دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

مغز و دنیای درون

مارک سولمز

«محدودیت های توصیفی ما به احتمال زیاد آنگاه از بین خواهد رفت که بتوان اصطلاحات روان شناسی را با واژه های فیزیولوژیک و شیمیایی جایگزین کرد،» (زیگموند فروید) 

در ابتدای قرن بیستم روانکاوی بدون شک موجب بروز انقلابی در درک انسان از دنیای ذهنی خود شد و بصیرت و بینشی نوین درباره ی آن به وی ارزانی کرد. علی رغم این موفقیت ها بسیاری از صاحب نظران بر این باورند که در نیمه ی دوم قرن بیستم از آهنگ پیشرفت روانکاوی کاسته شده است و روانکاوی نتوانست خود را با مسیر پیشرفت علم هماهنگ کند، به دیگر سخن نتوانست برای آزمون ایده های جالب توجه خود روش های عینی بیابد.

چنین افتی مایه ی تأسف است، چرا که بسیاری معتقدند روانکاوی هنوز منسجم ترین و از نظر عقلانی، ارضاکننده ترین دیدگاهی است که در مورد ذهن وجود دارد. هرگاه روانکاوی بخواهد تأثیر پیشین خود را بازیابد، نیازمند نزدیکی بیش تر با زیست شناسی به طور عام و علوم عصبی- شناختی به شکل خاص است. در این نزدیکی دو هدف قابل دست یابی است؛ از یک سو علوم عصبی می تواند پایه ای تازه برای رشد آینده ی روانکاوی فراهم کند، و از سوی دیگر در یافتن بصیرتی زیست شناختی، در جایگاه محرکی برای تحقق و پژوهش در این عرصه و طرح ریزی آزمون هایی درمورد عملکرد ذهن عمل می کند.

روانکاوی برخلاف دیگر حوزه های پزشکی دانشگاهی، در طول تاریخ شکلی خودمختارانه داشته که رویکردها و روش های خاص خود را، چه در زمینه ی آموزش و چه در حوزه ی تحقیقات، دنبال کرده است و از استانداردهایی که در دانشکده های پزشکی برای آموزش و ارزیابی دانشجویان استفاده می شود، تبعیت نکرده است. 

مغز و دنیای درون

ما هنوز به درک قانع کننده ی زیست شناختی از اعمال پیچیده ی ذهنی نرسیده ایم. اما در پنجاه سال گذشته پیشرفت های حیرت انگیزی در این زمینه به وجود آمده است که هم چنان ادامه دارد. برخی بیان می کنند که تحقیقات در زمینه ی رابطه ی ذهن و مغز در قرن بیست و یکم با پژوهش های ژنتیکی در قرن بیستم قابل مقایسه است. زیست شناسی به احتمال زیاد توان درک ما را از روندهای ذهنی ناخودآگاه، جبر روانی، اثر درمانی روانکاوی و نقش فرایندهای ناهشیار در بروز بیماری های روانی بالا خواهد برد. این مقوله ها به علاوه ی ماهیت هشیاری، مشکل ترین مقوله هایی است که زیست شناسی تابه حال با آن ها دست و پنجه نرم کرده است.

روان پزشکان امروزی در حالی که می دانند ذهن و مغز از یک دیگر جدایی ناپذیر است، اما عمل و ادبیات به کار گرفته شده ی آن ها بازتاب دهنده ی چنین دیدگاهی نیست. امروزه بسیاری از محققان صاحب نظر در حوزه های روانکاوی و علوم عصبی دیدگاهی بین رشته ای دنبال می کنند که نام آن را «عصب، روانکاوی» گذاشته اند، و بر این باورند که نظریه ها و فرضیه های روانکاوی باید به مدد پیشرفت هایی که در زمینه ی علوم اعصاب حاصل شده است، محک بخورد و پالایش شود و این به غنای هر چه بیش تر دانش ما در زمینه ی علوم اعصاب منجر خواهد شد.

اریک کندل برنده ی جایزه ی نوبل پزشکی بر این عقیده است که در قرن بیست ویکم زیست شناسی به چنان موقعیتی دست خواهد یافت که بتواند به پرسش هایی که در مورد رابطه ی میان مغز و ذهن مطرح است، پاسخ دهد. او می گوید که اگر روانکاوی و زیست شناسی به اتفاق یک دیگر چنین هدفی را دنبال کنند، پاسخ های ما غنی تر و معنی دارتر خواهد شد. روانکاوی همانند هر دانشی دیگر، اگر بخواهد به حیات خود ادامه دهد، به ناچار باید از این آزمون سربلند بیرون آید.

منبع : مقدمه کتاب مغز و دنیای درون
نویسندگان: مارک سولمز – اولیور ترنبال
مترجم: علی فیروزآبادی – آرش مانی

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها