دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

عوامل بدرفتاری با کودک

بدرفتاری با کودکان یکی از انواع بدرفتاری‌های میان‌فردی است.

اگر کودکی از طرف نزدیکان خود مورد بدرفتاری قرار بگیرد، دنیا را خطرناک و آشفته بازار می‌نگرد. هر کجا بدرفتاری باشد، احساس ارزشمندی رخت بربسته و فرد احساس بی‌ارزشی می کند.

بدرفتاری با کودک

بدرفتاری با کودک تأثیرات نامطلوبی بر جسم و روان کودک خواهد داشت، به صورتی که باعث ایجاد اختلالات و مشکلات رفتاری در کودکان مانند پرخاشگری، لجبازی، اعتماد به نفس پایین، افسردگی، اضطراب شدید، شب ادراری، کابوس دیدن و غیره می‌شود. علاوه بر این بدرفتاری با کودک بر آینده آن‌ها نیز بسیار مؤثر است به صورتی که اینگونه رفتارها را از والدین خود می‌آموزند و آن‌ها را به کار می‌گیرند.

علل بدرفتاری با کودک را از جنبه‌های مختلف می‌توان مورد بررسی قرار داد و یا به عبارتی به صورت‌های مختلف می‌توان تقسیم بندی کرد. بعضی از این عوامل مانند خصوصیات والدین، خصوصیات مدرسه، خصوصیات خانواده را می‌توان کنترل کرد.

مستبدانهخصوصیات والدین : خصوصیاتی که باعث بدرفتاری با کودک می‌شود عبارتند از آشفتگی روان شناختی؛ سوء مصرف الکل و دارو؛ سابقه بد رفتاری در کودکی؛ اعتقاد به انضباط بدنی خشن؛ میل به ارضا کردن نیازهای هیجانی برآورده نشده از طریق کودک؛ انتظارات نامعقول از رفتار کودک؛ سن پایین (اغلب زیر ۳۰ سال)؛ سطح تحصیلات پایین.

خصوصیات کودک : بچۀ نارس یا بسیار بیمار؛ خُلق و خوی دشوار؛ بی توجهی و بیش غعالی؛ مشکلات دیگر مربوط به رشد.

خصوصیات خانواده : درآمد کم؛ فقر؛ بی خانمانی؛ بی ثباتی زناشویی؛ انزوای اجتماعی؛ بدرفتاری جسمی با مادر توسط شوهر؛ نقل مکانهای مکرر؛ خانواده های بزرگ با فرزندانی که فاصلۀ سنی کمی از هم دارند؛ شرایط زندگی بسیار شلوغ؛ زندگی خانوادگی آشفته؛ فقدان شغل ثابت؛ علائم دیگر استرس زیاد زندگی از جمله ویژگی‌های خانواده است که باعث بدرفتاری با کودک می‌شود.

جامعه : جامعه ای که مشخصۀ آن خشونت و انزوای اجتماعی است؛ تعداد کم پارک ها، مراکز مراقبت از کودک، برنامه های پیش دبستانی، مراکز تفریحی که به خانواده کمک کند .

فرهنگ: تأیید فشار جسمانی و خشونت به عنوان روشهایی برای حل کردن مشکلات باعث بدرفتاری با کودک می‌شود.

بدرفتاری با کودکان یکی از انواع بدرفتاری‌های میان‌فردی است و ۳ نوع بدرفتاری جسمی، جنسی و عاطفی را شامل می‌شود. اگرچه این سه نوع بدرفتاری با یکدیگر فرق دارند اما شباهت‌هایشان بیشتر از تفاوت‌هایشان است. در تمام این سه نوع بدرفتاری، آمیخته‌ای غریب از عشق و نفرت وجود دارد.

انواع بدرفتاری

۱- بدرفتاری جسمی

پست های مرتبط

سوءرفتار جسمی طبق تعریف به هر عملی گفته می‌شود که سبب جراحت جسمی غیرتصادفی می‌شود؛ نظیر کتک زدن، مشت زدن، لگد زدن، گاز گرفتن، سوزاندن و مسموم کردن. برخی موارد بدرفتاری جسمی نتیجه تنبیه بدنی شدید و غیرمعقول یا تنبیهات غیرقابل توجیه هستند. به عبارت دیگر بدرفتاری جسمی و فیزیکی با کودکان روی پیوستاری قرار می‌گیرد که در یک انتهای آن، ضربه بسیار آهسته به بدن کودکان و در انتهای دیگر، ضربات شدید را می‌بینیم.

بدرفتاری فیزیکی شدید با کودکان، از کبودی تا زخم شدن پوست تا مرگ ادامه دارد. در بین این دو، آسیب‌ها یا تروماهای فیزیکی قرار می‌گیرد، مثل استخوان‌های شکسته، ورم بافت‌های نرم و خونریزی. علاوه بر آثار فیزیکی، بدرفتاری جسمی باعث بروز پیامدهای روانی می‌شود که دامنه آنها بین ترس از دیگران تا واکنش‌های استرس پس‌آسیبی ادامه می‌یابد. بسیاری از کودکانی که مورد بدرفتاری فیزیکی قرار می‌گیرند، بی‌اعتماد، بزهکار و حتی افسرده می‌شوند. علاوه بر آن، بعضی از آنها نمی‌توانند با همسالان خود روابط میان‌فردی صمیمانه و پردوام داشته باشند و این ویژگی در مورد روابط با بزرگ‌ترها بدتر است. بدرفتاری جسمی با کودکان می‌تواند به مشکلات شناختی جدی منجر شود، از جمله اختلال شناختی، ضعف تحصیلی در مدرسه و سوءمصرف مواد در نوجوانی.

۲- بدرفتاری جنسی

سوءرفتار جنسی با کودک یا کودک‌آزاری جنسی به رفتار جنسی بین یک کودک و فرد بالغ یا بین دو کودک که یکی از آنها به میزان چشمگیری بزرگ‌تر از دیگری بوده یا متوسل به زور شده، اطلاق می‌شود. این نوع بدرفتاری عبارت است از لمس شهوانی، گفتن حرف‌های جنسی، چشم‌چرانی، آمیزش، اورال سکس و پورنوگرافی. متأسفانه سوءاستفاده جنسی رویدادی بسیار رایج است. قربانی سوءاستفاده جنسی، چه مؤنث باشد و چه مذکر، معمولا آثار آن را تا مدت‌های طولانی احساس می‌کند.

سوءاستفاده جنسی در کودکی می‌تواند به رنج روانی، ترومای حاد و حتی اختلال استرس پس‌آسیبی(PTSD) منجر شود. دامنه بد رفتاری جنسی می‌تواند فوق‌العاده وسیع باشد. برخی از افراد ممکن است با بد رفتاری جنسی مواجه شده‌ و تجربه برخی افراد نیز ممکن است به لمس بدنی محدود شده باشد. نکته مهم این است که فرد چه احساسی در قبال این بدرفتاری داشته است. اگر حتی از لمس بدنی خیلی ناراحت و آشفته شده باشد، پس قطعا بدرفتاری جنسی را تجربه کرده است. بعدها کودکی که مورد بدرفتاری قرار گرفته است، در قبال این حوادث احساس گناه می‌کند؛ به این دلیل که باور دارد خودش به طرف مقابل اجازه چنین کاری را داده است یا اینکه از این کار لذت برده است. سوءاستفاده جنسی باعث می‌شود احساس‌های جنسی سالم افراد نیز دچار مشکل شوند. این مسأله گاهی اوقات باعث می‌شود که افراد از انگیختگی جنسی احساس شرمساری کنند. این افراد بایستی بدانند که هیچ گونه مسئولیتی در پدیدایی این واقعه نداشته‌اند. درک این نکته مهم است.

۳- بدرفتاری عاطفی

بدرفتاری عاطفی زمانی روی می‌دهد که فرد این پیام را به کودک منتقل می‌کند که وی بی‌ارزش، معیوب، دوست‌نداشتنی، ناخواسته یا در معرض خطر است. فرد مرتکب ممکن است کودک را طرد کند، بترساند، منزوی کند، به او بی‌توجهی کند یا وی را سرزنش کند.

بدرفتاری عاطفی عبارت است از: پرخاش کلامی (مانند تحقیر کردن، فریاد زدن، تهدید کردن، سرزنش کردن یا طعنه زدن)، مواجه کردن کودک با خشونت خانگی، وارد کردن فشار بیش از حد روی کودک از طریق انتظارات بیش از حد و تشویق یا آموزش کودک برای شرکت در فعالیت‌های ضداجتماعی. به طور کلی بدرفتاری‌های عاطفی به جای رویدادهایی منفرد و گذرا به عنوان الگوهای رفتاری‌ای طبقه‌بندی شده‌اند که باعث می‌شوند کودک با حسی از ترس یا تهدیدشدگی زندگی کند. این تعریف بدرفتاری عاطفی همچنین شامل به کار بردن واژگانی می‌شود که حس بی‌ارزشی، نقص داشتن، دوست‌داشتنی نبودن، خواستنی نبودن یا تهدید شدن توسط فرد آزاردهنده را انتقال می‌دهد.

آشکارترین شکل بدرفتاری عاطفی انتقاد بدون توجیه است. اشکال ظریف‌تر رفتاری مانند ترساندن، کنترل کردن، بی‌تفاوت بودن و تناقض میان زبان کلامی و رفتارهای غیرکلامی، به کودک حس دوست داشته نشدن، تحقیر شدن و بی‌ارزش بودن را منتقل می‌کند. سبک ارتباطی مخرب بدرفتاری عاطفی با کودک، میزان خودارزشمندی ادراک شده کودک را کاهش می‌دهد.

بدرفتاری با کودکان باعث تغییرات اپی ژنتیکی در آن ها می شود.

بدرفتاری با کودکان می تواند باعث تغییرات اپی ژنتیکی در آنها شود. تنبیه و سوء رفتار با کودک می تواند بر قابلیت پاسخگویی او به شرایط استرس زا تاثیر منفی گذاشته و او را مستعد ابتلا به بیماری روانی کند. بدرفتاری با کودکان و تنبیه آنها اغلب به رنجی منجر خواهد شد که تمامی زندگی آنها را تحت تاثیر قرار داده و آنها را در معرض افسردگی و اضطراب دائم قرار می دهد. تنبیه کودک می تواند تغییرات بد ژنتیکی ایجاد کند. هرچه شدت تنبیه و سوء رفتار با کودک بیشتر باشد، ریسک اختلالات بلندمدت سیستم مقابله با استرس نیز بیشتر می شود.

در حقیقت بدرفتاری با کودکان بر ژن FKBP5 تاثیر می گذارد. FKBP5 ژنی است که روی حلقه فیدبک هورمونی در مغز قرار دارد و پاسخ به استرس را کنترل می کند. دانشمندان مرکز روان درمانی ماکس پلانک در مونیخ دریافته اند که تجارب ناراحت کننده و ضربات روحی می تواند باعث تغییرات اپی ژنتیکی در FKBP5 شود. همین تغییر باعث افزایش فاحش فعالیت ژن شده و می تواند سیستم هورمونی پاسخ به شرایط استرس زا را برای همیشه دچار اختلال کند و فرد را به بیماری روانی مبتلا سازد. تغییرات اپی ژنتیکی در مولکول DNA بر اثر بدرفتاری در دوران کودکی ایجاد می شود.

بدرفتاری های والدین و پیشرفت تحصیلی پایین

کودکانی که در معرض بدرفتاری های والدین قرار دارند، در مدرسه کمتر موفق خواهند شد. این واقعیت را پژوهشی با ۱۴۸۲ دانش‌آموز مریلندی که در آن شرکت کرده بودند؛ آشکار کرد.

دکتر هنتگز و همکارانش در پژوهش خود از تاریخچه زندگی دانش آموزان استفاده کردند و به دنبال این بودند که چطور سبک‌های فرزند پروری و بدرفتاری های والدین بر پیشرفت تحصیلی، رابطه با همسالان و بزهکاری کودکان موثر است. نتایج پژوهش حاضر ثابت کرد که سبک فرزند پروری سخت‌گیرانه و بدرفتاری های والدین منجر به افت اهداف و پیشرفت‌های آموزشی فعلی و بلند مدت خواهد شد. فرزند پروری سخت‌گیرانه شامل جیغ زدن، درگیر شدن و استفاده از تهدیدهای کلامی و فیزیکی به عنوان تنبیه است.

در این مطالعه ۱۴۸۲ دانش‌آموز به مدت نه سال مورد بررسی و پیگیری قرار گرفتند؛ یعنی از کلاس هفتم وارد پژوهش شدند تا سه سال بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان نیز پیگیری شدند. در پایان فقط ۱۰۶۰ دانش‌آموز در پژوهش باقی مانده بودند. شرکت‌کنندگان طیف وسیعی از پس‌زمینه‌های قومی، نژادی و اجتماعی-اقتصادی داشتند. از دانش آموزان در مورد استفاده والدینشان از پرخاشگری فیزیکی و کلامی پرسیده شد و همچنین از آن‌ها خواسته شد تا تعامل خودشان با همسالان، تخلف از قوانین و رفتارهای جنسی را گزارش بکنند.

نتایج تحقیق

پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که دانش‌آموزانی که در کلاس نهم سبک فرزند پروری خشن و بدرفتاری های والدین را تجربه کرده بودند، به احتمال زیاد در کلاس نهم، تصمیمات گروه همسالان را بر دیگر مسئولیت‌های خود از جمله پیروی از قوانین والدین، ارجح می‌دانستند. همچنین این دست از شرکت‌کنندگان رفتارهای پرخطر بیشتری در کلاس یازدهم داشتند، به طور مثال دختران رفتارهای جنسی زودهنگام و پسران رفتارهای بزهکارانه بیشتری نشان می‌دادند؛ در مجموع این نوجوانان پیشرفت تحصیلی کمتری داشتند.

نوجوانانی که دلبستگی اولیه را در خانواده دریافت نکرده‌اند، احتمالاً به دنبال گرفتن اعتبار از دوستان خود هستند. نتیجتاً در این حالت نوجوانان روابط ناسالمی با همسالان خود می‌سازند که منجر به پرخاشگری، بزهکاری، رفتارهای جنسی زودرس و افت در زمینه آموزشی می­‌شود.

دانش‌آموزانی که تحت نفوذ فرزندپروری مستبد و پرخاشگرانه هستند، مستعد پیشرفت تحصیلی پایینی هستند؛ بنابراین این گروه برای درمان گرفتن در اولویت هستند. همچنین از نگاه پژوهشگران رفتارهای ناسالم با همسالان، مخالفت با قوانین و رفتارهای جنسی می‌توانند منجر به پیشرفت تحصیلی پایین بشوند. محققان به معلمین تأکید می‌کنند که روش‌ها و تکنیک‌های متمرکز بر هدف در تدریس خود استفاده بکنند، روش‌هایی مانند یادگیری گروهی؛ این روش‌ها به پیشرفت تحصیلی نوجوانان کمک می‌کنند. این روش‌ها بخصوص در مورد نوجوانانی که والدینی با سبک پرخاشگرانه دارند، سودمندتر است.

توصیه‌هایی برای والدین

۱- دوست داشتن بی‌قید و شرط

هنگامی که کودکان تمایل دارند خواسته‌های والدین خود را برآورده کنند، رهنمودهای منطقی و غیرمنطقی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم از آنها خواسته می‌شود را انجام می‌دهند تا محبت و احترام آنها را به دست آورند. هنگامی که والدین انتظارات و تقاضاهای غیرواقعی بر اساس نیازهای خود از کودک داشته باشند، تجربه عشق بدون شرط را از کودک دریغ می‌کنند و فرصت رشد سالم و اجتماعی شدن مناسب، محدود می‌شود و در آن هنگام کودک دیگر قادر نخواهد بود نیازها و احساسات خود را شناسایی کند یا آنها را بازشناسی کرده و به آنها پاسخ دهد.

این امر ممکن است منجر به تلاش مداوم فرد برای برآورده ساختن نیازها و انتظارات دیگران شود تا بتواند دوست داشته شدن را تجربه کند. پاسخ والدین به نیازهای دوست داشته شدن و دلبستگی کودک برای او ضروری است تا بتواند ارتباط بین نیازهای رشدی و ارزش ذاتی خود را حفظ کند.

۲- سبک فرزندپروری کارآمد

هنگامی که کودکان در محیطی گرم، محبت‌آمیز و ایمن پرورش می‌یابند، در آنها حس تعلق رشد می‌کند و همچنین این امر باعث ایجاد فضایی برای رشد مهارت‌های مقابله‌ای مثبت و روابط بین‌فردی سالم و رشد درونی خود واقعی می‌شود. زمانی که کودک رفتار والدین را محبت‌آمیز و ایمن ادراک کند، خود واقعی در کودک در حال رشد می‌تواند ظهور یابد. محبت بدون شرط والدین برای رشد سالم کودک ضروری است و باعث می‌شود که در کودک حس پذیرفته شدن در محیط و در روابط با دیگران پرورش یابد.

تجربه بدرفتاری عاطفی باعث می‌شود که کودک محبت والدین را به صورت شرطی تفسیر کند. هنگامی که احساس ادراک شده کودک از امنیت و پذیرش مورد چالش قرار می‌گیرد، کودک احساس می‌کند که پذیرفته نشده و محبت دیگران به او محدود و به صورت شرطی است و بنابراین قادر نخواهد بود بر اساس نیازها و تمایلات فردی خود رشد کند. در نتیجه، در کودک آن چیزی پرورش خواهد یافت که کارن هورنای (۱۹۵۱) به عنوان «اضطراب بنیادی» به آن اشاره کرده است. این اضطراب حسی از عدم احساس امنیت و ترس را به وجود می‌آورد.

منبع: کتاب روانشناسی رشد – از لقاح تا کودکی (جلد اول)– تألیف: لورا برک – ترجمه یحیی سید محمدی

۴ ۳ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

1
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها