دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

نظریه اریک فروم

قرون وسطی، آخرین دوره امنیت و تعلق پذیری بود

زیباترین و زشت ترین گرایشها، جنبه تثبیت شده و زیستی ماهیت انسان نیستند، بلکه آنها حاصل فرایندهای اجتماعی هستند که ما را به وجود می آورند.

اریک فروم

اریک فروم مانند آلفرد آدلر و کارن هورنای، معتقد بود آنگونه که فروید اعلام کرد، ما به صورت انعطاف ناپذیر، توسط نیروهای غریزی زیستی شکل نمی گیریم. فروم معتقد بود که شخصیت تحت تاثیر نیروهای اجتماعی و فرهنگی که در محدوده فرهنگ بر انسان تاثیر می گذارند و نیروهای کلی که در طول تاریخ بر بشریت تاثیر گذاشته اند، قرار دارد.

فروم به خاطر علاقه ای که به تاریخ داشت، رشد شخصیت را به صورت گسترده تری در نظر گرفت. ما می توانیم ریشه های تنهایی، انزوا و پوچی انسان امروزی را در رویدادهای تاریخی بیابیم. برای اینکه در زندگی معنی پیدا کنیم، باید از این احساس های انزوا بگریزیم و احساس تعلق پذیری را پرورش دهیم. آزادی خیلی زیاد دردسر شده است، وضعیت ناگواری که سعی می کنیم از آن بگریزیم.

تعارض های شخصی ما از انواع جوامعی که می سازیم ناشی می شوند. با این حال، محکوم به رنج کشیدن نیستیم. فروم در مورد توانایی ما در شکل دادن به شخصیت و حل کردن مشکلاتمان خوشبین بود.

آزادی یا امنیت : تعارض بنیادی انسان

عنوان اولین کتاب فروم، گریز از آزادی، دیدگاه او را درباره ی وضعیت انسان نشان می دهد: در تاریخ تمدن غرب، هر چه افراد آزادی بیشتری کسب کردند، احساس تنهایی، پوچی و بیگانگی بیشتری کردند. برعکس، هر چه افراد آزادی کمتری داشتند، احساس تعلق پذیری و امنیت آنها بیشتر بود. فروم معتقد بود که در قرن بیستم افراد بیشتر از هر دوران دیگری به ازادی دست یافتند و با این حال از افراد قرنهای گذشته احساس تنهایی، بیگانگی و پوچی بیشتری کردند.

بیگانگی با طبیعت 

انسان، چون از خودآگاهی و توانایی غلبه کردن بر طبیعت، برخوردار است، دیگر مانند حیوانات با طبیعت آمیخته نیست. در واقع از طبیعت فراتر رفته، در نتیجه با اینکه در معرض قوانین طبیعی قرار دارد، نمی تواند آنها را تغییر دهد و در حالتی از در به دری و انزوا رها می شود.

به عقیده فروم، مردمان اولیه از طریق یکی دانستن خود با قبایل یا عواطف خویش، سعی می کردند با این احساس های بیگانگی از طبیعت مقابله کنند. با سهیم شدن در اسطوره ها، مذاهب و مناسک قبیله ای، احساس امنیت و تعلق به گروه را کسب کردند. عضویت در گروه، احساس وابستگی و یک رشته سنت ها و مقررات را تامین می کرد. مذاهبی که مردمان اولیه به وجود آوردند نیز به برقراری دوباره پیوند با طبیعت کمک کردند. پرستش بر چیزهای طبیعی مانند خورشید، ماه، آتش، گیاهان و حیوانات تمرکز داشت.

قرون وسطا : اخرین دوران ثبات

در قرون وسطی، دورانی که آزادی فردی کم بود، آخرین دوره امنیت و تعلق پذیری بود، زیرا جایگاه هر فرد در جامعه مشخص بود. این دورانی بود که هیچ آزادی فردی وجود نداشت زیرا نظام فئودالی جایگاه هر فرد را در جامعه تعیین کرده بود. افراد در نقش و مرتبه طبقاتی که در ان بدنیا آمده باقی ماندند. هیچ تحرک جغرافیایی و اجتماعی وجود نداشت و انتخاب شغل، رسوم اجتماعی یا عادات لباس پوشیدن ناچیزی وجود داشت. گرچه افراد آزاد نبودند، ولی از دیگران بیگانه هم نبودند. ساختار اجتماعی خشک و انعطاف ناپذیر، به معنی مشخص بودن جایگاه فرد در جامعه بود. در مورد این که فرد به کجا یا به چه کسانی تعلق داشت، تردیدی وجود نداشت.

رنسانس و اصلاح پروتستان با افزایش آزادی شخصی، این ثبات و امنیت را نابود کردند. افراد انتخاب بیشتر و کنترل بیشتری را بر زندگی خود کسب کردند. این آزادی را به قیمت از دست دادن پیوندهای اجتماعی که امنیت و احساس تعلق پذیری تامین کرده بود، بدست اوردند. در نتیجه، احساس های ناامنی، پوچی و بی معنایی و تردید درباره زندگی، آنها را احاطه کردند.

مکانیزم های گریز روانی 

سه مکانیزم روانی برای گریختن از جنبه های منفی آزادی و بازیافتن امنیت از دست رفته، عبارتند از :

  1. خودکامگی
  2. ویرانگری
  3. پیروی بی اراده

خودکامگی، در تلاش های مازوخیستی یا سادیستی جلوه گر می شود. مازوخیست ها معتقدند حقیر و بی کفایت هستند و از این احساس ها شکایت می کنند و دوست دارند از آنها خلاص شوند ولی عمیقا نیاز دارند که به دیگری وابسته باشند. چنین افرادی تسلیم کنترل دیگران یا نیروهای اجتماعی می شوند، زیرا سلطه پذیر بودن، احساس تنهایی آنها را کاهش می دهد. افراد سادیستیک نیز برای کنترل دیگران تلاش می کنند و می کوشند دیگران را به خود وابسته کنند. آنها با تصاحب کردن هر چیز مطلوبی، خواه کالای مادی یا ویژگی های عقلانی و عاطفی دیگران، سعی می کنند آن ها را استثمار کنند.

مکانیزم خودکامگی نوعی تعامل مداوم با شیء یا شخص است، در مقابل، هدف مکانیزم ویرانگری از بین بردن آن شخص یا شیء است. فروم نمونه ای از ویرانگری را در تمام جوامع مشاهده کرد. نمونه آنها عبارت است از: وظیفه شناسی و وطن پرستی.

مکانیزم دیگری که از نظر فروم بیشترین اهمیت اجتماعی را دارد، پیروی بی اراده است. ما از طریق این مکانیزم، دقیقا مثل دیگران می شویم و از مقررات اجتماعی که بر رفتار حاکم هستند، پیروی می کنیم و بدین طریق تنهایی و انزوای خود را کاهش می دهیم. فروم پیروی بی اراده را با رنگ عوض کردن حفاظتی حیوانات مقایسه کرد.

البته این مکانیزم به طور موقت امنیت و احساس تعلق پذیری را بدست می دهد ولی این کار به قیمت فداکردن خود انجام می شود. این افراد خود را فدا می کنند و دیگر ایگوی مجزا وجود ندارد و فرد پیرو دیگران شده و خود کاذب جایگزین خود واقعی می شود. سپس فرد دچار تردید شده زیرا مانند یک آدم ماشینی عمل می کند. در نتیجه این هویت جدید، هویتی کاذب است و فقط از طریق پیروی مداوم حفظ می شود و هیچ آرامشی نمی تواند وجود داشته باشد.

رشد شخصیت در کودکی : 

فروم قبول نداشت که شخصیت در ۵ سالگی تثبیت می شود. او معتقد بود که علاوه بر خانواده، خود کودک در اثر تعامل با خانواده به عنوان نماینده جامعه، شخصیت و روش های مناسب سازگار شدن با جامعه را کسب می کند.

erich-frommرشد فرد در کودکی به رشد نوع بشر در طول تاریخ شباهت دارد. هنگامی که کودکان رشد می کنند، به آزادی و استقلال دست می یابند. انها از این آزادی چندان آگاه نیستند، ولی در رابطه وابسته خود، احساس امنیت می کنند.

فرایند رسش مقداری انزوا و درماندگی را در بر دارد و کودکان سعی می کنند امنیت دوران طفولیت را بازیابند و از آزادی فزاینده خود بگریزند. فروم سه نوع رابطه میان فردی بین والد و کودک را مطرح کرد:

  1. رابطه همزیستی  
  2. کناره گیری-ویرانگری  
  3. عشق.

در رابطه همزیستی(symbiotic relatedness) کودکان هیچ گاه به استقلال نمی رسند، بلکه با جزئی از دیگران شدن، به وسیله بلعیدن یا بلعیده شدن، از تنهایی و ناامنی خود می گریزند. رفتار مازوخیستی از بلعیده شدن ناشی می شود، کودک به والدین وابسته می ماند و خویشتن را انکار می کند. سادیسم از بلعیدن ناشی می شود، والدین با تسلیم شدن در برابر خواست کودک، قدرت را به او واگذار می کنند. کودک با به بازی گرفتن والدین و بهره کشی از آنها، امنیت را باز می یابد.

کناره گیری-ویرانگری(withdrawal-destructiveness) که شکل های فعال و منفعل یک نوع رابطه والد-فرزند هستند با فاصله گیری و جدایی از دیگران را توصیف می شود. اینکه رفتار کودک کدام شکل را بگیرد به رفتار والدین بستگی دارد. مثلا والدینی که ویرانگرانه رفتار می کنند و می کوشند فرزند خود را تحت انقیاد در آورند، موجب کناره گیری او می شود.

عشق مطلوب ترین شکل تعامل والد-فرزند است. والدین با احترام گذاشتن به فرزند خود و برقرار کردن توازن بین امنیت و مسئولیت، بیشترین فرصت را برای رشد مثبت شخصیت کودک فراهم می کنند.

نیازهای روانشناختی :

شش نیاز روان شناختی که از قطبیت بین انگیزه برای امنیت و انگیزه برای آزادی ناشی می شوند عبارتند از : ارتباط، تعالی، ریشه دار بودن، هویت، معیار جهت یابی، برانگیختگی و تحریک.

۱- نیاز به ارتباط (Relatedness)

آدمی، رابطه غریزی‌اش را با طبیعت از دست داده است. در نتیجه انسان باید روابط خاص خود را بیافریند. رضایت‌ آمیزترین رابطه، رابطه‌ای است مبتنی بر عشق ثمربخش با انسان دیگر، که به مسئولیت، احترام و تفاهم متقابل منجر شود. با عشق ورزیدن، به رشد و خشنودی دیگران اهمیت می دهیم. ما به نیازهای آنها پاسخ می دهیم، به آنها احترام می گذاریم و آنها را همانگونه که هستند می شناسیم.

ناکامی در ارضا کردن نیاز به ارتباط، موجب خودشیفتگی می شود. افراد خودشیفته نمی توانند دنیا را به صورت واقع بینانه درک کنند. تنها واقعیت برای آنها دنیای ذهنی افکار، احساسات، و نیازهای خودشان است. چون افراد خودشیفته صرفا بر خودشان تمرکز می کنند، نمی توانند با دیگران رابطه برقرار کنند یا با دنیای بیرون سازگار شوند.

۲- نیاز به تعالی (Transcendence)

فروم تاکید دارد که ما نیاز داریم که خلاق و ثمربخش باشیم. ما در جریان آفرینش، خواه آفرینش زندگی باشد یا هنر یا عقاید، از حالت حیوانی فراتر رفته و به حالت آزادی و هدفمندی وارد می شویم. اگر از نیاز خلاق انسان جلوگیری شود، اخلالگر خواهد شد. اخلالگری و خلاقیت، گرایش های فطری هستند که نیاز به تعالی را ارضا می کنند اما خلاقیت گرایش غالب است.

۳- نیاز به ریشه‌دار بودن (Rootedness)

نیاز به ریشه‌دار بودن ناشی از این است که انسان احساس می‌کند که جزء جدایی‌ناپذیر از جهان است و به جایی تعلق دارد. در دوران کودکی، این نیاز با چسبیدن به مادر ارضاء می‌شود. پس از دوران کودکی، شخص می‌کوشد این نیاز را با ایجاد احساس دوستی با دیگران برآورده سازد. احساس خویشاوندی، ارضاکننده ترین نوع ریشه داری است. فروم ملی گرایی را نوعی زنا با محارم می دانست، زیرا احساس همبستگی ما را به گروهی خاص محدود می کند، از این رو ما را در جهان منزوی می کند.

۴- نیاز به هویت (Identity)

نیاز به کسب هویت، تلاشی است برای اینکه یک فرد منحصر به فرد شناخته شود و احساس کند که هویت خاصی دارد. هویت از راه پیوستن و همکاری با فرد یا گروه دیگر حاصل می‌شود. فروم معتقد بود که پیروی، روشی ناسالم برای ارضا کردن نیاز به هویت است زیرا از آن پس هویت فرد به جای اینکه با توجه به ویژگی های خود او توصیف شود، فقط با ارجاع به ویژگی های گروه تعریف می شود.

۵- نیاز به معیار جهت‌ یابی (Frame of orientation)

هر فرد به یک جهان‌ بینی نیاز دارد. به عبارت دیگر، در هر فردی میل به داشتن یک طریق ثابت و مداوم در درک و فهم جهان هستی وجود دارد. این نیاز ممکن است در اصل منطقی یا غیرمنطقی باشد. معیار منطقی، برداشت واقع بینانه و عینی از واقعیت را فراهم می کند. معیار غیر منطقی، دیدگاهی ذهنی است، که در نهایت ارتباط ما را با واقعیت قطع می کند.

۶- نیاز به برانگیختگی و تحریک (Excitation and Stimulation)

نیاز به برانگیختگی و تحریک به نیاز مداوم ما برای یک محیط محرک اطلاق می‌شود. محیطی که در آن بتوانیم در سطوح بالایی از هوشیاری و فعالیت، عمل کنیم. مغز چنین تحریک بیرونی مداومی را می‌طلبد تا سطوح متعالی عملکرد خود را حفظ کند. بدون چنین تهییج و تحریکی، حفظ ارتباط ما با جهان اطرافمان دشوار خواهد بود.

تیپ های شخصیت

فروم چند تیپ شخصیت را مطرح کرد که زیربنای رفتار انسان هستند و توضیح می دهند که چگونه با دنیای عملی ارتباط برقرار می کنیم. اغلب شخصیت ها ترکیبی از چند تیپ هستند ولی معمولا یکی غالب است. فروم تیپ های شخصیت را به صورت جهت گیری های بی ثمر و ثمربخش دسته بندی می کند. تیپ های ثمربخش، بیان گر هدف اصلی رشد انسان هستند، یعنی رسیدن به خود پرورانی.

جهت گیری های بی ثمر عبارتند از : 

  1. تیپ گیرنده: برای ارضای نیازهای خود به دیگران وابسته اند.
  2. تیپ بهره کش: آنچه را که نیاز دارند از دیگران می گیرند.
  3. تیپ محتکر: امنیت را از آنچه که بتوانند انباشته و پس انداز کنند به دست می آورند.
  4. تیپ بازاری: خود را به صورت کالاهایی می بینند که باید بسته بندی شده و فروخته شوند.

فروم بعدا تیپ های دیگری معرفی کرد : 

  1. تیپ مرده گرا (بی ثمر): عاشق مرگ، قدرت و تکنولوژی هستند
  2. تیپ زنده گرا (ثمربخش): عاشق زندگی و رشد هستند
  3. تیپ مال پرست (بی ثمر): خود را با اموالی که دارند توصیف می کنند
  4. تیپ هستی گرا (ثمربخش): بر همکاری، تقسیم کردن و زندگی کردن ثمربخش با دیگران تمرکز دارند

۱- تیپ شخصیت گیرنده

افراد دارای شخصیت گیرنده انتظار دارند چیزی را که می خواهند، برای مثال، عشق، دانش یا لذت، از منبع بیرونی، معمولا از فرد دیگری بگیرند. افراد این تیپ در روابط خود با دیگران گیرنده هستند، به جای اینکه دوست بدارند نیاز دارند دوستشان بدارند، به جای اینکه بیافرینند، می گیرند. این افراد شدیدا به دیگران وابسته هستند. شخصیت گیرنده به تیپ شخصیت جذب دهانی فروید شباهت دارد، زیرا هر دو از خوردن و نوشیدن ارضا می شوند. تیپ گیرنده به تیپ شخصیت مطیع هورنای نیز شباهت دارد، تیپی که به صورت حرکت به سوی مردم توصیف شد. 

۲- تیپ شخصیت بهره کش

در تیپ شخصیت بهره کش نیز فرد برای چیزی که می خواهد به دیگران متوصل می شود. اما افراد این تیپ به جای اینکه انتظار داشته باشند از دیگران بگیرند، با زور یا حیله گری می گیرند. اگر چیزی به آنها داده شود، آن را بی ارزش می دانند. آنها فقط چیزی را می خواهند که به دیگران تعلق داشته یا برای آنها با ارزش باشد، خواه این همسر باشد یا شئ یا ایده. تیپ بهره کش شبیه تیپ پرخاشگر دهانی فروید است و با دهان گزنده که ویژگی بارز این افراد است، مشخص می شود. نمونه هایی از جهت گیری بهره کش، دسته های مهاجم و رهبران فاشیست هستند که آشکارا دوست دارند بر دیگران مسلط شوند.

۳- تیپ شخصیت محتکر

در تیپ محتکر فرد امنیت را از آنچه که بتواند احتکار یا پس انداز کند کسب می کند. این رفتار گدامنشانه نه تنها در مورد پول و اموال مادی بلکه در مورد هیجانها و افکار نیز مصداق دارد. این افراد دیوارهایی را دور خودشان می کشند و خود را با تمام چیزهایی که انباشته کرده اند احاطه می کنند. ویژگی آنها نظم وسواسی درباره اموال، افکار و احساسات است.

در حالی که حالت بدن تیپ گیرنده وسوسه انگیز است و حالت بدن تیپ بهره کش پرخاشگرانه و نوک تیز است، حالت بدن تیپ محتکر زاویه دار است، انگار که آنها می خواهند بر مرزهای بین خودشان و دنیای بیرون تاکید کنند. این تیپ به شخصیت نگهدارنده مقعدی فروید و تیپ جدای هورنای(حرکت به دور از مردم) شباهت دارد.

۴- تیپ شخصیت بازاری

تیپ شخصیت بازاری در قرن بیستم به وجود آمد و با جوامع سرمایه داری، مخصوصا جامعه ایالات متحده ارتباط دارد. در فرهنگ بازاری مبتنی بر کالا، موفقیت یا شکست بستگی دارد به اینکه خودمان را چقدر خوب بفروشیم. شخصیت فرد صرفا کالایی می شود که باید فروخته شود. بنابراین، ویژگیهای شخصی، مهارتها، دانش، یا انسجام ما اهمیتی ندارد، بلکه مهم این است که چه بسته خوبی باشیم. چنین جهت گیری نمی تواند امنیت بوجود آورد زیرا در این حالت با مردم ارتباط واقعی نداریم. اگر این بازی برای مدت طولانی ادامه یابد، دیگر با خودمان ارتباط نخواهیم داشت و حتی از خودمان آگاه هم نخواهیم بود. نقش بسته ای که مجبور به ایفای آن می شویم، شخصیت واقعی ما را از خودمان و دیگران پنهان می کند.

۵- تیپ شخصیت ثمربخش

تیپ شخصیت ثمربخش ایده آل و بیانگر هدف اصلی رشد انسان است. ثمربخش بودن به خلاقیت هنری یا اکتساب چیزهای مادی محدود نمی شود. بلکه، جهت گیری ثمربخش نگرشی است که هر یک می توانیم به آن دست یابیم. تاثیر جهت گیری ثمربخش می تواند تیپ های بی ثمر را دگرگون کند. برای مثال: حالت پرخاشگری تیپ بهره کش می تواند به ابتکار عمل تبدیل شود، و خست تیپ محتکر می تواند به اقتصاد سالم تغییر یابد. فروم معتقد بود که از طریق تحول اجتماعی و فرهنگی، گرایش ثمربخش می تواند حاکم شود.

۶- تیپ شخصیت مرده گرا

تیپ شخصیت مرده گرا(جهت گیری بی ثمر)مجذوب مرگ، جنازه، ویرانی، مدفوع و کثافت است. وقتی این افراد از بیماری، مرگ و مراسم تدفین صحبت می کنند، خوشحال تر به نظر می رسد. آنها دل مشغول گذشته بوده و سرد و بی تفاوت هستند. آنها عاشق قانون و نظم و استفاده از زور و قدرت هستند. فروم باور داشت که آدولف هیتلر نمونه ای از تیپ مرده گرا بود.

افراد مرده گرا عاشق تکنولوژی نیز هستند و خود را با وسایلی چون استریوی پیشرفته یا تجهیزات کامپیوتری احاطه می کنند، نه به خاطر اینکه از موسیقی یا دستکاری داده ها لذت می برند بلکه به این علت که به دستگاه ها عشق می ورزند.

۷- تیپ شخصیت زنده گرا

تیپ شخصیت زنده گرا جهت گیری ثمر بخش است. این افراد عاشق زندگی، رشد کردن، آفریدن و ساختن هستند. آنها سعی می کنند بر دیگران تاثیر بگذارند، نه با زور یا کنترل کردن بلکه با عشق، منطق و الگو بودن. آنها به رشد خود و دیگران علاقه داشته و آینده نگر هستند. 

شکل های افراطی تیپ های شخصیت مرده گرا و زنده گرا نادر هستند، اغلب افراد آمیزه ای از هر دو تیپ هستند. شخصیت مرده گرای افراطی روان پریش و دیوانه خواهد بود. شخصیت زنده گرای افراطی قدیس خواهد بود. هیچ یک از آنها در دنیای عملی خوب عمل نخواهد کرد.

۸- تیپ شخصیت مال پرست

در تیپ شخصیت مال پرست تعریف و معنی زندگی فرد به اموال و چیزهایی که در اختیار دارد وابسته است. این جهت گیری نه تنها اموال مادی مانند اتومبیل، پوشاک، خانه یا جواهرات را در بر می گیرد بلکه افراد و حتی چیزهای غیر مادی مانند عقاید را نیز شامل می شود.

فروم معتقد بود که تیپ شخصیت مال پرست شبیه شخصیت نگهدارنده مقعدی فروید است. این تیپ فرویدی به صورت خسیس، یکدنده و منظم توصیف می شود که بر پس انداز و احتکار کردن اموال مادی تمرکز دارد. فروید معتقد بود که شخصیت نگهدارنده مقعدی بیمارگون است و جامعه ی چنین شخصیت هایی الزاما جامعه ای بیمار خواهد بود. فروم نیز باور داشت که هر جامعه ای که اکثر افراد آن از تیپ مال پرست باشند، جامعه ای بیمار است.

۹- تیپ شخصیت هستی گرا

در رابطه با تیپ شخصیت هستی گرا افراد خود را بر حسب آنچه که هستند نه بر حسب آنچه که دارند توصیف می کنند. تیپ های هستی گرا چندان رقابت جو نیستند، توصیف احساس ارزشمندی آنها از درون نشات می گیرد نه از مقایسه کردن خودشان با دیگران. همان گونه که شاهد هستید، تیپ شخصیت هستی گرا ویژگی های مشترکی با تیپ زنده گرا دارد.

ماهیت انسان در نظریه فروم

برداشت فروم از ماهیت انسان خوشبینانه است. ما از توانایی شکل دادن به شخصیت و جامعه خود برخورداریم. هدف نهایی و اساسی زندگی، تحقق بخشیدن به استعدادها و قابلیت هایمان است. 

نقد نظریه فروم: پژوهش فروم بر مشاهدات روان کاوی استوار بود که نمی توان آنها را تکرار یا اثبات کرد. از نظریه او بخاطر نادیده گرفتن تحولاتی که پس از فروید در روان کاوی صورت گرفتند، استفاده از اصطلاحات مبهم و ارائه دادن تصویری آرمانی از قرون وسطی، انتقاد شده است.

از جمله معروف ترین کتابهای فروم :

  1. گریز از آزادی ۱۹۴۱- Escape from Freedom یا The Fear of Freedom
  2. انسان برای خویشتن ۱۹۴۷- Man for himself, an inquiry into the psychology of ethics
  3. روان کاوی و مذهب ۱۹۵۰- Psychoanalysis and Religion
  4. جامعه سالم ۱۹۵۵- The Sane Society
  5. هنر عشق ورزیدن ۱۹۵۶- The Art of Loving
  6. برداشت مارکس از انسان ۱۹۶۱- Marx’s Concept of Man 
  7. قلب انسان ۱۹۶۴- The Heart of Man, its genius for good and evil
  8. آناتومی ویران سازی انسان ۱۹۷۳- The Anatomy of Human Destructiveness
  9. داشتن یا بودن ۱۹۷۶- To Have or to Be
  10. برای عشق زندگی ۱۹۸۶- For the Love of Life
  11. به‌نام زندگی ۱۹۸۶- For the Love of Life
  12. بحران روانکاوی ۱۹۷۰- The Crisis of Psychoanalysis

منبع : نظریه های شخصیت / دوان پی شولتز، سیدنی الن شولتز  / ترجمه یحیی سید محمدی / نشر ویرایش / فصل ۶

۴ ۳ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Abass Jahangiri-zz
۱۳۹۵/۰۸/۰۹ ۱۷:۰۷

تنهایی بزرگترین بیماری زندگی شهری است.گوشی برای شنیدن نیست.همه زبان اند برای اظهار زنجهای خود. سالمندانی که در خانه سالمندان ماهها انتظار فقط یک تلفن از فرزندانشان را دارند.کسی حوصله دیگری را ندارد.فکر می کند دیگری می خواهد قصه خود او را به او بگوید.