معیارهای تشخیصی اختلال وسواس
در DSM اختلال وسواسی ـ اجباری چنین توصیف شده است: وجود وسواسها یا اجبارهایی «چنان شدید که وقت گیر باشد یا موجب رنج و عذاب بسیار یا موجب مختل شدن چشمگیر کارکردها گردد.»
افراد مبتلا به این اختلال می دانند که واکنش هایشان غیرمنطقی یا نامتناسب است.
وسواس عبارت است از: فکر، احساس، اندیشه یا حسی عود کننده و مزاحم.
اجبار نیز فکر یا رفتاری آگاهانه، معیارمند، و عود کننده است، نظیر شمارش، وارسی یا اجتناب.
وسواس باعث افزایش اضطراب در فرد میشود، حال آنکه با انجام اجبار، اضطراب فرد تخفیف و تقلیل می یابد و البته اگر فرد در برابر انجام اجبار مقاومت کند، اضطرابش افزایش می یابد. افراد مبتلا به اختلال وسواسی ـ اجباری عموماً وسواسها و همچنین اجبارهایشان را نا همنوا با ایگو می یابند. اختلال وسواسی ـ اجباری میتواند ناتوان کننده باشد، چرا که وسواسهای فرد اغلب وقت گیر و مخل روال عادی زندگی او، کارکردهای شغلیش، فعالیتهای اجتماعی معمولش یا روابط روزمره او با دوستان و اعضای خانواده اش است.
میزان شیوع مادام العمر اختلال وسواسی-جبری (OCD) در جمعیت عمومی حدود ۲ تا ۳ درصد است. طبق تخمین برخی از پژوهشگران،اختلال وسواسی-جبری در بسیاری از بیماران سرپائی مطبها و درمانگاههای روانپزشکی یعنی در ده درصد از آنها یافت می شود. با توجه به ارقام مذکور،اختلال وسواسی-جبری چهارمین بیماری روانپزشکی پس از فوبیا ( هراس ) ،اختلالات مرتبط با مواد،و اختلال افسردگی اساسی است.
- – طبق بررسی های همه گیر شناختی انجام شده در اروپا، آسیا و آفریقا ثابت شده که این ارقام در تمام حوزه های فرهنگی یکسان است.
- – در میان بزرگسالان احتمال ابتلای مرد و زن به این اختلال یکسان است،ولی در میان نوجوانان،پسرها بیشتر از دختر ها دچار اختلال وسواسی-جبری می شوند.
- – میانگین سن شروع این اختلال حدود بیست سالگی و البته در مردها مختصری زودتر ( حدود ۱۹ سالگی ) و در زنها کمی دیرتر (حدود ۲۲ سالگی )است. در کل ، حدود دوسوم بیماران پیش از بیست و پنج سالگی و تنها کمتر از پانزده درصد آنها پس از سی و پنج سالگی علایمشان شروع می شود.
- – افراد مجرد بیشتر از متاهلها به این اختلال مبتلا می شوند که البته این یافته می تواند نشانه مشکلی باشد که بیماران مبتلا به اختلال وسواسی-جبری در حفظ روابط خود دارند.
- – این اختلال در سیاهان کمتر از سفید پوست ها یافت میشود که باز هم میزان دسترسی به مراقبتهای بهداشتی میتواند توجیه کننده اصلی این تفاوت باشد،نه شیوع متفاوت آن در میان این دو نژاد.
عوامل زیستی
آزمایش های بسیار بالینی که بر روی انواع و اقسام داروها انجام شده موید این فرضیه است که نوعی کژ تنظیمی سروتونین در انجاد علائم وسواس و اجبار در این اختلال دخیل است. داده ها نشان میدهند که داروهای سروتونرژیک موثرتر از داروهایی هستند که بر سایر دستگاههای نوروترانسمیتری اثر میگذارند. با این حال هنوز روشن نیست که آیا سروتونین به عنوان علت اختلال وسواسی ـ اجباری نقش دارد یا نه.
در مطالعات بالینی غلظت سوخت ـ ساز سروتونین (مثل ۵ـ هیدروکسی ایندول استیک اسید) در مایع مغزی ـ نخاعی و تمایل محل های اتصال پلاکت به ایمیپرامین دارای هیدروژن ۳ که به محلهای باز جذب سروتونین متصل می شود، و تعداد این محلهای اتصال اندازه گیری شده، و یافته های گوناگونی را در مورد این مقادیر در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی ـ اجباری گزارش کرده اند.
عوامل وراثتی
داده های وراثتی موجود درباره اختلال وسواسی ـ اجباری با این فرضیه همخوانی دارد که اختلال مذکور مولفه وراثتی قابل توجهی دارد. اما براساس داده های مذکورهنوزنمیشود، اثرعوامل فرهنگی و رفتاری را برانتقال این اختلال ازاثرعوامل وراثتی تفکیک کرد. در بررسیهای انجام شده در مورد میزان همگامی دو قلوها ازنظرابتلا به اختلال وسواسی ـ اجباری معلوم شده که میزان همگامی دو قلوهای تک تخمکی بسیار بیشتر از میزان دو قلوهای دو تخمکی است. با بررسی خانواده های بیماران مبتلا به اختلال وسواسی ـ اجباری هم معلوم شده است که سی و پنج درصد از بستگان درجه اول این بیماران نیز خود به همین اختلال مبتلایند.
معیارهای تشخیصی در مورد وسواسی اجباری
الف) وسواس یا اجبار وجود داشته باشد:
تعریف وسواس عبارت است از:(۱)،(۲)،(۳)،(۴)
۱) افکار، تکانه ها یا تصوراتی عودکننده و دائم که گاه در طول دوره بیماری فرد احساس کند، مزاحم و بی جا هستند و اضطراب یا رنج و عذاب شدیدی ایجاد کنند.
۲) افکار، تکانه ها یا تصورات مزبور، نگرانیهایی صرفاً افراطی به خاطر مشکلات زندگی واقعی نباشند.
۳) فرد سعی کند، این افکار، تکانه ها یا تصورات را نادیده انگارد یا سرکوب کند یا آنها را با نوعی فکر یا عمل دیگر خنثی کند.
۴) فرد خود بداند که این افکار، تکانه ها یا تصورات وسواسی از ذهن خودش بیرون تراویده اند (نه آنکه مثل کاشت فکر از بیرون تحمیل شده باشند.)
تعریف اجبارعبارت است:(۱)،(۲)
۱) یک رفتار تکراری (مثل دست شستن، منظم ساختن اشیا، وارسی)،یا یک عمل ذهنی تکراری (مثل دعا و استغاثه، شمارش، تکرار کلماتی درسکوت) است که فرد احساس کند، در واکنش به یک وسواس، یا طبق قواعدی که حتماً باید اعمال شوند، مجبور است انجام دهد.
۲) هدف از انجام این رفتارها یا اعمال ذهنی آن است که از رنج و عذاب فرد، پیشگیری یا کاسته شود یا از وقوع واقعه یا موقعیت وحشتباری ممانعت به عمل آید، منتها این رفتارها یا اعمال ذهنی با آنچه برای پیشگیری یا خنثی کردنش طراحی شده اند، ارتباطی واقعگرایانه ندارند یا به وضوح افراطی اند.
ب) درزمانی ازسیر این اختلال فرد دانسته باشد که وسواسها یا اجبارهای مذکورافراطی یا نامعقول اند. نکته: این معیار،برای اطفال لازم نیست.
پ) وسواسها یا اجبارهای مزبوررنج وعذاب زیادی ایجاد کنند، وقت گیر باشند، حداقل روزی یک ساعت وقت ببرند، یا به نحو قابل ملاحظه ای مخل روال عادی زندگی فرد، کارکردهای شغلی یا تحصیلی او، فعالیتهای معمول اجتماعی یا روابطش باشند.
ت) درصورت وجود اختلال دیگری درمحورI، محتوای وسواسها یا اجبارهای مذکور، محدود به آن نباشد. (مثل اشتغال ذهنی دراختلال غذا خوردن، نگرانی از ظاهرخود دراختلال کژدیسه تنی، اشتغال خاطر به مواد دراختلالات مصرف مواد، اشتغال ذهنی به یک بیماری وخیم در خود بیمارانگاری، اشتغال ذهنی به تخیلات جنسی در کژکامی ها، یا نشخوارهای ذهنی با محتوای احساس گناه دراختلال افسردگی عمده.)
ث) علائم مذکور، ناشی از تاثرات جسمی مستقیم یک (ماده مثلاً از مواد مورد سوء مصرف یا از داروها) یا یک بیماری طبی عمومی نباشند.
خصایص بالینی
بیماران مبتلا به اختلال وسواسی ـ اجباری، اغلب به پزشکان غیر روانپزشک مراجعه می کنند. بیمارانی که هم وسواس و هم اجبار دارند، لااقل هفتاد و پنج درصد از کل بیماران مبتلا به این اختلال را تشکیل می دهند. برخی پژوهشگران و بالینگران، بر این عقیده اند که اگر بیماران را علاوه براجبارهای رفتاری از نظر اجبارهای ذهنی هم به دقت ارزیابی کنیم، این رقم ممکن است به صد درصد هم برسد. مثلاً وسواسی که مربوط به صدمه رساندن به کودک خود باشد، ممکن است با اجباری ذهنی به صورت تکراروردی خاص به دفعات خاص، همراه باشد.
البته، برخی از پژوهشگران و بالینگران هم معتقدند که برخی از بیماران، به واقع، تنها افکار وسواسی دارند و فاقد هرگونه اجباری هستند. اینها بیمارانی اند که هر آن ممکن است، افکاری تکراری درباره نوعی عمل جنسی یا پرخاشگرانه به سرشان بزند که از نظر خودشان شرم آور است. برای وضوح بیشتر، بهترین کار آن است که وسواس را فکر و اجبار را رفتار بدانیم.
خصایص مشترک وسواس و اجبار از این قرار است: فکریا تکانه ای خود را به زور و به طور دائم به حوزه با خبری خودآگاهانه فرد تحمیل میکند. احساس ترسی آمیخته با اضطراب ملازم این تظاهرمحوری است و فرد را به کرات به انجام اقدامات خنثی کننده، در برابر آن فکر یا تکانه اولیه وا می دارد. وسواس یا اجبار، بیگانه با ایگو است، یعنی فرد آن را غریبه با احساس می یابد که از خود به مثابه یک موجود روانی دارد. وسواس یا اجبار هر قدر هم عمیق باشد، فرد معمولاً آن را مهمل و غیرعاقلانه می داند. فرد دچاروسواس و اجبار معمولاً تمایل عمیقی در خود برای مقاومت در برابر آنها می بیند. با این حال حدود نیمی از کل این بیماران مقاومت چندانی در برابر اجبار از خود نشان نمی دهند. حدود هشتاد درصد از کل بیماران، معتقدند که اجبارشان غیر عاقلانه است. گاه نیز وسواس و اجبار نزد بیمار اهمیت می یابد.
منبع : کتاب خلاصه روانپزشکی (علوم رفتاری/ روانپزشکی بالینی)/ کاپلان و سادوک و ترجمه دکتر حسن رفیعی ، دکتر فرزین رضاعی