هوش هیجانی
مولفه های هوش هیجانی
هوش هیجانی به معنای توانایی فهم و مدیریت هیجانات مان است. هوش هیجانی یکی از عوامل مهم در تعیین موفقیت فرد است و مستقیما بهداشت روانی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد.
هوش هیجانی یک هوش غیرشناختی است که از نظر تاریخی، ریشه در مفهوم هوش اجتماعی دارد و نخستین بار ثرندایک(۱۹۲۰) آن را مطرح کرد. به عقیده ثراندیک، هوش هیجانی توانایی مهم مدیریت انسانها برای عمل به شیوهای خردمندانه در روابط انسانی است. سالووی و مایر، نخستین افرادی بودند که هوش هیجانی را زیر مجموعهای از هوش اجتماعی تعریف کردند که شامل توانایی کنترل احساسها و هیجانهای خویش و دیگران، تشخیص احساسها و هیجانها در خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات است.
هوش هیجانی(EQ) شامل شناخت و کنترل هیجان های خود است. به بیانی دیگر، شخصی که EQ بالایی دارد، به طور موفقیت آمیزی، سه مولفه هیجان ها را با یکدیگر تلفیق می کند (مولفه شناختی، مولفه فیزیولوژیک و مولفه رفتاری). گولمن معتقد است که هوش هیجانی بالا، تبیین می کند چرا افرادی با بهره هوشی متوسط، موفق تر از کسانی هستند که نمره های IQ بسیار بالاتری دارند.
طبق گفته دانیل گلمن (Daniel Golman)، در بهترین وضعیت، IQ تنها ۲۰% فاکتورهای تعیین کننده موفقیت را تشکیل می دهد و این درحالی است که دیگر فاکتورهایی مثل EQ، دارایی، خلق و خو و فطرت، سطح تحصیلات افراد خانواده، نقش چشمگیری خواهند داشت. این به آن معناست که مهارت های شناختی (درک کلامی، حافظه، استدلال و سرعت پردازش) در میزان موفقیت فرد موثر هستند اما نه به اندازه کافی. افرادی که از IQ بالایی برخوردارند می بایست برای موفقیت، خود را با مهارت های اجتماعی مثل انگیزه و محرک، پشتکار و ثبات قدم، کنترل تکانه ها، مکانیسم انطباق و توانایی به تاخیر انداختن لذت مجهز سازند.
تعاریف گلمن از هوش هیجانی
- هوش هیجانی شامل تواناییهایی مثل انگیزه دادن به خود، پشتکار در شرایط دشواری و سرخوردگی، کنترل رفتارهای تکانشی، به تأخیر انداختن خواستهها، تنظیم هیجانات، جلوگیری از غلبهی استرس بر قدرت فکر کردن، همدلی با دیگران و امیدواری است.
- هوش هیجانی مجموعه تواناییهایی است که به ما کمک میکنند هیجانات را در خود و دیگران، تشخیص داده و تنظیم کنیم.
هوش هیجانی، نقش موثری در آرامش انسان دارد. در واقع، این هوش هیجانی است که میتواند هوش عقلانی را به کار گیرد و در جهت مقصودش به پیش ببرد. هوش هیجانی مجموعه ای از مهارت ها و شاخص هایی است که منجر به پیامدهای زیر می شود:
- شناخت هیجان های خود
- کنترل هیجان های خود
- برانگیختن و به هیجان آوردن خود
- شناخت احساسات دیگران
- تنظیم روابط با دیگران
هوش هیجانی، نه تنها حاوی جنبه روانشناختی است، بلکه در ابعاد کاربردی نیز می توان از هوش هیجانی برای بسیاری از مشکلات نهفته زندگی، پاسخ های مناسب یافت. هوش هیجانی، اکتسابی است و می توان با آموزش، آن را یاد گرفت.
هوش هیجانی موفقیت آتی فرد را در روابط بین فردی، سلامت روان و کیفیت زندگی پیش بینی می کند. کودکانی که EQ بالایی دارند نمرات بهتری هم کسب می کنند و بطور کلی انتخاب های سالم تری هم دارند(مثلا با احتمال کمتری رو به سیگار می آورند)؛ همچنین دانش آموزانی که EQ بالایی دارند همکاری بیشتری در کلاس نشان داده و بیشتر قادر به رهبری و هدایت کلاس هستند. بعلاوه، داشتن هوش هیجانی بالا در مقایسه با IQ بالا، می تواند پیشگوی خوبی برای موفقیت های حرفه ای فرد در آینده باشد.
