دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

شرم و گناه

مذهب احساس گناه را پرورش می دهد

احساس گناه، هیجانی است مرکب از احساس پشیمانی و تمایل به جبران مبنی بر این که فرد رفتار یا عمل خود را مورد سرزنش قرار می دهد.

آلبرت الیس

احساس گناه، احساسی است که هنگامی آن را تجربه می‌کنید که کاری را اشتباه انجام داده‌اید یا اینطور فکر می‌کنید که انجام آن کار را به درستی پیش نبردید. شرم احساسی است که انگار تمامی خود را اشتباه می‌دانید. گناه و شرم دو کلمه ای هستند که تقریباً به جای یکدیگر استفاده می کنیم. هر دوی آنها در پاسخ به عملکردهای ما احساسی منفی را توصیف می کنند، اما معانی متفاوتی دارند.

شرم :  شرم یک خود ارزیابی کلی و منفی مرتبط با احساس درماندگی و نافعالی مربوط به خطا و اشتباه است. در تجربه شرم تمرکز بر تمامیت خود است. ارزیابی منفی از خویش منجر به آن می شود که فرد فکر کند من فرد بدی هستم (لویس،۱۹۸۱).

گناه هیجانی است مرکب از احساس پشیمانی و تمایل به جبران مبنی بر این که فرد رفتار یا عمل خود را مورد سرزنش قرار می دهد (تانگنی، ۱۹۹۰).

شرم و گناه دو هیجانی هستند که امروزه به آنها توجه زیادی میشود. هر دوی آنها  آزاردهنده، خود ارزیابانه و اخلاقی هستند، که با تخلف، اشتباه یا شکستی که در یک زمینه بین فردی رخ می دهد، فراخوانده می شوند(تانگنی، ۱۹۹۵، به نقل از بار، ۲۰۰۳)در گناه احساس منفی و پشیمانی در رابطه با عمل خاصی در فرد ایجاد می شود. یعنی فردی که مرتکب گناه شده، می تواند به خود به عنوان یک انسان خوب که کار بدی انجام داده احترام بگذارد. در نتیجه گناه افراد را برای خنثی کردن تاثیر بد عملشان بر می انگیزد. در مقابل شرم این احساس را که همه وجود فرد بد است در بر می گیرد، و نمی توان انتظار داشت که یک  پوزش ساده چنین حالت بدی را حل کند(لایت و بایمستر، ۱۹۹۸). شرمساری به فرد احساس “بد” بودن و در اشتباه بودن را القاء می کند، که نه بر اثر انجام  عملی بلکه به صرف موجود بودن احساس می شود (برادشاو، ترجمه مقدم،  ۱۳۸۱).

فرویدطبق نظریه فروید احساس شرم در مرحله آلتی، که دختر و پسر بر سر هدف میل جنسی دچار تعارض شده و هر کدام به والد جنس مخالف متمایل می شود ، ایجاد می شود. که عامل مهم در پیدایش آن نحوه برخورد والدین با امیال جنسی فرزند است. 

فروید معتقد بود احساس گناه ناشی از مذهب و اخلاق است و با یک خصومت ناخودآگاه نسبت به دیگران مرتبط است و طبق گفته وی احتمالا بشر گناه را در همان آغاز خلقت به عنوان نتیجه تمایل به زنا با محارم تحصیل کرده است. فروید و دیگر روان تحلیلگران معتقدند که منابع قدرت از جمله مذهب از طریق آموزش هایی که در کودکی در مورد جنسیت و خشم می دهند ، بر زندگی بزرگسالی ما و ایجاد احساس گناه موثرند(میسنر، ۱۹۸۴).

اریک اریکسون نیز در مدل رشدی خود به پیدایش شرم (در مرحله خود مختاری و استقلال در برابر شرم و شک) اشاره می کند. وی اظهار می کند که در این مرحله بین خواسته های کودک و والدین تضاد وجود دارد، در صورتی که به کودک اجازه داده نشود که اراده خود را تمرین کند در روابط خود با  دیگران دچار شرم خواهد شد(شولتز، ۱۳۸۵). اریکسون معتقد است اگر ابتکارهای کودک بازداری شوند و این احساس در او ایجاد شود که ابتکارهای جدید او نامناسب و بد هستند احساس گناه خواهد کرد، که این احساس گناه پایدار خواهد ماند و تمام فعالیت های خودانگیخته وی را در ادامه زندگی تحت الشعاع قرار خواهد داد(شولتز، ۱۳۸۵).

نظریات کارکرد گرایی بر کارکرد انطباقی شرم که به عنوان یک فرایند تنظیم کننده ارتباط درون فردی و برون فردی عمل می کند ، تمرکز دارد. همچنین این نظریات بر پایه نظریه تکاملی داروین و این مفهوم که هیجانات، کارکردی انطباقی دارند و برای افزایش شانس بقا عمل می کنند ، قرار دارند(بارت و کامپوس،۱۹۸۷). در مدل رشدی کارکردی بارت هدف از شرم ، حفظ پذیرش دیگران و عزت نفس از طریق یادگیری و حفظ استاندارد ها و تسلیم شدن به دیگران است(میلز، ۲۰۰۵).

نظریه های شناختی ، فرایندهای ارزیابی شناختی را که شرم را فرا می خوانند نشان می دهند و بیان می کنند که شرم به وسیله ارزیابی خود به عنوان یک کل تسریع می شود.

شرم و گناه بر اساس بسیاری از تحقیقات زیر بنای بسیاری از آسیب های روانی هستند. هر انسانی در زندگی روزمره خود به دلایل مختلف دچار شرم و گناه شده است . و هر یک از ما ظرفیتی برای تجربه این دو هیجان داریم ، البته برخی افراد در این زمینه ها مستعد تر هستند. به دلیل اهمیت دین در طول زندگی انسان، از هنگام آغاز به کار روانشناسی علمی پرداختن به جنبه های روانشناختی دین مورد توجه بوده است. در تاریخ بشر هرگز حتی قبیله ای وجود نداشته که دین نداشته باشد ، حتی بومی های نواحی مرکزی استرالیا و هندی های پاتاگونیا که دارای ابتدایی ترین اشکال زندگی بشری هستند نیز به نوعی به عالم ارواح اعتقاد داشته و به صورتی مشغول پرستش می باشند(هیوم، ۱۳۶۹).

با این حال رابطه مذهب و  روانشناسی دستخوش تحولات زیادی بوده است ؛ زمانی که روانشناسی پا به عرصه علوم طبیعی می گذاشت درگیری با مذهب به اوج خود رسیده بود، مکتب مادی نگری مذهب را طرد و از آن به عنوان افیون ملت ها یاد می کرد. فروید به عنوان مهمترین نظریه پرداز روانشناسی از دهه های اول قرن بیستم مذهب را واجد مولفه های بیماری زا می دانست، او گاهی آن را در “فراخود”  بنا می کرد و بر مبنای شکل گیری عقده ادیپ تبیین می نمود و گاهی ریشه آن را در “نهاد” جستجو می کرد و آن را بر مبنای خود دوست داری تبیین می نمود. بنابراین هیچ گاه برای مذهب جایگاهی در “من”  به عنوان پایگاه واقعی و منطقی شخصیت قائل نبود(جونز، ۱۹۹۶).

در دهه های بعد نیز روانشناسی راهی جدا از مذهب پیمود و تلاش در جهت انکار و نفی مذهب و به ویژه نقش آن در سلامت روان ادامه یافت، حتی شناختی نگرهایی که بحث از مولفه های منطقی و غیر منطقی می کردند مانند الیس مذهب را طرد کردند و موضعی منفی نسبت به خداوند و کارآمدی مذهب اتخاذ نمودند. نظریه های غالب روانشناسی مانند روان تحلیلگری و رفتارنگری این رابطه را ضعیف تر کرد . با این حال چهره های برجسته ای مانند یونگ ، آلپورت  ، فروم  بر خلاف افکار فروید نظری خوشبینانه به رابطه میان مذهب و سلامت روان داشتند و به بحث هایی در زمینه مذهب و رابطه آن با تحول شخصیت و سلامت روان پرداخته اند.

