خطوط تحول آنا فروید
بر اساس این مفهوم، کودک بهصورت مستمر و خطی تحول پیدا نمیکند
دو خط تحول آنا فروید که از اهمیت بیشتری برخوردارند: ۱-گذار از وابستگی به استقلال عاطفی و روابط موضوعی بزرگسال ۲-گذار از بازی به کار.
مفهوم خط تحول در کتاب بهنجاری و آسیبشناسی(Normality and Pathology) آنا فروید، بسط و گسترش یافته است. این مفهوم از راه مشاهده مستقیم و از دادههای بالینی به دست آمده است. اهمیت بالینی این مفهوم در این است که اجازه می دهد ضوابطی پویشی در تعیین مرزهای بهنجار و مرضی در کودک به کار گرفته شود.
بر اساس این مفهوم، کودک بهصورت مستمر و خطی تحول پیدا نمیکند، بلکه در هر کدام از خطوط تحول میتواند لحظات توقف یا واپس روی، داشته باشد؛(به نظر می رسد تنها تحول شناختی است که واپس روی ندارد).
بدین ترتیب آنا فروید به تفضیل مسئله واپس روی را که هم یک مکانیسم دفاعی و هم یک فرایند ساخت دهی است(با آنکه موقت است و چندان شدید نیست) مورد بررسی قرار میدهد. هر کودک بیمار در واقع کودکی است که در وضع واپس روی قرار دارد.
۶ خط تحولی که توسط آنا فروید مورد بررسی قرار گرفتهاند :
- گذار از وابستگی به استقلال عاطفی و روابط موضوعی بزرگسال
- گذار از شیرخوارگی به تغذیه حسابشده
- گذار از بیاختیاری ادرار و مدفوع به مهار کردن ماهیچههای مقعدی و اسفنکترها
- گذار از بی مسئولیتی به مسئولیتپذیری در مدیریت بدن
- گذار از خودمیانبینی به رفاقت و همکاری
- گذار از بدن به بازیچه و از بازی به کار
دو خط تحول که از اهمیت بیشتری برخوردارند :
۱- از وابستگی به استقلال عمل عاطفی و روابط موضوعی بزرگسال
آنا فروید در کتاب بهنجاری و آسیبشناسی درباره این خط تحول این چنین مینویسد: “این خط تحول به عنوان نمونه برای تمام خطوط دیگر، خط تحولی است که از آغاز، توجه روان تحلیل گران را به خود جلب کرده است. این بخشی از تحول است که از وابستگی مطلق نوزاد به مواظبتهای مادری تا استقلال عمل عاطفی و مادی در سطح بزرگسالی ادامه دارد”.
آنا فروید مراتب این مسیر را به صورت ۸ مرحله ترسیم کرده است:
- وحدت زیستشناختی زوج مادر- کودک(هم زیستی)
در مرحلهی نخست، نوزاد هنوز کشف نکرده است که مادر بخشی از خودش نیست و تحت کنترل او قرار ندارد. به همان اندازه، مادر نیز کودک را از نظر روانی بخشی از خود تجربه میکند، تجربهای که به تدریج و با درک فردیت و تفاوت کودک از خود کنار گذاشته میشود. جدایی از مادر در این مرحله منجر به شکلگیری «اضطراب جدایی واقعی» میشود. آنا فروید رشد روابط دلبستگی (attachment) را نسبتاً دیر، یعنی در سال دوم زندگی قرار داده بود، هرچند بعدها تصور شد که او با توجه به مشاهدات خود از نوزادان طبیعی در کلینیک، دیدگاهش را بازبینی کرده باشد. او تا حدی موضوع را پیچیده میکند چون مراحل «اوتیستیک» و «جدایی–تفرد» مارگارت ماهلر را در مرحلهی اول خود جای داد، که با جدول زمانی ماهلر همخوانی ندارد. مرحلهی اول در پایان سال نخست زندگی به پایان میرسد و این با زمانبندی ماهلر متفاوت است.
در این مرحله، خود دوستداری مادر به کودک گسترش می یابد و کودک مادر را در “جهان خود دوستدارانه” درونی خویش میگنجاند. این دوره به نوبه خود به مراحلی برحسب نظر ماهلر، تقسیم شده است که عبارتاند از مرحله درخودماندگی، مرحله همزیستی بدنی و مرحله جدایی- تفرد. هر یک از این مراحل خطرهایی اختصاصی برای تحول در بر دارند.
- رابطه از نوع موضوع جزئی(ملانی کلاین) یا موضوع اتکایی
مرحلهی دوم با رابطهی نیازمحور (anaclitic) کودک با شیء مشخص میشود؛ رابطهای که بر پایهی نیازهای فوری جسمانی کودک استوار است. این رابطه بهطور طبیعی نوسانی است: با برانگیخته شدن غرایز، نیاز به شیء افزایش مییابد و پس از ارضای نیاز، اهمیت شیء کاهش پیدا میکند. کودک بر اساس میزان برآورده شدن نیازهایش، تصویر «مادر خوب» یا «مادر بد» را شکل میدهد؛ مادر بد همان مادر ناکامکننده است. مرحلهی دوم در نیمهی دوم سال اول زندگی آغاز می شود، اما او در مورد زمانبندی دقیق مراحل صریح نبود و آنها را وابسته به شخصیت کودک و شرایط رابطهی مادر–کودک میدید. با این حال، شکلگیری بازنماییهای روشن از ذهن مادر بهعنوان موجودی جدا از کودک به این مرحله تعلق دارد. بنابراین، آنا فروید معتقد بود شکست رابطهی مادر–کودک در این مرحله میتواند به شکست در فردیتیابی و تاخیر در رشد خود منجر شود.
این مرحله با خصیصه آمرانه نیازهای بدنی کودک و روابط کشانندهای مشخص شده است. مرحلهای است متناوب و نوسانی، چه سرمایهگذاری درباره موضوع تحت تأثیر امیال آمرانه است و بهمحض آنکه ارضاء صورت پذیرفت، کودک از آن سرپیچی میکند.
- مرحله پایداری موضوع
در مرحلهی سوم، کودک به بازنمایی پایدار از مادر دست مییابد، بازنماییای که صرفنظر از ارضای غرایز حفظ میشود. در این مرحله کودک قادر میشود روابط متقابل برقرار کند که میتوانند ناامیدیها و ناکامیها را تاب بیاورند. تثبیت بازنماییهای درونی اجازهی جداییهای طولانیتر را میدهد. آنا فروید جداییهای زودهنگام را عاملی برای تضعیف این روند و مانعی برای ایجاد «ثبات شیء» میدانست، که به نوبهی خود ظرفیت جدایی سالم را مختل میکند.
مرحلهای که به یک تصویر درونی شده و مثبت موضوع اجازه میدهد که وضع خود را مستقل از ارضاها یا عدم ارضاها، حفظ کند.
- رابطه دوسوگرایانه مرحله مقعدی – آزارگری (پیش ادیپی)
مرحلهی چهارم به آنچه بهطور عامیانه «دو سالههای وحشتناک» نامیده میشود پیوند دارد، جایی که احساسات مثبت و منفی کودک روی یک نفر (معمولاً مادر) متمرکز میشوند و آشکارا دیده میشوند. دوسوگرایی (ambivalence) در این مرحله طبیعی است، زیرا مهارتهای تازه به کودک امکان استقلال میدهند و در نتیجه مادر هم میتواند تا حدی عقبنشینی کند. کودک در این مرحله در تعارض است: هم میخواهد مستقل شود و هم میخواهد همچنان دلبستگی کامل مادر را حفظ کند. نگاه آنا فروید به پرخاشگری نیز به این مرحله مرتبط است. او پرخاشگری را غریزهای ضروری میدانست که برای تسلط یافتن عمل میکند و بخش مهمی از روابط شیء است؛ اما اگر با لیبیدو (عشق و توجه به شیء) متعادل نشود، به سادیسم و ویرانگری بدل میگردد.
این مرحله با بازخوردهایی از من مشخص شده است که دستیابی به موضوعهای عشق، شکنجه دادن آنها، استیلا یافتن بر آنها و مهار کردن آنهاست.
- مرحلهی فالیک – ادیپی
مرحلهی پنجم حول محور شیء (object-centred) است و با احساس مالکیت نسبت به والد جنس مخالف و حسادت و رقابت با والد همجنس مشخص میشود. مرحلهی فالیک–اودیپی (phallic-oedipal) از نظر آنا فروید برای شکلگیری مشکلات نوروتیک بسیار حیاتی بود. کودک باید کاملاً از وجود جداگانهی شیء آگاه شود تا بتواند تعارضات مربوط به رقابت و مالکیت را حل کند. در این مرحله، کودک متوجه میشود که جنبههایی از رابطهی والدین وجود دارد که او از آن کنار گذاشته شده است. این رابطهی مثلثی نیازمند بلوغ قابلتوجهی در ایگوی کودک و همچنین رشد کافی فرامن است تا اضطراب و احساس گناه ناشی از خواستههای ادیپی (incestuous wishes) را پدید آورد. بنابراین، تعارضهای ویژهی این مرحله نشانهای از رشد سالم هستند، در حالی که فقدان تعارض نشانهی کمبود رشدی است که احتمالاً به اختلالات شخصیت منجر میشود. حلنشدن این تعارضها نیز کودک را مستعد نوروز میکند.
این مرحله با یک بازخورد تصاحبی نسبت به والد جنس مخالف (یا برعکس) بهوسیله احساس حسادت با والد همجنس و از راه گرایش حمایتگر، از راه کنجکاوی، متوسل شدن به تحسین دیگری و بازخوردهای عورت نمایی مشخص میشود. در دختران رابطهای از نوع احلیلی – ادیپی(مذکر) با مادر پیش از رابطه ادیپی با پدر مشاهده میشود.
- دوره نهفتگی
در مرحلهی ششم شدت غرایز کودک کاهش مییابد و لیبیدو از والدین به سمت همسالان و افراد دیگر در محیط اجتماعی (مثلاً معلمان) منتقل میشود. کودک به والایش (sublimation) رو می آورد و در والدین نوعی سرخوردگی ایجاد میشود. آنا فروید این مرحله را انتقال لیبیدو از والدین به جامعه میدانست. شکست در این مرحله به کنارهگیری از فعالیتهای مدرسه و ناتوانی در ادغام با گروه همسالان منجر خواهد شد.
توقعات کشاننده پس از دوره ادیپ تغییر مییابند. لیبیدو از سطح تصاویر والدینی به سطح تصاویر همدورهها، معلمان، رهبران، آرمانهای غیرشخصی و رغبتهایی که از لحاظ هدف بازداری شدهاند و شکل والایشی به خود گرفتهاند، جابهجا میشود. این جابهجایی با تظاهرات خیالپردازانه همراه میگردد و حاکی از یک ناخشنودی نسبت به والدین و تمایل به بیاعتبار ساختن آنهاست.
- پیش نوجوانی (شورش نوجوانی)
مرحلهی هفتم شورش پیشنوجوانی است که از نظر آنا فروید نوعی واپسروی از معقولیت دوران نهفتگی به سمت نگرش مطالبهگر، مخالفخوان و خودخواه است که به مراحل اولیه شباهت دارد. این واپسروی همچنین اجزای دهانی، مقعدی و فالیک را تقویت میکند، خیالپردازیهای کودکانه را زنده میسازد و تعارضات درونی را تشدید میکند. در این مرحله، فرد برای مقابله با این تعارضها ممکن است از والدین فاصله بگیرد تا خیالپردازیهای کودکانه و ادیپی خود را انکار کند. با این حال، حتی والایشهایی که پیشتر مؤثر بودهاند، ممکن است در این مرحله ناکام شوند و کودک مشکلات بیشتری در زمینهی تحصیلی تجربه کند.
این مرحله، بازگشت به بازخوردها و رفتارهای گذشتهای را تشکیل میدهد، به خصوص رابطه موضوع جزئی، تجسس ارضای کامل نیاز و دوسوگرایی را بیدار میسازند.
- نوجوانی
مرحلهی هشتم نوجوانی است. آنا فروید آن را جدال ایگو برای تسلط یافتن بر موج تازهی تمایلات جنسی و پرخاشگری میدانست. رشد ایگو امکان ظهور دو مکانیزم دفاعی تازه را فراهم میکند: عقلانیسازی (intellectualization) و ریاضتطلبی (asceticism). این دفاعها فرد را در برابر مطالبات غریزی محافظت میکنند. در این مرحله فرد درگیر تلاش درونی برای انتقال سرمایهگذاری عاطفی از والدین به اشیای جدید میشود. نوعی سوگواری برای والدینِ از دست رفتهی دوران کودکی باید رخ دهد تا روابط همسالانه و تغییر رابطه با والدین شکل بگیرند. برای قطع پیوند لیبیدویی با والدین، نوجوان ممکن است به نمایشهای پرشور دست بزند، مثل ترک ناگهانی خانه یا پیوستن به افراد یا گروههایی که کاملاً در تضاد با ارزشهای والدین هستند. گاهی این امر به رفتارهای بزهکارانه منجر میشود، و گاهی فقط به عدم همکاری، خصومت یا فرافکنی این احساسات بر والدین. وقتی این خصومت به سمت خود برگردد، نوجوان ممکن است دست به رفتارهای خودآسیبرسان یا حتی خودکشی بزند، که در این سنین نسبتاً شایعتر است. برداشت انرژی لیبیدو از والدین و بازگرداندن آن به خود، خودشیفتگی و همهتوانی نوجوانی را توضیح میدهد. آنا فروید نوجوانی را نوعی «آشفتگی رشدی» میدانست که در آن تغییرات جسمی و روانی میتواند تعادل پیشین را بر هم بزند. همچنین در این دوره ممکن است فشار برای موفقیت تحصیلی و اجتماعی در صورت ناکامی، فرد را بهطور دائمی آسیبپذیر کند.
نوجوان علیه رشتههایی که او را با موضوعهای دوره کودکی وی مرتبط میسازند، با انکار کردن آنها، با تضاد ورزیدن نسبت به آنها، با جدا شدن از آنها و با ترک گفتن آنها مبارزه میکند. بدین ترتیب او در مقابل جنبه پیش – تناسلی از خود دفاع میکند و حاکمیت تناسلی را به کرسی مینشاند. بدین ترتیب است که سرمایهگذاری لیبیدویی به موضوعهای جنس مخالف در خارج از خانواده انتقال مییابد.
مرحله | ویژگی اصلی | نقش مادر/شیء | پیامد مشکل در این مرحله |
---|---|---|---|
۱. وحدت زیستی (سال اول) | نوزاد مادر را بخشی از خود میبیند؛ مادر هم کودک را امتداد خود تجربه میکند. | جدایی تدریجی و درک فردیت کودک | اضطراب جدایی شدید، مشکل در جدایی–فردیت |
۲. رابطه موضوع اتکایی (نیمه دوم سال اول) | رابطه بر اساس نیازهای جسمی فوری؛ نوسان بین مادر خوب/بد | ارضای نیازها یا ناکامی | شکست در بازنمایی جداگانهی مادر – اختلال در رشد خود |
۳. پایداری موضوع | مادر مستقل از ارضای غرایز بازنمایی میشود؛ شکلگیری روابط متقابل | ثبات شیء (object constancy) | جداییهای زودهنگام – اختلال در ثبات شیء و جدایی سالم |
۴. دوسوگرایی (۲ سالگی) | احساسات مثبت و منفی همزمان نسبت به مادر؛ تلاش برای استقلال | مادر کمی عقبنشینی میکند | پرخاشگری بدون تعادل با عشق – ویرانگری و سادیسم |
۵. فالیک–اودیپی | مالکیتخواهی نسبت به والد مخالف، حسادت به والد همجنس؛ روابط مثلثی | والدین بهعنوان اشیای جدا و دارای رابطه با هم | حلنشدن تعارض اودیپال |
۶. نهفتگی (سنین مدرسه) | کاهش شدت غرایز؛ والایش؛ تمرکز روی همسالان/معلمان | والدین اهمیت کمتر مییابند | ناتوانی در انطباق اجتماعی؛ افت تحصیلی |
۷. شورش پیشنوجوانی | پسروی به نگرشهای خودخواهانه؛ تشدید تعارضات درونی | فاصله گرفتن از والدین برای مقابله با فانتزیهای کودکانه | مشکلات در تحصیل، ناکامی در والایش، تشدید تعارضات ایگو |
۸. نوجوانی | جدال ایگو با موج جدید تمایلات جنسی و پرخاشگری؛ دفاعهای تازه (عقلانیسازی، ریاضتگرایی) | انتقال عاطفه از والدین به اشیای جدید؛ سوگواری برای والدین کودکی | خطر بزهکاری، خصومت با والدین، خودآزاری/خودکشی، خودشیفتگی شدید |
آنا فروید از این توصیف روان پویشی، نشانههایی دربارهی اثرات کموبیش آسیب رساننده جداییها بیرون میکشد. اثرهایی که کمتر به سن واقعی کودک بستگی دارد تا به واقعیت روانی او، واقعیتی که برحسب مرحلهای که در طول این خط تحول بدان دستیافته است، فرق میکند.
۲- از بدن به بازیچه و از بازی به کار
- الف) بازی در کودک تحت شکل بازی شهوی با بدن آغاز میگردد. در این بازی، بدن ممکن است بدن خود (در سطح دهان، انگشتان، پوست و…. در قالب شهوت گرایی) یا بدن مادر مثلا از خلال تغذیه باشد، با این حال می دانیم در این سن تمایز بین این دو مقوله در تجربه کودک جنبه مطلق ندارد.
بدن مادر و بدن کودک پس از نخستین گامها، به موضوع منعطفی انتقال یافتهاند و این انتقال بهخصوص متوجه ویژگیهای سطحی آنهاست (بو، گرما، استحکام). این حد از پیشرفت شی، اصطلاحا نیمه راهی یا گذاری را پدید میآورد، که میدانیم در این حال توسط لیبیدوی خود دوستدارانه و لیبیدوی موضوعی حاصل شده است و تکیه گاهی برای دوسوگرایی کودک است.
- ب) تدریجا موضوعهای گذرا یا نیمه راهی اهمیت خود را به هنگام روز از دست میدهند و جا را برای مصالح بازیهایی میگشایند که در خود منزلت موضوع را ندارند ولی به کار فعالیتهای من و خیالپردازیهایی که بر آنها استوارند، میآیند.
این بازیها، توالی زیر را طی میکنند:
- بازیچههایی که فعالیتهایی را از نوع خالی کردن – پر کردن، باز کردن – بستن، در درون هم جا دادن و کثیف کردن از راه جابهجایی رغبتهایی که در اصل وابسته به سوراخهای بدن و کنشهای آنها هستند، امکانپذیر میسازد.
- بازیچههای متحرکی که در سطح حرکتی سرچشمه لذتاند.
- بازیچههای ساختنی که توسط آنها تمایلات دوسوگرایانه (ساختن، ویران کردن) ابراز میشوند.
- بازیچههایی که امکان بیان دوجنسیتی روانی را، خواه در یک بازی به صورت نقش فردی، خواه در یک نمایش در برابر موضوع ادیپی، خواه بهمنظور در صحنه گذراندن مسئله ادیپ در پهنه بازیهای گروهی، امکانپذیر میسازد.
- ج) در مرحله بعدی، لذت وابسته به پایان یافتن وظیفه جای میگیرد، لذتی که سرانجام بر لذت عمل به معنای خاص، غلبه میکند.
- د) استعداد برای بازی، به پاس ثانوی سازی فکر، بالاخره به استعداد برای کار تبدیل میگردد؛ اما پارهای از فعالیتها مانند رؤیاپردازیهای روزانه، بازیها و علاقههای خاص، بهصورت کموبیش شدید برحسب افراد به کار خود ادامه میدهند و بدین ترتیب جایی برای تخیلات، رؤیاپردازیها و فرایندهای نخستین، علیرغم اجتماعی شدن تدریجی رفتارها و بازیها، نگه میدارند.
بازی از دید آنا فروید
آنا فروید بازی کودک را معادل تداعی آزاد در روان تحلیلگری بزرگسالان نمیداند و گرچه بر این باور است که کودک افکار، احساسات و هیجانهای خود را بهوسیله بازی بیان میکند اما عقیده دارد که رفتار کودک در خلال بازی همواره بهمنزله بیان رمزی تعارضهای او نیست و میتواند دلمشغولیهای کنونی وی را نیز بیان کند؛ از اینجاست که تفسیر آن بهعنوان تعارضهای هیجانی خاص یا سازش نایافتگیهای وی دارای ارزش اندکی است.
اضطراب عینی مولود ترس از جهان برونی است؛ جهانی که کودک خود را در برابر آن ناتوان میبینند. بازی با ایجاد تصور قدرت و توانایی مهار کردن دنیای برونی، اضطراب عینی را کاهش میدهد. کودک در خلال بازی، دنیای گسترده و فراتر از حد ظرفیت خود را به جهانی کاهش میدهد که توانایی دستکاری آن را دارد و بدین ترتیب، تصور سلطه بر دنیای برونی بهطور موقت در وی ایجاد میشود.
تجربه اضطراب باعث میشود که مکانیسمهای دفاعی همراه با نتایج شناختهشده آنها، در ایجاد روان آزردگیها و رگههای نوروزی، توسط ایگو وارد میدان شوند. از سوی دیگر، از احساسات کودکانه مانند خشم، ترس نامعقول، کنجکاوی جنسی و یا تمایل به تخریب گری، با واکنش منفی بزرگسالان مواجه میشوند و ترس از بیان آنها در کودک به وجود میآید.
چنین احساسها و هیجانهایی که نمیتوانند در رفتار کودک آشکار شوند، به صورت واکنشهای اضطرابی درمیآیند. بازی به کودک اجازه میدهد که احساسات پذیرفتهنشده خود را بروز دهد، بدون آنکه با واکنش منفی بزرگسالان مواجه شود. بنابراین، بازی دارای کنش پالایشی یا کنش برونریزی تنشهایی است که میتوانند به دلایل مختلف در کودک وجود داشته باشند.
آنا فروید برخلاف کلاین، بر این باور است که روان آزردگی انتقال در جریان تحلیل گری کودکان به وقوع نمیپیوندد. چه از یکسو، مشکلات کودک و تعارضهای وی با چهرههای دلبستگی (مانند والدین) جنبه کنونی دارند و از تعارضهای حلنشده پیشین ناشی نشدهاند و از سوی دیگر، در تحلیل کودک، درمانگر نمیتواند فعل پذیر باشد و در اغلب مواقع فعالانه مداخله میکند و بدین ترتیب، برای کودک بسیار مشکل و حتی غیرممکن است که تعارضهای خود با والدین را به چهارچوب رابطه خویش با درمانگر منتقل کند و امکان تفسیر آنها را از این راه فراهم آورد.
هدف اصلی تحلیل کودک مانند تحلیل بزرگسالان، ایجاد تغییر در شیوه ارتباطی و ساختهای بنیادی شخصیت(نهاد، ایگو، سوپر ایگو) است تا بتوانند بهگونهای موزون عمل کنند.
منابع :
- روانشناسی ژنتیک ۲، از روان تحلیل گری تا رفتارشناسی، پریرخ دادستان، محمود منصور.
- Psychoanalytic Theories (2003): Perspectives from Developmental Psychopathology
Peter Fonagy و Mary Target
🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟
در مقاطع مختلف زندگی، گفتوگو با یک مشاور میتواند مسیرتان را روشنتر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.