احساس گناه
گناه در صورتی ایجاد می شود که افراد استعدادهای خود را انکار کنند، نتوانند نیازهای همنوعشان را به دقت درک کنند، یا از وابستگی خود به دنیای طبیعی غافل بمانند.
احساس گناه به این معنی است که کاری را که باید می کردید نکردید و یا کاری را که نکردید باید می کردید. از آن گذشته این رفتار “بد” نشان می دهد که شما آدم “بدی” هستید. مفهوم بد بودن یا خود را سرزنش کردن در احساس گناه نقشی اساسی ایفا می کند. اگر احساس گناه نداشته باشیم احساس سالم تاسف یا پشیمانی را یدک می کشیم. تاسف بدین معنی است که به خود یا دیگران آسیب رسانده ایم اما با این حال خود را آدم بدی نمی دانیم. احساس گناه ناشی از سرزنش کردن خویش است و اغلب با افکار مخدوش ارتباط دارد.
وقتی احساس گناه می کنید در دایره بسته زیر گرفتار می شوید:
احساس گناه می کنم. بنابراین بد بوده ام، چون بد هستم؛ شایسته رنج کشیدنم. بنابراین احساس بدی دارم؛ بنابراین باید بد باشم.
اندیشه مجازات کردن خود، سیکل احساس گناه را بدتر می کند و افکار احساس گناه برانگیز، منجر به فعالیتهای غیر مولد می شود که باور شما را به بد بودن خود قوی تر می کند.
گناه در صورتی ایجاد می شود که افراد استعدادهای خود را انکار کنند، نتوانند نیازهای همنوعشان را به دقت درک کنند، یا از وابستگی خود به دنیای طبیعی غافل بمانند.
رولو می به سه نوع گناه اشاره دارد که به سه شکل زندگی در دنیا ربط دارد.
- اولین نوع گناه، گناه جدایی است که به جدایی انسانها از طبیعت و زندگی طبیعی اشاره داد و در جوامع پیشرفته شایع است.
- دومین نوع گناه از ناتوانی ما در درک کردن دقیق دنیای دیگران ناشی می شود. چون ما نمی توانیم بدون خطا نیازهای دیگران را پیش بینی کنیم، در روابطمان با آنها احساس بی کفایتی می کنیم. بنابراین این احساس بی کفایتی به گناهی منجر می شود که همگی تا اندازه ای دستخوش آنها می شویم.
- سومین نوع، گناه وجودی به انکار استعدادهایمان یا به ناکامی ما در تحقق بخشیدن به آنها مربوط می شود. این گناه به رابطه ما با خود مربوط می شود و گناهی همگانی است زیرا هیچ کدام نمی توانیم تمام استعدادهایمان را تحقق بخشیم.
منبع : حال خوش. دکتر هربرت بنسون – الین استوارت. ترجمه : مهدی قراچه داغی