تفکر اوتیسمی
تفکر پایین به بالا در افراد اوتیسمی
افراد دارای اختلال طیف اوتیسم متفکران پایین به بالا و یا متفکران جزئیات پیش از مفهوم اند و افراد غیر اوتیستیک متفکران بالا به پایین و مفهوم پیش از جزئیات اند.
کودک دارای اختلال طیف اوتیسم از جزئیات شروع می کند و سپس به کلیات می رسد. برای نمونه شما اگر یک سگ پشمالو با لکه های قهوه ای ببینید می گویید ”سگ”؛ چون شما این حیوان را در مجموعه کلی سگها می شناسید. اگر رنگ ان سیاه باشد هم برای شما سگ است، اگر قامتی بلند داشته باشد، اگر موهای کوتاه داشته باشد، باز هم برای شما سگ است. اما اگر کودک دارای اختلال طیف اوتیسم چیزی پشمالو با لکه های قهوه ای که بر روی چهار دست و پا حرکت می کند و به سمت او می اید را ببیند، به تقلید از شما به آن سگ می گوید. اما اگر فردا حیوانی ببیند که موهای فر دارد و سفید است نمی داند سگ است، مگر اینکه شما به او بگویید. در اینجاست که کودک دو نمونه حیوان را سگ می نامد مگر اینکه این مجموعه گسترده تر شود و به ان سگهای بیشتری با اشکال و رنگ ها و جثه های دیگری اضافه گردد. اگر در این مجموعه حیوانی پشمالو و چاق و با صورتی افتاده و دهانی گشاد وجود نداشته باشد، نمی تواند نژاد بولداگ را به عنوان سگ شناسایی کند. چون اول جزئیات را می بیند و سپس شروع به دسته بندی همه این جزئیات می کند؛ اگر این جزئیات به مفهومی به نام سگ ختم شود او را سگ می نامد.
جزئیات قبل از مفهوم تعریف کننده رویکرد تفکری است که تفکر پایین به بالا می نامیم. تفکر پایین به بالا از طریق ساختار یافتن جزئیات اتفاق می افتد. جزئیات و قطعات تکه تکه در ذهن ساختار یافته و طبقه بندی می گردند و سپس با ارتباط با جزئیات و نمونه های موجود و یافتن اشتراکات به چیزی مفهوم می بخشند.
این ممکن است در ظاهر یک ضعف به حساب بیاید اما اینطور نیست! این جزئی نگری و تفکر از پایین به بالا در تحقیقات، تجزیه تحلیل داده ها، هنر، برنامه نویسی، زیست شناسی و سایر مشاغلی که به جزئیات و منطق یا تکرار نیاز دارند یک برتری به حساب می اید. امروزه در کشورهای غربی و پیشرفته صنعتی برای حل مشکل شرکت های بزرگ در حال ورشکستگی و رکود از مدیرانی استفاده می کنند که دارای تفکر پایین به بالا اند.
در سال ۱۹۷۰ روانشناس شناختی، ریچارد گرگوری اظهار داشت که انسانها ۹۰ درصد اطلاعات دریافت شده از شبکیه به قشر بینایی در مغز را ازدست می دهد و این منجر به یک فرضیه به نام نتیجه گیری بر اساس اطلاعات پیشین و خاطرات گردید. این فرضیه می گویید که فرد این کسری اطلاعات در داده های حسی را با استفاده از تجربه ها و خاطرات گذشته خود تکمیل و درک می کند. او ادراک را فرایندی فعال می داند که از حافظه فرد جدا نیست و یک فرد معمولی هنگامی که در محیط فعلی خود قرار دارد در زمان تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری بر اساس داده های حسی از خاطرات قبلی و تجربیات خود نیز استفاده می کند. به طور کل هر عملی که انجام می شود در نتیجه مستقیم دروندادهای حسی فعلی و استنتاج بر اساس تجربیات قبلی است.
افراد دارای اختلال طیف اوتیسم متفکران پایین به بالا و یا متفکران جزئیات پیش از مفهوم اند و افراد غیر اتیستیک متفکران بالا به پایین و مفهوم پیش از جزئیات اند. این بدین معنی است که افراد دارای اوتیسم تفکرشان برامده از محیط و داده های حسی و دروندادهاست، اما افراد غیر اوتیستیک تفکرشان بر اساس یادگیری و خاطرات و تجربیات پیشین است و تاثیر همین یادگیری و تجربیات پیشین است که موجب تفکر بالا به پایین می گردد. فرد دارای اتیسم تفکرش متکی بر این تجربیات و یادگیری های پیشین و ارتباط دادن انها با درونداد های حسی فعلی نیست. به همین خاطر است که این افراد مستعد داشتن ذهن های خلاق و ایده آفرین اند. از دلایل دیگر اینکه این افراد نوآور هستند این است که ذهن این افراد با دروندادهای حسی فراوانی بمباران می گردد.
۳ تیپ مختلف فکری در اوتیسم
تمپل گراندین افراد اوتیستیک را از نظر فکری به ۳ نوع تقسیم میکند:
۱- متفکر دیداری (Visual thinker): کسانی که تصویری فکر می کنند . تمپل گراندین خود را جزء این دسته می داند و می گوید من در قالب تصاویر فکر می کنم و ریاضیاتم واقعا بد است. این افراد وقتی کلمهای می شنوند تصویر آن کلمه در ذهنشان حاضر می شود و با کنار هم گذاشتن آن تصاویر معنی و مفهوم جملات را متوجه میشوند. تمپل گراندین برای توضیح این موضوع آن را به سرچ کردن در گوگل تشبیه میکند. میگوید وقتی کلمهای می شنوم تمام تصاویری که از آن کلمه دارم به یک باره در ذهنم حاضر میشود و مثل این است که آنرا در گوگل سرچ کرده ام. مثلا وقتی کلمه کلیسا را میشنود تمام کلیسا هایی که از بچگی دیده در ذهنش حاضر میشود.
۲- متفکر الگویی (pattern thinker): این گروه بر اساس طرح و الگو فکر میکنند. این افراد فکر موسیقی و ریاضی دارند. بعضی افراد که در این گروه قرار دارند میتوانند محاسبات پیچیده ریاضی را در مدت کوتاهی بدون ذره ای خطا انجام دهند؛ و بعضی دیگر می توانند نت های پیچیده موسیقی را به راحتی حفظ کنند و بنوازند از جمله فردی به نام درک پارا واسینی که یک موسیقیدان اوتیستیک و نابیناست. او قادر است فقط با شنیدن یک موسیقی آن را بنوازد .
۳- گروه سوم کسانی هستند که حافظه بسیار خوبی دارند و اصلا تصویرى فکر نمیکنند. این افراد می توانند تمام آمار ورزشی، هواشناسی و غیره را به خاطر بسپارند. مثلا در فیلم مرد بارانی، می بینیم که مرد بارانی با یک نگاه به دفترچه تلفن همه شماره تلفن ها را حفظ میکند.