آنا فروید در نیمهی قرن بیستم، زمانی که بسیاری روانکاوان هنوز کودک را موجودی آسیبپذیر و شکننده میدیدند، بر قدرت تابآوری کودک تأکید کرد. او معتقد بود حتی اگر کودک دچار تروماهای شدید (severe trauma) شود، توانایی دارد که پس از یک دوره انحراف یا آسیب، دوباره به مسیر طبیعی رشد بازگردد.
این ایده در واقع نوعی خوشبینی علمی بود که بعدها در نظریههای تابآوری (resilience) مطرح شد. به عبارتی، کودکی که در شرایط دشوار رشد کرده است، الزاماً به بزرگسالی آسیبدیده تبدیل نمی شود. اگر شرایط محیطی مساعد یا حمایتهای درمانی و اجتماعی فراهم شود، میتواند تعادل رشدی خود را بازیابد.
در زمان آنا فروید، طبقهبندی روانپزشکی بیشتر بر دوگانه کلاسیک نوروز (neurosis) و سایکوز (psychosis) متمرکز بود. اما آنا فروید متوجه شد که بسیاری از کودکان علائمی نشان میدهند که نه به طور کامل نوروتیکاند و نه سایکوتیک. او این اختلالات را پیشنوروتیک (pre-neurotic) یا غیرتعارضی (non-conflictual) نامید، چون به نظرش در این کودکان مشکل اصلی ناشی از تعارضهای درونی کلاسیک فرویدی (اید، ایگو، سوپرایگو) نبود، بلکه بیشتر ناشی از کمبودهای رشدی بود.
مثالهایی که آنا فروید مطرح کرد:
- نارسیسیزم (narcissism): کودکانی که عزتنفس شکننده ای دارند.
- مشکلات ارتباطی (object relatedness): ناتوانی در برقراری روابط پایدار و سالم با دیگران.
- پرخاشگری یا خودتخریبی: رفتارهای پرخاشگرانه یا خودآزارانه که خارج از ظرفیت تنظیم ایگو است.
کمبودهای رشدی (developmental deficiencies): تأخیرها یا توقفهای رشدی هستند که مانع شکلگیری ساختار روانی سالم میشوند. امروز، این دسته اختلالات را میتوان معادل اختلالات شخصیت دانست. به همین دلیل، نگاه آنا فروید را میتوان بسیار آیندهنگر (prescient) توصیف کرد.
آنا فروید اولین کسی بود که «اختلالات غیرتعارضی» را مطرح کرد. او با این کار نشان داد که همه مشکلات روانی کودکان از دل تعارضهای فرویدی (مثلاً عقده ادیپ) بیرون نمیآیند، بلکه برخی مشکلات ناشی از ناکامیهای رشد هستند. این نگاه کمک کرد تا روانکاوی از تمرکز صرف بر تعارضهای ناخودآگاه فاصله بگیرد و بیشتر به روند رشد کودک توجه کند. با وجود این دستاورد مهم، آنا فروید نتوانست این دیدگاه رشدی را بهطور کامل با نظریه ساختاری کلاسیک فروید (اید، ایگو، سوپرایگو) تلفیق کند.
تعارضات رشدی
برخلاف فروید که بیشتر روی تعارضهای ناخودآگاه بین نهاد (id)، من (ego) و فرامن (superego) تمرکز داشت، روانکاوان بعدی مثل هارتمن (۱۹۳۹) و سپس آنا فروید نشان دادند که رشد طبیعی کودک با تعارضهای مداوم همراه است. کودک همیشه در مسیر رشد با ناسازگاریها، تنشها و دوگانگیهایی (dissonance) مواجه میشود. این تنشها بخشی از رشد طبیعی هستند، نه الزاماً نشانهی بیماری.
کودک دو راه عمده برای کنار آمدن با تعارضها دارد:
- دستکاری محیط (environmental manipulation): مثلاً مقاومت، قشقرق (temper tantrum)، یا فشار آوردن به والد برای تغییر قوانین.
- درونیسازی تعارض (internalization of conflict): کودک به تدریج تنش بیرونی را به درون میبرد، آن را به شکل سازش درونی (internal compromise) تنظیم میکند و از این طریق ساختار روانی خود را اصلاح میکند. این یعنی، تعارضها موتور حرکت رشد هستند، چون کودک با حل هر تعارض، یک گام به بلوغ روانی نزدیکتر میشود.
دستهبندی تعارضات رشدی
الف) تعارضهای قابلحل (Resolvable conflicts) : اینها تعارضهایی هستند که کودک در نهایت میتواند با آنها کنار بیاید. مثلا کنترل مدفوع (bowel control): مادر فشار میآورد تا کودک از پوشک جدا شود، اما کودک مقاومت میکند و قشقرق به پا می کند، در نهایت یاد می گیرد مثانه و روده خود را کنترل کند و به تعادل می رسد.
ب) تعارضهای غیرقابلحل یا واگرا (Insoluble / Divergent conflicts) : این نوع تعارضها ذاتاً پایانی ندارند، چون دو نیروی انگیزشی متضاد وجود دارد. مثلا:
- مذکر بودن یا مؤنث بودن (masculinity vs. femininity)
- فعالیت یا انفعال (activity vs. passivity)
- وابستگی یا خودمختاری (dependence vs. autonomy)
این تعارضها در ایگو (ego) باقی میمانند و بهطور کامل حل نمیشوند. اما ممکن است در موقعیتهای اجتماعی یا رشدی دوباره فعال شوند، مثلاً:
- شروع رابطهی جنسی : تعارض بین وابستگی به شریک و تمایل به استقلال فردی.
- ورود به نقشهای اجتماعی : تعارض بین پذیرش نقشهای جنسیتی سنتی و تمایلات فردی متفاوت.
اهمیت بالینی تعارضات رشدی
- نشانههای گذرا: بسیاری از علائم دوران کودکی (مثل لجبازی، اضطراب خفیف، قشقرقها) نشانهی آسیب نیستند، بلکه حاصل همین تعارضهای رشدی طبیعیاند.
- ریسک آسیب: اگر کودک یا محیط نتوانند به تعارضها پاسخ مناسب بدهند، این تنشها ممکن است به شکل علائم پایدار یا اختلال شخصیت در آینده باقی بمانند.
- نقش درمان: درمانگر باید تشخیص بدهد که آیا علامت کودک بخشی از تعارض رشدی طبیعی است یا نشانگر گیرکردن و توقف در یک خط رشدی خاص.
طبقهبندی آسیبشناسی کودکی از نظر آنا فروید
آنا فروید در مقالهای مهم درباره نشانهشناسی کودکی (symptomatology of childhood)، یک طبقهبندی پدیدارشناسانه از آسیبشناسی روانی کودکان ارائه داد، بر اساس مکانیزمهای ناخودآگاهی که آن زمان در دسترس داشت (۱۹۷۰). او هفت دستهی اصلی برای اختلالات روانی پیشنهاد داد:
۱. عدم تفکیک فرایندهای جسمانی–روانی: در اوایل رشد، مرز روشنی بین روان و بدن وجود ندارد. تجربههای روانی بیشتر به شکل واکنشهای جسمی تخلیه میشوند، نه هیجانی یا ذهنی. مثلا کودک در برابر اضطراب یا استرس، اگزما، آسم و یا میگرن می گیرد. نکته مهم این است که باید تشخیص داد که این واکنشها ناشی از تعارض روانیاند یا علت پزشکیِ مستقل دارند.
۲. سازش و مصالحه بین ساختارهای روانی: درگیری بین اید، ایگو، سوپرایگو منجر به تعارضهای درونی می شود، این تعارضات علائم نوروتیک ایجاد می کنند. مثلا :
- فوبیا (phobia): ترس های غیرمنطقی.
- هیستری (hysteria) : علائم تبدیلی (مثل فلج یا نابینایی بدون علت جسمی).
- وسواس فکری–عملی (obsessional neurosis).
۳. مشکلات مرز ایگو–اید: ایگو توان کافی برای مهار اید ندارد و فورانهای خام صورت می گیرد. مثلا بزهکاری، رفتارهای ضد اجتماعی و مجرمانه، مشکلات تفکر یا زبان، ورود تفکر فرایند اولیه (primary process thinking) به زندگی روزمره. این مشکلات میتوانند شبیه سایکوز (روانپریشی) بهنظر برسند، اما در اصل ناشی از ضعف ایگو در مرزبندیاند.
۴. اختلالات نارسیسیستی(Narcissistic disorders) : ریشه در تغییر در اقتصاد لیبیدویی (libido economy) دارند. این اختلال دو مسیر دارند:
- انتقال لیبیدو از ذهن به بدن : علائم هیپوکندری (hypochondriasis).
- انتقال لیبیدو از دیگری به خود : اختلال عزتنفس (self-esteem disturbance) یا خودمحوری (self-centeredness).
این نگاه پیشدرآمدی بر نظریههای مدرن اختلالات شخصیت (بهویژه اختلالات شخصیت مرزی و خودشیفته) می باشد.
۵. نارسایی در یادگیری و رفتارهای خودآزارانه (Learning failure, self-injurious behavior) : ناشی از تغییر در کیفیت یا جهت پرخاشگری (aggression). مثلا کودک پرخاشگریاش را علیه خودش معطوف میکند (آسیب به خود). یا انرژی پرخاشگری مانع تمرکز و یادگیری میشود.
۶. واپسروی (Regression) : کودک به مراحل ابتداییتر رشد بازمیگردد تا از تعارضهای رشدی دشوار (مثلاً فالیک/ادیپی) فرار کند. مثلا، برگشت به مکیدن شست یا شبادراری. باید تشخیص داد آیا این واپسروی موقتی و دفاعی است یا علامت توقف رشدی .
۷. مشکلات ارگانیک (Organic causes) : مشکلات واقعی جسمی (مثلاً صرع، بیماریهای متابولیک) میتوانند با علائم روانی اشتباه گرفته شوند. مثلا کودک با مشکلات عصبی-ارگانیک، ممکن است رفتاری شبیه وسواس یا بازداری شدید نشان دهد.
دسته | مکانیزم اصلی | مثال بالینی | اهمیت بالینی |
---|---|---|---|
۱. عدم تفکیک فرایندهای جسمانی–روانی | واکنش روانی ، به شکل علائم جسمی تخلیه میشود | اگزما، آسم، میگرن | تشخیص افتراقی با بیماریهای جسمی |
۲. سازش بین ساختارهای روانی (Compromises between psychic agencies) | تعارض بین اید، ایگو، سوپرایگو | فوبیا، هیستری، وسواس فکری–عملی | علائم کلاسیک نوروتیک؛ نشانگر دفاعها و سازشهای اولیه |
۳. مشکلات مرز ایگو–اید(Fragile ego-id border) | ضعف ایگو در مهار اید – فوران تکانهها یا تفکر اولیه | بزهکاری، رفتار مجرمانه، مشکلات زبانی و تفکر | تمایز با سایکوز؛ بیانگر ایگوی ضعیف و آسیبپذیر |
۴. اختلالات نارسیستی(Narcissistic disorders) | تغییر در اقتصاد لیبیدو: انتقال یا بازگشت لیبیدو به سمت خود | هیپوکندری، اختلال عزتنفس، خودمحوری | پیشزمینه نظریههای مدرن اختلالات شخصیت |
۵. نارسایی در یادگیری و خودآزاری(Learning failure & self-injury) | جهتیابی پرخاشگری به بیرون یا درون | رفتارهای خودآزارانه، اختلال یادگیری ناشی از پرخاشگری | تمایز با اختلالات یادگیری صرفاً آموزشی |
۶. واپسروی(Regression) | بازگشت به مراحل قبلی رشد برای اجتناب از تعارض رشدی | چسبندگی، شبادراری، مکیدن شست | تشخیص بین واپسروی موقتی و توقف رشدی پایدار |
۷. مشکلات ارگانیک(Organic causes) | مشکلات جسمی واقعی با جلوه روانی | صرع با علائم شبیه وسواس یا بازداری شدید | هشدار برای علل پزشکی قبل از تشخیص روانی |
ارزیابی نظام تشخیصی آنا فروید
نظام تشخیصی آنا فروید را میتوان بدیلی جذاب و متفاوت نسبت به مدلهای صرفاً پدیدارشناختی (phenomenological models) دانست. در مدلهای پدیدارشناختی (مثل DSM)، تمرکز بر ظاهر علائم و دستهبندی آنها بر اساس الگوهای رفتاری و توصیفی است، نه لزوماً بر مبنای ریشهها و مکانیزمهای روانی. در مقابل، آنا فروید مکانیزم های روانپویشی را مبنا قرار داد؛ یعنی سعی کرد اختلالات کودکی را در پیوند با رشد روانی، ایگو، و دفاعها توضیح دهد.
این نظام بر تجربهی بالینی محدود در کلینیک Hampstead متکی بود. بنابراین، پایه اپیدمیولوژیک گسترده (epidemiological studies) نداشت و نمیتوانست مانند نظامهای توصیفی جدید (مثل مطالعات Goodman & Meltzer) به شیوع، پیشآگهی، و همبستگیهای آماری تکیه کند.
با وجود محدودیتها، دستهبندیهای او شباهت زیادی با دسته بندی های تجربی امروزی دارد. برای مثال: تمایز بین اختلالات نوروتیک (مثل وسواس، فوبیا)، اختلالات نارسیسیستی، و اختلالات مرتبط با پرخاشگری و یادگیری عملاً با طبقهبندیهای امروزی اختلال شخصیت، اختلالات سوماتیک و اختلالات کنترل تکانه همپوشانی دارد.
نوآوری بزرگ آنا فروید این بود که، اختلالات کودکی را نه صرفاً در قالب علائم و نشانه ها، بلکه در پیوند با مراحل رشد و اقتصاد لیبیدویی(libidinal economy) تحلیل کرد.
دو نقص مهم در نظام طبقه بندی آنا فروید دیده میشود:
- ادغام همه اختلالات اضطرابی در یک دسته نوروتیک : او فوبیا، اضطراب جدایی، اضطراب فراگیر و سایر اضطرابها را همه ذیل یک گروه کلی “اختلالات نوروتیک” قرار داد. در حالی که در DSM و ICD امروزی، هر کدام بهعنوان دستهی مستقل با سیر و پیشآگهی متفاوت شناخته میشوند.
- نادیده گرفتن افسردگی در کودکی : آنا فروید، افسردگی را در کودکان بهعنوان یک اختلال مهم مستقل وارد نکرد. احتمالاً دلیلش این بود که در آن زمان، افسردگی کودکی یا بهعنوان واپسروی موقتی و یا بهعنوان نمودی از اضطراب جدایی تلقی میشد.
منبع :
Psychoanalytic Theories (2003): Perspectives from Developmental Psychopathology
Peter Fonagy و Mary Target
🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟
در مقاطع مختلف زندگی، گفتوگو با یک مشاور میتواند مسیرتان را روشنتر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.