گفتمان یا دیسکورس
محمدرضا میرشاه علی
لکان چهار گفتمان را مطرح می کند به نام های ارباب ، روانکاو ، دانشگاه و هیستریک. هر کدام از گفتمان ها دارای چهار جایگاه agent و other و truth و product هستند.
Agent همان گوینده و فاعل و یا عاملی است که چیزی را می گوید.
Other شنونده ای است که پیام گوینده را می گیرید.
Truth حقیقتِ گفته ی بیان شده است
Product نتیجه این خطاب است.
در این چهار جایگاه ، حقیقت همان چیزی است مختص روانکاوی. اینکه گوینده چه چیزی میخواهد بگوید. این در حقیقت همان میل اوست. آن چیزی که گوینده میگوید الزاما و در اکثر مواقع اگر نخواهیم بگوییم در تمام مواقع که البته هر دو آنها درست است ، همه آن چیزی نیست که خواست بیانش را دارد. زیرا اساسا میل قابل بیان شدن نیست. یعنی به تمام قابل بیان نیست ، از آن رو گوینده همیشه نیمه ای از حقیقت را می گوید. میل یا حقیقت را می توان به دو صورت مشخص کرد. یکی میل به مثابه شی و دیگر میل به مثابه حرف. بدین صورت که میتوان گفت تنها قسمتی از شی گفته و یا نمادین می گردد و نه تمامی آن. چیزی که گوینده را به گفتن در می آورد همین جایگاه است. این را می توان با تشابه به فلسفه ارسطویی به عنوان محرک نامتحرک معرفی کرد. محرک که همان میل بر اساس خوانش لکانی در روانکاوی است کاملا قابل بیان شدن نیست. ازین رو همیشه ما یک شکاف و یا انفصالی خواهیم داشت بین حقیقت و نتیجه یا همان فراورده که این شکاف از طریق خط فاصله نشان داده شده است.
اما این حقیقت چرا قابل بیان نیست؟ یکی به آن دلیل که برمی گردد به مباحث معرفتی لکان از ان حیث که امر واقع به تمامی قابل بیان شدن نیست به خاطر خاصیت آسیب زا و البته نامحدود بودن سیلان آن و دیگر آنکه میتوان به سادگی گفت گوینده از بیان میل عاجز است زیرا از آن آگاهی ندارد. به این سبب علاوه بر شکاف بین حقیقت و نتیجه ، ما شکاف دیگری داریم بین گوینده و مخاطب یا همان شنونده که این انفاصال تا قسمتی میتوان گفت مسبوق به همان شکاف بین حقیقت و نتیجه است. یعنی این امتناع میل از بیان شدن هم بین حقیقت و نتیجه شکاف می اندازد و هم بین گوینده و شنونده. زیرا زبان نمی تواند چیزی را که گوینده ادعای بیانش را دارد انتقال دهد.
نماد های منطقی :
$ (سوژه خط خورده )
S1 (دال ارباب)
S2 (شناخت)
a (ابژه)
که از ترکیب آنها ، لکان چهار گفتمان را برای ما مهیا می کند که در ابتدا ذکر آنها رفت.
اولین و بنیادی ترین گفتمان ، گفتمان ارباب است و گفتمان های بعدی تنها با چرخش جایگاه ها در جهت عقربه های ساعت ایجاد می گردد.
S1/$ – S2/a
عامل یک دال است. چیزی که توسط آن سوژه به نظم نمادین معرفی می گردد. جایگاه دیگری ، شناخت و محصول ، ابژه a و حقیقت ، سوژه خط خورده است. می توان گفت این نظام ، ماجرایی است که در گفتمان ارباب اتفاق می افتد و ساختاری است که در زندگی روزمره ما نقش به سزا و فراوانی دارد.
در این گفتمان عامل در حقیقت عامل نیست. بلکه دستمایه حقیقت قرار می گیرد. سوژه به مثابه همان عامل به جای آنکه حرف بزند حرف از طریق او زده می شود. یعنی به جای حرف زدن ، جایگاه او حرف زده شدن است. یعنی عاملیت از آن حرف/زبان/قانون است نه از آن عامل. عامل در حقیقت یک حقه ای است که حقیقت را پنهان کند. در این گفتمان ارباب عامل همان قانون است و S2 زنجیره ای از دلالت هاست. چیزی که بالضروره به دست می آید. عامل ، دیگری را مجبور می کند یا وادار می کند تا به شناختی بر اساس حقیقت پنهان شده که همان میل است دست یابد.
مثال خوب این داستان را می توانید در گفتگوی متون افلاطون بیابید ، زمانی که سقراط تلاش می کند تا برده را وادارد تا به شناختی برسد که همان S2 است. او ازین طریق غلام را وادار می کند تا تئوری خودش را اثبات کند. یعنی همان اثبات یادآوری یا تذکار. محصول این شناخت چیزی نیست جز a. در تمام این داستان میل بنده مشخص نیست. محرک آن سوژه خط خورده است ، سوژه ای که مانند سقراط در مواقعی هیستریک می شود. هم می داند و هم نمی داند. در گفتمان های پزشکی همیشه همین جریان در کار است. پزشک بیمار را توسط یک دال سنجاق می کند. به عنوان مثال شما نزد پزشک می روید و بعد از معاینه یک سری دستورات مشخص به اجرا در می آیند. ازین روست که گفتمان پزشکی هرقدر هم که اخلاقی گردد باز با بیمار به مثابه یک ابژه رفتار می کند، پس شاید بتوان گفت که گفتمان پزشکی در ساختارش است که غیر اخلاقی است نه در صرفا در مواجهه با مراجعان. یعنی یک پزشک تا زمانی که در این گفتمان فعالیت می کند نمی تواند با بیمار به سان یک ابژه رفتار نکند. بیرون آمدن ازین گفتمان به عنوان مثال زمانی است که یکی از همبستگان او در آن بیمارستان بستری باشد و آنجاست که امر واقع نظم را برهم می زند. پزشکی که در این داستان فعالیت می کند نمی داند که میل او چیست. نمیداند هرقدر که بیشتر a را تولید کند در نهایت بیشتر خط می خورد. این گفتمان تا حد زیادی داستان زندگی روزمره تک تک ماست که هر روز زیر استیلای قانون زندگی می کنیم و با تولید بیشتر این محصول روز به روز خط خورده تر می شویم و حتی به زبان نیچه ای نیز اخته تر می گردیم. تولید بنده در این داستان که همان شناخت او باشد همیشه باقی مانده ای دارد که نمی داند چیست.
گفتمان سرمایه داری همین گفتمان ارباب است. یک مثال خیلی خوبی که برای این گفتمان می توان آورد شعار تبلیغاتی نایک است که میگوید just do it. حالا برای چه؟ اهمیتی ندارد. فقط انجامش بده. یا مثال خیلی واضح تر را می توان در دستورات نظامی دید. هنگامی که یک فرمانده به به زیر دستان خود دستور می دهد این عاملیت از آن او نیست. زیرا او خود مانند دیگران خط خورده است بلکه این عاملیت از آن حرفی است که از طریق او زده می شود یعنی همان میل و در نهایت از طریق فرمان پذیری سربازان مازادی تولید می کند که همان نتیجه ای است مانند جنگ و یا مصرف گرایی. چیزی که در این گفتمان نقش مهمی بازی می کند شناخت میل است. زیرا میتوان با امیال مختلف به نتیجه های یکسانی رسید در صورتی که آن نتایج به ظاهر یکسان ، حقیقتا متفاوتند.
هذیان داشتم