دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

عواطف اجدادی ما

کاوش ذهن عاطفی پستانداران

تکامل هیجانی انسان حرکتی است از واکنش‌های غریزی و ناآگاه به سمت یادگیری‌های شرطی‌شده و در نهایت، رسیدن به کنترل آگاهانه شناختی-اجتماعی که با بلوغ شناختی انسان گره خورده است.

انواع آگاهی

برخی اعمال ما که آن‌ها را به عنوان حالات ذهنی معینی می‌شناسیم، نتیجه مستقیم ساختار سیستم عصبی هستند و از همان ابتدا مستقل از اراده ما بوده‌اند. موضوع کنونی ما بسیار مبهم است، اما بهتر است که جهل خود را به وضوح درک کنیم. (چارلز داروین-۱۸۷۲)

این مطلب ما را به یک کاوش باستان‌شناسانه در اعماق مغز پستانداران، به سوی سرچشمه‌های باستانی ذهن هیجانی‌مان می‌برد. تا آنجا که می‌دانیم، ارزش‌های زیستی تمام مغزهای پستانداران بر اساس یک طرح مشترک ساخته شده‌اند که در مدارهای عاطفی (affective circuits) متمرکز در مناطق زیرقشری (subcortical regions)، بسیار پایین‌تر از نئوکورتکس (neocortical)، قرار گرفته‌اند. حیات ذهنی بدون این مدارهای عاطفی غیرممکن است. این شبکه‌های مغزی باستانی که ما با دیگر پستانداران مشترک هستیم، سنگ بنای زندگی هیجانی ما را تشکیل می‌دهد؛ این مدارها بسیاری از عواطفی را که می‌توانیم در درون خود تجربه کنیم، تولید می‌کنند.

۱. بنیادهای مشترک ذهن در مهره‌داران

همانطور که بالغ می‌شویم و درباره خود و دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم می‌آموزیم، این سیستم‌ها، پایه‌ای محکم برای تحولات ذهنی ما فراهم می‌کنند. این شبکه‌های مغزی زیرقشری در همه پستانداران کاملاً مشابه هستند، اما در تمام جزئیات یکسان نیستند. این شباهت حتی به برخی از گونه‌های پرندگان نیز گسترش می‌یابد، مثلا، آن‌ها نیز دارای شبکه‌های پانیک ناشی از اضطراب جدایی (separation-distress PANIC networks) هستند که یکی از منابع اصلی درد روانی در مغز آن‌ها و ماست.

ما پستانداران و پرندگان بسیاری از سیستم‌های هیجانی (emotional systems) بنیادین دیگر را نیز به اشتراک می‌گذاریم، و به نظر می‌رسد برخی از آن‌ها حتی در خزندگان خونسرد نیز وجود دارند، اما اطلاعات کمتری در مورد آن‌ها در دست است. بنابراین، در میان بسیاری از گونه‌های مهره‌داران خونگرم، انواع شبکه‌های عصبی (brain networks) هیجانی بنیادین از نظر کالبدشناسی در مناطق مشابهی از مغز قرار دارند و این شبکه‌ها عملکردهای مشابهی را ایفا می‌کنند. این دانش در حال آگاه‌سازی ما درباره جنبه‌های عمیق‌تر طبیعت انسان است و دیدگاهی علمی درباره منشأ ذهن ارائه می‌دهد.

۲. هفت سیستم هیجانی بنیادین

مناطق زیرقشری باستانی مغز پستانداران حداقل ۷ سیستم هیجانی یا عاطفی را در خود جای داده‌اند:

  1.  جستجو/انتظار (SEEKING – expectancy)
  2.  شهوت (LUST – sexual excitement)
  3.  ترس/اضطراب (FEAR – anxiety)
  4.  خشم (RAGE – anger)
  5.  پانیک/اندوه/غم (PANIC/GRIEF – sadness)
  6.  مراقبت/پرورش (CARE – nurturance)
  7.  بازی/شادی (PLAY – social joy)

هر یک از این سیستم‌ها انواع مشخصی از رفتارها را کنترل می‌کنند که با بسیاری از تغییرات فیزیولوژیکی همپوشانی دارد. تا آنجا که می‌دانیم، این سیستم‌ها همچنین انواع متمایزی از آگاهی عاطفی (affective consciousness) را تولید می‌کنند. هنگامی که این سیستم‌ها در انسان‌ها تحریک می‌شوند، افراد احساسات هیجانی شدیدی را تجربه می‌کنند، و احتمالاً خاطرات و افکار فراوانی را تولید می‌کنند.

برای توصیف سیستم‌های هیجانی مغز، به زبان جدیدی نیاز داریم تا با درک نوظهور ما از این نیروهای روان‌شناختی فرآیند اولیه (primary-process) مطابقت داشته باشد. به همین دلیل است که ما نام سیستم‌های عاطفی را با حروف بزرگ می‌نویسیم. استفاده از حروف بزرگ نشان می‌دهد که شبکه‌های فیزیکی واقعی و متمایزی برای هیجانات مختلف در مغز پستانداران وجود دارند.

پست های مرتبط

هیجان غم

هوش هیجانی

۳. کالبدشناسی عصبی هیجان

نیمکره راست مغز، تولیدکننده هیجان در قدیمی‌ترین نواحی داخلی و شکمی مغز است، که شامل موارد زیر است:

  1. مغز میانی(Midbrain)، به ویژه منطقه‌ای به نام ماده خاکستری دور قنات مغز (periaqueductal gray – PAG). این ساختار در عمق مغز، بین ساقه مغز و ساختارهای زیرقشری قرار دارد.
  2. هیپوتالاموس (hypothalamus) و تالاموس میانی (medial thalamus)، که به طور گسترده به مناطق بالاتر مغز متصل هستند.
  3. مناطق بالاتر مغز که به طور سنتی به عنوان سیستم لیمبیک (limbic system) شناخته می‌شوند و شامل آمیگدال (amygdala)، عقده‌های قاعده‌ای (basal ganglia)، قشر سینگولیت (cingulate cortex)، قشر اینسولار (insular cortex)، هیپوکامپ (hippocampus) و نواحی سپتال (septal regions) است.
  4. نواحی مختلف قشر پیشانی و قشر اوربیتوفرونتال (orbitofrontal cortex) که کنترل‌های عالی‌تر مغز را برای مدیریت هیجانات فراهم می‌کنند.

۴. خویشاوندی تکاملی و ذهن عاطفی

سیستم‌های عاطفی بنیادین از کالبدشناسی عصبی (neuroanatomies) و شیمی-اعصاب (neurochemistries) تشکیل شده‌اند که در تمام گونه‌های پستانداران به طرز چشمگیری مشابه هستند. این نشان می‌دهد که این سیستم‌ها مدت‌ها پیش تکامل یافته‌اند و در سطح هیجانی و انگیزشی، همه پستانداران بیشتر از آنکه متفاوت باشند، شبیه به هم هستند.

با این حال، ما به عنوان انسان، دارای بخش‌های توسعه‌یافته‌تری در مغز هستیم که به ما امکان می‌دهد عمیقاً در مورد طبیعت خود و گزینه‌هایمان برای زندگی عقلانی‌تر، فرهنگی‌تر و خلاقانه‌تر فکر کنیم. ما می‌توانیم وقتی عصبانی هستیم زبان خود را گاز بگیریم و چیزهایی نگوییم که اوضاع را بدتر کند، اما بسیاری این انتخاب را نمی‌کنند؛ زیرا هیجانات بسیاری از مردم، تحت کنترل ارادی ذهن عالی‌ترشان نیست. در واقع، دلایلی وجود دارد که باور کنیم عملکردهای نئوکورتیکال ما به طور قابل توجهی توسط ذهن بدوی تر ما، که با تربیت اولیه‌مان، برنامه‌ریزی شده‌اند، منجر به زندگی‌های پرشور یا فلاکت بار می‌شود.

۵. سلسله مراتب ذهن: از غرایز باستانی تا افکار عالی

از آنجایی که ما دارای بخش‌های توسعه‌یافته‌تری در مغز هستیم، زندگی را در سطوح شناختی تجربه می‌کنیم که حیوانات دیگر نمی‌توانند تصور کنند. با این حال، ذهن عالی‌تر ما همچنان ریشه در گذشته باستانی ما دارد. قابل درک است که بسیاری مایلند زندگی عاطفی ما را کاملاً در هم تنیده با توانایی‌های شناختی‌مان تصور کنند، اما از دیدگاه تکاملی، این درست نیست. اگرچه بسیاری از دانشمندان شناختی و فلاسفه ترجیح می‌دهند فقط به توانایی‌های مغزی منحصربه‌فرد ما فکر کنند، اما این به هیچ وجه به درک ما از منشأ ذهن کمکی نمی‌کند.

سلسله مراتب ذهن شامل موارد زیر می شود:

۱- فرآیندهای اولیه (primary-process): پاسخ‌های هیجانی غریزی که احساسات عاطفی خام ایجاد می‌کنند؛ اینها تجربه‌های روان‌شناختی هستند که طبیعت مادر در مغز ما تعبیه کرده است. در سطح اول، ما با عواطف اولیه و بنیادین مواجه‌ایم که ریشه در ساختارهای زیر قشری (Sub-neocortical) دارند. شامل موارد زیر است:

  • عواطف هیجانی که به سامانه‌های عملی هیجان (مانند قصد در عمل) مربوط می‌شوند
  • عواطف هموستاتیک که نیازهای درونی بدن نظیر گرسنگی و تشنگی را از طریق گیرنده‌های داخلی تنظیم می‌کنند،
  • عواطف حسی که از تحریکات حواس بیرونی (مانند احساسات لذت‌بخش یا نفرت‌انگیز) ناشی می‌شوند.

۲- فرآیندهای ثانویه (secondary processes): انواع مکانیسم‌های یادگیری و حافظه که عمیقاً ناخودآگاه هستند و عمدتاً توسط عقده‌های قاعده‌ای (Basal Ganglia) ایجاد می‌شوند. شامل موارد زیر است ،

  • شرطی‌سازی کلاسیک (مانند ایجاد ترس از طریق آمیگدال)
  • شرطی‌سازی ابزاری و عامل (منجر به رفتارهای جستجوگری (SEEKING) از طریق هسته آکامبنس می‌شود)
  • عادات رفتاری و هیجانی (اغلب در جسم مخطط پشتی (Dorsal Striatum) و به صورت ناخودآگاه عمل می‌کنند)

۳- فرآیندهای ثالثیه (tertiary-process): در بالای مغز، ما تنوعی از فرآیندهای ذهنی عالی‌تر را می‌یابیم؛ شناخت‌ها و افکار (cognitions and thoughts) مختلفی که به ما امکان می‌دهند در مورد آنچه از تجربیات خود آموخته‌ایم، تأمل کنیم. این سطح، نشان‌دهنده توانایی‌های شناختی و خودتنظیمی ماست که در قشر جدید مغز (نئوکورتکس) پردازش می‌شود. این توانایی‌ها شامل:

  • کارکردهای اجرایی شناختی : مانند تفکر و برنامه‌ریزی و قضاوت در قشر پیشانی (Frontal Cortex)،
  • تنظیم هیجانات : در نواحی میانی قشر پیشانی
  • اختیار-اراده آزاد (Free-Will) : با کارکردهای عالی حافظه کاری و قصد برای عمل (Intention-to-Act) در ارتباط است.

در واقع، این سه سطح در تعامل پیوسته با یکدیگر، کل طیف پاسخ‌های هیجانی و رفتاری ما را شکل می‌دهند. تعامل پیچیده این سه سطح به ما اجازه می‌دهد تا حتی در مورد فناپذیری خود، با هراسی وجودی، تأمل کنیم یا احساسات متعالی داشته باشیم.

اندل تولوینگ(Endel Tulving) سه سطح آگاهی را معرفی کرده است :

مرحله آگاهی تولوینگ ویژگی اصلی پیوند با تفکر عینی یا انتزاعی
آنوئتیک (Anoetic)فرآیند اولیه عواطف هسته‌ای – آگاهی پدیداری تجربه‌های خام عاطفی و ادراکی، دانش ذاتی مغز کاملاً عینی: پاسخ‌های ساده به محیط
نوتیک (Noetic)فرآیند ثانویه شناختی – آگاهی شناختی معنا دادن به تجربه‌ها، دسته‌بندی، یادگیری ، حافظه معنایی غالباً عینی: شناخت اشیا و روابط ساده
اوتونوئتیک(Autonoetic)فرآیند ثالثیه انتزاعی – آگاهی انتزاعی حافظه اپیزودیک، تخیل، خودآگاهی، آینده‌نگری، نمادپردازی، توانایی سفر در زمان و نگاه به آینده و گذشته در ذهنمان. اوج تفکر انتزاعی: مفاهیم اخلاقی، فلسفی، اجتماعی

۶. عصب‌شناسی عاطفی: رویکردها و مباحثات

عصب‌شناسی عاطفی (Affective neuroscience) با حرکت از پایین به بالا، بدون تحقیر توانایی‌های منحصر به فرد انسانی ما، شروعی تازه کرده است. عصب‌شناسی عاطفی به دنبال پیوند ذهن عاطفی به مغز حیوانی ماست، تا بین سه مورد زیر ارتباط برقرار کند:

  • (i) حالات سوبژکتیو (یعنی تجربه‌های درونی و شخصی فرد از خودش، احساساتش و دنیای اطرافش، که در انسان قابل مطالعه است)
  • (ii) عملکردهای مغز (که به راحتی در حیوانات مطالعه می‌شود)
  • (iii) رفتارهای هیجانی غریزی که همه پستانداران برای زنده ماندن باید در اوایل زندگی از خود نشان دهند.

در حال حاضر در روانشناسی، نبردی بین کسانی که معتقدند ما هیجانات بنیادین (basic emotions) داریم و کسانی که دیدگاه ابعادی (dimensional view) از زندگی هیجانی را ترجیح می‌دهند، در جریان است. دیدگاه ابعادی معتقد است که یک عاطفه هسته‌ای (Core Affect) دو ارزشی (از ظرفیت مثبت تا منفی، و ابعاد برانگیختگی بالا و پایین) که از یک فرآیند مغزی ناشی می‌شود، پایه و اساس طبیعت هیجانی ماست.

عصب‌شناسی عاطفی کاملاً تک‌گوهری (monistic) است و هیچ دیدگاه دوگوهری (dualistic) در آن باقی نمانده است. عصب‌شناسی عاطفی، مغز را به عنوان یک ارگان یکپارچه می‌نگرد (از پایین به بالا). اصطلاح مغز-ذهن “BrainMind” بیشتر زمانی استفاده می‌شود که ما دیدگاه پایین به بالا را در نظر می‌گیریم، و ذهن-مغز “MindBrain” زمانی که دیدگاه بالا به پایین را در نظر می‌گیریم، استفاده می شود.

این موضع که مغز و ذهن موجودیت‌های جداگانه‌ای هستند، بزرگترین خطای رنه دکارت بود. خطای بزرگ دیگر دکارت این ایده بود که حیوانات فاقد آگاهی و تجربه هستند. امروزه تصور بر این است که حیوانات درباره پاسخ‌های هیجانی خود فکر نمی‌کنند. دانشمندان شناختی که انسان‌ها را مطالعه می‌کنند، ادعا می کنند که احساسات هیجانی از برخی از بالاترین مناطق مغز انسان نشأت می‌گیرند. بر اساس این دیدگاه، که به نظریه جیمز-لانگه (James-Lange theory) شهرت دارد، عواطف زمانی ایجاد می‌شوند که مغز شناختی-عالی (نئوکورتکس) پاسخ‌های فیزیولوژیکی اولیه را هنگام ورود به مغز از طریق اعصاب حسی تفسیر می‌کند. نظریه‌های بازخوانی (read-out theories) مدرن نیز معتقدند که احساسات زمانی به وجود می‌آیند که ما قادر به مفهوم‌سازی نیروهای ناخودآگاه ذهن خود باشیم. یعنی احساسات زمانی ایجاد می‌شوند که نئوکورتکس کنترل‌های فیزیولوژیکی هیجان را بازخوانی کند.

شواهد قدرتمندی علیه این دیدگاه ها وجود دارد و نشان می‌دهد که عواطف از ساختارهای عمیق مغز نشأت می‌گیرند، نه اینکه صرفاً تفاسیر شناختی باشند. به عنوان مثال، نوزادان انسانی که اساساً بدون نیمکره‌های مغزی متولد می‌شوند که به انها آنسفالیک (anencephalic) گفته می شود، تقریباً هیچ نئوکورتکسی ندارند، از نظر فکری توسعه‌نیافته باقی می‌مانند، اما اگر در محیط‌های پرورشی و اجتماعی جذاب بزرگ شوند، می‌توانند به کودکانی با عواطف پر جنب و جوش تبدیل شوند. به همین ترتیب، قربانیان سکته مغزی آفازیک (aphasic) که توانایی صحبت کردن یا حتی فکر کردن با کلمات را از دست داده‌اند، ظرفیت عاطفی خود را حفظ می‌کنند، که نشان می‌دهد آگاهی عاطفی (affective consciousness) مستقل از زبان و آگاهی شناختی (cognitive consciousness) است.

آگاهی عاطفی (Affective) آگاهی شناختی (Cognitive)
بیشتر زیرقشری بیشتر نئوکورتیال
کمتر محاسباتی بیشتر محاسباتی
بیشتر آنالوگ بیشتر دیجیتال
از عمل به ادراک از ادراک به عمل
انتقال‌دهنده عصبی (پپتیدهای عصبی) انتقال‌دهنده عصبی (مانند گلوتامات و غیره)

۷. اثبات عواطف در حیوانات و ماهیت بنیادین تجارب عاطفی

بسیاری از محققان معتقدند که حیوانات ممکن است برانگیختگی‌های هیجانی خود را احساس نکنند، اما این موضوع درست نیست. برخی ادعا می‌کنند که سیستم‌هایی که ما در مورد آن‌ها صحبت می کنیم، عمیقاً ناخودآگاه هستند. اما شواهد خلاف این را می‌گویند. این محققان اغلب ادعا می‌کنند که انسان‌انگاری (anthropomorphism) – یعنی نسبت دادن فرآیندهای روان‌شناختی نوع انسانی به حیوانات دیگر – اساساً نادرست است. دیدگاه ما این است که ذهن انسان و حیوان بر اساس سیستم‌های عاطفی ژنتیکی (genetically homologous) بنا شده است.

بیشتر ما می‌توانیم مشت‌های گره کرده و چهره سرخ شده در هنگام خشم، ترس شدید، و احساس غم و شادی عمیق را به یاد بیاوریم. وظیفه ما در اینجا به اشتراک گذاشتن شواهدی در مورد چنین مکانیسم‌های فرآیند اولیه زندگی ذهنی است که بخش عمده‌ای از آن از مطالعه حیوانات به دست آمده است. عواطف بنیادین، خاطرات باستانی هستند که به بقای ما کمک کرده‌اند. چنین احساساتی نوعی آگاهی را ایجاد می‌کنند، آگاهی‌ای سرشار از عواطف، که ما آن را آگاهی عاطفی می‌نامیم. ما این تجارب را گاهی احساسات عاطفی هسته‌ای (core emotional affects) و احساسات هیجانی خام (raw emotional feelings) می‌نامیم.

در اوایل رشد، نوزاد به طور کامل دارای آگاهی فرآیند اولیه است. اما با بالغ شدن نوزاد و تبدیل شدن به یک فرد بزرگسال، به نظر می‌رسد که آن ارزش‌های باستانی کوچک‌تر می‌شوند، زیرا مغز عالی‌تر ما با دانش و عقاید پر می‌شود. در بزرگسالی، به نظر می‌رسد عملکردهای عالی‌تر مغز کنترل کامل را در دست دارند (هر روان‌درمانگری می‌داند، به ندرت چنین است). این دگرگونی، یک فرآیند ایزوله نیست، بلکه متأثر از تجربیات اجتماعی-فرهنگی است که زیربنای یادگیری (LEARNING) ما را تشکیل می‌دهد و همچنین با حافظه (MEMORY) پیوند ناگسستنی دارد.

این فرآیندهای هیجانی اولیه ستون‌های بنیادی دستگاه ذهنی مغز هستند. درک آن‌ها نه تنها برای علم، بلکه برای فهم اختلالات روانی انسان نیز ضروری است.

منبع :

The Archaeology of Mind (Neuroevolutionary Origins of Human Emotions). Jaak Panksepp & Lucy Biven

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها