خطوط تحول آنا فروید
بر اساس این مفهوم، کودک بهصورت مستمر و خطی تحول پیدا نمیکند
دو خط تحول آنا فروید که از اهمیت بیشتری برخوردارند: ۱-گذار از وابستگی به استقلال عمل عاطفی و روابط موضوعی بزرگسال ۲-گذار از بازی به کار.
مفهوم خط تحول در کتاب بهنجاری و آسیبشناسی(Normality and Pathology) آنا فروید، بسط و گسترش یافته است. این مفهوم از راه مشاهده مستقیم و از دادههای بالینی به دست آمده است. اهمیت بالینی این مفهوم در این است که اجازه می دهد ضوابطی پویشی در تعیین مرزهای بهنجار و مرضی در کودک به کار گرفته شود.
بر اساس این مفهوم، کودک بهصورت مستمر و خطی تحول پیدا نمیکند، بلکه در هر کدام از خطوط تحول میتواند لحظات توقف یا واپس روی، داشته باشد؛(به نظر می رسد تنها تحول شناختی است که واپس روی ندارد).
بدین ترتیب آنا فروید به تفضیل مسئله واپس روی را که هم یک مکانیسم دفاعی من و هم یک فرایند ساخت دهی است(با آنکه موقت است و چندان شدید نیست) مورد بررسی قرار میدهد. هر کودک بیمار در واقع کودکی است که در وضع واپس روی قرار دارد.
پارهای از خطوط تحول که توسط آنا فروید مورد بررسی قرار گرفتهاند :
- گذار از وابستگی به استقلال عمل عاطفی و روابط موضوعی بزرگسال
- گذار از شیرخوارگی به تغذیه حسابشده
- گذار از بیاختیاری ادرار و مدفوع به مهار کردن ماهیچههای مقعدی و اسفنکترها
- گذار از بی تشویشی به مسئولیتپذیری در مورد نحوه رفتار با بدن خویش
- گذار از خودمیانبینی به رفاقت
- گذار از بدن به بازیچه و از بازی به کار
دو خط تحول که از اهمیت بیشتری برخوردارند :
۱- از وابستگی به استقلال عمل عاطفی و روابط موضوعی بزرگسال
آنا فروید در کتاب بهنجاری و آسیبشناسی درباره این خط تحول این چنین مینویسد: “این خط تحول به عنوان نمونه برای تمام خطوط دیگر، خط تحولی است که از آغاز، توجه روان تحلیل گران را به خود جلب کرده است. این بخشی از تحول است که از وابستگی مطلق نوزاد به مواظبتهای مادری تا استقلال عمل عاطفی و مادی در سطح بزرگسالی ادامه دارد”.
آنا فروید مراتب این مسیر را به صورت زیر ترسیم کرده است:
- وحدت زیستشناختی زوج مادر- کودک(هم زیستی)
خود دوستداری مادر به کودک گسترش می یابد و کودک مادر را در “جهان خود دوستدارانه” درونی خویش میگنجاند. این دوره به نوبه خود به مراحلی (برحسب نظر ماهلر) تقسیم شده است که عبارتاند از مرحله درخودماندگی، مرحله همزیستی بدنی و مرحله جدایی- تفرد. هر یک از این مراحل خطرهایی اختصاصی برای تحول در بر دارند.
- رابطه از نوع موضوع جزئی(ملانی کلاین) یا موضوع اتکایی
این مرحله با خصیصه آمرانه نیازهای بدنی کودک و روابط کشانندهای مشخص شده است. مرحلهای است متناوب و نوسانی، چه سرمایهگذاری درباره موضوع تحت تأثیر امیال آمرانه است و بهمحض آنکه ارضاء صورت پذیرفت، کودک از آن سرپیچی میکند.
- مرحله پایداری موضوع
مرحلهای که به یک تصویر درونی شده و مثبت موضوع اجازه میدهد که وضع خود را مستقل از ارضاها یا عدم ارضاها، حفظ کند.
- رابطه دوسوگرایانه مرحله مقعدی – آزارگری (پیش ادیپی)
این مرحله با بازخوردهایی از من مشخص شده است که دستیابی به موضوعهای عشق، شکنجه دادن آنها، استیلا یافتن بر آنها و مهار کردن آنهاست.
- مرحلهی احلیلی – ادیپی
این مرحله با یک بازخورد تصاحبی نسبت به والد جنس مخالف (یا برعکس) بهوسیله احساس حسادت با والد همجنس و از راه گرایش حمایتگر، از راه کنجکاوی، متوسل شدن به تحسین دیگری و بازخوردهای خودنشان دهی(عورت نمایی) مشخص میشود. در دختران رابطهای از نوع احلیلی – ادیپی(مذکر) با مادر پیش از رابطه ادیپی با پدر مشاهده میشود.
- دوره نهفتگی
توقعات کشاننده پس از دوره ادیپ تغییر مییابند. لیبیدو از سطح تصاویر والدینی به سطح تصاویر همدورهها، معلمان، رهبران، آرمانهای غیرشخصی و رغبتهایی که از لحاظ هدف بازداری شدهاند و شکل والایشی به خود گرفتهاند، جابهجا میشود. این جابهجایی با تظاهرات خیالپردازانه همراه میگردد و حاکی از یک ناخشنودی نسبت به والدین و تمایل به بیاعتبار ساختن آنهاست.
- پیش نوجوانی (شورش نوجوانی)
این مرحله، بازگشت به بازخوردها و رفتارهای گذشتهای را تشکیل میدهد، به خصوص رابطه موضوع جزئی، تجسس ارضای کامل نیاز و دوسوگرایی را بیدار میسازند.
- نوجوانی
نوجوان علیه رشتههایی که او را با موضوعهای دوره کودکی وی مرتبط میسازند، با انکار کردن آنها، با تضاد ورزیدن نسبت به آنها، با جدا شدن از آنها و با ترک گفتن آنها مبارزه میکند. بدین ترتیب او در مقابل جنبه پیش – تناسلی از خود دفاع میکند و حاکمیت تناسلی را به کرسی مینشاند. بدین ترتیب است که سرمایهگذاری لیبیدویی به موضوعهای جنس مخالف در خارج از خانواده انتقال مییابد.
آنا فروید از این توصیف روان پویشی، نشانههایی دربارهی اثرات کموبیش آسیب رساننده جداییها بیرون میکشد. اثرهایی که کمتر به سن واقعی کودک بستگی دارد تا به واقعیت روانی او، واقعیتی که برحسب مرحلهای که در طول این خط تحول بدان دستیافته است، فرق میکند.
۲- از بدن به بازیچه و از بازی به کار
- الف) بازی در کودک تحت شکل بازی شهوی با بدن آغاز میگردد. در این بازی، بدن ممکن است بدن خود (در سطح دهان، انگشتان، پوست و…. در قالب شهوت گرایی) یا بدن مادر مثلا از خلال تغذیه باشد، با این حال می دانیم در این سن تمایز بین این دو مقوله در تجربه کودک جنبه مطلق ندارد.
بدن مادر و بدن کودک پس از نخستین گامها، به موضوع منعطفی انتقال یافتهاند و این انتقال بهخصوص متوجه ویژگیهای سطحی آنهاست (بو، گرما، استحکام). این حد از پیشرفت شی، اصطلاحا نیمه راهی یا گذاری را پدید میآورد، که میدانیم در این حال توسط لیبیدوی خود دوستدارانه و لیبیدوی موضوعی حاصل شده است و تکیه گاهی برای دوسوگرایی کودک است.
- ب) تدریجا موضوعهای گذرا یا نیمه راهی اهمیت خود را به هنگام روز از دست میدهند و جا را برای مصالح بازیهایی میگشایند که در خود منزلت موضوع را ندارند ولی به کار فعالیتهای من و خیالپردازیهایی که بر آنها استوارند، میآیند.
این بازیها، توالی زیر را طی میکنند:
- بازیچههایی که فعالیتهایی را از نوع خالی کردن – پر کردن، باز کردن – بستن، در درون هم جا دادن و کثیف کردن از راه جابهجایی رغبتهایی که در اصل وابسته به سوراخهای بدن و کنشهای آنها هستند، امکانپذیر میسازد.
- بازیچههای متحرکی که در سطح حرکتی سرچشمه لذتاند.
- بازیچههای ساختنی که توسط آنها تمایلات دوسوگرایانه (ساختن، ویران کردن) ابراز میشوند.
