دخترهایی که از پدرشان یک قهرمان می سازند و او را آرمانی می کنند نمی توانند عشق را تجربه کنند. گاهی در ذهن دخترها پدر تا حدی آرمانی می شود که پیدا کردن هیچ مرد دیگری که مشابه او باشد در زندگیشان امکان پذیر نیست. آن ها اگر ازدواج هم بکنند نمی خواهند از منبع حمایتی پدر محروم شوند. در تصمیم های بزرگ زندگی، معشوقشان را خام و بی تجربه می دانند و در هرچیزی به پدر تکیه می کنند. گاهی پدرها از آرمانی شدن خود در ذهن دخترشان آگاهند اما گویی از بازی کردن نقش قهرمان برای دخترشان لذت می برند و ناخودآگاه به آن دامن می زنند. این تمایل تا حدی وابسته به فرهنگ است.

در جوامع سنتی که مفهوم خانواده گسترده تر است این میل و وابستگی دو طرفه فرزندان و پدر و مادر بیشتر دیده می شود. در حالی که عشق در آزادی اندیشه و استقلال فکر شکل می گیرد. دختری که پدرش را آرمانی کرده توان عشق ورزیدن را از خودش گرفته است. از طرف دیگر برای یک انسان عاشق، مهمترین فرد زندگیش معشوق است. در رابطه عاشقانه اهمیت معشوق از پدر و مادر بیشتر است و نیازهای او در اولویت قرار می گیرد. دخترانی که پدرشان را آرمانی کرده اند نمی توانند شیفته هیچ مرد دیگری بشوند و او را در اولویت قرار دهند.

واقعیت این است که وابستگی به پدر و مادر دشمن عشق است و کسی که نتواند به وابستگی خود غلبه کند خودش را از نعمت عشق محروم کرده است. همان طور که یک پرنده بنا به غریزه به جوجه هایش پرواز یاد می دهد و سپس آنها را به حال خود رها می کند، به همان شکل یک پدر خوب دخترش را مورد حمایت قرار می دهد، به اندازه کافی به او مهارت های ارتباطی یاد می دهد و در نهایت او را تنها می گذارد. دختران باید مسوولیت عشق و انتخابشان را بپذیرند و بهایش را خودشان بپردازند. گاهی حضور نامرئی پدر آرمانی شده آن قدر سنگین می شود که عشق را تهدید می کند.