به نظر گلمن (۱۹۹۵) هوش هیجانی هم شامل عناصر درونی است و هم بیرونی . عناصر درونی شامل میزان خودآگاهی، خود تنظیمی، احساس استقلال و ظرفیت خودشکوفایی و قاطعیت میباشد. عناصر بیرونی شامل روابط بین فردی، سهولت در همدلی و احساس مسئولیت است. همچنین هوش هیجانی شامل ظرفیت فرد برای قبول واقعیات، انعطافپذیری، توانایی حل مشکلات هیجانی، توانایی حل و مقابله با استرس و تکانههاست.
مولفه های هوش هیجانی گلمن
خودآگاهی (Self-awareness)
خودآگاهی یا توانایی درک و شناخت احساسات خود نقش مهمی در هوش هیجانی ایفا میکند. با شناخت دقیق احساسات خود قادر خواهید بود بر اعمال، احساسات و حالات دیگر افراد تأثیر بگذارید. به منظور خودآگاه بودن باید بتوانید احساسات خود را درک کنید، واکنشهای احساسی خود را در موقعیتهای مختلف بشناسید و میان احساسات مختلف خود تمایز قائل شوید. افراد خودآگاه توانایی درک ارتباط بین آنچه حس میکنند و چگونگی رفتار خود را در مقابل این حس دارند. این افراد به نقاط ضعف و قوت شخصیت خود واقف هستند و همواره از کسب معلومات و تجربیات جدید استقبال میکنند.
خودآگاهی یعنی توانایی کنترل لحظه به لحظه احساسات، درک خویشتن و بازشناسی احساس، آنگونه که رخ می دهد. گلمن خودآگاهی را اینگونه تعریف می کند : «درک عمیق و روشن از احساسات، هیجانات، نقاط قوت و ضعف و نیازهای خود». بنابر این تعریف، افرادی که نسبت به احساسات و هیجانات خود، اطمینان بیشتری دارند، مهارت بیشتری در کنترل خود و اتفاقات زندگی، از خود نشان می دهند، نسبت که کارهایی که انجام می دهند دقیق هستند ، امیدواری آنان واقع بینانه است. مسئولیتی را می پذیرند که در حد توانشان باشد.
گلمن معتقد است افراد خودآگاه معمولا شوخطبع هستند و از اعتماد به نفس بالایی برای استفاده از تواناییهای خود برخوردارند.
مدیریت احساسات و خودتنظیمی (Self-regulation)
علاوه بر آگاهی از احساسات و تأثیر آن بر دیگران، هوش هیجانی مستلزم مدیریت احساسات فرد نیز است. البته این به معنای پنهان کردن احساسات واقعی یا نقش بازی کردن برای دیگران نیست، بلکه به معنای بروز احساسات در زمان و مکان مناسب است. خودتنظیمی در واقع به معنای ابراز احساسات در وقت مناسبش است. افرادی که این مهارت را دارند عمدتا افرادی انعطافپذیرند که به سرعت خود را با تغییرات منطبق میکنند. این دسته از افراد قادرند به سادگی از پس مشکلات و موقعیتهای سخت زندگی برآیند.
گلمن معتقد است افرادی که از مهارت خود تنظیمی بالایی برخوردارند، سطح وجدان و وظیفه شناسی بالایی نیز دارند. آنها به تاثیری که بر دیگران می گذارند فکر می کنند و مسئولیت کارهایشان را می پذیرند.
کسانی که می توانند بر روی احساسات منفی خود از قبیل اضطراب، ترس، ناامیدی، شکست، تحریک پذیری و … کنترل داشته باشند، به همان نسبت می توانند در حیطه های مختلف زندگی کارامدتر بوده و با آگاهی و شناخت حرکت کنند و در فراز و نشیب های زندگی با مشکلات کمتری مواجه شوند.
انگیزه و اشتیاق و خود انگیزشی (Self-motivation)
انگیزه ذاتی افراد نیز نقش مهمی در برخورداری از هوش هیجانی ایفا میکند. افرادی که دارای هوش هیجانی هستند معمولا توسط مشوقهای بیرونی مثل پول، شهرت، درک متقابل و تحسین به انجام کاری ترغیب میشوند و در به سرانجام رساندن مسئولیتهای خود بیشتر به دنبال پاسخگویی به نیازها و اهداف شخصی خود هستند. آنها برخی کارها را به منظور انگیزههای شخصیای که دارند، انجام میدهند(انگیزه درونی) و از این طریق بر تجربیات خود میافزایند. از نظر گلمن خود انگیزگی زبان سائق پیشرفت می باشد و کوششی است جهت رسیدن به حد مطلوبی از فضیلت.
اینگونه افراد معمولا بسیار فعالاند، برای خود اهداف بالایی تعیین میکنند و همواره در تلاش برای یافتن راههایی برای انجام دادن بهتر کارها به منظور دستیابی به اهدافشان هستند. این افراد معمولا حس مسئولیتپذیری و تعهد بالایی دارند و سعی میکنند کارها را زودتر از موعد خود به اتمام برسانند.
همدلی (Empathy)
همدلی یا توانایی درک احساسات دیگران برای داشتن هوش هیجانی بسیار مهم است.(بازشناسی هیجانی در دیگران) این مفهوم بسیار وسیعتر از درک احساسات دیگران است، بهطوری که واکنشهای شما را با توجه به ابراز احساسات دیگران نیز در بر میگیرد. بهعنوان مثال وقتی متوجه میشوید فردی ناامید یا ناراحت است، در این شرایط نحوه رفتار شما با او بسیار مهم است. در این مواقع ممکن است با آن فرد محتاطانه صحبت کنید که ناراحت نشود، یا تلاش کنید او را از غصههایش خلاص کنید.
این مؤلفه با احساس مسئولیت در قبال دیگران تناسب بیشتری دارد؛ تا جایی که گلمن از آن به عنوان درک احساسات و جنبه های مختلف دیگران و به کارگیری یک عمل مناسب و واکنش نسبت به افرادی که در اطراف ما قرار گرفته اند یاد می کند. همدلی ، به ما فرصت شنیدن موضوعات و دغدغه های دیگران را می دهد و قدرتمندترین ابزاری است که که موجب می شود به دیگران پاسخی معنی دار و مراقبانه بدهیم. همدلی به معنای من خوبم تو خوب نیستی نیست. همچنین به معنای تأیید و تحسین تمامی احساسات طرف مقابل نیست بلکه دیدن، شنیدن و احساس کردن جهان منحصر به فرد دیگری است.
همدلی با دیگران به افراد امکان میدهد، قدرت تأثیر ارتباطات اجتماعی را به خصوص در محیط کار بیشتر درک کنند. افرادی که این ویژگی شخصیتی را دارند، قادرند میزان نفوذ خود را در روابط با دیگران درک کنند و متوجه تأثیر نیروی رفتار و احساسات متقابل با دیگران میشوند و با تفسیر شرایط مختلف از این نیروها بهترین نتیجه را بهدست میآورند.
مهارتهای اجتماعی (Social Skill)
توانایی تعامل با دیگران یکی دیگر از جنبههای مهم هوش هیجانی است. درک صحیح احساسات دیگران گاهی از شناخت احساسات خود فرد با اهمیتتر است، چرا که با شناخت درست احساسات دیگران میتوان به بهبود روابط و ارتباطات با اطرافیان کمک کرد. به نظر گلمن افرادی که می خواهند در ایجاد رابطه با دیگران موثر واقع شوند باید توانایی تشخیص، تفکیک و کنترل احساسات خود را داشته باشند، سپس از طریق همدلی یک رابطه مناسب برقرار کنند.
این مهارت ترکیبی است از توانایی کنترل هیجان و تعامل سازگارانه با دیگران و همچنین ارتباط نزدیکی با جنبههای ذاتی رهبری و روابط میان فردی منظم، موزون و سازگار دارد.
در محیطهای کاری نیز ارتباطات صحیح بین مدیر و کارمند، و کارمندان با همکاران خود به بازدهی مجموعه کمک شایانی خواهد کرد. برخی از مهارتهای مهم ارتباطی عبارتند از گوش دادن مؤثر، مهارتهای کلامی، مهارتهای غیرکلامی، رهبری، پیگیری.
منبع : www.verywellmind.com