دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

نظریه های ازدواج

اریکسون معتقد است که حس حقیقی صمیمیت، به دست نمی آید مگر آن که فرد هویت توجیه یافته خود را به دست آورده باشد.

استرنبرگ

ازدواج از نظر اریکسون 

اریکسون مراحل زندگی را به ۸ دوره تقسیم می نماید که ازدواج در مرحله ۵ مطرح و غالبا در مرحله ۶ اتفاق می افتد. 

۱- اعتماد در برابر بی اعتمادی (تولد تا حدود ۱ سالگی ) :

نخستین نشانه اعتماد زمانی پدیدار می شود که کودک بدون اضطراب یا خشم نابجا می گذارد مادر از برابر دیدگانش دور شود.

۲- خودگردانی در برابر شرم و تردید (۱تا ۳ سالگی ) :

در مجموع والدین باید نظرات متعادلی اعمال کنند، به طوری که نه اشتیاق کودک برای کاویدن محیط از بین برود و نه او در محیط رها شود و یک تنه در معرض خطرات آن قرار گیرد. توصیه مفید در این دوره به والدین آن است که ((قاطع و در عین حال انعطاف پذیر)) باشند.

۳- ابتکار عمل در برابر احساس گناه ( ۳ تا ۵ سالگی):

این دوره، دوره بازی است، نه آموزش رسمی. کودک برخلاف گذشته، دیگر نمی تواند آینده ای را که در حال حاضر واقعیت ندارد در خیال خود تصور کند و بپروراند ؛ ابتکار عمل هم یعنی به واقعیت درآوردن چیزی که غیر واقعی است.

۴- پشتکار در برابر احساس حقارت ( ۵ تا ۱۳ سالگی):

اگر بحرانهای مراحل پیش به درستی حل نشده باشند و کودک آماده ورود به این مرحله نباشد، یا اگر در این دوره وقایع ناخوشایندی رخ دهد، احساس حقارت و بی کفایتی به کودک دست می دهد.

پست های مرتبط

این احساس از چند منبع ناشی می شود: ممکن است والدین و معلمانی بیش از حد سختگیر یا همسالانی طرد کننده داشته باشد و در نتیجه، مجالی برای بروز موفقیت پیدا نکند؛ ممکن است در جامعه با تبعیض رو به رو شود و ببیند که قومیت، نژاد، جنسیت، قیافه، قد و قواره، یا طبقه اجتماعی او بیش از تلاش و کوششی که می کند، به حساب آورده می شود؛ ممکن است در خانه بیش از حد حمایت شده و به آن وابسته شده باشد، به طوری که ناکامی های طبیعی کار و درس را تاب نیاورد؛ و ممکن است همچنان خود را با والد همجنس خود مقایسه کند که نشان از حل نشدن عقده ادیپ در مرحله پیش دارد.

در چنین وضعی، جامعه، یعنی والدین، معلمان، و سایر نقش الگوها با ترغیب کودک به تلاش، خلاقیت و مقاومت در برابر مشکلات می توانند در فایق آمدن او بر احساس خود نقش مهمی ایفا کنند. در حالی که فروید عمده مسئولیت رشدی کودک را بر عهده والدین می گذاشت، اریکسون تاکید می کند که جامعه می تواند آثار سوء ناشی از وجود والدین غیر حمایتگر را خنثی و کودک را به کسب فضیلت “صلاحیت” نایل کند. همچنین تلاش های تربیتی والدینی که جدیت و کوشایی کودک را در خانه پاداش می دهند، در جامعه و به ویژه مدرسه ای که تخم یأس و حقارت را در کودک می پرورد، نقش بر آب می شود. در هر حال برآیند منفی این مرحله، کودکانی است فاقد پشتکار و خلاقیت که برده وار و کورکورانه پا به عرصه کار و تولید می گذارند.

اریکسون

۵- هویت مندی در برابر بحران هویت ( ۱۳ تا ۲۰ سالگی):

اریکسون هم مثل فروید بیدار شدن میل و نیروی جنسی را در تحولات دوره بلوغ دخیل می داند، اما علاوه بر آن به نقش عوامل اجتماعی هم اشاره می کند. با فوران امیال جنسی، نوجوان ناگهان احساس می کند که گویا تکانه هایش دیگر کاملاً به اختیار او نیستند. رشد سریع جسمی در این دوره نیز عامل دیگری برای مضطرب کردن نوجوان است. او دیگر خود را به زحمت می شناسد و از همین رو بارها و بارها در آینه می نگرد و به ظاهر خود توجه زیاد نشان می دهد. اما مهمتر از رشد جسمی و سربرآوردن تکانه های جنسی، دغدغه عمده نوجوان این است که نکند به نظر دیگران فرد خوبی نیاید.

مسئله اصلی نوجوان که دائم با آن اشتغال خاطر دارد، هویت است. او می خواهد بداند کیست و که خواهد شد؟ نوجوان در پی یافتن پاسخ این سوال دچار یک “تعلیق روانی – اجتماعی” می شود و مضطربانه با افراد و گروههای مختلف همانند سازی می کند. اما همه اینها ممکن است هویت های موقت و متزلزلی باشند، به طوری که نوجوان برای حفظ آنها ممکن است روشهای مختلفی در پیش بگیرد که راه انداختن دار و دسته یا پیوستن به یکی از دار و دسته های موجود و بی تحملی در برابر تفاوتهای فردی دیگران از آن جمله است.

او به این ترتیب هویتهای مختلف را می آزماید تا سرانجام با عقاید و ارزشهای یک گروه اجتماعی احساس وحدت درونی کند. البته فرآیند تشکیل هویت، فرآیندی مادام العمر بوده و از خودگردانی ، هدفمندی و ابتکار عمل، و صلاحیت و پشتکار متأثر است. عاشق شدن و همانند سازی مفرط با مشاهیر نیز طرق دیگری برای نیل به تعریفی از خود به شمار می روند.

در فرآیند عاشق شدن، نوجوان با برون افکنی خود انگاره نامنسجم و آشفته خود بر معشوق و به تدریج دیدن واضحتر آن در وی می کوشد خود را بشناسد. از سوی دیگر این فرآیند در نوجوانی خاتمه نمی یابد و گاه نوجوان در پاسخ به نیازی اصیل و درونی و برای اجتناب از تثبیت زودرس هویت، پذیرش نقش های متحجر اجتماعی را برنمی تابد. به این ترتیب، گرچه او می باید رنج جست و جوی هویت را به مدت طولانی تری تحمل کند، در مقابل، امید آن هست که به شکل متعالی تری از انسجام فردی دست یابد که در عین حال بکر، بدیع و بی سابقه نیز هست؛ کما اینکه بزرگانی چون پیاژه، فروید و نیز خود اریکسون به جای پذیرش زودرس هویت هایی رایج شغلی، وقت زیادی را صرف یافتن و بلکه ساختن پیشه ای شایسته خود کردند. پیامد متعادل و موفق این مرحله چنان که گفته شد کسب فضیلت پایبندی، یعنی رعایت معیارهای جامعه علی رغم نقص ها و ناهنجاری های آن است. منظور وفاداری کورکورانه یا انکار آن نقصها و تناقضها نیست ؛ این دو امکان ایجاد هر تحولی در اجتماع پیرامون را از فرد می گیرند. بلکه منظور آن است که فرد جایی برای خود در آن اجتماع بیابد تا بتواند در تحول آن سهیم شود و نقشی ایفا کند.

۶- صمیمیت در برابر انزوا ( ۲۰ تا ۴۰ سالگی):

فرد در این دوره به یک جوان تبدیل شده است که مهمترین وظیفه رشدی او “سر و سامان گرفتن” از طریق تشکیل خانواده است. انجام این وظیفه نیز مشروط به داشتن قابلیتی برای برقراری روابط صمیمانه و ظرفیتی برای دوست داشتن و دوست داشته شدن است. نوجوان هم عشق می ورزد، اما چنان که دیدیم، این کار عمدتاً با هدف رسیدن به تعریفی از خود صورت می گیرد. به عبارت دیگر او چنان غرق در خود، تصویر خود نزد دیگران، و آینده خود است که نمی تواند از عهده وظیفه نیل به صمیمیت برآید.

صمیمیت واقعی زمانی امکان پذیر می شود که فرد نخست به یک هویت مستقر دست یافته باشد. تنها به شرطی که فرد از هویت خود مطمئن شده باشد، می تواند در یک رابطه دو جانبه همه چیز خود را به طرف مقابل واگذار کند. ابهام و نگرانی ناشی از آشفتگی در هویت، اعم از هویت جنسی، هویت شغلی، خودانگاره (تصویری که فرد از خود در ذهن دارد)، و تن انگاره (تصویر ذهنی فرد درباره بدن خود)، مانع از آن می شود که فرد بتواند خود را آزادانه و محبت آمیز به شریک جنسی خود واگذارد یا اساساً هرگونه رابطه عمیق و دیرپایی برقرار کند. این که از برخی جوانان مقاوم در برابر ازدواج شنیده می شود که نمی خواهند متعهد به کسی شوند، نمونه ای از اختلال در این مرحله از رشد است.

۷- نسل پروری در برابر بی حاصلی ( ۴۰ تا ۶۰ سالگی):

میانسال که پیشتر به قابلیت برقراری روابط صمیمانه دست یافته است، حال این سرمایه خودسازه و نیروی زیست مایه ای (لیبیدویی) خود را صرف همه گروهها، سازمانها و جامعه می کند و به فضیلت “مراقبت” نایل می شود. هنگامی که دو نفر توانستند درجه ای از صمیمیت را بین خود برقرار کنند، دامنه علایقشان به مسایلی فراتر از آن دو گسترش می یابد و متوجه پرورش نسل بعد می شود. اما نسل پروری مشروط به داشتن فرزند نیست و میانسالان بی فرزند هم می توانند با کمک به آفرینش جهانی بهتر برای نسل بعد به فضیلت مراقبت نایل شوند.

اریکسون خاطرنشان می کند که برای انسان بالغ و پخته مهم آن است که احساس کند به وجود او نیاز بوده است. رفتار نسل پرورانه، مجال انتقال دانش و مهارت به نسل بعد را برای فرد فراهم می کند و در عین حال با دادن اقتدار، مسئولیت به وی رضایت خاطر او را هم تأمین می کند. وظیفه اصلی بزرگسال، تربیت فرزندان به گونه ای است که اعتماد و خودگردانی در آنها رشد کند.

اریکسون معتقد است که حس حقیقی صمیمیت، به دست نمی آید مگر آن که فرد هویت توجیه یافته خود را به دست آورده باشد. به عبارت دیگر برای “هم آمیزی” با شخص دیگر، فرد باید احساس ثابت و پایداری از هویت خود داشته باشد. عاشق شدن ممکن است چیزی بیشتر از تلاش برای کشف خود از طریق استفاده از شخص دیگر نباشد. می توان ناپایداری نسبی ازدواج های سنین ۱۶ تا ۲۰ سالگی نسبت به ازدواج های دهه سوم زندگی را شاهدی بر این مدعا دانست.

بسیاری از افراد، به ویژه دخترها برای یافتن هویت خود، به وسیله شخص دیگر اقدام به ازدواج می کنند، که هویت یابی به این طریق موفقیت آمیز نیست.

ازدواج از نظر استرنبرگ

استرنبرگ در کتاب قصه عشق بیان می کند: به اواخر دهه ۸۰ که رسیدیم نظریه ی تازه ای برای عشق ارایه کردم که مبنای آن مثلث بود: نظریه سه وجهی عشق. بر اساس این نظریه، عشق را می توان در چهارچوب سه مولفه اصلی شناخت: صمیمیت ، شور و شهوت و تعهد .

در گونه های مختلف عشق این مولفه ها به صورت های مختلف با هم ترکیب می شوند و به هم می آمیزند. برای مثال عشق رمانتیک، صمیمیت به علاوه شور و شهوت است ، ویژگی عشق احمقانه یا بلاهت آمیز تعهد است که تنها شور و شهوت به آن دامن می زند، و عشق کامل یا تمام عیار آمیزه ای از همه این مولفه های سه گانه است یعنی صمیمیت، شور وشهوت، تعهد.

نظریه مثلث عشق

استنبرگ در دهه ۹۰ دریافت که هر یک از افراد داستان های متفاوتی را از عشق براساس تجارب خود می سازند و با این داستان ها به روابط خود نگاه می کنند. این دیدگاه بر این فرضیه مبتنی است که ما آدمیان گرایش داریم بر کسانی عاشق شویم که قصه هایشان با قصه های ما یکی است یا مشابه آن است، اما نقش این کسان در قصه ها مکمل نقش خود ماست. و بدین ترتیب، این کسان از جنبه هایی مثل خود ما هستند، اما از جنبه های دیگر بالقوه از ما متفاوت هستند.

اگر از سر اتفاق عاشق کسی شویم که بالقوه با ما متفاوت باشد، آن وقت است که هم رابطه ما هم عشقی که زیر ساخت این رابطه است، وضعیتی متزلزل پیدا می کند. رابطه با کسی بیش از همه شادی بخش است که در داستان ما شریک باشد یا آن که دست کم داستان سازگاری داشته باشد که با داستان خود ما، کم و بیش همخوان باشد، اما این شخص نباید الزاماً درست مثل خود ما باشد.

ازدواج از نظر دی آنجلیس

آیا با این اندیشه که هیچ انسانی کامل نیست می توان خود را به دست تقدیر سپرد و فقط با توجه به ظواهر و پیرایه ها و ساده انگاری ها که بعدها به ناهنجاری های روحی و تنش های نافرجام می انجامد، همسری انتخاب کرد؟

راه سعادت و خوشبختی همچون همیشه ساده ترین است، نه کوتاهترین! و هر راهی توشه ای می خواهد و ساز و برگی و راه انتخاب همسر نیز پیرو اصولی است که بر پایه راستی و صداقت استوار است و عاری است از تظاهر و ریا. ما به عنوان افرادی که در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم، دارای حق انتخاب هایی هستیم و اصول صحیح همسر یابی در همین مورد است.

اصول صحیح همسر یابی بر اساس اصل مثبت عشق است ؛ عشق و احترام به افکار، نیازها و احساساتتان به عنوان یک زن و عشق و احترام به افکار، نیاز و احساسات شریکتان به عنوان یک مرد و ابراز آن عشق در چهارچوب صداقت ، مهربانی و احترام در تمامی رفتارها و ارتباطاتتان. تمام این اصول صحیح براساس اصول مهمی هستند که آنها را چهار قانون عشق نام نهاده اند :

قانون اول : هدف شما ازدواج نیست. هدف در زندگی این است که به صورت دوست داشتنی ترین، کامل ترین و واقعی ترین همسری در آیید که می توانید باشید.

قانون دوم : در زندگی به دنبال یافتن تنها یک همسر نباشید بلکه باید هدف، یافتن همسری متناسب با روحیات شما باشد.

قانون سوم : هنگامی که فرد مناسبی را پیدا کردید، نباید هدفتان این باشد که بلافاصله او را پای بند عهد و پیمانی رسمی کنید. بهتر است ابتدا به دنبال ایجاد رابطه ای سالم، عقلایی و احترام آمیز باشید.

قانون چهارم : هنگامی که رابطه ای سالم، عقلایی و احترام آمیز با فرد دلخواهتان ایجاد کردید، طبیعتاً عهد و پیمانی همیشگی میانتان به وجود می آید که به ازدواج منجر می شود.

منابع :

  • رفیعی، حسن . اریکسون، فرزند خود و معمار هویت. تهران: نشر دانژه.
  • دی آنجلیس، باربارا . اصول صحیح همسریابی. ترجمه میترا میرشکار . تهران: انتشارات علم.
  • استرنبرگ، رابرت جی . قصه عشق. ترجمه علی اصغر بهرامی . تهران: جوانه رشد.
۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها