دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

دنیای مدرن

مدرنیته، عصر نابودی سیاست و عمل، عصر نابودی تکثر و آزادی بشر است. مدرنیته عصر سلطه توتالیتاریسم و فروپاشی فردیت است.

افسوس

هانا آرنت در کتاب «وضع بشر» در توصیف مدرنیته می‌نویسد: «مدرنیته عصر از میان رفتن سنت، مذهب و اقتدار است. عصر فقدان معنا، هویت، عمل و ارزش، عصر نابودی حوزه عمومی و حوزه نمودهاست. مدرنیته عصر سلطه عالم درونی و شخصی است و نیز عصر جامعه توده‌ای می‌باشد». در عصر مدرن، اقتصاد بر هر چیزی پیروز شده است. در باور آرنت سه حادثه بزرگ در وقوع مدرنیته و پیدایش عصر مدرن بسیار تاثیرگذار بوده‌اند. وی این حوادث را شامل کشف قاره آمریکا، رفورماسیون و توسعه علوم جدید می‌داند.

آرنت بر مبنای تاثیرات این سه رویداد، عصر مدرن را دارای دو خصلت اساسی می‌داند: «بیگانگی از جهان» و «بیگانگی از زمین».‌ آرنت معتقد بود: عصر مدرن عصر جامعه توده ایست که در آن حیوان تقلا کننده بر انسان صاحب اندیشه و کنشگر پیروز خواهد شد. ازسوی دیگر مدرنیته عصر اراده بوروکراسی و ظهور توتالیتاریسم، خشونت و ارعاب است. وی باور داشت «مدرنیته، فضای عمومی کنش و سخن را به نفع دنیای خصوصی و منافع خصوصی نادیده انگاشته است».

در نظر هانا آرنت، «مدرنیته، عصر زوال انسان به عنوان حیوان سیاسی است، عصر نابودی سیاست و عمل، عصر نابودی تکثر و آزادی بشر است. مدرنیته عصر سلطه توتالیتاریسم و فروپاشی فردیت است». آرنت با توصیف عصر مدرنیته، به جدایی میان اندیشه و واقعیت در این وضعیت معتقد است. وی کثرت (plurality) را عنصر مهمی از جوهر زندگی بشری می داند و معتقد است : “کثرت بشری شرط لازم گفتار و کنش انسانی است که دارای دو ویژگی است: برابری و تفاوت. اگر انسانها برابر نباشند قادر به فهم یکدیگر نیستند و اگر با یکدیگر متفاوت نباشند، نیازی به گفتار و کنش برای فهماندن خود به یکدیگر را ندارند”. انسان ها از طریق سخن گفتن و عمل کردن، هویت های شخصی خود را در حوزه عمومی باز می شناسند و به زیست جمعی مسالمت آمیز ادامه می دهند.

وضعیت دنیای مدرن

آلن دوباتن معتقد است لری پیج (Larry Page) یکی از بنیانگذارهای گوگل و البته یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین انسان هایی که تاکنون در سیاره ما زیسته است با لباس ساده و معمولی که می پوشد رنج بیکرانی به انسان معاصر می دهد. شلوار جین و لباسی که به ظاهر مارک مشهوری آن را ندوخته است در تن مردی با ثروت و قدرت افسانه ای است.

لباس او و مدل موی سرش و رفتار بدون ادا و اصولش، شبیه همه ما آدم های بسیاری از نقاط روی زمین است و درد اصلی نیز در همین نهفته است. در ظاهر، مرزی بین یک معلم یا یک پستچی و یا یک تعمیر کننده کامپیوتر و او نیست ولی ما کجا و این مرد میانسال و ۲۰ میلیارد دلار ثروتش کجا؟

Larry Pageآلن دوباتن معتقد است دنیای مدرن، عملا و هر روز، مشغول خرد کردن غرور انسان ها است. بله، دنیای مدرن به نظر مساوات طلب تر شده است و شانس جابجایی و بالا رفتن از نردبان ترقی برای هر فردی از هر طبقه ای به موقعیت بهتر وجود دارد. اما واقعیت اصلی این است که نسبت بلندپروازی و امیدی که به همه بشر منتقل می شود اصلا شباهت و نسبتی با صدها میلیون انسانی که واقعا کوشش هم می کنند و به جایی نمی رسند ندارد. به همین خاطر، جمعیت اصلی بشر در تماس مداوم با این حس توهین کننده قرار می گیرد که فرد بازنده ای است و نتوانسته است حتی  ذره ای به محوطه  و موقعیت رئیس شرکت گوگل، نزدیک شود.

اکثر ما انسانها، قربانی جبر اجتماعی و اقتصادی و تربیتی و حتی فیزیکی خودمان هستیم. ولی از صبح تا شب در تمام بلندگوهای تربیتی و آموزشی مدام گفته می شود که همه آزادند تا در مسیر موفقیت قرار بگیرند ولی تاکید نمی شود که این مسیر آزاد، به سقوط و شکست هم می رسد.

رنج جدید بشر از آنجا آغاز شده است که دوران متمولین و اشراف به سر آمد. آنها، مثل میلیاردرهای عصر ما ساده رفتار نمی کردند. یک شاهزاده یا  اعضای  خانواده اشراف و متمولین، همه تلاش شان این بود که با رعیت متفاوت باشند. حتی اخلاق و مرام و زیاده روی های شان می بایست متفاوت باشد. بدون شک دنیای قدیم بسیار نابرابر و بی رحم بود ولی حداقل، یک نقطه مثبت داشت، عموم مردم به فکرشان هم نمی رسید که می توانند به دربار، قدرت و ثروت نزدیک شوند. دنیای معاصر نیز بیرحم است و برای همین باید نسبت به خودمان مهربان باشیم و دست از تحقیر خود برداریم.

ترحم نسبت به خود

از دید آلن دوباتن، دلسوزی و ترحم به خود، یک مکانیزم دفاعی بدوی است که همه ما به آن تکیه می کنیم. به تعبیر خیلی صریح، ترحم به خودمان، معنایش این است که هم بدبختی ها و کمبودهای خودمان را بزرگ جلوه می دهیم و هم به گردن دیگران می اندازیم. ما ترحم و دلسوزی و احساس بدبخت بودن را از کودکی می آموزیم و والدین همراهان ناخواسته برای یادگیری این دفاع مقدماتی در برابر ناملایمات هستند. جراحات ساده ناشی از دویدن و افتادن های مکرر تا دعوت نشدن به تولد همکلاسی ها تا بی مهری که فکر می کنیم والدین به ما نشان می دهند تا قد کوتاه و  و خجالتی بودن و … لیست افسوس و تاسف خوردن ها تمامی ندارد.

آلن دوباتن معتقد است یکی از راه حل های عمومی که والدین به کار می برند این است که با  تندخویی و حتی مسخره کردن، ناراحتی های کوچک ما را با بدبختی بچه های یتیم و جنگ زده و آواره  مقایسه می کنند و سعی می کنند نشان دهند درد و غم ما در برابر غم دیگران بسیار ناچیز است.

به نظر او، اول از همه باید بپذیریم که منطق غریزی ما طبیعتا حکم می کند که ناراحتی ما از هر فرد دیگری مهمتر است. این احساس واقعی و همگانی است. ما از ابتدا با عشق بی چون و چرای والدین خو گرفته ایم و به محض اینکه هیچکس غم و درد ما را درک نکند و به اندازه خودمان به بدبختی های که فکر می کنیم داریم توجه نکنند نتیجه اش گوشه نشینی، افسردگی و ترحم به خود خواهد بود.

افسوسدر مرحله بعدی پدر و مادرهای ما، به جای  پرخاش، عصبانیت و تحقیر، خیلی ساده  درد و ملامت کوچک مان را با لحنی مثبت و با حمایت عاطفی کاهش می دادند. چون نوازش و لطافت و عشقی که در لحظه احساس غم و بدبختی توسط والدین به ما ارزانی می شود به ما یاد می دهد در صورت نیاز و وقتی که آنها دیگر در زندگی ما نیستند به خودمان از نظر عاطفی تکیه کنیم. ترحم به خود، از اولین سپرهای عاطفی است که یاد می گیریم دور خودمان بگیریم و این خودش یک دستاورد عالی است.

هیچکس نباید متعجب باشد که ما نارسایی ها و اشتباهات خودمان را یا نمی پذیریم یا تشخیص نمی دهیم. برای همین شاید بد نباشد که با یک انتقاد بسیار کوچک و ملایم از خودمان شروع کنیم … به آرامی تاکید کنیم که اعلام یک ذره اشتباه، اشکال ندارد. اتفاق زیاد بد و بزرگی نیفتاده است. ما فقط می توانیم با اطمینان خاطر دادن به روبراه شدن اوضاع، با مشکلات روبرو شویم.

در این مرحله ما دیگر احتیاج به ترحم دیگران نداریم. ما آدم های بازنده و بدبخت نیستیم. اگر هم مشکلی هست عمومی، طبیعی و ناگزیر است … خوشبختی و بدبختی یک تعریف وسیع بشری دارد و اینجاست که می توانیم نقش و اندازه مشکلات خودمان را در میدان وسیعتری مشاهده کنیم. ما می آموزیم که دیگران مدام نقشه نریخته اند که زندگی را بر ما تلخ سازند و خواسته های ما را نادیده بگیرند. می آموزیم که درد و رنج ما به هر شکل و اندازه ای که هست مهم است چون درد و رنج همهِ بشر مهم است. ما به یک درد مشترک چشم می دوزیم که می تواند به طور عمومی کمی کاهش یابد.

در نهایت، غم و درد قرار نیست در خلوت ما وجود داشته باشد. درد بشری عمومی و عیان است و همه جا با وقاحت تمام وجود دارد.  پس اگر ترحم و دلسوزی وجود دارد ترحم و تاسفی است همگانی… و چه بهتر که هر کدام به سهم کوچک مان قدمی برای رفع آن بر داریم یا حداقل به درد و غم هم نیفزائیم.

منابع : 

  • http://www.thebookoflife.org
  • http://www.thebookoflife.org/on-self-pity
۳.۸ ۶ رای ها
رأی دهی به مقاله

* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه مقالات سایت، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام هماهنگ نمایید. *

2 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهدی
۱۴۰۰/۱۲/۱۰ ۰۱:۵۹

عالی مچکرم

کریمی
۱۴۰۲/۰۹/۰۸ ۲۳:۵۱

درود بر شما.
واقعا عالی بود.
من مطلب شما رو ذخیره کردم.
چون چیزی که می خواستم بخونم و توی ذهنم بود به اون اشاره شده.
سپاسگزارم