دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

نگاهی به اندیشه میشل فوکو

او به نظام‌های غایی مطلق دانش، مستقل از متن، باور نداشت

قدرت، نظامی از روابط است که در سرتاسر جامعه، خانواده و اداره و مدرسه و روابط زن و مرد، گسترده ‌است و روابط افراد را تعریف می‌کند.

میشل فوکو

میشل فوکو (۱۹۲۶ – ۱۹۸۴) مولفی فرانسوی است، که آثاری درباره موضوعاتی متنوع اما مرتبط دارد: قدرت، دانش، گفتمان، تاریخ اندیشه، اخلاق، سیاست، و غیره. برای عده‌ای نام او تداعی منفی مُد روشن‌فکری فرانسوی و غیرقابل‌فهم بودن را به دنبال دارد.

با این‌ حال اما تاثیر او بر حوزه‌های مختلف‌ آن‌قدر دیرپا است و آرائش ‌آن‌قدر بر افرادی بیرونِ این دسته‌بندی‌های ذکر‌ شده موثر افتاده که نمی‌توان عکس‌العملِ این‌چنینی در قبال او را مناسب دانست. خود فوکو در مقابل برچسب‌ها مقاومت می‌کرد و به سخره‌شان می‌گرفت، و این برایش مسئله‌ای جدی بود چرا که در آثارش تلاش داشت تا اتوریته‌ی مطلق هر نظام دانش و اتوریته‌ی اندیشمندان بزرگ منفرد را به پرسش بکشد.

می‌گفت زمانی که چیزی را می‌نویسد دیگر آن‌ چیزی نیست که اندیشیده بوده، که این تا حدودی تلاشی است بازیگوشانه برای مقاومت در برابر برچسب‌ها، اما نکته‌ای است که عمیقا در اندیشه‌ اش نهادینه شده، نکته‌ای در باب ماهیت سوبژکتیویته، این‌که چطور سوبژکتیویته همواره فراتر از آن‌چیزی است که به زبان می‌آوریم یا فراتر از هویتی است که تناسبات قدرت به ما تحمیل می‌کند.

به نظر می رسد، هر گونه اخلاقیات سوبژکتیویته معانی ضمنی‌ای له آزادی در خود دارد، و علی‌رغم تصویری که عده‌ای ممکن است از فوکو به مثابه فردی غیر مسئول و بی‌تفاوت داشته باشند، او انگاره‌ی سوبژکتیویته‌ی خود ساخته را، بر مبنای تیمارِ خود (مراقبت از خود)، و هنر زیستن، به شکلی فزاینده توسعه می بخشد.

خودساختن به آن معنا نیست که فوکو فکر می‌کرد ما می‌توانیم به اذن اراده، خود را به هر آن‌چه می‌خواهیم بدل کنیم، بلکه به این معنا است که او فکر می‌کرد امکاناتی در اختیار ما هست تا بتوانیم خود را چنان پرورش دهیم که روش زندگی‌مان به اهداف و توان‌مندی‌های موجودمان مرتبط باشد و آن‌ها را به چالش بکشد.

اخلاقیات بازگویی حقیقت، با آثار خود فوکو در زمینه‌ی زبان دانش و تاریخ علم مربوط است، و همچنین با انگاره‌های سیاسی‌ اش ارتباط دارد. او به نظام‌های غایی مطلق دانش، مستقل از متن، باور نداشت، اما باور داشت که تلاش برای یافتن حقایق در هر چشم‌اندازی یک امر خطیر اخلاقی است که با آن نوع خود تربیتی که او هوادارش بود، پیوند دارد.

میشل فوکو

پدر فوکو پزشک بود و دست‌کم در یک وهله فوکو گفته بود که آثارش تداوم کار پزشکان است که آشکارا وجوهات اخلاقی و علمی را با هم در می‌آمیزند. همچنین باید گفت که فوکو منتقد بزرگ اتوریته‌ی متخصصان بود، من‌جمله پزشکان، بنابراین می‌توان بدین چشم در او نگریست که داشته با خاطره‌ی پدرش کشاکش می‌کرده است.(به نوعی پدر کشی)

ابهام‌ها و درگیری‌‌های شخص او در انگاره‌هایش نشان می‌دهد که در سراسر آثار فوکو، در کشش و در قدرتی که این آثار دارند، عوامل بسیاری دخیل‌ اند. بخشی از همین «سخت‌خوان» بودن او، که از علایق ادبی و فلسفی‌ اش می‌آمد، با امکانات خلاقه‌ی شکستِ زبانی مربوط می‌شود. این‌ را به واضح‌ترین شکل زمانی می‌توانیم ببینم که از متون ادبی بورخس و بکت و دیگران نقل قول می‌کند.

اگر به کتابی که فوکو را مشهور کرد، یعنی تاریخ جنون (که همچنین با نام جنون و تمدن شناخته می‌شود)، و به تجربیات شخصی‌ اش از بیماری روانی و درمان‌های روان‌کاوانه، به ویژه در دوران دانشجویی‌ اش فکر کنیم، می‌بینیم که سرسپردگی او به امر اگزیستانسیال مشهود است.

پست های مرتبط

همچنین می‌توانیم به نقد مدامش از قدرت و رغبت شخصی‌ اش به مقابله با قدرت فکر کنیم، مثل آن‌جا که در تظاهرات هواداری از حقوق در فرانسه و تونس (جایی که بلافاصله بعد از مطرح‌ شدنش به عنوان یک روشن‌فکر مشهور فرانسوی، سال‌ها به تدریس پرداخت)، از پلیس‌ها کتک خورد.

زیست سیاست، متخصصان و قدرت

زیست‌ سیاست، یعنی روشی که در آن قدرت خودش را هویدا می‌کند. حکومت ها از همان ماخذ قدرت بالای سر مجرمان و دیگر منتقدان جامعه، به ترویج زاد و ولد و بهداشت عمومی می پردازند، سپس قدرت‌های مداخله و کنترلِ متناظر با این نقش جدید را هم مطالبه می کنند.

در حد افراطی‌ اش این امر به معنای انگاره‌های بهداشت نژادی ای خواهد بود که سوسیال ‌ناسیونالیست‌های آلمانی برای توجیه هولوکاست از آن بهره می‌بردند؛ در روش معمول‌ترش به معنی بسط‌ یافتن فعالیت‌های حکومت خواهد بود، با این توجیه که برای دست یافتن به اهداف برنامه‌های بهداشت عمومی، این انبساط دولتی نیاز است. در این‌جاست که ما می‌توانیم به آسانی اهمیت انگاره‌های فوکو را در رابطه‌ با دولت‌های همواره در حال نمو، و تلاش متخصصان برای اعمال محدودیت به سیگار کشیدن و نوشیدن الکل و نوشابه‌های گاز‌دار و خوردن قند و غذاهای چرب و غیره، ببینیم.

اندیشه‌ی فوکو در باب زیست‌سیاست در بحث حول قدرت مدرن تکامل یافته است، در اثری که احتمالا خوانده‌ شده‌ترین کار او است، یعنی مراقبت و تنبیه، که با مسئله‌ی چگونگی تبدیل شدن زندان به جهاز اصلی تنبیه در روشن‌گری قرن هجدهم سر و کار دارد و از خطرات تبدیل شدن روشن‌گری به شکل مهارکننده‌ای از خردگرایی حرف می‌زند.

آن روشی که از طریقش زندان، با مشاهده یا نظارت بر زندانیان، اطمینان حاصل می‌کند که ایشان از هنجار زندان تبعیت می‌کنند، برای فوکو همان الگوی قدرت مدرن است، الگویی که علاوه بر زندان، در کارخانه‌ها و مدارس و ارتش‌ها، حضور دارد، الگویی که تادیب‌گر است. این‌جا یک بار دیگر علایق روشن‌فکرانه‌ی فوکو با سرسپردگی‌های زندگی‌ اش مرتبط می‌شود، چون تحت تاثیر مردی که شریک زندگی‌ اش بود، یعنی جامعه‌شناس دانشگاهی، دانیل دفر، در ترتیب دادن کمپین‌های حمایت از حقوق زندانیان، از برجسته‌ترین‌ها و پرکارترین‌ افراد بود.

تحلیل‌های فوکو در تنبیه و مراقبت، و در دیگر آثار مرتبط با آن، وام‌دار جامعه‌‌شناسی کلاسیک، امیل دورکیم و ماکس وبر است. فوکو برخی جاها هم وام‌دار مارکس است اما باید مراقب آن هوادارانِ متمایل به چپ فوکو بود که بر این نکته تاکید زیاد می‌کنند، چرا که از دیگر تمایلات او حرفی نمی‌زنند. همین نکته در مورد اظهاراتی که فوکو در باب اهمیت نظریه‌ی مارکسیستی قرن بیستمی مکتب فرانکفورت هم کرده، صادق است، چون آن‌ها که بر این اظهارات تاکید می‌کنند، اظهاراتی که همراهش آمده را نادیده می‌گیرند، اظهاراتی در باب اهمیت ماکس وبر و «نئولیبرالیسم» (یعنی که اندیشه‌ی لیبرال کلاسیک و لیبرتارین از زمان مکتب لیبرال اتریشیِ منگر و هایک و میزس و دیگران).

فوکو پیشنهاد می‌کند که ما می توانیم مارکس، وبر، مکتب فرانکفورت و نئولیبرالیسم را همراه هم به مثابه اقداماتی معطوف به کاوش در مسئله‌ی آزادی و قدرت در نظر بگیریم. ما باید به این نکته توجه کنیم که هر چقدر هم که نتایج انگاره‌های مارکسیستی در زمانِ به قدرت رسیدن‌شان هولناک بوده باشد، بدان معنا نیست که باید مارکس و مارکسیسم را نادیده بگیریم، مارکسیسمی که کارش را با وام‌ گرفتنِ بسیار از لیبرالیسم کلاسیک آغاز کرد و به راستی در باب محدودیت‌هایی که بر آزادی در جامعه‌ی سرمایه‌داری اعمال می‌شود چیز‌های شایان توجه برای گفتن دارد، ولو این‌که راه‌حل‌های پیشنهادی‌ اش راه‌حل‌های بدی باشند.

بدون شک اگر شما از آن دسته هستید که به نظرتان موضع له آزادی به معنای پذیرش غیر انتقادیِ رابطه میان سرمایه‌گذاری‌های خصوصی و قدرت حکومتی است، آن‌وقت فوکو آدم مطلوب‌تان نخواهد بود، اما از آن‌جا که سنت آزادی‌ خواهی همیشه به شیوه‌ای چشم‌گیر در نقد رانت‌جویی و سرمایه‌داری رفاقتی بوده، از آن‌جا که همواره منتقد آن رانه‌ درونی سرمایه‌داری برای خیانت به اصول خود بوده، دیگر به نظرم لازم نیست آراء فوکو را در این حیطه نادیده بگیریم.

حقیقت این است که حتی بخشی از سنت آزادی‌ خواهی همین رد کردنِ «سرمایه‌داری» بوده است، هنگامی که سرمایه‌داری به دولت‌ و به تمرکز قدرت نزدیک می‌شده، و نیز استدلال له رها کردنِ بازار و حقوق مالکیت و دیگر حقوق مرتبط از چنگال اتحادِ دولت و قدرت اقتصادی.

این همانا هسته‌ی لیبرتارینسم چپ(left-libertarianism) است، و حتی متمایل‌ترین هواداران فوکو به مارکسیسم هم برای‌شان دشوار است که بگویند لیبرتارین چپ برچسب مناسبی برای فوکو نیست. آشکار است که خود او مستقلی ذاتی و منتقد همه‌ قدرت‌ها بود، من‌جمله قدرت حکومت سوسیالیستی.

زندگی فوکو‌ و آثارش، می‌توانند برای همه‌ی کسانی که به آزادی اقبال دارند، الهام‌بخش باشد. حتی برای بخش‌های محافظه‌کارتر، اندیشه‌ فوکو در باب خود پرورشی می‌تواند نسخه‌ای باشد از نظریه‌ پرورش فضیلت. بنابراین فوکو برای همه‌ جریان‌های اندیشه‌ آزادی‌خواهی چیزی برای عرضه کردن دارد.

متون فوکو که بیش از همه به اندیشه‌ی سیاسی در باب آزادی‌خواهی مرتبط‌اند:

  1. تاریخ جنون 
  2. تنبیه و مراقبت
  3. تاریخ جنسیت (در سه جلد: اراده‌ی معطوف به دانش، کارکرد‌های لذت، تیمار خود)

منبع : https://notesonliberty.com . مترجم: آرمان سلاح‌ورزی

۲ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها