دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

مراقبت و تنبیه

میشل فوکو

میشل فوکو, تاریخدان و متفکر فرانسوی است. او صاحب کرسی «تاریخ نظام‌های فکری» در کالج دو فرانس بود و در دانشگاه ایالتی نیویورک در بوفالو و دانشگاه کالیفرنیا، برکلی تدریس کرد. وی به خاطر نظریات عمیق و دیدگاه انقلابی درباره جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناس ترین متفکران قرن بیستم محسوب می‌شود. شهرت فوکو در آن است که او نخستین کسی است که از فرضیهٔ روشنگری دربارهٔ عینی بودن شناخت صحبت کرده‌ است. فوکو عنوان کرد که زبان، حقیقت جهان را بیان نمی‌کند بلکه بازتابی از تجربهٔ شخصی فرد است.

به نظر فوکو در دوران جدید انسان مرگ خدا را رقم زده است اما به نظر او مرگ خدا مستلزم مرگ انسان نیز هست. فوکو مدعی می شود که مباحث قدرت روبنای بحث اوست. زیربنای بحث فوکو دو مطلب است. یکی سوژه که با قدرت پیوند خورده است و دیگر حقیقت. لذا سوژه در افق قدرت-حقیقت تعریف می شود. فوکو معتقد است قدرت وابسته به ساختار است نه به فرد؛ فرد می تواند اهل قدرت باشد، فرد عامل قدرت و مجری آن است. لذا قدرت یک نهاد اجتماعی نیست. دولت نزد فوکو مجری قدرت است.

قدرت حقیقت را می سازد. در نظام های قدرت حقیقت همواره توسط قدرت ساخته می شود. قدرت با خشونت متفاوت است و نزد فوکو قدرت معنای مثبت دارد. نیچه مهم ترین فیلسوفی است که تئوری قدرت را در دوران جدید مطرح کرده است. از نظر فوکو زبان، قدرت دارد؛ یعنی می تواند هر چیزی را آن چنان که می خواهد برقرار کند یا نکند، زبان عبارت است از روابط گفتمانی.

گفتمان یا Discourse، جایگاه ویژه ای در اندیشه ی فوکو دارد. به نظر او دوره های تاریخی در قالب گفتمان های مختلف، ویژگی های خاصی را دارا هستند. او به بررسی سیر تاریخی پدیده ها علاقمند نیست و در تبارشناسی خود در مورد پدیده هایی مانند زندان و سیستم کیفری، جنون و … به تکوین تاریخی  آن ها نمی پردازد. بلکه شکل گیری گفتمان ها و گسست بین آنها و نیز رابطه بین دانش و قدرت را بررسی و تحلیل می کند. از نظر او در هر دوره دانش و معرفت شناسی خاصی حاکم است که در اصطلاح اپیستمه نامیده می شود.

اپیستمه مجموعه ای از شرایطی است که گفتمان ها درون آن شکل می گیرد و در تقابل با هم قرار می گیرند.

فوکو سه دوران کلی را از هم متمایز می کند :

۱- دوران نوزایی با گفتمان غالب شباهت و همسانی

۲- دوران کلاسیک با گفتمان غالب بازنمایی 

۳- دوران مدرن با گفتمان غالب انسان 

او با تاثیر گرفتن از نیچه، مارکس و فروید به ارتباط بین ذهن و ناخودآگاه و عینیت اجتماع و قدرت می پردازد و نگاهی انتقادی نسبت به شکل گیری پدیده های دوران مدرن دارد. در کتاب “تنبیه و مجازات”  او در تبارشناسی خود، از مباحث تاریخی و دیرینه شناسی فاصله گرفته و نگاهی انتقادی به شکل گیری پدیده هایی مثل زندان و انضباط دارد. 

پست های مرتبط

روش تحلیل او مبتنی بر تبارشناسی پدیده های اجتماع با نگاهی انتقادی به فرایند شکل گیری آنهاست. او رد پای قدرت و ارتباط میان قدرت و دانش را در این روند بررسی می کند. و معتقد است گفتمان ها و ساختارها خود تحت تاثیر گفتمان مسلط و بزرگ تر قدرت ساخته و اعمال می شوند. از این منظر است که او را پساساختارگرا می دانند. اما نگاه او به قدرت نه تنها در سطح کلان می ماند بلکه او به تحلیل نمودهای قدرت در اجزای پراکنده جامعه و در روابط و نهادها نیز می پردازد. اصطلاح میکروفیزیک قدرت اشاره به این است که قدرت حاکم و مسلط در فضاهای گفتمانی، پراکنده، خرد و سیال است.

روش دیرینه شناسی تا قبل از سال ۱۹۷۰ و روش تبارشناسی بعد از سال ۱۹۷۰ مورد استفاده فوکو واقع شد.

میشل فوکو

تنبیه و مجازات

فوکو در کتاب ” تنبیه و مجازات” به بررسی سازوکار قدرت در شکل گیری سیستم قضایی مدرن می پردازد و دلمشغولی اصلی خود یعنی ارتباط دانش- قدرت را نیز در این مقوله پیگیری می کند.

در فصول اولیه کتاب، توصیفی از چهره ‏ی ناخوشایند  شکل مجازات و کیفر تا پیش از قرن ۱۷ را شاهدیم. دورانی که شکل مسلط مجازات، “تعذیب” بود که همان نمایش مجازاتی خشونت بار در ملاعام همراه با اعتراف مجرم بود. روش هایی مثل چرخاندن مجرم در سطح شهر، استفاده از قاپوق و زنجیرهای سنگین، بریدن زبان یا قسمتی از بدن او، زنده زنده پوست کندن یا ۴ شقه کردن و … از نمونه های تعذیب بود. تعذیب احتضاری طولانی و توام با درد و رنج ، همراه با نمایش آن برای مردم بود.         

از اواسط قرن ۱۷ به مرور اعتراضات علیه این نوع مجازات شکل گرفت. محور اصلی این اعتراضات تاکید بر این نکته بود که به جای شکنجه و مجازات تن، روح فرد مجرم باید اصلاح شود تا از ارتکاب مجدد جرم و یا از ارتکاب جرم توسط افراد دیگر جلوگیری شود. در این اعتراضات تاکید بر اصلاح فرد بود نه تنبیه و مجازات او. از اینجاست که رفته  رفته قوانین انضباطی و مراقبت افراد، حبس و زندان شکل مسلط تنبیه کیفری می شود و تا امروز نیز همچنان سیستم های کنترل و مراقبت روح و جسم افراد را تحت سلطه دارد.

اما از دید فوکو این فقط شکل ظاهری قضیه است. او بر این باور است که اعتراضات بر علیه کیفر تعذیب، صرفا دارای منشاءای انسانی و دغدغه ای اومانیستی نبود، بلکه عوامل مهم تری از جمله انتقاد به اقتصاد نامتناسب قدرت نقش تعیین کننده تری در این اعتراضات داشت. تا پیش از قرن ۱۷، قدرت مطلق، پادشاه و تجلی قدرت او در قانون بود. هرگونه جرمی به نوعی نقض قانون و در نتیجه لطمه به صاحب پادشاه بود. در نتیجه تعذیب علاوه بر کارکرد قضایی و ایجاد رعب و ترس در مردم و جلوگیری از تکرار جرم، کارکردی سیاسی و نظامی نیز داشت. به واسطه ی تعذیب مشروعیت جریحه دار شده و قدرت پادشاه در مراسمی آیینی ترمیم شده و شکوه و عظمت اقتدار او به نمایش گذاشته می شد.

اعتراض علیه این روش کیفری ، بیشتر اعتراض بر سیستم قضایی و قدرت موجود در آن و اعتراض به نحوه ی توزیع این قدرت بود، بیشتر از آنکه اعتراض به شکنجه انسان باشد. قدرت بیش از اندازه ی دادگاه های بدوی، مدعی العموم، قضات و سرانجام قدرت بیش از اندازه ی شاه.

برخی از دلایل فوکو در اثبات این ادعا به شرح زیر است:

۱- سیستم قضایی مبتنی بر تعذیب با وجود خشونتی ظاهری، قیود محکم و قابل کنترلی داشت: درد وارد بر مجرم باید تا حد دقیقا تعیین شده ای اعمال می شد و نه بیشتر از آن، قضات تا حد امکان سعی بر عفو می نمودند حتی گاه انجام مراسم اعدام آنقدر کش می یافت تا شاید دستور عفو شاهانه برسد. نقش مهم اعتراف در مجوز اعدام نیز دلیلی بر همین مدعاست. اگر مجرم پس از شکنجه  به جرم خود اعتراف نمی کرد از مجازات اعدام تبرئه می شد پس مکانیزم شکنجه برای گرفتن اعدام در حقیقیت برای روشن شدن حقیقت بود – حقیقت مجرم بودن یا نبودن – . راه های مختلفی برای تخفیف جرم در این سیستم وجود داشت و تعذیب هرگز شکل کلی کیفر نبود. 

۲- علاوه بر این، بیشتر معترضان، نه انسانهایی مبارز و یا روشنفکرهای دوران، بلکه بیشتر از همان طیف درون سیستم کیفری و قضات بودند که بیشتر دغدغه شان نحوه توزیع قدرت در این سیستم بود.

۳- در سیستم جدید قضایی، جرم ها شناسایی و رتبه بندی شدند و روند تشخیص جرم و مجرم هویتی آشکار و ملموس پیدا کرد، برخلاف قبل که این روند مخفیانه و بدون ضابطه بندی بود. دیگر مجرم را فقط به واسطه ی جرمش نمی شناختند، بلکه فاکتورهای دیگر را نیز در بروز جرم دخیل می دانستند. فاکتورهایی مثل شرایط وقوع جرم، نیت و اهداف و زندگی نامه و بیماری روحی و روانی فرد. از این جا مجرم به ابژه ای مورد شناسایی تبدیل شد و دانش در کنار قدرت به تجزیه تحلیل شناخت این ابژه پرداخت. علوم مختلفی مثل روانشناسی، مددکاری، پزشکی، جامعه شناسی و کارشناسان علوم مختلف در شناخت جرم به قاضی کمک می کنند تا قضاوت صحیح تری انجام گیرد و بتوانند پیش بینی کنند که چه نوع کیفری و چه مدت زمانی برای مجرم مناسب خواهد بود تا روح او درمان شود.

تنبیه کردن در گذشته معنای متفاوتی با امروزه داشته است. از نظر فوکو مفهوم زندان یک مفهوم مدرن است. درواقع زندان فقط محصور کردن بدن یک فرد نیست بلکه تکنیک های مختلفی می تواند انسان را در زندان قرار دهد ولو آنکه شخص درون جامعه زندگی کند. زیرا مفهومی همچون نظارت یا مراقبت -که فوکو از بنتام می گیرد – واقع شده است. نظارت به معنای همه جا بینی است.

نتیجه این که در بدن های آرام و کنترل شده، روش های مختلف کنترل فعالیت، قدرت انضباط، رصد پیوسته ی افراد نتایجی است که از این سیستم نوین کیفری به نهادهای دیگر جامعه مثل سربازخانه ها، مدارس، بیمارستان های، آسایشگاه ها و کارخانه ها و ادارات تسری یافت. این مفاهیم از همه بیشتر در مفهوم “سراسر بینی” “Panopticon” تجلی می یابد.

این مضمون که نخستین بار توسط “بنتام” در طرحی معماری نمود یافت، به مفهومی کلی و عمیق در مورد نحوه ی نظارت انسان ها در عصر جدید اشاره دارد. نظارتی که دیگر ناظر بر سوژه ی مورد نظر محاط نیست بلکه نظارت از وسط، با تعداد کمتر ناظر و قدرت نظارت بیشتر انجام می گیرد. جایگاه سوژه از مکانی تاریک و مخوف به فضایی روشن و قابل رویت تبدیل شد.

جرمی بنتام از فیلسوفان جدید پس از کانت است. وی معتقد است که زندانبان باید جایی در زندان داشته باشد که بتواند همه جا را کنترل کند. فوکو به این سخن جرمی بنتام توجه دارد و نظارت را یکی از مفاهیم بنیادین روابط دانش و قدرت در دوره مدرنیته می داند. در واقع مدرنیته می خواهد چنین نظارتی را ایجاد کند. بنابراین مفهوم زندان که با مفاهیمی همچون حبس، شکنجه، تنبیه و … تعیین می یابد عمدتا بر اساس مفهوم نظارت است. نظارت به ما قدرت بررسی می دهد. پیامد بحث نظارت یا همه جا بینی، “حاکمیت قدرت” است. فوکو پس از حاکمیت قدرت به بحث “مراقبت” می پردازد. از نظر فوکو تکنیک های سلطه به گونه ای طراحی می شود – البته بدون آن که محسوس باشد- که مراقبت را پدید می آورد.

تنبیه یکی از تکنیک های مراقبت است. پرداختن فوکو به این مفاهیم نشان می دهد که در اپیستمه دوران جدید، انسان یک مفهوم خود ساخته است. در واقع انسان، سوژه قدرت است و در عین حال خودش را موضوع مطالعه دانش قرار می دهد. لذا تنها دوره ای است که انسان هم به عنوان سوژه و هم به عنوان ابژه مورد بحث واقع شده است. این سوژه، سوژه بی بنیاد است. چرا که اساسا قدرت بنیاد ندارد. در واقع قدرت از آن کسی نیست و مالکیت ندارد. در واقع فرد قدرت ندارد بلکه قدرت فرد را در بر می گیرد. هر چیزی درون اپیستمه با قدرت شکل می گیرد.

در واقع همه افراد مجری قدرت هستند زیرا قدرت، روح اپیستمه است و به نهادها تعیین می بخشد. لذا کلیت یک اپیستمه یک روح فرهنگی دارد، که این روح در هر جا که نفوذ کند نسبت ها را تغییر می دهد. بنابراین ظهور قدرت می تواند سبب تغییر نسبت ها شود. گفتمان فوکویی بدین طریق است.

زبان قدرت دوره جدید، یعنی روح اپیستمه دوره جدید، تکنولوژی است.

عصر ما دوران نهادهایی سراسر بین است. انسان های این دوره در قالب دانش آموز، دانشجو، کارمند، کارگر، مجرم، زندانی، بیمار و شهروند در سلول های این هزارتو گرفتارند و اشکال قدرتِ این نهادهای نظارتی و منضبط ساز، از طریق  معلم، استاد، رییس، کارفرما، زندانبان، پزشک و حکومت نمود می یابد. (میکروفیزیک قدرت)     

شاید در نگاهی سطحی، این نهادها انسانی تر از شکنجه گران و تعذیب کاران و جلادان پیشین، نظم را در جوامع فعلی برقرار می کنند. اما کارکرد آن ها بسیار گسترده تر و ویران کننتده تر است. این نهادها با انضباط تحمیلی و مراقبت بی وقفه خود از ما انسان هایی مطیع، رام ، منضبط و آرام می سازند. انسان هایی شبیه هم، ترسو و بی ادعا.

 منبع: مراقبت و تنبیه – میشل فوکو – ترجمه: نیکو سرخوش، افشین جهاندیده – نشر نی .  

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

1
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها