دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

اختلال های شخصیت از نظر فروم

اولین و اساسی‌ترین دوگانگی وجودی، دوگانگی بین زندگی و مرگ است.

روان‌کاوی انسان‌گرای فروم فرض می‌کند که جدایی انسان از دنیای طبیعی، احساس تنهایی و انزوایی را به وجود آورده است که اضطراب بنیادی نامیده می‌شود.

اریک فروم

اریک فروم (Erich Fromm) در نظریه‌های خود به بررسی تباهی شخصیت پرداخته است. او معتقد بود که تباهی شخصیت می‌تواند ناشی از عوامل مختلفی باشد که به رشد ناسالم و ناهنجاری‌های روانی منجر می‌شوند. شخصیت‌های ناسالم با ناتوانی در به کارگیری تمام استعدادها، مخصوصاً توانایی عشق ورزیدن مشخص می‌شوند. آسیب روانی جدی در روشهای جامعه‌پذیری ریشه دارد؛ یعنی الگوی فرد برای رابطه برقرار کردن با دیگران.

فروم سه نوع اختلال شخصیت شدید را مشخص می کند:

  1. مرده‌گرایی (Necrophilia): این نوع شخصیت به علاقه به مرگ و ویرانی اشاره دارد. افراد مرده‌گرا از بشریت بیزارند و عاشق کشت و کشتار، ویرانی، رعب و وحشت هستند. آن‌ها از نابود کردن زندگی لذت می‌برند. شخصیت‌های مرده‌گرا از بشریت بیزارند؛ آنهاه نژادپرست، جنگ‌طلب، و قلدر هستند؛ آنها عاشق کشت و کشتار، ویرانی، رعب و وحشت، و شکنجه هستند، و از نابود کردن زندگی لذت می‌برند. همه افراد گاهی پرخاشگرانه و ویرانگرانه رفتار می‌کنند، اما کل سبک زندگی افراد مرده‌گرا بر محور مرگ، ویرانی و تباهی می‌چرخد.
  2. خودشیفتگی بیمارگون (Malignant Narcissism): این نوع شخصیت به خودشیفتگی شدید و بیمارگون اشاره دارد که در آن فرد به شدت به خود و توانایی‌های خود متمرکز است و به دیگران اهمیت نمی‌دهد. این افراد تمایل دارند که دیگران را به عنوان ابزارهایی برای تحقق اهداف خود ببینند. خودشیفتگی در حالت بیمارگون مانع از درک واقعیت می‌شود، به طوری که فرد هر چیزی را که به خودش تعلق دارد با ارزش می‌داند و هر چیز متعلق به دیگران را بی‌ارزش می‌انگارد.
  3. همزیستی نامشروع (Symbiotic Relationship): این نوع شخصیت به وابستگی ناسالم و نامشروع به دیگران اشاره دارد که در آن فرد به شدت به دیگران وابسته است و نمی‌تواند به طور مستقل عمل کند. همزیستی نامشروع، وابستگی افراطی به مادر یا جایگزین مادر است. در حالت همزیستی نامشروع، افراد از فرد میزبان جدانشدنی هستند؛ شخصیت آنها با فردی دیگر آمیخته شده و هویت فردی آنها از دست رفته است. فروم در این عقیده که دلبستگی به مادر بر نیاز به امنیت استوار است نه بر نیاز جنسی، بیشتر با هری استک سالیوان موافق بود تا با فروید.

در برخی شخصیت‌های شدیداً بیمارگون، مانند آدولف هیتلر، مرده‌گرایی، خودشیفتگی بیمارگون و همزیستی نامشروع در چیزی که فروم آن را نشانگان تباهی نامید، در هم آمیخته می‌شوند. نشانگان رشد از ویژگی های، زنده‌گرایی، عشق و آزادی مثبت تشکیل شده است.

نظر اریک فروم درباره روانکاوی

روانکاوان غیر حرفه ای و حتی برخی از روانکاوان مجرب، روانکاوی را روشی برای مداوای نوروزها(Neurosis) می دانند. در این روش، مداوای بیمار توسط برملا ساختن یادهای جنسی سرکوب شده و بازتابهای ناشی از آنها صورت می پذیرد. هدف این روانکاوی به معنی قراردادی آن، هدفی کاملا درمانی است، بدین معنی که به بیمار کمک می شود تا رنجی که می برد مجددا همسان سطح رنج های مورد تایید اجتماع بگردد.

به اعتقاد من اینگونه فهم محدود از روانکاوی هرگز نمی تواند معنی حقیقتا عمیق روانکاوی و همچنین مفهوم کشف فروید را ادا کند. ارزش تاریخی فروید تنها در کشف تاثیرات ناشی از تمایلات جنسی سرکوب شده نمی باشد. (هرچند که) این کشف در آن زمان ادعایی جسورانه بود. اما اگر اثر بزرگ فروید تنها این نکته می بود، هرگز نمی توانست تاثیر مؤجزی را که بوجود آمده است به همراه داشته باشد.

فروید با بیان علمی این قضیه که «تفکر و وجود انسان منطبق بر یکدیگرند» دورویی های آن زمان را آشکار ساخت. تئوری وی انتقادی بود. بدین معنی که وی پشت تفکرات آگاه، مقاصد و وجدان های اخلاقی را کاوش نمود و نمایان ساخت که چگونه اینها اغلب چیزی فراتر از اشکال مقاومت های روانی نمی باشند که حقایق موجود را پنهان می دارند.

اگر تئوری فروید به این شکل تعبیر گردد در آن صورت تکامل دادن آن مشکل نخواهد بود. در این صورت در می یابیم، که روانکاوی فراتر از روشی صرفا درمانی است. روانکاوی می تواند راهی به رهایی درونی باشد، به این وسیله که انسان بر دردها و خفای درونش آگاه شود.

منبع: اریک فروم، کتاب داشتن یا بودن

پست های مرتبط
۵ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها