دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

روان درمانی مراجع محور

مفاهیم مهم در نظریه فرد مدار

وقتی به دنیا نگاه می‌کنم، بدبینم ولی وقتی به مردم نگاه می‌کنم، خوش بینم. (کارل راجرز)

کارل راجرز

کارل رانسوم راجرز در هشتم ژانویه سال ۱۹۰۲ در اوک پارک از توابع شیکاگو متولد شد و در چهارم فوریه سال ۱۹۸۷ در سن ۸۵ سالگی متعاقب یک عمل جراحی که روی شکستگی لگن خاصره اش انجام شد ، در اثر حمله قلبی در کالیفرنیا در گذشت . راجرز وصیت کرده بود جسد وی بدون هیچ گونه تشریفاتی سوزانده شود. والدینش تمایلات مذهبی داشتند ، ولی مادرش در اعتقادات خود راسخ تر بود . اعضاء خانواده بسیار به هم نزدیک بودند . راجرز خاطر نشان می کند که والدینش « ایثارگر و مهربان ، اهل عمل ، واقع گرا ، و متواضع بودند» . تعداد فرزندان خانواده شش نفر بود که از این تعداد پنج نفرشان پسر بودند .

وقتی راجرز ۱۲ ساله بود ، والدینش مزرعه ای در ۳۰ مایلی شیکاگو خریدند . در طول سال های دبیرستان مسئولیت مزرعه با او بود . نمراتش خیلی خوب بود . در سال ۱۹۱۹ به دانشگاه ویسکانسین راه یافت . در آن دانشگاه در فعالیتهای بسیاری شرکت جست ، از جمله به عنوان نماینده در کنفرانس جهانی فدراسیون دانشجویان مسیحی به چین سفر کرد. راجرز ابتدا در رشته کشاورزی و بعد با تغییر رشته به یادگیری مسائل دینی روی آورد ، بعدا به روانشناسی علاقمند گشت. راجرز در ۱۹۲۴ در حالی که فقط یک درس روان شناسی گذرانده بود ، به دریافت درجه لیسانس تاریخ نایل آمده و در همین سال نیز ازدواج کرد . همسر راجرز در ۱۹۷۹ وفات یافت . حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های ناتالی و دیوید بود .

مطالعات دانشگاهی راجرز در اتحادیه مدارس الهیات نیویورک شروع شد . با اینکه راجرز مطالعات خود را در این مؤسسه بسیار شوق انگیز یافت . باز به این نتیجه رسید که مایل نیست به اصول عقیدتی مذهب خاصی وابسته باشد . راجرز در نهایت برای ادامه تحصیل در روان شناسی بالینی به کالج تربیت معلم دانشگاه کلمبیا نقل مکان کرد و در ۱۹۳۱ به دریافت phd از این مؤسسه نایل آمد . راجرز کارش را در ۱۹۲۸ و پیش از دریافت دکترای خود در راچستر نیویورک با کودکان بزهکار و محروم و تنگدست شروع کرد . این کودکان را دادگاه ها و نمایندگی ها به بخش مطالعات “انجمن پیشگیری از تعدی نسبت به کودکان” معرفی می کردند .

راجرز برای مدت کوتاهی مدیریت مرکز مشاوره را به عهده گرفت . او در ۱۹۴۰ در سمت استادی به دانشگاه ایالتی اوهایو رفت و از ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۷ با مرکز مشاوره دانشگاه شیکاگو همکاری کرد . پس از این راجرز به دانشگاه ویسکانسین نقل مکان کرد و در ۱۹۶۴ به عنوان عضو دایم به مؤسسه علوم رفتاری وسترن پیوست . وی از ۱۹۶۸ تا زمان وفاتش عضو ثابت مرکز مطالعات انسانی در لاجولای کالیفرنیا بود . کارل راجرز در سال ۱۹۴۶ به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا ( APA ) برگزیده شد و در سال ۱۹۸۷، نامزد دریافت جایزه‌ی صلح نوبل گردید.

 در طی این سالها بود که راجرز، روش درمانی ویژه‌ی خود را به وجود آورد. این روش در ابتدا “درمان غیرمستقیم” خوانده می‌شد. این رویکرد که در آن درمانگر در نقش یک آسان‌‌کننده پدیدار می‌شد تا یک هدایتگر، سرانجام، نام “درمان بیمار محور” را به خود گرفت. کارل راجرز تا زمان مرگش در ۱۹۸۷ به کارهای خود در زمینه‌ی “درمان بیمار محور” ادامه داد. تاکید بنیادی این روانشناس آمریکایی، بر کارآمدی شگفت توانایی‌های نهفته‌ی انسان بر روانشناسی و آموزش است. کارل راجرز یکی از مهمترین اندیشمندان انسانگرا بوده و روش درمان ابتکاری او که “درمان مراجعین” نام گرفته، کارآیی بسیاری در روشهای درمانی داشته است.

راجرز را مبتکر رویکرد معروف به روان‌درمانی دانسته‌اند که در آغاز به درمان بی‌رهنمود (Nondirective therapy) یا درمان متمرکز بر درمان‌جو معروف بود و اخیرا به درمان متمرکز بر شخص شهرت یافته است. این شیوه روان‌درمانی پژوهش‌های زیادی را سبب شده و کاربرد وسیعی را در درمان اختلالات روانی پیدا کرده است. راجرز معتقد بود که، تنها راه کشف و ارزیابی شخصیت بر اساس تجربه‌های ذهنی فرد است. یعنی، از طریق مطالعه میدان تجربه او. اگر چه راجرز این ارزیابی حوزه میدان تجربی شخص را تنها رویکرد ارزشمند می‌داند، اما بلافاصله اشاره می‌کند که این روش مصون از خطا نیست.

راجرز

پدیدار شناسی اساس مشاوره و روان درمانی مراجع محوری را تشکیل می دهد . پدیدار شناسی عبارت است از اینکه هر پدیده ای اعم از اینکه شی باشد یا شخص باشد یا ماده ای باشد یا جنبه ای از شی یا ماده باشد ، یک واقعیت عینی و قابل مشاهده دارد که از طریق حواس انسان قابل احساس و قابل درک است . زمانی که چنین شی یا چنین پدیده ای توسط یکی از حواس ما احساس می شود ، با تفکر خود ، با افکار خود و با نگرش خود آن احساس را درک می کنیم. بعد از درک ، آن شی را تعبیر و تفسیر کرده و به آن معنی می دهیم. بنابراین ادراک ما از یک پدیده فی الواقع حاصل تجارب گذشته ما و ذهنیت ما از شی یا ماده است ، این ویژگی یعنی درک (شناخت) شخصی فرد از اشیاء و پدیده ها و افراد ، مرکز اصلی رویکردهای پدیدار شناسی است .

راجرز نیز معتقد بود که آگاهی از نحوه ادراک و تلقی افراد از واقعیت ها ، برای درک و فهم رفتار آنان ضروری است . او بر این باور بود که هر یک از ما بر اساس ذهنیتی که از خود و جهان خود داریم ، رفتار می کنیم . مفهوم ضمنی این گفته این است که واقعیت های عینی  هر چه باشد شاخص مهم تعیین رفتار نیست. مهم نگرش و طرز تلقی انسان به آن واقعیت هاست. راجرز اساساً نسبت به توانش های بالقوه انسان خوشبین بود. به نظر وی چنانچه آدم ها از قید عوامل اجتماعی محدود و تباه کننده رها شوند ، می توانند در روابط شخصی و درون فردی به مدارج عالی برسند و از تحریف واقعیت ها که مانع دستیابی به رشد و تکامل (خود شکوفایی) فزاینده می شود  اجتناب کنند.

مفاهیم مهم در نظریه فرد مدار

۱-گرایش تکوینی : در تمام ماده ها، ارگانیک و غیر ارگانیک، گرایش به سمت تکامل یافتن از شکل ساده به پیچیده وجود دارد. درکل جهان به جای فرآیند متلاشی کننده فرآینده سازنده در جریان است.

۲- گرایش شکوفا شدن : به تجربیات ارگانیزمی فرد یعنی به شخص کامل ، هشیار و ناهشیار، فیزیولوژیکی و شناختی اشاره دارد. گرایشی در درون تمام انسانها برای پیش روی به سمت کمال و تحقق بخشیدن استعدادهای فرد است. منبع رشد روانی و پختگی در درون فرد قرار دارد و در نیروهای بیرونی یافت نمی شود. افراد برای اینکه به سمت شکوفایی پیش بروند نیازی به هدایت، کنترل، تشویق یا دستکاری ندارد. گرایش شکوفایی انسان تحت شرایط خاص تحقق می یابد، که مهم ترین این شرایط عبارت اند از : ۱- رابطه همخوان و اصیل ۲- همدلی ۳- توجه مثبت نامشروط .

این گرایش از نظر راجرز فطری است و فرد را به آرامی به سمت استعداد هایی که به صورت ارثی تعیین شده اند، هدایت می کند. این گرایش فرد را با انگیزه می کند که به تجربیات تازه و چالش انگیز دست بزند.

۳- فرایند ارزش‌گذاری ارگانیزمی: راجرز معتقد بود که، مردم در سرتاسر زندگی چیزی را که او فرایند ارزش‌گذاری ارگانیزمی می‌نامد، به نمایش می‌گذارند. منظور او از این اصطلاح این است که همه تجربه‌های زندگی برحسب این‌که تا چه اندازه در خدمت تمایل به شکوفایی هستند، ارزشیابی می‌شوند. تجربه‌هایی را که انسان آن‌ها را ترقی دهنده یا تسهیل کننده شکوفایی می‌داند، خوب و مطلق تلقی می‌شوند و بنابراین ارزش‌های مثبت به آن‌ها اختصاص می‌یابند. در نتیجه فرد گرایش به تکرار آن تجربه‌ها پیدا می‌کند. برعکس، تجربه‌هایی که به عنوان بازدارنده شکوفایی شناخته شوند، نامطلوب تلقی می‌شوند و فرد از آن‌ها اجتناب می‌کند.

 ۴- پیدایش خود : با رشد فرد، پرورش «خود» آغاز می شود. همچنین، تأکید فعلیت بخشیدن از جنبه ی جسمانی متوجه جنبه های روانی می گردد. آنگاه که بدن و اندامها، شکل خاص خود را یافت و کامل شد، رشد و کمال متوجه شخصیت می شود. راجرز، زمان این تحول را معلوم نمی کند، ولی از نوشته هایش چنین برمی آید که این تحول از دوران کودکی آغاز می شود و در اواخر نوجوانی تکمیل می گردد.

همینکه خود پدیدار گشت، گرایش تحقق خود نمایان می شود. این فرایند که در سراسر زندگی ادامه می یابد، مهمترین هدف زندگی انسان است. تحقق خود، روند خود شدن و پرورش ویژگیها و استعدادهای یکتای فرد است. به اعتقاد راجرز، در بشر میلی ذاتی برای آفرینندگی هست و مهمترین آفریده ی هر انسان، خود اوست. این همان هدفی است که غالباً اشخاص سالم، نه کسانی که روانی بیمار دارند، بدان دست می یابند.

۵- خودشکوفایی (Self actualization): گرایش شکوفا کردن خود به صورتی که در آگاهی درک شود. راجرز معتقد بود که، انسان‌ها یک انگیزش مهم و برجسته دارند که هنگام تولد مجهز به آن به دنیا می‌آیند. این نیروی انگیزشی اساسی که هدف غایی زندگی همه انسان‌ها محسوب می‌شود، تمایل به شکوفا شدن است. یعنی میل به رشد و توسعه دادن همه توانایی‌ها و توان‌های بالقوه، از توانایی‌های زیست‌شناختی گرفته تا پیچیده‌ترین جنبه‌های روان‌شناختی هستی.

به عقیده راجرز، تمایل به خودشکوفایی عمدتا معطوف به نیازهای فیزیولوژیکی است که رشد و نمو انسان را تسهیل می‌کند و مسئول پختگی، یعنی رشد اندام‌ها و فرایندهای بدنی ژنتیکی است. تمایل به خودشکوفایی که در تمام موجودات زنده وجود دارد، مستلزم کوشش و ناراحتی است. مثلا وقتی که کودک نخستین گام‌های خود را برمی‌دارد، می‌افتد و صدمه می‌بیند. اگر او در مرحله خزیدن باقی بماند ناراحتی کمتر است، اما کودک پافشاری می‌کند. او می‌افتد و گریه می‌کند، اما هنوز ادامه می‌دهد. کودک به گفته راجرز، علی‌رغم این ناراحتی‌ها ثابت‌قدم باقی می‌ماند. زیرا تمایل به شکوفایی و رشد و نمو، قوی‌تر از هر نوع ترغیبی برای عقب‌گرد است که ناشی از رنج حاصل از رشد است.

خودشکوفایی لزوما به سلامتی و رشد منجر نمی شود. سلامتی و رشد در صورتی وجود دارند که گرایش شکوفا شدن و گرایش خودشکوفایی هماهنگ باشند.

۶- شرایط ارزش: به عقیده راجرز ما در دو دنیا زندگی می کنیم : دنیای درونی ارزشگذاری ارگانیزمی و دنیای بیرونی شرایط ارزش . توانایی فرد در درونی کردن شرایط ارزش بیرونی در فرایند ارزش گذاری ارگانیزمی او موثر است. اگر شرایط ارزش وجود نداشته باشد، گرایش شکوفا شدن با گرایش خودشکوفایی تعارضی ندارد و این دو گرایش متحد می مانند.

۷- توجه مثبت (positive regard) : همراه با شکل‌گیری خود یا خویشتن، نیاز دیگری نیز در نوزاد رشد می‌کند که پایدار است و در همه انسان‌ها یافت می‌شود. راجرز این نیاز را که شامل پذیرش عشق و تایید از سوی دیگران بخصوص مادر است، توجه مثبت نامیده است. راجرز اهمیت رابطه مادر و کودک را به صورت عاملی که بر احساس کودک از بالندگی خویش تاثیر می‌گذارد، مورد تاکید قرار می‌دهد. اگر مادر نیاز کودک به محبت را ارضا کند، یعنی توجه مثبت خود را نثار وی کند، در این صورت کودک گرایش خواهد داشت که به صورت شخصیتی سالم رشد کند. در غیر این صورت، تمایل نوزاد به سوی شکوفایی و رشد خویشتن متوقف می‌شود.

هنگامی که مادر محبت خود نسبت به کودک را به رفتارهای مناسب خاصی مشروط کند، یعنی کودک تنها تحت شرایط خاصی توجه مادر را دریافت کند(توجه مثبت مشروط)، سعی می‌کند از رفتارهایی که عدم تایید مادر را در پی‌دارند، بپرهیزد. در این حالت، کودک نگرش مادر را درونی می‌کند و در صورت انجام چنین رفتارهایی، به همان شکل که مادر او را تنبیه می‌کرده، خود را تنبیه می‌کند. در واقع کودک خود را وقتی دوست خواهد داشت که رفتارهایش به شیوه‌ای باشد که تایید مادر را به همراه بیاورد. بدین ترتیب خود، به صورت یک جایگزین مادر عمل می‌کند. حاصل چنین موقعیتی، رشد شرایط ارزشمندی در کودک است. یعنی کودک خود را تنها تحت شرایط خاصی با ارزش می‌بیند. در نتیجه نمی‌تواند با آزادی کامل عمل کند و از رشد یا شکوفایی خود بازداشته می‌شود.

به همین دلیل، راجرز معتقد بود که نخستین شرط لازم برای تحقق سلامت روانی، دریافت توجه مثبت غیرمشروط در دوره کودکی است. یعنی هنگامی که مادر محبت و پذیرش کامل خود را بدون توجه به رفتار کودک، به وی ابراز می‌کند. در این صورت کودک ارزش را در خود پرورش نمی‌دهد و بنابراین مجبور نخواهد بود که تظاهرات هیچ یک از جنبه‌های خود را سرکوب کند.به عقیده راجرز، تنها از این راه است که می‌توان به وضعیت خودشکوفایی دست یافت.

۸- خودپنداره و خودآرمانی : به نظر راجرز، انسان رویدادها و عوامل محیط خود را درک کرده و در ذهن خود به آن‌ها معنی می‌دهد. مجموعه این سیستم ادراکی و معنایی، میدان پدیداری فرد را به وجود می‌آورد. قسمتی از این میدان که از بقیه تجربیات فرد متمایز است به وسیله واژه‌هایی چون من، مرا و خودم تعریف می‌شود. این بخش همان خودپنداره است. خودپنداره تصویر یا برداشت شخص است از آن چیزی که هست. به اعتقاد راجرز، خودپنداره فرد بر ادراکش از جهان و رفتارش تاثیر می‌گذارد.  مفهوم ساختاری دیگر در این مورد، خود آرمانی (Ideal self) است. خودآرمانی، خودپنداره‌ای است که انسان آرزو می‌کند داشته باشد و شامل معانی و ادراکاتی است که فرد برای آن‌ها ارزش زیادی قایل است.

۹- ناهمخوانی و ناهماهنگی خودبه نظر راجرز، فرد همه تجارب خویش را با خودپنداره‌اش مقایسه می‌کند. در واقع افراد تمایل دارند به گونه‌ای رفتار کنند که با خودپنداره آن‌ها همخوانی داشته باشد. هنگامی که بین خودپنداره و تجربه واقعی (خود ارگانیزمی) اختلاف وجود داشته باشد، فرد ناهمخوانی را تجربه می‌کند. برای مثال، اگر خود را فردی عاری از نفرت بدانید، ولی نفرت را تجربه کنید، دچار حالت ناهمخوانی می‌شوید. در این حالت فرد دچار تنش و اضطراب می‌شود.

در صورت بروز چنین ناهمخوانی و تضادی، فرد از خود واکنش دفاعی نشان می‌دهد. راجرز در این زمینه دو روند دفاعی مهم را ذکر می‌کند که یکی از آن‌ها، تحریف کردن، به معنای تجربه‌ای است که با خودپنداره شخص در تضاد است و دیگری، انکار آن تجربه است. در روند تحریف کردن، ذهن به تجربه متضاد اجازه می‌دهد تا به ضمیر خودآگاه بیاید. البته باید چنان مسخ شده باشد که با خودپنداره فرد هماهنگ شود. برای مثال؛ اگر چه در خودپنداره دانشجویی این مفهوم وجود داشته باشد که او آدم با استعدادی نیست، هنگامی که در یک درس نمره خوبی بگیرد، برای هماهنگ کردن این تجربه متضاد با خودپنداره‌ای که دارد، به خود می‌گوید: «شانس آوردم که نمره خوبی گرفتم.»

شخص به وسیله مکانیسم انکار، با دور نگه‌داشتن تجربه از ضمیر خودآگاه، وجود آن را به کلی نفی می‌کند. یعنی او این امکان را که خطری برای ساختمان خویشتن به وجود بیاید، از بین می‌برد. به این ترتیب، شخص نه تنها هماهنگی را برآورده می‌سازد، بلکه ثبات خودپنداره را نیز تضمین می‌کند. هر چه تجاربی که فرد به دلیل ناهمخوانی با خودپنداره‌اش انکار می‌کند بیشتر باشد، فاصله و شکاف بین خود و واقعیت افزون‌تر و احتمال ناسازگاری فرد بیشتر می‌شود. همچنین ممکن است به اضطراب شدید و سایر آشفتگی‌های هیجانی بیانجامد.

نوع دیگری از ناهمخوانی، ناهمخوانی میان خود واقعی و خود آرمانی است. تفاوت زیاد میان این دو نوع خود، منجر به ناشادی و نارضایتی فرد، همچنین اعتماد به نفس پایین و بی‌ارزش شمردن خویش می‌شود.

راجرز رویداد های انکار شده، رویدادهای تحریف شده و آشفتگی را ، سه سطح آگاهی عنوان کرد. 

۱۰- جهان تجربی (Experimental world) :  راجرز معتقد بود واقعیت محیط شخص، چگونگی درک او از محیط است. درک فرد از واقعیت ممکن است با واقعیت عینی منطبق نباشد. همچنین افراد مختلف از وجود یک واقعیت، درک متفاوتی دارند. به عقیده راجرز چارچوب داوری و قضاوت هر شخص، میدان تجربی اوست که شامل تجربه‌های کنونی، محرک‌هایی که فرد از آن‌ها اگاهی ندارد و همچنین خاطره‌های تجارب گذشته است. فرد بر اساس جهان تجربی خود نسبت به محیط و موقعیت‌ها واکنش نشان می‌دهد و رفتار می‌کند.

کارل راجرز - هنری مورای

فرد کامل از دیدگاه راجرز

فرد کامل کسی است که رابطه تنگاتنگی با فرایند ارزش گذاری ارگانیزمی دارد. به نظر راجرز ، فرد کامل کسی است که به طور خود انگیخته تکانه درونی خود را به صورت کلامی و غیر کلامی انتقال می دهد . او نسبت به تجربیات گشوده است . تجربیات را همان گونه که هستند می پذیرد و این تجربیات را به صورت تحریف نشده و صادقانه ابراز می کند .

به نظر راجرز ارتقا انسان به فردی با کارکرد کامل هدف نهایی رشد روانشناختی و تکامل اجتماعی است . ویژگی های اصلی یک انسان خود شکوفا با کارکرد کامل عبارتند از :

۱- آگاهی از همه تجربه ها : هیچ تجربه ای به هیچ وجه قطع ،‌تحریف یا انکار نمی شود ، همه آن از طریق خود پالایش می شود . هیچگونه حالت تدافعی وجود ندارد چون چیزی وجود ندارد که دفاعی در برابر آن لازم باشد . تهدید علیه خود پنداره شخص وجود ندارد . شخص آزاد بوده و نسبت به هر چیزی پذیرا است . چه احساس های مثبت مانند تشویق و محبت آمیز بودن ، و چه احساس های منفی مانند ترس و درد . چنین شخصی بیشتر هیجانی است به این معنی که او نه فقط گستره وسیعی از هیجانهای مثبت و منفی را تجربه می کند، بلکه آنها را شدیدتر از فردی تجربه می کند که دارای حالت دفاعی است.

۲- تمایل و توانایی فرد به کمال و غنی زندگی کردن در هر لحظه : برای فرد کامل هر لحظه و تجربه ای که می تواند با خود بیاورد تازه و جدید است . از این رو هر لحظه قابل پیش بینی و پیشگوییی نیست . بنابراین او در اینجا و اکنون زندگی می کند و هیچ گونه انعطاف ناپذیری و خشکی وجود ندارد ، و هیچ گونه ساختار و چهار چوب غیر منعطف بر تجربه شخص تحمیل نمی شود . ساختار او یک سازمان سیال و دائماً در حال تغییر است . و از تجربه او نشأت می گیرد . در افراد ناسالم همه تجربه ها در باور های از پیش ساخته ، طبقه بندی و تحریف می شوند .

۳- اعتماد به ارگانیسم فرد: یعنی به جای اینکه فرد توسط قضاوتهای دیگران هدایت شود ، یا با توجه به یک هنجار از قبل تنظیم شده اجتماعی یا قضاوت عقلانی جهت گیری شود ، به احساس های خود و واکنش های شخصی خویش اعتماد دارد . راجرز می گوید « من آموخته ام که کل احساس ارگانیسم من از یک موقعیت قابل اعتمادتر از عقل من است » یعنی رفتار کردن فرد به شیوه ای که احساس می کند درست است . البته این بدان معنا نیست که شخص خود شکوفا به طور کامل اطلاعات رسیده از عقل خود یا از سوی دیگران را نادیده می گیرد بلکه منظور این است که همه این گونه داده ها یا تجربه ها با خودانگاره شخص همخوانی دارند. آنان تهدید کننده نیستند و می توانند به درستی درک شده و مطابق با آن درک مورد ارزشیابی و درجه بندی قرار بگیرند .

۴- احساس آزادی : افراد کامل و خود شکوفا احساس آزادی اصیل دارند تا به هر جهتی که میل دارند حرکت کنند و بدون اجبار دست به انتخاب بزنند . در نتیجه آنها احساسی از قدرت شخصی را درباره زندگی خود تجربه می کنند زیرا می دانند که آینده بستگی به عمل آنها دارد و به وسیله اوضاع و احوال ، رویدادهای گذشته و مردمان دیگر تعیین نمی شود . آنها از سوی دیگران احساس اجبار نمی کنند .آنها در وضعیت خودشان احساس مسئولیت می کنند. راجرز معتقد است که فردی با شخصیت سالم ، فردی خلاق است که با وجود اینکه ممکن است شرایط محیطی تغییر کند ، به طور خلاق و سازگار زندگی می کند . او همواره با این خلاقیت احساس خود انگیختکی دارد . او می تواند به طور انعطاف پذیر با تجربه ها و چالش های تازه سازگار شده و آنها را بیابد . او نیاز به قابل پیش بینی بود امنیت یا حالتی عادی از تنش ندارد .

۵- تجربه های افراد کامل عبارتند از : غنی کننده ، هیجان انگیز ، پاداش دهنده ،‌چالش انگیز و با معنی . راجرز صفتهایی نظیر شاد ، سعادتمند یا خرسند را برای توصیف افراد کامل و خود شکوفا به کار نمی برد زیرا اینها برچسب های پویا نیستند . اگرچه افراد کامل در مواقعی این احساس ها را دارا هستند .

Carl Rogers

در روان‌درمانی مراجع – محور، درمان‌گر باید دارای سه ویژگی اساسی باشد:

۱) صداقت (genuineness) 

۲) توجه مثبت غیرمشروط (unconditional positive regard)

۳) درک همدلانه (empathic)

صداقت: که گاهی “همخوانی” نیز خوانده می‌شود، شامل خودانگیخته بودن(spontaneity)، پذیرا بودن(openness)، روراستی(authenticity)، اصیل و واقعی بودن، کامل و منسجم بودن، است. درمان‌گر، جلوه ساختگی و حرفه‌ای ندارد. یعنی احساسات و اندیشه‌هایش را به سادگی و بدون ریا با مراجع در میان می‌گذارد. درمان‌گر، تا اندازه‌ای با خودافشاگری صادقانه، الگویی را برای مراجع فراهم می‌آورد تا او نیز بتواند احساساتش را لمس و ابراز کند و مسئولیت آن‌ها را بپذیرد.

همخوانی از توجه مثبت نامشروط و گوش دادن همدلانه اساسی تر است. درمانگر همخوان صرفا فردی مهربان و بامحبت نیست بلکه او انسان کاملی است که از احساس های شادی و خشم و سردرگمی و ناکامی برخوردار است.

توجه مثبت نامشروط: این همان چیزی است که راجرز آن را “شرط‌های ارزشمندی” می‌نامد. درمان‌گر مراجع محوری، مراجعان را آن طور که هستند می‌پذیرد، برای آنان ارزش قایل می‌شود و صمیمیت خالصانه‌ای ابراز می‌کند. حتی اگر رفتار آنان مورد تایید وی نباشد، تنها دلیل ارزشمند بودن مردم را، به سبب انسان بودن آن‌ها می داند.

توجه مثبت نامشروط دو حالت را توصیف می کند :

۱- موضع غیر قضاوتمندانه گرفتن و یا بدون شرط پذیرش

۲- توجه مثبت یا درجه ای از حمایت یا عشق.

درک همدلانه: همدلی به گوش کردن به پیام دیگران و درک آنها اشاره دارد. همدلی عبارت است از توانایی مشاهده لحظه به لحظه جهان از دریچه چشمان مراجع و درک احساسات آن. همدلی زمانی وجود دارد که درمانگران به دقت احساسات درمانجویان را بفهمند، به طوری که درمانجو احساس کند فردی دیگر بدون تعصب، فرافکنی و ارزیابی وارد عالم احساسات آنها شده است. همدلی به این معنا نیست که احساسات درمانگر با درمانجو مشابه است. یعنی درمانگر به احساسات شناختی و هیجانی درمانجو واکنش نشان می دهد اما این احساسها به درمانجو تعلق دارد نه درمانگر.

به نظر راجرز، برداشت از خویشتن، مرکز ثقل شخصیت مراجع است. اگر مراجع برداشت منفی از خویشتن داشته باشد و احساس کند که ارزشی ندارد، ادراک او محدود شده و تنها بر جنبه‌هایی که او را تهدید می‌کند پاسخ می‌دهد. وقتی تهدید وجود داشته باشد، مراجع به دفاع از خود می‌پردازد. در مشاوره شخص‌مدار به مراجع کمک می‌شود تا برخورد توام با همدلی و احترام را تجربه کند. برخوردی که در آن بتواند برای وجود خود معنایی بیابد و از توانمندی‌های خود آگاه شده و مسئولیت انتخاب راه خویش را بپذیرد.

تکنیک ها و ابزار مشاوره مراجع محوری راجرز

۱- پذیرش : راجرز معتقد است وقتی شخصیت افراد را بر مبنای پاداش پرورش می دهیم ، ارزش های برگزیده آنها دیگر با امکانات و توانائی های بالقوه شان هماهنگ نخواهد شد . ولی فکر نمی کنم اگر افراد را در جوی آزاد بار بیاوریم به کلاهبرداری ، قتل و دزدی کشیده شوند .به نظر راجرز پذیرش یا اعتماد به واقعیت دیگری به معنای موافقت با آن یا تأییدش نیست . بلکه به معنای تصدیق مشروط ادراک های اوست . پذیرش یعنی گوش دادن نامشروط. درمانگر می تواند ابراز نظر کند به شرطی که آن نظر را فقط نظر خودش جلوه دهد ، درمانگر نباید بگوید «تو اشتباه می کنی» باید بگوید : «من نظرت را قبول ندارم ، به نظر من پلیس قصد دستگیر کردن تو را ندارد .» این پاسخ به طور تلویحی دیدگاه مراجع را محترم می شمارد و آن را درک می کند.

۲- درک توأم با هم فهمی : درمانگر باید گفتار و احساسات مراجع را بدان گونه که مطرح می گردد دریابد و بتواند خود را در جهان پدیداری مراجع قرار دهد و موقعیت او را احساس کند . درمانگر باید جهان درون مراجع را از دریچه چشم مراجع نظاره کند . درک توأم با هم فهمی ، زمانی به وجود می آید که اولاً درمانگر به مراجع فعالانه گوش فرا دهد و موقعیتی فراهم آورد که مراجع احساسات و افکارش را به راحتی در جلسه روان درمانی مطرح سازد . ثانیاً درمانگر ، مراجع را به عنوان موجودی منحصر به فرد که احساسات و افکار و خصوصیات ویژه و جهانی متفاوت با دیگران دارد ، بپذیرد . ثالثاً درمانگر رابطه ای عمیق و دوستانه و عاری از تهدید با مراجع برقرار سازد .

به تعبیر راجرز (۱۹۸۰) همدلی یعنی درک احساسات دیگران آن چنان که گویی احساسات خود ماست.

۳-انعکاس احساس : فنی است که در دهه ۱۹۵۰ برای نشان دادن درک همدلانه درمانگر ابداع شد . انعکاس ها معمولاً اینگونه می شوند «بنظر می رسد ، احساس می کنید ، یا می خواهید بگویید .

همدلی و انعکاس احساس به دلایل زیر درمانبخش هستند : ۱- همدلی توأم با گرمی ، اعتماد ساز است . ۲- معمولاً احساس درک شدن به خودی خود درمانبخش است . ۳- همدلی و انعکاس ، باعث متمرکز شدن حواس مراجعان بر تجارب درونی شان می شود .

۴- خلوص : خلوص عبارت است از خود بودن درمانگر در ارتباط با مراجع ، بدین معنی که درمانگر در جریان روان درمانی ، بدان گونه که خود هست عمل می کند ، بین آنچه که هست و آنچه که می گوید اختلافی وجود نداشته باشد ، در گفتار و رفتارش ثبات وجود دارد ، نقش شخص دیگری را ایفا نمی کند و در موارد ضروری تجربیات خود را آگاهانه و صادقانه با مراجع مطرح می سازد . برای انجام این کار  درمانگر باید بیاموزد چگونه می تواند به دیگران احترام گذارد ، به چه طریقی دیگران را به سخن گویی بیشتر تشویق کند ، به چه شیوه ای به جریان درون دیگران وارد شود ، به چه نحوی ترس دیگران را بکاهد و چگونه از قضاوت درباره دیگران بپرهیزد .

مراحل روان درمانی مراجع محوری

هفت بخش رفتاری را می توان در مراجع در جریان درمان  مشاهده کرد:

۱- گسستن از احساسات قبلی :  در مرحله اول که مراجع و درمانگر بطور سطحی درباره مسائل متعدد زندگی روزمره به گفتگو می پردازند ، مراجع مسائل و مشکلات خود را مطرح نمی سازد . از آنجا که رابطه صمیمی بین مراجع و درمانگر هنوز بوجود نیامده است ، بحث بیشتر جنبه عقلی دارد ،آنها اگر ارتباطی برقرار کنند بیشتر درباره موضوعات بیرونی خواهد بود.  درمانگر از طریق گوش دادن فعال به مراجع و استفاده از کلماتی نظیر بلی ، می فهمم و . . . او را به سخن گویی بیشتر تشویق می کند .

۲- تغییر در روش تجربه کردن : پس از ایجاد رابطه دوستانه نسبی بین مراجع و درمانگر ، مراجع درباره احساسات خود کم و بیش گفتگو می کند اما مسئولیت رفتار و احساسات خویش را نمی پذیرد و عوامل بیرونی و دیگران را موجد پریشانی و نابسامانی خود می داند . در گفتار و عقاید مراجع می توان مطالب ضد و نقیض دید و موضوعاتی ممکن است مطرح گردد که به مراجع و مشکل او ارتباط چندانی نداشته باشد . مراجع بحث را حتی الامکان عقلی می کند و از جنبه های عاطفی بحث طفره می رود ، در عین حال بطور ضمنی خود را با مشکلی مواجه می داند. در این مرحله نیز از طریق بازگو کردن و دوباره گویی کلمات ، مراجع باید به سخن گویی بیشتر تشویق شود .

۳- تغییر از همخوانی : پس از ایجاد رابطه عمیق تری بین مراجع و درمانگر ، بحث درباره احساسات و عواطف آغاز می گردد و گفتگو کم کم جنبه عاطفی به خود می گیرد و از جنبه عقلی آن بتدریج کاسته می شود ،آنها آزادانه درباره احساسات گذشته خود سخن می گویند ، اما احساسات جاری خود را یا انکار می کنند یا پست و بی اعتبار می دانند. هنوز هم مراجع مشکل را گاه گاهی به عوامل بیرونی مربوط می داند و خود را مسئول آنها نمی شناسد . درمانگر در این مرحله نیز باید به مراجع گوش فرا دهد و با تحکیم و تقویت رابطه ، مراجع را به ادامۀ بحث تشویق کند .

۴- تغییر در روش و گسترش انتقال : پس از برقراری رابطه صمیمانه تر و عمیق تر بین مراجع و درمانگر ، مراجع برخی از مشکلات خود را صادقانه با درمانگر مطرح می سازد و احساس واقعی خود را در ارتباط با مشکلات بروز می دهد و تا حدودی مسئولیت اعمال و رفتارش را می پذیرد. مراجعان در این مرحله قدرت شناخت احساسات شدید مربوط به گذشته را دارند اما احساسات کنونی آنها غیر شخصی و یا بیرونی است. در این مرحله نیز موضوع پذیرش و انعکاس احساسات ، مراجع را در خودشناسی و قبول مسئولیت یاری بیشتری می دهد .

  ۵- رهایی از تجربیات قبلی : در مرحله پنجم احساست آزادانه و در زمان حال بیان می شود اما به هر حال وقتی این احساسات آزادانه بیان می شود همراه با ترس و وحشت است. مراجع با صداقت فراوان تری درباره احساسات و رفتار خود با درمانگر صحبت می کند و مسئولیت کامل آنها را می پذیرد . مراجع برخی از افکار و عقاید خود را مورد سئوال قرار می دهد و می پذیرد که خود برای تغییر آنها اقدام کند.

 ۶- تغییر در روابط فردی برای حل مشکل : ویژگی این مرحله آزاد شدن احساسات حبس شده است ، احساسی که قبلا در درون فرد بود هم اکنون به طور آنی به تجربه در می آید و مراجع نتایج آن را به خوبی می بیند ، مراجع هم اکنون با تجربه و احساساتش زندگی می کند.

۷- تغییر در روش برقراری ارتباط با دیگران : در مرحله هفتم مراجع به زندگی عادی خود ادامه می دهد و نتایج آن را در جلسه درمان به مشاور اطلاع می دهد . مراجع تغییر احساسات را می پذیرد آنها را متعلق به خود می داند و به راحتی با مسایل درونی و بیرونی مواجه می شود. ساختار خشک و انعطاف ناپذیر جای خود را به یک جریان آزاد آگاهی ذهنی از تجربه می دهد.

منابع :

  • ۱-  شفیع آبادی ، عبدالله و غلامرضا ناصری : نظریه های مشاوره و روان درمانی. تهران . مرکز نشر دانشگاهی.
  • ۲- کری، جرالد؛ نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی، ترجمه : یحی سید محمدی؛ انتشارات ارسباران .
  • ۳- راجرز ، کارل : مشاوره و روان درمانی مراجع محوری. ترجمه سید عبدالله احمدی قلعه. انتشارات فراروان.
۳.۸ ۲۲ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

20 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آزادیخواه
۱۳۹۳/۰۹/۰۵ ۱۲:۳۰

سلام بابت وبسایت خوبتون ممنون خیلی کامل و جامع است من همیشه مطالبتونو میخونم

افسانه
۱۳۹۵/۰۷/۲۳ ۱۷:۱۹

سلام. این مطالب مفید و کمیاب رو چرا نمیشه کپی کرد؟

راضیه
۱۳۹۷/۱۰/۱۶ ۰۰:۴۹

با سلام
بی نهایت از مطالب مفید و کاربردی سایت شما استفاده میکنم و لذت میبرم
خسته نباشید

Behnam
۱۳۹۷/۱۲/۰۳ ۰۱:۰۴

روانکاوی در مورد بعضی از مسایل برای درمانجو خیلی دردناک و رنج اوره ، مهارت درمانگر هم خیلی نقش داره ، احترام ، حمایت و همدلی درمانگر خیلی مهمه که معمولا در ایران اتفاق نمیفته

Kamal
۱۳۹۷/۱۲/۰۵ ۱۸:۵۴

سندرم برچسب و انگ ، بزرگترین مانع برسر راه مــراجعه به کلینیک، توسط مددجو است.

حمید غزلاوی
۱۳۹۸/۰۱/۰۸ ۲۰:۰۵

سلام. ممنون از سایت خوبتون بدردم خورد . امیدوارم فرصت بشه بیشتر از مطالب علمیتون استفاده کنم.

صابر
۱۳۹۸/۰۱/۲۷ ۱۶:۳۴

سلام. زحمت کشیدید. موفق باشید

Khadige
۱۳۹۸/۰۷/۲۶ ۱۵:۰۳

بسیار عالی از سایت تون، خیلی مفیده , موفق و پایدار باشبد

علیرضا
۱۳۹۹/۰۱/۱۱ ۱۲:۲۹

فک کنم همه پیش از تشکیل خانواده باید روانشناس باشن، واقعاً.

ندا
۱۳۹۹/۰۴/۰۱ ۱۹:۵۸

باسلام وخسته نباشید آقای دکتر نوربخش مقدم واقعا مطالب آموزنده ومفید هستن باتشکر از زحمات شما سپاس .🙏🙏

رعنا
۱۳۹۹/۰۴/۰۹ ۱۴:۰۵

سلام خسته نباشید جناب نوربخش عزیز…
بابت مطالبتون بی نهایت سپاسگذارم….

اشکان
۱۳۹۹/۰۵/۰۴ ۰۵:۵۶

سلام, ممنون بابت اطلاعات خوبی که در اختیارمون میگذارید. امکان داره درباره گفتگوی آزاد و پرسشگری سقراطی هم مطالبی بگذارید, با تشکر

حامد
۱۴۰۲/۰۳/۰۹ ۰۸:۰۱

عالی بود