم وجودی که در محیط اولیه شکل میگیرد، به سنگ بنای هویتی تبدیل میشود که در بزرگسالی، فرد را قادر میسازد تا در جامعه مشارکت کند؛ جامعهای که خود، صحنه بزرگتری برای آزمون همین انسجام روانی است.
یک تصور اشتباه رایج این است که اگر والدین فرزندان خود را به خوبی بزرگ کنند، مشکلات کمتری خواهند داشت. در واقع، عکس این موضوع صادق است. برخلاف تصور رایج، تربیت موفق در کودکی به نوجوانی آرام منجر نمیشود، بلکه نوجوانانی را پرورش میدهد که با تمامیت وجود خود – از جمله عناصر پرخاشگرانه و ویرانگر – روبرو میشوند. در این میان، وظیفه بزرگسالان، «مواجهه» با این چالش است، نه کنارهگیری. این مواجهه به معنای ایستادگی بر دیدگاههای شخصی و فراهم کردن یک چارچوب استوار و غیرتنبیهی است.
پرخاشگری ذاتی رشد نوجوان
نوجوانی بازنمایی مجدد مسائل دوران اولیه کودکی است، اما با ابعادی بسیار بزرگتر و قدرتمندتر. چالشهای این دوره ریشه در فانتزیهای ناخودآگاه عمیقی دارد که با پرخاشگری و قدرت گره خورده است. اگر در فانتزی رشد اولیه، مرگ وجود داشته باشد، در نوجوانی قتل وجود دارد. این به معنای آن است که عمل بزرگ شدن، در سطح ناخودآگاه، یک کنش پرخاشگرانه برای گرفتن جای والدین است. نوجوان برای آنکه به یک بزرگسال تبدیل شود، باید به صورت نمادین بر «جسد یک بزرگسال» غلبه کند.
بازی «من پادشاه قلعه هستم»، استعارهای قدرتمند از این کشمکش است. اعلام پادشاهی، بیانی از وجود فردی است که مستلزم مرگ یا تسلط بر همه رقباست. این بازی در دوران نوجوانی به یک موقعیت واقعی زندگی تبدیل میشود. بهترین کاری که والدین میتوانند در برابر این تهاجم نمادین انجام دهند، «بقا یافتن» است. آنها باید دستنخورده، بدون تغییر و بدون دست کشیدن از اصول مهم خود، این دوره را پشت سر بگذارند. این بقا، چارچوبی را فراهم میکند که نوجوان بتواند با خیال راحت علیه آن طغیان کند و رشد نماید.
این کشمکش های درونی نوجوان میتواند به صورت تکانههای خودکشی یا خودکشی واقعی ظاهر شود، زیرا نوجوان با پرخاشگری ذاتی فرایند بلوغ دست و پنجه نرم میکند.

ناپختگی: گوهر گرانبهای دوران نوجوانی
نقطه محوری این تحلیل، تأکید بر اهمیت و ضرورت «ناپختگی» در دوران نوجوانی است. این ویژگی، نه یک ضعف، بلکه یک عنصر حیاتی برای سلامت روان در این دوره است.
ناپختگی یک عنصر اساسی از سلامت در دوران نوجوانی است. تنها یک درمان برای ناپختگی وجود دارد و آن گذر زمان و رشدی است که زمان ممکن است به ارمغان بیاورد. ناپختگی، منبع تفکر خلاق، احساسات نو و تازه، و ایدههایی برای زندگی جدید است. جامعه نیازمند آن است که توسط آرمانهای کسانی که هنوز مسئول نیستند، به لرزه درآید.
خطر پختگی کاذب (False Maturity): بزرگترین خطر زمانی رخ میدهد که بزرگسالان از مسئولیت خود شانه خالی کرده و آن را به نوجوانان واگذار میکنند. این اقدام، نوجوان را مجبور میکند تا با یک فرآیند کاذب، به بلوغی زودرس دست یابد. نوجوانی که خیلی زود «برنده» میشود و مسئولیت را به دست میگیرد، در تله خود گرفتار میشود. او باید به یک دیکتاتور تبدیل شود و منتظر بماند تا توسط همنسلانش (و نه نسل بعدی) کشته شود. در این حالت، نوجوان بزرگترین سرمایه خود را از دست میدهد: «آزادی برای داشتن ایده و عمل بر اساس تکانه».
|
بلوغ واقعی (Real maturity)
|
بلوغ کاذب (False Maturity)
|
|
نوجوان آزادی داشتن ایده و عمل بر اساس انگیزه را حفظ میکند. این رشد از طریق گذر زمان طبیعی به دست میآید و به پیروزی و غنای شخصی منجر میشود.
|
نوجوان فعالیت تخیلی و تلاشگری خود را از دست میدهد. این یک جهش ناگهانی است که به دلیل کنارهگیری بزرگسالان رخ میدهد و باعث میشود نوجوان به دیکتاتوری تبدیل شود که منتظر است توسط همنسلانش سرنگون شود.
|
ابعاد ناپختگی نوجوانان
ناپختگی نوجوانان در حوزههای مختلفی قابل مشاهده است که نشان میدهد چرا آنها هنوز آماده پذیرش مسئولیت کامل نیستند.
|
حوزه
|
ویژگیهای ناپختگی
|
|
مسئولیتپذیری اخلاقی
|
نوجوان هنوز نمیتواند مسئولیت کامل بیرحمی، رنج، پرخاشگری و مرگ را در صحنه جهانی یا در فانتزی شخصی خود بپذیرد. احساس گناه نهفته در نوجوانان وحشتناک است.
|
|
دستیابی به رابطه جنسی به معنای بلوغ جنسی نیست. بلوغ واقعی نیازمند یکپارچهسازی تمام فانتزیهای ناخودآگاه مرتبط با انتخاب ابژه و رضایت جنسی است.
|
|
|
آرمانگرایی
|
آرمانگرایی نوجوانان هیجانانگیز است، اما فاقد دیدگاه بلندمدت و در نظر گرفتن محدودیتهای واقعی است.
|
|
میراث فرهنگی
|
نوجوان درکی سطحی از میراث فرهنگی بشر دارد. دستیابی به این غنا نیازمند تلاش و گذشت زمان است.
|
نقش بزرگسالان: مواجهه به جای کنارهگیری
واکنش صحیح بزرگسالان به چالشهای نوجوانان، کلید رشد سالم آنهاست. این واکنش باید مبتنی بر «مواجهه» باشد، نه تسلیم یا سرکوب. مواجهه (Confrontation) به معنای آن است که یک فرد بزرگسال بایستد و حق خود را برای داشتن دیدگاهی شخصی، ابراز کند. این عمل، چالشی را که نوجوان مطرح میکند، به رسمیت میشناسد و به آن واقعیت میبخشد. این رویارویی باید شخصی، غیرتلافیجویانه، بدون کینهتوزی، اما دارای قدرت و استحکام باشد. این نوعی مهار کردن (Containment) است که به نوجوان چارچوبی برای رشد میدهد.
نقش والدین یا بزرگسالان در این مرحله بسیار دشوار اما حیاتی است. وظیفهی آنها «درست کردن» نوجوان نیست، بلکه فراهم کردن یک محیط باثبات برای رشد اوست. دو وظیفهی اصلی بزرگسالان شامل :
- ۱. بقا (Survive): مهمترین کاری که بزرگسالان میتوانند انجام دهند این است که «سالم و دستنخورده باقی بمانند. این به معنای باقی ماندن به عنوان یک چهرهی باثبات و قابل اعتماد است، حتی در برابر شدیدترین چالشها.
- ۲. مواجهه با چالش : رویارویی(confrontation) به معنای تلافی یا تنبیه نیست. رویارویی یعنی «یک فرد بزرگسال بایستد و حق خود را برای داشتن دیدگاه شخصیاش مطالبه کند.» این حضور بدون انتقامجویی یا کینهتوزی است که به تلاشهای نوجوان واقعیت میبخشد. این یعنی حضور داشتن، واقعی بودن و اجازه ندادن به نوجوان برای به دست گرفتن کنترل کامل.
منبع : D. W. Winnicott – Playing and Reality
🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟
در مقاطع مختلف زندگی، گفتوگو با یک مشاور میتواند مسیرتان را روشنتر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.