- بازیچههایی که امکان بیان دوجنسیتی روانی را، خواه در یک بازی به صورت نقش فردی، خواه در یک نمایش در برابر موضوع ادیپی، خواه بهمنظور در صحنه گذراندن مسئله ادیپ در پهنه بازیهای گروهی، امکانپذیر میسازد.
- ج) در مرحله بعدی، لذت وابسته به پایان یافتن وظیفه جای میگیرد، لذتی که سرانجام بر لذت عمل به معنای خاص، غلبه میکند.
- د) استعداد برای بازی، به پاس ثانوی سازی فکر، بالاخره به استعداد برای کار تبدیل میگردد؛ اما پارهای از فعالیتها مانند رؤیاپردازیهای روزانه، بازیها و علاقههای خاص، بهصورت کموبیش شدید برحسب افراد به کار خود ادامه میدهند و بدین ترتیب جایی برای تخیلات، رؤیاپردازیها و فرایندهای نخستین، علیرغم اجتماعی شدن تدریجی رفتارها و بازیها، نگه میدارند.
بازی از دید آنا فروید
آنا فروید بازی کودک را معادل تداعی آزاد در روان تحلیلگری بزرگسالان نمیداند و گرچه بر این باور است که کودک افکار، احساسات و هیجانهای خود را بهوسیله بازی بیان میکند اما عقیده دارد که رفتار کودک در خلال بازی همواره بهمنزله بیان رمزی تعارضهای او نیست و میتواند دلمشغولیهای کنونی وی را نیز بیان کند؛ از اینجاست که تفسیر آن بهعنوان تعارضهای هیجانی خاص یا سازش نایافتگیهای وی دارای ارزش اندکی است.
اضطراب عینی مولود ترس از جهان برونی است؛ جهانی که کودک خود را در برابر آن ناتوان میبینند. بازی با ایجاد تصور قدرت و توانایی مهار کردن دنیای برونی، اضطراب عینی را کاهش میدهد. کودک در خلال بازی، دنیای گسترده و فراتر از حد ظرفیت خود را به جهانی کاهش میدهد که توانایی دستکاری آن را دارد و بدین ترتیب، تصور سلطه بر دنیای برونی بهطور موقت در وی ایجاد میشود.
تجربه اضطراب باعث میشود که مکانیسمهای دفاعی همراه با نتایج شناختهشده آنها، در ایجاد روان آزردگیها و رگههای نوروزی، توسط ایگو وارد میدان شوند. از سوی دیگر، از احساسات کودکانه مانند خشم، ترس نامعقول، کنجکاوی جنسی و یا تمایل به تخریب گری، با واکنش منفی بزرگسالان مواجه میشوند و ترس از بیان آنها در کودک به وجود میآید.
چنین احساسها و هیجانهایی که نمیتوانند در رفتار کودک آشکار شوند، به صورت واکنشهای اضطرابی درمیآیند. بازی به کودک اجازه میدهد که احساسات پذیرفتهنشده خود را بروز دهد، بدون آنکه با واکنش منفی بزرگسالان مواجه شود. بنابراین، بازی دارای کنش پالایشی یا کنش برونریزی تنشهایی است که میتوانند به دلایل مختلف در کودک وجود داشته باشند.
آنا فروید برخلاف کلاین، بر این باور است که روان آزردگی انتقال در جریان تحلیل گری کودکان به وقوع نمیپیوندد. چه از یکسو، مشکلات کودک و تعارضهای وی با چهرههای دلبستگی (مانند والدین) جنبه کنونی دارند و از تعارضهای حلنشده پیشین ناشی نشدهاند و از سوی دیگر، در تحلیل کودک، درمانگر نمیتواند فعل پذیر باشد و در اغلب مواقع فعالانه مداخله میکند و بدین ترتیب، برای کودک بسیار مشکل و حتی غیرممکن است که تعارضهای خود با والدین را به چهارچوب رابطه خویش با درمانگر منتقل کند و امکان تفسیر آنها را از این راه فراهم آورد.
هدف اصلی تحلیل کودک مانند تحلیل بزرگسالان، ایجاد تغییر در شیوه ارتباطی و ساختهای بنیادی شخصیت(نهاد، ایگو، سوپر ایگو) است تا بتوانند بهگونهای موزون عمل کنند.
منبع : روانشناسی ژنتیک ۲، از روان تحلیل گری تا رفتارشناسی، پریرخ دادستان، محمود منصور.