علت اعتیاد به موبایل
مکس استوسل در سال ۲۰۱۵ میلادی به “بیداری” رسید. او به عنوان یک استراتژیست موفق در عرصه شبکههای اجتماعی، برای چندین شرکت بزرگ چندملیتی کار میکرد، اما می گوید که در همان سال “دریافتم که بخشی از کاری که انجام میدهم، عملا در راستای منافع مردم نیست.”
استوسل اکنون یکی از عوامل مهم و کلیدی جنبش “وقت تلف نکنیم” است. فعالان این جنبش در پی آن هستند که فناوری را همرده ارزشهای انسانی قرار دهند. تریستین هریس، از مدیران ارشد سابق گوگل از جمله دیگر بنیانگذاران این جنبش است و دیگر اعضای آن، اغلب کسانی هستند که در شرکتهایی مثل فیسبوک و اسنپچت کار کردهاند. استوسل می گوید: “این ایده وجود دارد که ما به تلفنهایمان معتاد هستیم و خودمان هم باعث و بانی این اعتیاد هستیم.” استوسل توضیح میدهد که طراحیها در بخش فناوری به گونهای فزاینده با توجه به روانشناسی رفتاری و علوم اعصاب انجام میشوند.
فناوری، طراحی میشود تا رفتار یا آنچه ما در ذهن داریم، را تغییر دهد. وقتی با علوم اعصاب آشنا میشوید و درک میکنید که چطور اپلیکیشن طراحی کنید، اساسا میتوانید مغز انسان را برنامهریزی کنید. هزاران نفر در آن سوی صفحههای کامپیوتری هستند که کارشان این است که شما را تا حد ممکن، معتاد و دیوانه این صفحهها نگه دارند. این آدمها، کارشان را خیلی خوب یاد گرفتهاند.
اعتیاد به موبایلاز استوسل پرسیدم که به نظرش چطور این آدمها کارشان را بلدند، در حالی که من کنترل اپلیکیشنها و نوتیفیکیشنهای تلفن همراهم را در اختیار دارم. او سوال من را با سوال دیگری جواب داد: “وقتی تلفنت دم دست نیست و صدایش بلند میشود، دچار هیچ استرسی نمیشوی؟” بله! در چنین مواقعی کنجکاوی وسوسهانگیز با کمی اضطراب و دلواپسی همراه میشود و هرچه زمان بیشتری بگذرد و نتوانم سراغ تلفنم بروم، این نگرانی بهتدریج بیشتر میشود.
عموما کسانی که در بخش طراحی فناوری فعالند، در پی آن هستند که از سیستم پاداش مغز ما به نفع خودشان استفاده کنند. یعنی سیستمی که در آن با فعالسازی دوپامین، حس رضایت و لذت به ما دست میدهد. مغز ما برنامهریزی شده تا ما را مشغول کاری کند که بیشترین رضایت را برایش در پی دارد. یعنی همان سیستمی که ما را به مواد مخدر و غذاهای مشخص معتاد میکند، میتواند باعث شود که ما به اپلیکیشنها، بازیهای کامپیوتری، سایتها و ابزارهای مختلف اعتیاد پیدا کنیم.
اما این باور وجود دارد که مشکل، فقط به فناوری مربوط نیست. مکس استوسل میگوید: “مشکل اینجاست که همهجا همین وضعیت است. در تمام زندگی ما!”. او میگوید: “همه میخواهند تا حدی که میتوانند جلب توجه کنند. خود من در حال طراحی ساختاری برای نوتیفیکیشنهای تلفن بودم تا به من کمک کند شما را از دنیای خودتان بیرون بکشم و وارد دنیای خودم بکنم.”
کاربران فناوری، نه “مشتری”، بلکه “محصول” آن هستند. ما از خیلی از سیستمها و اپلیکیشنها به طور مجانی استفاده میکنیم. اما خیلی از شرکتهای تبلیغاتی به آنها پول زیادی میدهند تا در مدتی که ما در حال استفاده از این اپلیکیشنها هستیم، توجه ما را جلب کنند.
در دنیای فناوری، “موفقیت” در اغلب موارد، بر اساس شاخص “زمان صرفشده از طرف کاربران” ارزیابی میشود، یعنی مدت زمانی که یک اپلیکیشن یا وبسایت میتواند ما را مشغول به خود نگه دارد. به عنوان مثال، اپلیکیشنهای زوجیابی برای اندازهگیری میزان موفقیت خود، مدت زمانی را که یک کاربر صرف جستجو و گشتن در اپلیکیشن میکند، محاسبه میکنند، ولی آیا واقعا هدف ما انسانها وقتی به سراغ چنین اپلیکیشنهایی میرویم، این است که عکسهای کاربرانش را ببینیم؟ یا می خواهیم یاری برای خود پیدا کنیم؟
در سال ۲۰۱۶ میلادی، الخاندرو لییراس، پروفسور روانشناس، نتایج یکی از مطالعات خود را منتشر کرد که نشان میداد میزان بالای استفاده ما از موبایل و اینترنت “به اضطراب و افسردگی” ربط دارد. استوسل باور دارد که تلاش گسترده و پیوستهای که اپلیکیشنها و دیگر فناوریها برای جلب توجه ما میکنند، باعث میشود چیزهای دیگری که واقعا مهم هستند، از مرکز توجه ما دور شوند.
با آن که اهمیت تغییر این وضعیت را درک میکنم، ولی سوال این است که آیا تلاش برای تغییر این وضعیت به نتیجهای میرسد؟
استوسل معتقد است که تغییر “کاملا امکانپذیر” است. او میگوید که تغییر اتفاق خواهد افتاد، اگر “مصرفکنندگان” خواهان تغییر باشند. با این حال، او اضافه میکند که فعالان در زمینه فناوری سعی خواهند کرد تا با روشهای موثر بیشتری توجه ما را به خود جلب کنند: “واقعیت مجازی، واقعیت افزوده و دیگر گونههای خیلی پیشرفته هوش مصنوعی در راه است.”
تا وقتی چنین تغییری رخ دهد، خود ما به تغییراتی کوچک دست بزنیم تا کیفیت زندگی بهتری داشته باشیم. مثلا تمام اپلیکیشنهایی را که احتمال دارد وقت ما را هدر دهند یا هر اپلیکیشن دیگری را که نمادهای رنگی یا جالب توجه دارند، در یک پوشه مجازی بگذاریم. همچنین روی لپتاپ خود یک یادداشت بگذاریم که در آن نوشته: “اگر کاری نداری، بازش نکن!”