دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

مفهوم خودشیفتگی از دید فروید

خودشیفتگی اولیه و خودشیفتگی ثانویه چیست؟

فروید اصطلاح خودشیفتگی را برای وضعیتی به کار برد که در آن لیبیدو شخص به جای آنکه صرف افراد دیگر شود صرف خود شخص(ایگو) می شود.

narcissistic

طبق یک افسانه یونانی، نارسیسوس جوان زیبایی بود که عاشق عکس خود در آب شد و برای در آغوش گرفتن تصویرش در آب غرق شد. فروید اصطلاح خودشیفتگی را برای وضعیتی به کار برد که در آن لیبیدو شخص به جای آنکه صرف افراد دیگر شود صرف خود شخص(ایگو) می شود. این مفهوم از خودشیفتگی، فروید را در ارتباط با نظریه غرایز با مشکلات ناراحت کننده ای مواجه ساخت؛ چون اساسا تفکیک او بین غریزه لیبیدویی و صیانت نفس را در هم ریخت.

برداشت خاص فروید از خودشیفتگی موجب شد که او این اصطلاح را برای طیف وسیعی از اختلالات روانی به کار برد. بر عکس کاربرد امروزی که این اصطلاح را به نوع خاصی از اختلال شخصیت محدود کرده است. فروید این اختلالات را زیر عنوان نوروزهای خودشیفتگی جمع کرد، حالاتی که در آن لیبیدو شخص از اشیاء قطع و به سوی خود شخص بر می گردد.

فروید معتقد بود که قطع دلبستگی های لیبیدویی با ابژه ها(دیگران)، مسئول فقدان واقعیت سنجی در بیماران سایکوتیک(روان پریش) است؛ خودبزرگ بینی و احساس همه توانی در این بیماران بازتاب سرمایه گذاری مفرد لیبیدو در ایگو است.

فروید کاربرد خود را از اصطلاح خودشیفتگی به روان پریشی ها محدود نکرد. بنظر فروید در حالات بیماری جسمی و خودبیمار انگاری، سرمایه گذاری لیبیدویی غالبا از اشیاء بیرونی و علایق و فعالیت های خارجی بریده می شود. همچنین او معتقد بود که در خواب طبیعی لیبیدو از اشیاء خارجی بریده شده و در جسم خود فرد خوابیده صرف می شود.

فروید همجنس گرایی را نمونه ای از شکل خودشیفته وار انتخاب ابژه می دانست که در آن شخص عاشق نوع آرمانی از خود می گردد که در وجود فردی دیگر متجلی است. او تظاهرات خودشیفتگی را در باورها و افسانه های انسان های بدوی نیز مشاهده می کرد(به خصوص باورهای مربوط به توانایی تاثیر بر رخدادهای بیرونی از طریق همه توانی سحرآمیز در فرایندهای فکری). در مسیر رشد طبیعی نیز کودکان اعتقاد به همه توانی را از خود نشان می دهند.

خودشیفتگی اولیه و ثانویه

فروید اصطلاح خودشیفتگی(نارسیسیسم) را نخستین بار در مقاله‌ مهم خود با عنوان «پیش‌ درآمدی بر خودشیفتگی»(۱۹۱۴) به تفصیل مورد بحث قرار داد. فروید بین دو گونه خودشیفتگی تمایز می‌گذارد: خودشیفتگی اولیه و خودشیفتگی ثانویه. در نظریه فروید، گونه نخست خودشیفتگی در مرحله‌ای از رشد نیروی شهوی حادث می‌شود و آن زمانی است که کودک خویشتن را مصداق محبوب خود قرار می‌دهد. در بدو تولد، کودک از تمایزگذاری بین خود و دنیای پیرامون عاجز است و لذا، مصداق امیالش، نفس خودش است. همچنین به سبب این فقدان تمایز بین خود و دیگری است که کودک تصور می‌کند گریه کردنش سبب رفع گرسنگی اوست.

فروید چنین فرض کرد که در هنگام تولد یک حالت خودشیفتگی اولیه وجود دارد که در آن لیبیدو در ایگو ذخیره می شود. او نوزاد را کاملا خودشیفته تلقی می کرد و معتقد بود تمام سرمایه لیبیدویی او در نیازهای فیزیولوژیکی و ارضای آن صرف می شود. او این سرمایه گذاری بر نفس را لیبیدوی ایگو نامید.

چنان‌چه کودک مراحل رشد را به شکلی هنجارمند طی کند، به تدریج متوجه این موضوع می‌شود که دنیای پیرامون، وجودی مستقل از او دارد و بدین ترتیب بین خود و دیگری فرق قائل می‌شود. پیامد درک این تمایز، نیروگذاری روانی او در نفسش به آرامی جای خود را به نیروگذاری روانی در مصداق امیال می‌دهد. نقطه اوج این رشد هنجارمند زمانی است که فرد عاشق می‌شود. پس، کسی که قادر به عاشق شدن نیست، به نوعی اختلال روانی مبتلاست، زیرا، هنوز نمی‌تواند نیروگذاری روانی خود را به کسی غیر از خودش معطوف کند. به تعبیر فروید: «برای بیمار نشدن باید عاشق شویم، و اگر بر اثر سرخوردگی عاجز از عاشق شدن باشیم، آن‌گاه، حتما بیمار خواهیم شد».

به نظر فروید با وقوف تدریجی کودک به اینکه کسی دیگر (آنکه نقش مادری را به عهده دارد) مسئول ارضای نیازهای اوست، حالت درخود فرورفتگی شیرخوارگی به تدریج تغییر می کند. این درک منجر به قطع تدریجی لیبیدو از خود و معطوف شدن آن به ابژه های بیرونی می شود. به این ترتیب رشد روابط ابژه ای در شیرخواران با تغییر جهت از خودشیفتگی، به دلبستگی ابژه ای مقارن است. سرمایه گذاری لیبیدویی در ابژه را لیبیدوی ابژه ای می نامند.

پست های مرتبط

اگر کودک در حال رشد از مراقب خود ضربه ها یا صدماتی ببیند، لیبیدوی ابژه ممکن است مجددا از دیگران بریده شود و متوجه ایگو شود. فروید این وضعیت قهقرایی را خودشیفتگی ثانویه می نامید. به عبارت ساده‌تر، شخصِ مبتلا به خودشیفتگی ثانوی، نیروی شهوی خود را از دنیای بیرون به درون (نفس خویش) معطوف می‌کند.

خودشیفتگی ثانویه می‌کوشد درد ناشی از عشق ناکام را پایان دهد و خشم کودک را از کسانی که نیازهایش را بی‌درنگ برطرف نمی‌کنند، فروخواباند؛ همان کسانی که او را به حال خود رها کرده‌اند. خودشیفتگی بیمارگونه، فقط زمانی حادث می‌شود که «خود» با رشد کافی بتواند بین خودش و مصادیق امیالی که در دنیای پیرامون کودک وجود دارند، تمایز قائل شود. اگر به هر دلیلی، کودک ضربه‌ عاطفی جدایی (از مادر یا به طور کلی، جدایی از مصداق امیال) را با شدتی فوق‌العاده احساس کند، ممکن است بکوشد با خلق مادر یا پدری دارای قدرتِ بی‌حد و حصر در خیالاتش و ادغام تصاویرِ نفسِ خودش با این مادر یا پدر قادر، روابط مراحل قبلی زندگی‌اش را دوباره برقرار کند. فرد خودشیفته با درونی‌سازی می‌خواهد رابطه‌ی عاشقانه‌ای را که آرزو داشته و چه بسا در گذشته وجود هم داشته است، دوباره به وجود آورد و همزمان می‌کوشد اضطراب و احساس گناهِ ناشی از انگیزه‌های ستیزه‌جویانه علیه مصداق امیالی که او را مأیوس و ناامید کرده است، پایان دهد.

فروید اصطلاح خودشیفتگی را برای توصیف بسیاری از ابعاد تجارب انسان بکار برد. زمانی آنرا نوعی انحراف تلقی کرد که در آن شخص بدن خود را یا بخشی از آنرا وسیله تحریک جنسی خود قرار می دهد. زمانی نیز او این اصطلاح را برای توصیف مرحله ای از رشد نظیر مرحله خودشیفتگی اولیه بکار برده است. در مواردی نیز فروید اصطلاح خودشیفتگی را برای نوعی از انتخاب ابژه مورد استفاده قرار داده است.

خودشیفتگی اولیه در مراحل ابتدایی رشد روانی کودک رخ می‌دهد، یعنی زمانی که مصداق امیال کودک، خودش است. خودشیفتگی ثانوی در بزرگسالی و از راه همانندسازی هویت فرد با کسی که قبلا دوستش می‌داشته است، ایجاد می‌شود.

فروید ابژه های محبوب را به ۲ دسته تقسیم کرد:

  1. ابژه هایی که مطابق با سنخ خودشیفتگی انتخاب می شوند که این نوع ابژه ها به خود انگاره تخیلی یا آرمانی شباهت دارند.
  2. ابژه هایی که مطابق با منبع مورد اتکا، انتخاب می شوند که به فردی مراقب در اوان زندگی شباهت دارند.

از همه اینها گذشته، فروید اصطلاح خودشیفتگی را به عنوان معادل و مترادف عزت نفس نیز بکار برده است.

همه گیر شناسی اختلال شخصیت خودشیفته

همه گیر شناسی طبق DSM، شیوع تقریبی اختلال شخصیت خودشیفته ۲ تا ۱۶ درصد از جمعیت بالینی و کمتر از ۱ درصد از جمعیت عمومی است (شیوع اختلال شخصیت خودشیفته در ایران بسیار بیشتر است، از سیاستمدار ما گرفته تا مدیران ارشد و افراد عادی). خطر وقوع این اختلال در فرزندان افراد مبتلا ممکن است بیشتر از دیگران باشد، چون آنها احساس غیرواقع بینانه همه کار توانی، قدرت مطلق (omnipotenc)، خود بزرگ بینی، زیبا بودن و باهوش بودن را در ذهن فرزندان خود می کارند.

تشخیص اختلال شخصیت خودشیفته

تشخیص، نشانه ها و علائم تشخیص این اختلال معمولا توسط روان درمانگر انجام می شود. علاوه بر مصاحبه با افراد مبتلا، روان درمانگر به آزمایش مشاهدات، تست های روانی و مصاحبه با افراد دیگر می پردازد تا بتواند آن را تشخیص دهد.

بیشتر دانشمندان معتقدند که تکبر مشخصه اصلی تشخیص اختلال شخصیت خودشیفته از دیگر اختلالاتی است که علائم مشابهی دارند. این اختلال تقریباً هرگز در نوجوانی تشخیص داده نمی شود. اگر چه نوجوانان ممکن است رفتارهای خودشیفتگی از خود نشان دهند اما این ویژگی ها معمولاً زمانی صحیح است که رشد شخصیت بزرگسالان را تحت تاثیر قرار دهد.

الگوی مستمر خود بزرگ بینی (در خیال یا رفتار)، نیاز به تمجید و فقدان هم حسی که در اوایل بزرگسالی شروع می شود و در زمینه های گوناگون وجود دارد؛ وجود ۵ علامت از علائم زیر برای تشخیص ضروری است:

  • ۱- احساس خود بزرگ بینی مبنی بر مهم بودن خود (خودانگاره متکبرانه). مثلاً در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه می کند و انتظار دارد بدون موفقیت های مناسب، فرد برتر شناخته شود.
  • ۲- خیالبافی درباره داشتن ویژگی های خاص. مثلا موفقیت، قدرت، استعداد، درخشندگی، زیبایی و عشق ایده آل.
  • ۳- معتقد است فردی استثنایی و خاص است(احساس خود برتر بینی) و فقط افراد (یا نهادهای) استثنایی و خاص می توانند او را بفهمند و یا با او نشست و برخاست داشته باشند.
  • ۴- احساس صاحب استحقاق بودن یا شایستگی دارد. یعنی انتظارات غیرمنطقی برای مدارا کردن با او یا موافقت حتمی با توقعاتش دارد.
  • ۵- در روابط بین فردی استثمار گر است. یعنی برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهره کشی می کند.
  • ۶- فاقد هم حسی است. نسبت به شناخت و همانند سازی با احساسات دیگران تمایلی ندارد.
  • ۷- غالباً به دیگران حسادت می ورزد یا معتقد است دیگران حسودی او را می کنند.
  • ۸- نگرش یا رفتارهای خودخواهانه و متکبرانه و مغرورانه نشان می دهد.

اعتماد به نفس این بیماران شکننده است و انها مستعد افسردگی اند، مشکلات بین فردی، مشکلات شغلی فرد و از دست دادن محبت دیگران از جمله فشارهای روانی شایعی است که خودشیفته ها با رفتارشان برای خودشان ایجاد می کنند.

درمان

معمولا درمان اختلال خودشیفتگی امری دشوار است، زیرا فرد بیمار اختلال شخصیت خود را قبول ندارد و خود را برتر از دیگران می داند. در برخی موارد فرد خودشیفته حتی روانشناس، مشاور و روانپزشک را نیز قبول ندارد و معتقد است آنها صلاحیت بررسی و صحبت کردن را ندارند.

در روند درمان این اختلال، جلسات مشاوره با هدف تمرکز بر احساس همدلی و باورهای غلط و خیالبافی برگزار می شود و سعی بر این است که فرد را در برابر انتقاد و قبول مشکلات آماده سازند. در این جلسات توجه به مشکلات و احساسات دیگران را به فرد یادآوری کرده و آموزش می دهند.

با توجه به اینکه این افراد نمی توانند طرد دیگران را تحمل کنند، به شدت در معرض اختلال افسردگی قرار دارند و معمولاً در سنین میانسالی با مشکلات افسردگی مواجه می شوند.

منابع:

  • ۱-آسیب شناسی روانی/ ریچارد پی هالجین، سوزان کراس / ترجمه یحیی سید محمدی
  • ۲-خلاصه روانپزشکی (علوم رفتاری-روانپزشکی بالینی) / بنیامین جیمز سادوک / ترجمه فرزین رضایی
۳.۹ ۱۱ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

3 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رستم
۱۴۰۰/۰۹/۱۳ ۰۱:۲۴

سلام وقتتون بخیر
لطفاً مطالب را با ذکر مثال بیان کنید برای فهم بیشتر مخاطب.ممنون از مطالب مفید و ارزشمندتان

سعید
۱۴۰۰/۱۰/۱۶ ۰۷:۳۴

سلام و ممنون از وبسایت خوبتان . معمولا در مورد مسائل خیلی عالی و کامل می‌نویسید اما در اینجا ندیدم که مثلا در مورد نارسیسیسم اولیه و ثانویه صحبت کرده باشید ، آیا باز هم در این مورد نوشته‌اید/خواهید نوشت؟ با سپاس