روانشناسی خودکشی
خودکشی اغلب به علت یأس و ناامیدی صورت میگیرد
فردی که دچار افسردگی است، ۵۰ درصد بیشتر در معرض خطر خودکشی است. مثلث خودکشی : ۱-ناامیدی ۲-مشکل در حل مسئله ۳-مشکل در تنظیم هیجانات.
مشخص ترین وجه اشتراک هیتلر رهبر مشهور آلمان نازی، ارنست همینگوی نویسنده معروف امریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات، لارنس کلبرگ روانشناس صاحب نام آمریکایی و صادق هدایت، نویسنده و روشن فکر، این است که همه آنها خودکشی کردند و خودشان به زندگیشان پایان دادند.
خودکشی(Suicide) اغلب به علت یأس و ناامیدی صورت میگیرد، و علت آن اغلب به اختلالات روانی نظیر افسردگی، اختلال دوقطبی، اسکیزوفرنی، شکست عشقی، یا سوء مصرف مواد نسبت داده میشود. همچنین عوامل استرسزا مانند مشکلات مالی و یا مشکلات بین فردی در این میان نقش دارند.
- خودکشی که به آن خودکشی موفق نیز گفته میشود، عمل گرفتن جان خود است.
- خودکشی ناموفق، نوعی آسیب به خود با هدف پایان دادن به زندگی است که منجر به مرگ نمی شود.
سالانه حدود یک میلیون نفر بر اثر خودکشی میمیرند. میزان این کار در مردان بالاتر از زنان بوده و احتمال خودکشی مردان سه تا چهار برابر بیشتر از زنان است. تخمین زده میشود که هر سال ۱۰ تا ۲۰ میلیون اقدام به خودکشی غیرکشنده رخ میدهد. اقدام به این کار در جوانان و زنان شایعتر است.
خودکشی یک آسیب اجتماعی است. نخستین تحلیل مشهور جامعهشناختی از خودکشی توسط امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی ارائه شده است. تعریفی که دورکیم در ۱۸۹۷ میلادی ارائه کرده چنین است: «هر نوع مرگی که نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم کردار مثبت یا منفی خود قربانی باشد که پیشاپیش از نتیجه عمل خود آگاه بوده است». دورکیم به خودکشی از منظر جامعه شناسانه نگاه میکند و خودکشی را یک عمل اجتماعی با دلایل اجتماعی میداند.
دورکیم، ۴ نوع خودکشی را نام می برد که هر یک به نوعی به رابطه فرد با جامعه مربوط است:
- ۱- خودکشی خودخواهانه(Egoistic): هنگامی که رشته های پیوند فرد با جامعه یا گروه های در ارتباط با آن از بین برود و بعد یکپارچگی فرد به میزان بسیار کمی برسد احتمال خودکشی فرد بالا میرود. خودکشی خودخواهانه میتواند حاصل احساس تنهایی، انزوا و کناره گیری از جامعه باشد. به طور کلی هر چه همبستگی فرد با دیگر افراد کمتر باشد و افراد خود را از جامعه کنار بکشند و پیوندی با جامعه نداشته باشند احتمال خودکشی خودخواهانه بالا میرود. خودکشی در افراد مجرد بیشتر از افراد متاهل اتفاق میافتد؛ میتوان دلیلش را به پیوند و همبستگی بیشتر افراد متاهل با فرزند و همسر و خانواده همسر نسبت داد در حالی که این روابط در افراد مجرد وجود ندارد. معتادان و افراد افسرده بیشتر احتمال دارد که خودکشی خودخواهانه بکنند.
- ۲- خودکشی دگرخواهانه(Altruistic): زمانی که پیوند و یکپارچگی فرد به گروهی بیش از حد باشد و فرد خود را در گروهی که به آن تعلق دارد، ذوب کند، احتمال دارد این فرد برای ارزش ها و اهداف گروه از جان خود بگذرد و به دلیل تعلق بسیار زیاد به گروه، خود را بکشد. همچنین ممکن است افرادی هم بخاطر احساس شرمندگی از انجام ندادن و یا سرپیچی از ارزش های گروهشان، دست به این نوع خودکشی بزنند. مثلا سرداران تحقیر شده و شکست خورده ژاپنی در مراسمی به نام هاراکیری، شمشیری را به شکم خود فرو میکنند و به زندگی خود پایان می دهند.
- ۳- خودکشی هرج و مرجگرایانه(Anomic): هنگامی که در جامعه ای برای اجرای هنجارها نظارت و کنترل کافی وجود نداشته باشد و وضعیت نابهنجاری به وجود بیاید و یا هنجارهای حاکم بر جامعه و یا حتی سبک زندگی تغییر فاحشی کند احتمال ارتکاب خودکشی افزایش پیدا میکند. هنگامی که افراد ببینند در جامعه نظم و هنجار مشخصی حاکم نیست و کارها قابل پیش بینی نیست، این عدم توانایی در پیش بینی، احتمال خودکشی را افزایش می دهد.
- ۴- خودکشی تقدیرگرایانه: هنگامی که فرد خود را در شرایطی ببیند که نمیتواند اوضاع را تغییر دهد و توانایی کنترل بر اوضاع را ندارد، فرد به سمت خودکشی سوق پیدا میکند. فرد در این شرایط احساس میکند راهی برای فرار از مشکلات وجود ندارد. مثلا زنی را تصور کنید که در زندگی زناشویی شرایط بدی را تحمل میکند و از طرفی به دلیل اینکه در ارزشهای خانوادگی او هیچ کس حق طلاق گرفتن ندارد، بنابراین نمیتواند از این شرایط خلاص شود و به خودکشی می رسد. این امر به دلیل عدم توانایی او در تغییر دادن اوضاع و شرایط است. این نوع خودکشی در افرادی که زندگیشان بیش از حد کنترل میشود مانند بردگان و زندانیان، بیشتر دیده می شود.
خودکشی یک فرآیند ۳ مرحله ای
- برخی از افراد فقط تهدید میکنند که خود را خواهند کشت؛ اما معمولا به تهدید خود عمل نمیکنند.
- گروهی دیگر دست به خودکشی میزنند اما به هر دلیلی زنده میمانند
- دسته سوم افرادی هستند که خود را واقعا میکشند و به زندگی خود خاتمه میدهند.
تهدید کنندگان، آشکارا و شفاف اعلام میکنند که قصد دارند به حیات خود خاتمه بدهند. این گونه افراد واقعا به ادامه زندگی علاقه مندند و تهدید آنها برای دستیابی به امکانات بیشتر برای ادامه زندگی و برداشتن موانع موجود در مسیر آن است. با توجه به نبود اطلاعات کافی در مورد نیات افراد نمیتوان تعیین کرد که چه درصدی از آنها تهدید و چه درصدی به این تهدیدات واقعا عمل می کنند؟ اما میتوان گفت که آنهایی که به تهدیدشان توجه میشود به احتمال بیشتری از خودکشی دست بر میدارند.
اقدام کنندگان به خودکشی بر خلاف تهدید کنندگان نیات خود را آشکار و روشن اعلام نمیکنند؛ هر چند ممکن است که به دیگران نشان دهند که تا چه حد افسرده هستند و مشکلات خواب دارند اما از بیان واژه خودکشی خودداری میکنند. زمانی هم که افراد پیام خود را به دیگران برسانند به دلیل مبهم بودن آن احتمالا جدی تلقی نمیشوند.
سرانجام اقدام کنندگان به خودکشی با به کارگیری شیوه های غم انگیز و خطرناک، دست به خودکشی میزنند. درصد قابل توجهی از این دسته نجات مییابند؛ زیرا بیشتر اقدام کننده ها در فضاها یا به شیوه هایی عمل میکنند که نجات آنها ممکن و محتمل است. اقدام کنندگان به خودکشی را بیشتر زنان و جوانان ۲۴ تا ۴۴ سال و از طبقات پایین اجتماعی – اقتصادی تشکیل میدهند. این دسته واقعا قصد پایان دادن به زندگی خود را دارند و حدود دو سوم آنها پیش از مرگ حداقل یک بار اقدام به خودکشی کرده و بیشترشان به نحوی قصد خود را به دیگران منتقل میکنند.
روشهای خودکشی
- ۱) خودکشی با اسلحه گرم (۴۹/۸%). افرادی از این روش استفاده میکنند که برای خودکشی تصمیم قطعی دارند.
- ۲) خفگی (۲۶/۸%)
- ۳) خوردن سموم (۱۵/۴%)
- ۴) دیگر روش ها مانند سقوط از ارتفاع، تصادف عمدی، خودسوزی و .. (۷/۹%)
نظریه های روانشناسانه در مورد خودکشی
در قرن ۲۰، زیگموند فروید نخستین دیدگاه روانشناختی را درباره خودکشی ارائه کرد. او خودکشی را «نهایت خشم معطوف به خود، ناشی از ناخودآگاه فردی» دانست. فروید غریزهها را به دو دسته مرگ(تاناتوس) و زندگی(اروس) تقسیم کرد. به باور او غریزه مرگ بلافاصله پس از زایش آغاز میشود و تمایل به بازگشت دارد. این غریزه موجب نیستی، کینه، و انهدام نسل میشود. به نظر فروید آنچه حیات می خواهد، بازگشت به طبیعت غیر ارگانیک است. فروید به خاطر همین بازگشت غیر ارگانیک معتقد بود که هدف زندگی مرگ است؛ هر چند که لیبیدوی حافظ حیات بر غریزه ویرانگر مرگ غلبه دارد.
فروید، خود تخریبی را ابراز خشم علیه فرد محبوب درونی شده که معطوف به خود شخص می شود، می دانست؛ یعنی، افرادی که خود را می کشند در واقع خشم و عمل خودکشی را در خودشان درونی می سازند. فروید وقتی متوجه شد که آزارگری جنبه های غیر جنسی هم دارد به کمک درجه بندی دقیق تری توانست پرخاشگری و نفرت را به عنوان بخشی از ایگو طبقه بندی کند. وی در مقاله ای با عنوان «سوگواری و مالیخولیا» نوشت که خودکشی، کشتن خویش نیست بلکه کشتن فرد مورد علاقه ای است که شخص خودکشی کننده آن را درونی سازی کرده است. با این کار خشم خود به آن فرد مورد علاقه درونی شده را نشان می دهد. این معمولا در خودکشی هایی که ناشی از شکست عاطفی است، مصداق دارد(فروید،۱۹۲۴).
آرون بک و همکارانش(۱۹۸۹) نظریه شناختی از خودکشی را پیشنهاد دادند که بر نقش ناامیدی تأکید دارد. آنها خودکشی را به عنوان یکی از ویژگی ها و نشانه های اختلال افسردگی در نظر گرفتند. بک و همکارانش، سال هاست که تاکید دارند، خطاهای شناختی و تفکر تحریف شده در رفتار خودکشی نقش مهمی ایفا می کنند. به طور خاص، مفهوم مثلث ۳ گانه شناختی بک (یعنی افکار منفی در مورد خود، دیگران و آینده) یک جزء مهم از نظریه شناختی از افسردگی است که پیامدهای مهمی برای درک خودکشی و مداخله در ارتباط با افراد خودکشی کننده دارد.
بسیاری از نظریه های معاصر خودکشی، از دیدگاه شناختی-رفتاری، به ویژه به الگوهای فکری و شناختی معیوب می پردازند. روانشناس بریتانیایی مارک ویلیامز از دیدگاه شناختی رفتار خودکشی را مورد توجه قرار می دهد. ویلیامز (۲۰۰۱) در بحث درباره افکار خودکشی و اقدام به خودکشی ادعا می کند که اگرچه خودکشی معمولا توسط بسیاری از افراد به عنوان “فریادی برای کمک خواهی” مشاهده می شود، ولی دقیق تر آن است که آن را به عنوان “فریادی برای رنج” توصیف کنیم؛ فریاد برای کمک خواهی، معمولا یک سؤ تعبیر است و باید به عنوان “فریاد از درد و رنج” تفسیر شود.
بر طبق نظر ادوین اسنویدمن، نظریه پرداز و بنیانگذار انجمن آمریکایی خودکشی(AAS)، تجربه درد و رنج نقش مهمی در خودکشی ایفا می کند. وی بر این باور است که افراد به دلیل دردهای شدید و غیر قابل تحمل روانشناختی، رفتار خودکشی را انجام می دهند، وضعیتی که او به عنوان «محرومیت روانشناختی» توصیف می کند و ناشی از عدم ارضا نیازهای روانشناختی است. او پیشنهاد کرد که همه افرادی که در معرض خطر خودکشی هستند باید روان درمانی را تجربه کنند، اما تنها درصد کمی از افرادی که در معرض خطر خودکشی قرار دارند از یک متخصص سلامت روان کمک می خواهند.
بامیستر(۱۹۹۰) خودکشی را نوعی فرار از وضعیت ذهنی آزارنده میدانست. وی تاکید زیادی بر نقش خودآگاهی ناخوشایندی در مفهوم سازی رفتار خودکشی دارد. مطابق با نظر بامیستر، برای بروز رفتار خودکشی، چندین مرحله متوالی باید اتفاق بیافتد؛ اولا باید یک اختلاف شدید بین انتظارات فرد و واقعیت ها زندگی او وجود داشته باشد. هنگامی که این اتفاق می افتد، سطح بالایی از افکار منفی در مورد خود به وجود می آید، که منجر به تجربیات عاطفی بسیار منفی می شود. برای از بین بردن این احساسات منفی و تجربیات ناخوشایند، فرد به سرزنش خود باز می گردد؛ از این پدیده به عنوان «تخریب شناختی» یاد می شود. در این حالت، فرد در معرض احساسات و افکار منفی شدیدی نسبت به خود قرار می گیرد، پس از تکرار این فرایند، پیوستار خودکشی یکی پس از دیگری نمایان می شود. تمایل به فرار از احساسات منفی که جزء مهمی از نظریه بامیستر است، شبیه به عامل خطر اولیه در نظریه اختلال عاطفی مارشا لینهان(۱۹۹۳) است.
لینهان معتقد است که خودکشی ناشی از اختلال هیجانی است، که از نتیجه عوامل بیولوژیکی و محیطی(مثلا سوءاستفاده از کودک) به وجود می آید. نظریه لینهان در ابتدا برای رفتارهای خود آسیبی و خودکشی برای اختلال شخصیت مرزی طراحی شده بود. به نظر لینهان رفتار خود-آسیبی یک روش ناسازگارانه در جهت ناتوانی در تنظیم هیجان میباشد. یعنی مکانیزم های تنظیم هیجان فرد از بین رفته یا به حد کافی رشد یافته نیست.
مدل جوینر از خودکشی

این مدل، تبیینی از رفتار خودکشی ارائه میدهد که آزمونپذیر و مبتنی بر شواهد تجربی است و به صورت جامع و گستردهای تعامل دوسویه بین سیستمهای پویایی درونفردی و عوامل خطر بینفردی را مد نظر قرار میدهد. خطر شدید خودکشی با تعامل سه عنصر ایجاد میشود:
- ۱. تجربه تنهایی و انزوای فرد (تعلقپذیری خنثی)
- ۲. ادراک فرد از اینکه باری بر دوش دیگران است (ادراک سربار بودن)
- ۳. خوگیری فرد با خود آسیبرسانی یا دیگر رفتارهای خطرناک (وناوردن و همکاران، ۲۰۱۰).
تعلقپذیری خنثی یعنی حس تعلقپذیری کم و باور فرد بر اینکه او از دیگر افراد جداست و به خانواده، گروهی از دوستان یا گروهی خاصی تعلق ندارد که خود شامل دو عامل تنهایی و نبود مراقبت است. ادراک سرباربودن نشاندهنده دیدگاه شخص است مبنی بر اینکه وجود او باری برای اعضای خانواده، دوستان و جامعه است و در نبود او آنها عملکرد بهتری خواهند داشت. این ادراک متشکل از دو عامل تنفر از خود و احساس مسئولیت است (ریبیرو و جوینر، ۲۰۰۹).
دو سازه تعلقپذیری خنثی و ادراک سرباربودن تنها در حضور درماندگی (برای مثال این وضع تغییری نخواهد کرد)، از حالت افکار منفعل خودکشی به حالت تمایل فعال برای خودکشی تبدیل میشود، اما هنوز این تمایل فعال برای خودکشی، برای قصد خودکشی کافی نیست، بلکه فرد باید سازه دیگری با عنوان ظرفیت اکتسابشده برای خودکشی داشته باشد که به معنی توانایی فرد در غلبه بر حس ذاتی صیانت نفس و انجام رفتارهای خودآسیبزننده به قصد مرگ است.
مدل نظریه بینفردی خودکشی، شامل سه مؤلفه تعلقپذیری خنثی، ادراک سرباربودن و ظرفیت اکتسابشده است. طبق این مدل، تعلقپذیری خنثی میتواند از نظر اهمیت و شدت متفاوت باشد. تعلقپذیری خنثی باعث تأثیرات آسیبزنندهای بر شناخت و رفتار، مثل نقص در خودتنظیمی، نقص در کارکرد اجرایی، کاهش رفتارهای اجتماعی، رفتارهای پرخاشگرانه، رفتارهای خودتخریب غیرعمدی و حالتی از بیحسی درونی میشود. حس تعلقپذیری پایین، تجربه بیگانگی از دیگران است(جوینر و همکاران، ۲۰۰۹).
وناوردن، لینام، جوینر(۲۰۰۶) در مطالعهای نشان دادند مقیاس ادراک سرباربودن پیشبین قدرتمندی در تلاش برای خودکشی و ایدهپردازی خودکشی است. مهم است که متخصصان به ارزیابی تعلقپذیری خنثی و ادراک سرباربودن، بهویژه در میان نوجوانان با خطر زیاد خودکشی بپردازند، چون فقط یکی از آنها میتواند خطر زیادی برای خودکشی باشد.
سومین متغیر موجود در این مدل، ظرفیت خودکشی است. مفروضه اصلی نظریه بینفردی خودکشی این است که تعلقپذیری خنثی و ادراک سرباربودن برای مرگ کافی نیستند و مرگ ناشی از خودکشی تنها با حضور ترکیبی تمایل به خودکشی به همراه آسیبپذیری ناشی از بی باکی از مرگ و تحمل درد جسمی اتفاق میافتد (وناوردن و همکاران، ۲۰۱۰). این آسیبپذیریها، جزء ابعاد ظرفیت خودکشی هستند و گمان میرود ریشه در تعامل بین آمادگیهای زیستی-ژنتیکی و مواجهه مکرر با رخدادهای دردناک و ناراحتکننده زندگی داشته باشند (اسمیت و همکاران، ۲۰۱۲). این رخدادها شامل تاریخچه خانوادگی خشونت و بدرفتاریهای دوران کودکی میشود (موراریا، ۲۰۱۶).
ارتباط بین وابستگی به مواد و خودکشی
خطر ابتلا به خودکشی در میان افراد معتاد بیشتر از جمعیت عمومی است. طبق آمار، مصرف مواد و یا نوشیدن الکل زیاد، خطر ابتلا به خودکشی را افزایش می دهد. حداقل یک سوم همه افرادی که خودکشی کرده اند، معیارهای اختلالات سوء استفاده از مواد و الکل را برآورده می کنند. مصرف مواد مخدر(تریاک و هروئین و…) و خوردن مشروبات الکلی در سنین نوجوانی و جوانی در مقایسه با افراد مشغول به کار، بیشتر در معرض خطر خودکشی هستند.
تحقیقات نشان می دهد که ارتباط بین وابستگی به مواد و خودکشی با افزایش سن تقویت می شود. افزایش سن ارتباط بین اختلالات خلقی و خودکشی را بالا می برد.
نتیجه یک تحقیق بینالمللی درباره خودکشی، مجموعهای از رفتارها را شناسایی کرده که به گفته محققان، در بسیاری موارد از کسانی سر میزند که در آستانه خودکشی هستند. در این تحقیق ۲۸۱۱ فرد مبتلا به افسردگی مورد مطالعه قرار گرفتهاند که ۶۲۸ نفر از آنها دست کم یک بار اقدام به خودکشی کردهاند.
پژوهشگران این تحقیق که توسط کالج اروپایی نورو سایکو فارموکولوژی انجام شده، ابتدا ویژگیها و رفتارهای غالب افراد گروهی را بررسی و بازبینی کرده که اقدام به خودکشی کردهاند. سپس الگوی رفتاری این افراد را با بیماران افسردهای مقایسه کرده که هرگز دست به خودکشی نزدهاند.
پژوهشگران میگویند اگر فردی که دچار افسردگی است نشانههایی از قبیل رانندگی بیپروا، بیبندوباری غیرمعمول یا قدم زدن مدام در اتاق از خود نشان داد، پنجاه درصد بیشتر در معرض خطر خودکشی قرار دارد. بروز رفتارهای کنشی و دفعی بدون توجه به پیامدهای آن از دیگر نشانههای احتمالی در رفتار افراد در معرض خطر خودکشی عنوان شده است.
دانشمندان امیدوارند با شناسایی چنین رفتارهایی پیشرفتهایی در زمنیه درمان بالینی افراد مبتلا به افسردگی و کم کردن احتمال خودکشی در این افراد به دست آورند. برآوردهای سازمان بهداشت جهانی نشان میدهد که سالانه یک میلیون نفر با قصد قبلی به زندگی خود خاتمه میدهند و ۲۰ برابر این تعداد اقدام به خودکشی میکنند، اما زنده میمانند.
منابع:
- اشنایدمن، ادوین، مترجم فیروزبخت، مهرداد، ذهن خودکشی گرا، نشر شناخت
- فولادی، عزت ا…، استراتژی ها و برنامه های پیشگیری از خودکشی با تمرکز بر نوجوانان و جوانان، نشر طلوع دانش
- محمد خانی، شهرام، پیشگیری از خودکشی جوانان و نوجوانان، انتشارات طلوع دانش
- رونالد. هولمز، استیفن. هولمز. ترجمه ضیاء افراز کنجین. خودکشی نظریه، عمل و تحقیق. تهران: جامعه شناسان.
- ستوده، هدایت الله. آسیب شناسی اجتماعی (جامعه شناسی انحرافات). تهران: آوای نور.
- کاپلان و سادوک، ترجمه رفیعی و رضاعی، خلاصه روانپزشکی، انتشارات ارجمند