الیسآلبرت الیس (۱۹۸۰) نیز معتقد است که گناه نتیجه مخرب و غیر ضروری مذهب است. وی معتقد است مذهب احساس گناه را پرورش می دهد. به علاوه مذاهبی که از طریق ایجاد وحشت سعی دارند ما را کنترل کنند، نوعی بدبینی معنوی ایجاد می کنند که موجب ترس، بیماری روحی، احساس بی ارزشی و احساس گناه می شوند(بوریسنکو، ترجمه تمدن، ۱۳۸۵).

نتایج تحقیقات انجام شده لوپتن و همکارانش (۱۹۹۸) و استروزیر (۱۹۹۴) نشان می‌دهد احساس گناه با مذهب ارتباط مثبتی دارد. افرادی که جذب نگرش‌ها و اعتقادات مذهبی می‌شوند، احساس گناه بسیار زیادی نسبت به رفتارهای خود دارند و به مرور احساس گناه بخشی از زندگی آنها را شکل می‌بخشد و همه رفتارهای آنها را در بر می‌گیرد. همچنین نتیجه تحقیق لیپمن (۲۰۱۶) در ایندیانای آمریکا درباره «احساس گناه» نشان داد که دختران در روابط جنسی‌شان احساس گناه بیشتری نسبت به پسران دارند و در این میان دخترانی که باورهای مذهبی داشتند احساس گناه بیشتری داشتند.

احساس گناه خوب و سالم

گاهی اوقات ممکن است فرد کاری را اشتباه انجام دهد و در عین اینکه از انجام آن احساس شرم می‌کند، توانایی بررسی علت اشتباه را دارد و صرفا خود را مقصر نمی‌داند. این احساس به تغییرات مثبتی در رفتارش و اعمالش می‌انجامد. به این نوع احساس «گناه خوب یا سالم» می‌گویند. اما گاهی نیز فرد خود را برای کار اشتباهش نه تنها مقصر می‌داند، بلکه به سرزنش و ملامت خود نیز می‌پردازد، احساس گناه می‌کند و احساس خوبی نسبت به خود ندارد. به این نوع احساس گناه، «گناه بد یا مرضی» می‌گویند که برای اعتماد به نفس و عزت نفس فرد آسیب ‌زاست.

منابع :

  • شولتز ، دوآن. نظریه های شخصیت ، ترجمه سید محمدی .
  • برادشاو، جان (۱۳۸۱) . آفرینش عشق ، ترجمه شافعی مقدم ، نشر پیکان.
  • میدلتون موز، جین(۱۳۷۳) . روانشناسی شرم و گناه . ترجمه ارژنگ . نشر البرز.
  • هیوم، رابرت ارنست، (۱۳۶۹)، ادیان زنده جهان، ترجمه، گواهی. دفتر نشر و فرهنگ اسلامی .
  • بوریسنکو، جون.(۱۳۸۵). درس عشق، ترجمه تمدن، تهران : نشر البرز.
۳.۷ ۳ رای ها
رأی دهی به مقاله

* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه مقالات سایت، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام هماهنگ نمایید. *

7 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر محسن اختری
۱۳۹۵/۰۱/۲۱ ۰۷:۴۰

در زمانه ای که عقل روانشناسان در تخریب دین درمانده و سعی میکنند احساس گناه را یک بیماری معرفی کنند ، گویا کسی نیست که به آنها یادآوری کند احساس گناه وقتی با امید به توبه پذیری و مهربانی خدا همراه باشد بهترین دارو برای یک زندگی ایده آل داشتن است و امید به توبه بدون احساس گناه باعث مشکلات بیهوده نگری و … خواهد شد.

حسام
پاسخ به  امیر محسن اختری
۱۴۰۲/۰۴/۲۶ ۲۰:۲۹

ما عملکرد وجدان را به سوپرایگو نسبت داده ایم و آگاهی از گناه را به منزله تجلی یک تنش میان ایگو و سوپرایگو می دانیم . ایگو بـه ایـن کـه نتوانسته خود را با مطالبات تحمیل شده از سوی ایدئال آن یعنی سوپرایگو تطبیق دهد ، در قالب احساسات اضطراب آمیز ( اضطراب وجـدانی ) واکنش نشان می دهد . چیزی که می خواهیم بدانیم این است که سوپرایگو چگونه این نقش مطالبه گر را به خود گرفته است و چرا ایگو باید از وضعیت فاصله داشتن با این ایدئال ، هراس داشته باشد.
کودکی را می زنند
زیگموند فروید

مریم
۱۳۹۵/۰۵/۱۷ ۰۷:۰۶

توبه پذیری روش موثری نیست . احساس گناه اگه بیش از حد شود بیماری محسوب میشود البته هر چیزی بیش از حد شود بیماری خواهد بود و توبه کردن تاثیری در درمان نخواهد داشت . وباید به طور جدی درمان شود نه اینکه به روش ها و خرافات قدیمی متوسل شد.

میثم
پاسخ به  مریم
۱۳۹۵/۰۹/۱۴ ۱۲:۱۴

خب توبه هم مراحلی دارد و اجزایی، از توبه در دل و قلب تا توبه در عمل، بنظرم این نظر که گناه چیز غیرضروری ست ناشی از درست درک نکردن این مسائله، تمام گناهانی که گناه محسوب میشن دلیل قانع کننده ای واسه گناه بودنشون هست، گناه یعنی ظلم، یا ظلم به خود یا به غیرخود، و ظلم مطلوب انسان نیست، پس گناه محسوب کردنش هم مفیده برای انسان اما باید مرز ذگناهان رو شناخت.
کسی هم که احساس گناه الکی داره معلومه خب مریضه، اون اصلا دین رو درست اجرا نکرده که اینطوری شده. هر چیزی که ظاهرا دینی باشه خب دینی حساب نمیشه

آیدا
۱۳۹۵/۱۲/۱۳ ۲۰:۵۴

احساس گناه بی شک باعث ناراحتی و آزار روحی انسان میشه اما بی شک یکی از عوامل مهم ایجاد تمدن در بین انسان هاست . کسی که حسی از شرم و گناه نداشته باشه سدی برای عملکردهای اشتباه اون در قبال خود و دیگران نداره. قانون میتونه جلوی اشتاباهات زیادی رو بگیره اما خییلی از رفتارهای اشتباه ما هستن که مشمول قانون نمیشن و قانون در همه جا نمیتومه حضور داشته باشه و در اینجا تنها وجدان و احساس شرم و گناه هست که میتونه تصمیم یک انسان برای رفتار درست را تضمین کنه. تمدن امروز مدیون احساس شرم و سرکوب های زیاد خواهانه هست که با اذهاب مختلف وارد فرهنگ انسان شده. آنچه که باعث بیماری میشه این اصطلاحه که خدا میبخشه ولی مردم نمیبخشن. به نظر من احساس شرم یک پروسه درونی است که اگر از راه درست باشه از عذاب وجدان شروع میشه به تغییر روش زندگی میرسه و در نهایت با بخشیدن خود و دیگران پرونده گذشته به کل بسته میشه. اما متاسفانه مثل همیشه از این غریزه درونی برای ایجاد فتنه بین آدم ها و کنترل اونها برای منافع شخصی استفاده شده و خواهد شد و مذهب زیر سوال میره.

Shogofo Dz
۱۳۹۶/۰۵/۱۹ ۲۰:۲۰

خیلی مفید…