سکسوالیته ۲
سکسوآلیته را میتوان بر حسبِ سن، طبقه، قومیت، تواناییِ جسمی، گرایشِ جنسی، دین و منطقهی جغرافیایی، جور متفاوتی فهمید و تجربه کرد . (کارول س. ونس)
ما نمیتوانیم از تاریخ فرار کنیم، حتی اگر سعی کنیم تا معناهای درونیاش را حدس بزنیم. ما در تاریخ زندگی میکنیم، حتی اگر دنبالِ ساکنشدن در لحظه باشیم. تاریخ امکانهای ما را شکل میدهد؛ و ما هم همزمان تاریخ را شکل میدهیم و بازسازی میکنیم. عاملیتِ ما، اینکه قادریم امکانهایمان را شکل دهیم، ویژگیِ تعریفکنندهی انسان به شمار میرود، اما این عاملیت همیشه محدود به امکانها و احتمالهای تاریخی است. این امر دربارهی همهی پدیدههای فرهنگی، صدق میکند. بهویژه دربارهی فرهنگهای جنسی.
درباره «سکسوآلیته» خیلی حرف زدهاند و نوشتهاند اما دانشِ تاریخیِ ما از سکسوآلیته همچنان بسیار ناچیز است. استعمارگرانی که جرات کردند و پا بر این حوزه گذاشتند معمولا تمایل داشتند یا عمومیتهای فرافرهنگی پیشنهاد کنند («تاریخِ نبردی طولانی بین رانههای خطرناک و قدرتمند و نظامهای تابو و ممنوعیتهایی که انسان برساخته تا آن نظامها را کنترل کند» ) و یا این موضوع را تحت برچسبهای خنثی تر و پذیرفتهتری (بهویژه «ازدواج» و «خانواده» و «اخلاقیات») ردهبندی کنند. به نظر میرسید که سکسوآلیته در حاشیههای زمینِ پهناورِ تاریخِ راست کیش (ارتدوکس) قرار داشت.
هر چند، در این چند دههی گذشته، چیزهای زیادی تغییر کرده و گاهی هم این تغییرات بسیار شدید بوده است. ما شاهدِ انفجاری از نوشتههای تاریخی دربارهی سکسوآلیته بودهایم. تاریخِ سکسوآلیته دارد حوزهی توجهبرانگیزی از مطالعه و پژوهش میشود که از اعتبارِ حرفهایِ بالایی برخوردار است و نشریاتِ تخصصی و مخاطبانِ علاقمند و دوآتشهی خودش را دارد. دیگر به نظر نمیرسد که نوشتن دربارهی سکسوآلیته، و بهویژه دربارهی تاریخِ سکسوآلیته، امری غریب و فعالیتی حاشیهای باشد. حتی این شناخت حاصل شده است که تاریخِ سکسوآلیته میتواند اطلاعاتی به ما بدهد که صرفا محدود به «کجاها» و «چهطورها» و «چراها»ی امر اروتیک نمیشود و فراتر از آنها میرود: میتواند دربارهی زمانِ اکنونِ ما، با همهی پیچیدگیها و سردرگمیها و گیجکنندگیهایی که زمانِ اکنون دارد، روشنگری کند.
با وجود این هنوز هم با یک معما روبهرو هستیم، معمایی که دقیقا همان ابژهی مطالعهی ماست. میتوانم فعالیتهایی را فهرست کنم (همانطور که در بالا کردم) که ما نوعا آنها را مربوط به امر جنسی به شمار میآوریم: اما چه چیزی آنها را به هم متصل میسازد؟ آن مولفهی جادویی چیست که چیزهایی را جنسی تعریف میکند و چیزهایی را نه؟ پاسخی سرراست به این پرسشها وجود ندارد. اما پُر واضح است که علاقه و مسئلهی ما، روابطِ مردان/زنان و مردان/مردان و زنان/زنان است. یکی از شکلهای ویژهی تعاملِ انسانی، رویهی تولیدمثلِ زیستشناختی و اجتماعی است. هیچ کدام از تاریخدانهای سکسوآلیته جرات نکردهاید این مسئله را نادیده بگیرند. اما تاریخِ تولیدمثل، تاریخِ سکس نیست. همانطور که آلفرد کینزی گفته است:
«زیستشناسها و روانشناسهایی که این آموزه را پذیرفتهاند که تنها کارکردِ طبیعی سکس تولید مثل است، بخشِ غیر بازتولیدی فعالیتِ جنسی را نادیده گرفتهاند. آنها پنداشتهاند واکنشهای دگرجنسگرایانه بخشی از تجهیزاتِ ذاتی و «غریزیِ» حیوان است، و اینکه انواعِ دیگرِ فعالیتِ جنسی «انحرافی» است از «غریزههای هنجاری». چنین تفسیرهایی، نامعقول هستند.» (کینزی و همکاران. ۱۹۵۳: ۴۴۸)
بیشتر تعاملهای اروتیک، حتی بینِ کسانی که ما بهراحتی «دگرجنسگرا» مینامیمشان، منجر به تولیدمثل نمیشود. و شکلهای بسیار زیادی از سکسِ غیر دگرجنسگرایانه بین زنان و بین مردان نیز وجود دارد. در برخی از این الگوهای رابطهی جنسی بهنوعی دخول صورت میگیرد. و در دیگر الگوها، نه. بیشترِ شکلهای رابطهی جنسی، به ارگاسم ختم میشود. اما برخی فعالیتهای جنسی که آشکارا «مربوط به جنس» هستند (برای مثال شکلهای مختلفِ تراجنسیتی) ممکن است یا فقط منجر به «خلاصیِ جنسی» شود و یا اصلا نشود. حتی به نظر میرسد صمیمیت هم برای جنسی دانستن یا ندانستنِ یک فعالیت، معیارِ کافیای نباشد. برخی از جنبههای صمیمیت، هیچ ربطی به سکس ندارند؛ و برخی از جنبههای سکس هم صمیمی نیستند. در عصرِ «سکسِ مجازی»، که بین میلیونها شبکهی ارتباطی و بهطور ناشناس رد و بدل میشود، صمیمیت در معرضِ خطرِ حذفشدن است .
تاریخِ سکسوآلیته چیست؟
تاریخِ سکسوآلیته تاریخی است بدون سوژهی دقیق؛ یا همانطور که روبرت پدگاگ گفته است، تاریخ سکسوالیته سوژهای است که پیوسته شناور و سیال بوده است. این تاریخ اغلب تاریخِ دغدغههای متغیرِ ما بوده است در قبالِ اینکه چهطور باید زندگی کرد و چهطور باید از بدن لذت برد یا بدن را تکذیب کرد.
البته ما نخستین نسلی نیستیم که دربارهی گذشتهی سکسوآلیته اندیشهورزی میکند، و حتی نخستین نسلی هم نیستیم که چنین بیپرده و فاش داریم از این دغدغه پیروی میکنیم. فهمیدنِ گذشته، برای کسانی که دربارهی معنا و دلالتهای زندگیِ اروتیک اندیشهورزی میکنند، همیشه یکی از مولفههای مهم به شمار میرفته است.
ما هنوز هم از تاثیراتِ این مشاجراتِ تحولگرایانه بهطور کامل خلاص نشدهایم. چون بخشِ بزرگی از مشروعیتِ نظریهها و کنشهای نژادپرستانه و قوممحورانهی سدهی بیستم با ارجاع به شرایطِ نخستیِ نژادهای دیگر شکل گرفته بود؛ جایگاهی که مقدسبودناش را خودِ پدرِ زیستشناسیِ تحولی مشخص کرده و بیشک این کار را غیرارادی انجام داده بود. چارلز داروین، در آخرین خطوطِ کتاب «تبار انسان» (۱۸۷۱) میگوید خونِ مخلوقاتِ نخستیتر هنوز در رگِ انسانهای بومیای که او در سفرهای تحقیقاتیاش ملاقات کرده جریان دارد. حتی آنهایی که فضیلتهای آزادیِ جنسیِ جوامعِ غیرصنعتی را میستودند، به این باور داشتند که افرادِ این جوامع [غیرصنعتی] بهنوعی «به طبیعت نزدیکتر» و «خودانگیخته»تر و از آداب و رسومِ خفقانآور جامعهی پیچیدهی مدرن رها هستند.
در ابتدا نویسندگانی چون برونیسلاف مالینوفسکی و مارگارت مید این رویکرد را مطرح ساختند. آنها این را خطرناک میدانستند که سعی کنیم تا با نگاهکردن به جوامعِ [ابتداییِ] موجود، وضعیت پیشاتاریخیِ خودمان را بفهمیم. در نتیجه، اقدامی نوین به کار گرفته شد و سعی شد تا هر جامعهی خاصی را با توجه به خودش فهمید. این رویکردموجب یکنوع نگاهِ نسبیگرای فرهنگی به آدابِ جنسیِ دیگران شد، و با تمامِ غریببودگیای که نظامهای متفاوتِ جنسی نسبت به استاندههای جوامعِ صنعتی سدهی بیستمی داشتند، سعی در رسمیتدادن به این نظامهای متفاوتِ جنسی گردید.
افزون بر آن، این رویکرد با بازشناسیِ تنوع الگوهای جنسی در سراسرِ جهان، الگوها و فرهنگهای جنسیای که درونِ جوامع غربی حضور داشتند را تقاطعی از فرهنگهای متمایز جنسی دانست و از این طرق سهمِ بهسزایی در ایجادِ فهمِ همدلانه تری نسبت به این الگوها و فرهنگها ایفا کرد. نامیترین نمونهی این امر، تصویرِ عاشقانه (و البته نقدشده)ای است که مارگاریت مید از «بلوغ» در جزیرهی ساموآ به دست میدهد که در دههی ۱۹۳۰ بسیار تاثیرگذار بود؛ چون نشان میداد که فرهنگِ (سرکوبکنندهی) امریکایی در برخورد با مسئلهی نوجوانی، نه مطلوب است و نه گریزناپذیر و نه ضروری.
از دید مالینوفسکی، برای فهمیدنِ قوانینِ جامعه باید فهمی علمی از قوانینِ طبیعت داشت؛ او از کارهای هاولاک الیس (سکسشناس) ستایش میکند و فروید را بهخاطر کمکهای وی در فهمِ «انسان و بنیادهای جهانشمول» گرامی میدارد. مالینوفسکی، فرهنگها را مکانیسمهای حساسی میدانست که برای ارضای نیازهای طبیعتِ اساسی انسان طراحی شدهاند؛ در این فرآیند، جایگاهِ «امر طبیعی» به پرسش گرفته نشد و تاییدی دوباره خورد، اما «امر طبیعی» دیگر محصولِ تکامل به شمار نمیرفت و بیشتر به نیازهای اساسی و غریزی اشاره داشت.
اقداماتی که در دورهی معاصر شکل گرفتهاند، تمایل دارند تا طبیعتمندی و گریز ناپذیر بودن مقولهها و پیشفرضهای جنسیای که ما به ارث بردهایم را به پرسش بگیرند؛ این تمایل، خاستگاهی برای ایجادِ رویکردی تاریخی به سکسوآلیته است. گاگنون و سایمون (جامعهشناس و روانشناسِ اجتماعی) گفتهاند که در گذشته و در دورهای نامشخص، نیازی به وجود آمد تا اهمیتی برای سکسوآلیته ابداع شود؛ شاید بهخاطر کمبودن جمعیت و تهدیدِ نابودیِ فرهنگی. میشل فوکو (فیلسوف فرانسوی) حتی فراتر از این رفته و سعی کرد تا خود مقولهی «سکسوآلیته» را بپژوهد. وی در عبارتی (که اکنون مشهور گشته) مینویسد:
«سکسوآلیته را نباید یکنوع دادهی طبیعی دانست که قدرت سعی دارد تا آن را در اختیار بگیرد، یا حوزهای نامکشوف که دانش سعی دارد تا بهتدریج آن را کشف کند. سکسوآلیته همان نامی است که میشود به یک برساختهی تاریخی اطلاق کرد.» (فوکو، ۱۹۷۹).
البته فوکو از واژهی «برساختهی تاریخی» استفاده نکرد، بل از dispositif استفاده کرده که بهمعنای «سامانه» [دستگاه یا آرایشِ نیروها] است. با این همه، آثار فوکو سهمی اساسی در بحثهای معاصر دربارهی تاریخ سکسوآلیته دارد، چون حرکتِ خلاقانهای که در جامعهشناسی و انسانشناسی و تاریخِ اجتماعی در به چالش گرفتن پیشفرضها دربارهی امر جنسی شروع شده بود را شتاب و شدت بخشید. آثار او کمک کرد تا پرسشهایی که پیشتر مطرح شده بودند مرکزیت پیدا کنند. به پرسشهایی که دربارهی علتِ شکلگیریِ باورها و رفتارهای جنسی هستند، پرسشی افزود شد که به تاریخِ خود ایدهی سکسوآلیته میپردازد.
از دید فوکو، سکسوآلیته رابطهی مولفهها و گفتمانهاست، مجموعهای از کنشها و فعالیتهای معنابخش، دستگاهی اجتماعی که از تاریخ برخوردار است؛ که ریشههای عمیقی در گذشتهی پیشامسیحی و مسیحی دارد اما تنها در دنیای مدرن بود که به وحدتی مفهومی و مدرن دست یافت.
مهمترین نتیجهی این رویکرد تاریخی به سکسوآلیته آن است که تمامی این حوزه را در معرضِ تحلیل و ارزیابی انتقادی قرار میدهد. حالا ممکن شده است تا سکسوآلیته را در ارتباط با دیگر پدیدههای اجتماعی دید. بنابراین سه نوع پرسشِ بسیار مهم مطرح میشود: نخست اینکه سکسوآلیته چهطور شکل گرفته، چهطور با ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی گره خورده است، یا به عبارتِ کلی: چهطور از نظر اجتماعی و تاریخی برساخته شده است؟ دوم اینکه حوزهی سکسوآلیته چهطور و چرا چنین قدرتِ سازماندهنده و فحوای نمادینی در فرهنگِ غربی یافته است؟ ؛ چرا فکر میکنیم سکسوآلیته اینقدر مهم است؟ سوم اینکه رابطهی بین سکس و قدرت چیست ؟
منبع : بخشی از کتاب “سکسوآلیته” (امور جنسی) اثر جفری ویکس / برگردان حمید پرنیان
Jeffrey Weeks: Sexuality, 3rd ed., New York and London: Routledge 2010