دانشنامه روانشناسی مردمی
روانکاوی، خودشناسی و رشد فردی با علیرضا نوربخش

نقد نظریه روان‌کاوی

نظریه‌ای که قابل ابطال نباشد، علمی نیست.

روان‌کاوی، با وجود تأثیر عمیقی که بر روان‌شناسی، روان‌درمانی و حتی فرهنگ عمومی گذاشته، دارای کاستی‌ها و محدودیت‌هایی است که از دیدگاه علمی قابل نقد است.

نقد نظریه روان‌کاوی

کمتر کسی تردید دارد که نظریه روان‌کاوی، و به‌ویژه اندیشه‌های فروید، تأثیر عمیقی بر تفکر قرن بیستم داشته است. فردریک کروز (۱۹۹۳-Frederick Crews) را می‌توان نماینده‌ منتقدان روانکاوی دانست. او ادعا می‌کند که نظریه روان‌کاوی فاقد پشتیبانی معتبر از مطالعات تجربی یا همه‌گیرشناختی (epidemiological) است، و اینکه هر بدنه‌ی دانشی که بر پایه‌ی بینش‌های مشکوک فروید بنا شده باشد، سرانجام در باتلاق فرو خواهد رفت. به گفته‌ی او: «با وجود برخی تلاش‌های خیرخواهانه برای اصلاح روان‌کاوی، همچنان یک شبه‌علم باقی مانده است».

البته حملات به اندیشه فروید پدیده‌ی تازه‌ای نیست. به‌عنوان نمونه، جان واتسون (۱۹۳۰) پیش‌بینی کرده بود: «بیست سال دیگر، تحلیلگری که از مفاهیم و اصطلاحات فرویدی استفاده کند، در همان جایگاهی قرار می‌گیرد که اکنون جمجمه‌خوان‌ها (phrenologist) قرار دارند». اما جالب آنکه همین زمانه، دوره‌ای شد که عموماً دوران شکوفایی و اوج‌گیری اندیشه‌های روان‌کاوی تلقی می‌شود.

با این حال، شدت و فراگیری انتقادات به گونه‌ای است که حتی سرسخت‌ترین پیروان فروید نیز نمی‌توانند آن را نادیده بگیرند. با ورود رویکرد روان‌کاوی به آسیب‌شناسی روانی تحولی قرن جدید، ما بر این باوریم که این رویکرد باید با چالش‌هایی که با آن مواجه است برخورد کند و یک بازنگری اساسی در چارچوب معرفت‌شناختی خود انجام دهد.

۱- تضاد روان‌کاوی با اصول علمی رایج و کمبود شواهد تجربی

بیشتر نظریه‌های روان‌کاوی حاصل تجربه‌های بالینی فردی هستند، نه تحقیقات علمی نظام‌مند. بیشتر نظریه‌های روان‌کاوانه توسط بالینگرانی انجام شده که فرضیات خود را به‌صورت تجربی مورد آزمون قرار نداده‌اند. مثلا ملانی کلاین، فرضیاتی مطرح کرد که شواهد تجربی کمی دارد؛ (نوزاد، بازنمایی های ذهنی از سینه مادر و آلت پدر می‌سازد). در روان‌کاوی، فرض‌ها بیشتر حاصل “تفسیر از گفته‌های بیمار” هستند تا نتیجه مشاهده مستقیم یا تحقیق تجربی.

روان‌کاوی معمولاً با رویکردهای علمی مثل آزمایش کنترل‌شده یا فرضیه‌سازی آزمون‌پذیر، بیگانه است. این باعث می‌شود نتوان نظریه‌ها را به‌صورت دقیق آزمود یا رد کرد. یک نظریه علمی باید «ابطال‌پذیر» باشد، اما بیشتر مفاهیم روان‌کاوی (مثل اضطراب اولیه یا درونی‌سازی‌های ناقص) ابطال‌پذیر نیستند.

بیشتر داده‌های روان‌کاوی از بزرگسالان ناراضی یا آسیب‌دیده جمع‌آوری شده‌اند، که درباره‌ی کودکی پیش‌کلامی خود صحبت می‌کنند. این فرض که اگر مشکلی در بزرگسالی هست، پس حتماً در کودکی مشکلی بوده، یک استدلال دَوَرانی است (circular reasoning). مثلا، روان‌کاوی معمولاً اختلال بزرگسالی را به «مادر ناکارآمد» نسبت می‌دهد، اما این نتیجه‌گیری پسینی است و قابل اثبات نیست.

روانکاوی می تواند گرفتار سوگیری تأیید (Confirmation Bias) در تحلیل بالینی شود:

  • اگر بیمار دچار آسیب روانی است، روان‌کاو فرض می‌کند که مادر بدی داشته است
  • اگر بیمار با وجود آسیب گذشته، سالم است، فرض می‌کنند “ابژه‌ی خوبی” در زندگی او وجود داشته است!

در روانکاوی با محدودیت‌ داده‌های بالینی مواجه هستیم. داده‌های بالینی برای ساخت نظریه مفیدند اما برای ارزیابی و مقایسه‌ی نظریه‌ها ضعیف‌اند. وجود بیش از ۴۰۰ مکتب روان‌درمانی گواهی بر این است که بیشتر نظریه‌ها قابل ارزیابی تجربی نیستند. با وجود همه‌ این انتقادها، روان‌کاوی الهام‌بخش بسیاری از نظریه‌های تجربی بوده است، مثل:

  • نظریه درماندگی آموخته‌شده سلیگمن (Seligman)
  • نظریه دلبستگی اینزورث (Ainsworth)
  • نظریه طرحواره‌های افسردگی بک (Beck)

۲- نقد فرض یکنواختی (Uniformity Assumption)

فرض یکنواختی، یک پیش‌فرض نانوشته در بسیاری از نظریه‌های روان‌کاوی است که می‌گوید: «برای هر نوع اختلال روانی یا الگوی شخصیتی، تنها یک مسیر رشدی مشخص، علت اصلی آن اختلال است»؛ یعنی گویی همه‌ی بیماران با یک تشخیص خاص (مثلاً افسردگی، مرزی، وسواس، بی‌اشتهایی) دقیقاً یک شکل تجربه رشدی داشته‌اند که منجر به آن اختلال شده است.

شواهد علمی نشان داده‌اند که برای یک اختلال خاص، چند مسیر رشدی متفاوت ممکن است وجود داشته باشد.
مثلاً در اختلال شخصیت مرزی:

  • برخی بیماران دچار رهاشدگی عاطفی زود هنگام‌اند.
  • برخی دیگر دچار سوءاستفاده جنسی/ جسمی شده‌اند.
  • بعضی‌ها والدین بسیار کنترل‌گر داشته‌اند، بدون سوء استفاده.

اما نظریه روان‌کاوانه ممکن است فقط یکی از این موارد را علت بداند و بقیه را نادیده بگیرد.

در روان‌کاوی سنتی، روابط ابژه (Object Relations) معمولاً به صورت یک بسته‌ی کلی در نظر گرفته می‌شود؛ یعنی اگر رابطه ابژه‌ای آسیب دیده، پس فرد در همدلی، دلبستگی، شناخت اجتماعی و خودآگاهی هم آسیب دیده است. ولی پژوهش‌های جدید (مثل Fonagy یا Westen) نشان می‌دهند این‌ها فرایندهای مستقل اما مرتبط هستند. بنابراین، ممکن است یک فرد مرزی، در بازنمایی‌های ذهنی پیچیده و سالم باشد، اما در توانایی کنترل هیجان مشکل داشته باشد.

۳- روایت‌های جایگزین در روان‌کاوی (Alternative Accounts)

روان‌کاوان به‌جای مقایسه نظریه‌ها با یکدیگر یا با داده‌های تجربی، سعی می‌کنند نظریه خود را مدام گسترش دهند تا هر پدیده‌ای را توضیح دهند. پیامد این رویکرد، مشکلات زیر را به وجود می آورد :

  • پیچیده و سنگین شدن نظریه‌ها
  • عدم قابلیت مقایسه بین رویکردها
  • جلوگیری از پیشرفت منظم و تجربی نظریه‌ها

۴- بی تفاوتی نسبت به نقش محیط

رویکرد سنتی روان‌کاوی، به‌ویژه در نظریه‌های فروید، بیشتر بر عوامل درونی مانند کشمکش‌های ناخودآگاه و غرایز تمرکز داشت و تأثیر محیط را ساده‌سازی می‌کرد. با اینکه فروید در ابتدا اشاره‌ای به شرایط اجتماعی و انسانی زندگی بیماران داشت، اما به‌مرور بیشتر بر فرآیندهای درون‌زاد تأکید کرد.

یکی از نقدهای اصلی به این رویکرد، تأکید بیش‌ازحد بر نقش مادر در آسیب‌شناسی روانی است. حتی نظریه‌پردازانی مانند وینیکات، کوهات، بالبی و دیگران، علت اختلالات روانی را عمدتاً در نارسایی‌های مادر می‌دیدند. نمونه افراطی این نگرش، نظریه «مادر اسکیزوفرن‌زا» بود که بدون شواهد تجربی، مادر را علت بروز اسکیزوفرنی معرفی می‌کرد(فروم – رایشمن، ۱۹۴۸).

با پیشرفت دانش، نظریه‌های تعاملی‌تری(Transactional Approach) پدید آمدند که نشان دادند، رشد روانی نتیجه تعامل پیچیده بین خلق‌وخو (ویژگی‌های زیستی کودک) و واکنش‌های محیطی است. عوامل زیستی (سرشتی) و والدینی با هم تعامل کرده و ریسک اختلال را شکل می‌دهند. مثلا، کودکانی با خلق‌وخوی دشوار که والدینی فاقد نگرش بازتابی و ذهن‌مند دارند، بیشتر در معرض خطر ابتلا به اختلال روانی هستند.

نقد دیگر به نظریه‌های روان‌کاوی، غفلت از نقش فرهنگ است. بیشتر مدل‌های روان‌کاوی از نگاه فرهنگ غربی شکل گرفته‌اند، جایی که «خود مستقل» و تلاش برای جدایی از والدین به‌عنوان نشانه‌های رشد مطلوب در نظر گرفته می‌شود. درحالی‌که در بسیاری از فرهنگ‌های شرقی، مانند ژاپن و هند، نزدیکی، وابستگی و هماهنگی با دیگران ارزش محسوب می‌شود. برای مثال، در فرهنگ ژاپنی، مفهوم «آمائه» (amae – وابستگی شیرین به مادر) نه‌تنها ناپسند نیست، بلکه بخشی از رشد طبیعی تلقی می‌شود.

پژوهش‌ها نیز نشان می‌دهند که کودکان در فرهنگ‌های مختلف در پردازش هیجانی، درک خود و دیگران، و ساختار روانی، تفاوت‌های معناداری دارند. درنتیجه، مدل‌های روان‌کاوی که فقط بر اساس فرهنگ غربی ساخته شده‌اند، ممکن است به‌درستی وضعیت روانی افراد در فرهنگ‌های دیگر را درک نکنند و حتی عملکرد سالم را آسیب تلقی کنند.

🔒
محدودیت دسترسی
برای دریافت کامل مقاله، لطفاً در واتساپ ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ پیام دهید:
📱 لینک واتساپ سایت

برای اینکه رویکرد روانکاوی به حیات خود ادامه دهد، نیازمند بازنگری در چارچوب معرفتی خود، ایجاد پیوند نزدیک‌تر با روش‌های علمی، و توسعه مدل‌های پیچیده‌تر و دقیق‌تری است که تعامل میان عوامل زیستی، روان‌شناختی، اجتماعی و فرهنگی را در نظر بگیرند.

خلاصه نقدها به نظریه روان‌کاوی

عنوان نقدشرح کامل نقدمثال توضیحی
کمبود پشتوانه تجربینظریه‌های روانکاوی به‌ندرت آزمون‌پذیر و مبتنی بر شواهد علمی‌اند. بیشتر بر تفسیرهای ذهنی و بالینی استوارند تا روش‌های تجربی.مفهومی مثل «نهاد» یا «رانش مرگ» را نمی‌توان به صورت تجربی اندازه‌گیری یا رد کرد.
ابهام مفهومیمفاهیم کلیدی مانند «نارسیسیسم» یا «بازنمایی موضوع» تعریف‌های متنوع و بعضاً متناقض دارند. این موجب سردرگمی و تفسیرهای متعدد می‌شود.«نارسیسیسم» هم به مرحله‌ای در رشد، هم به مکانیزم دفاعی، و هم به اختلال شخصیتی اطلاق می‌شود.
ناتوانی در پیش‌بینی اختلالاتروانکاوی نمی‌تواند توضیح دهد چرا برخی اختلالات در برخی زمان‌ها یا گروه‌ها بیشتر بروز می‌کنند.افزایش اختلالات خوردن در دهه‌های اخیر یا کاهش «هیستری» کلاسیک در زنان را روانکاوی به‌درستی تبیین نمی‌کند.
تمرکز بیش‌ازحد بر دوران کودکینظریه‌های روانکاوی معمولاً تجربه‌های اولیه (حتی پیش‌کلامی) را به‌عنوان منبع اصلی آسیب می‌دانند، درحالی‌که مراحل بعدی رشد نیز تأثیرگذارند.کودک آزاری در دوران دبستان یا تجربه‌های طرد اجتماعی در نوجوانی می‌توانند به‌اندازه‌ی تجارب نوزادی اثرگذار باشند.
فقدان تمایز دقیق بین واقعیت درونی و بیرونیروانکاوی سنتی اهمیت بیشتری به فانتزی‌های ذهنی می‌دهد تا رویدادهای واقعی، که گاهی باعث تحریف واقعیت می‌شود.بیمار ممکن است به‌اشتباه باور کند که مورد سوءاستفاده قرار گرفته، به‌دلیل وجود یک فانتزی قوی.
روایت‌سازی به جای کشف گذشتهدر روانکاوی، درمانگر و بیمار ممکن است به جای کشف واقعیات، یک روایت قانع‌کننده اما نادقیق بسازند.بیمار ممکن است باور کند که مادرش او را طرد کرده، صرفاً بر اساس حس درونی یا تفسیر ناخودآگاه.
نگاه بزرگسال‌محور به کودکروانکاوی رفتارهای نوزاد را با مفاهیم بزرگسالانه تحلیل می‌کند (مثل خودشیفتگی یا توهم)، که منجر به درک اشتباه رشد طبیعی می‌شود.توصیف کودک ۶ ماهه به‌عنوان «نارسیسیست» یا دارای «هذیان عظمت» یک نمونه از این نوع نگاه تحریف‌شده است.
عدم تطابق با داده‌های رشد و علوم جدیدیافته‌های روانکاوی با داده‌های جدید روان‌شناسی رشد، عصب‌روان‌شناسی و روان‌درمانی‌های نوین تطابق ندارند.بسیاری از مفروضات فروید درباره مراحل رشد جنسی یا عقده‌ی ادیپ با پژوهش‌های جدید هم‌خوانی ندارند.

مقایسه روان‌کاوی با درمان شناختی – رفتاری

حوزهروانکاوی (Psychoanalysis)CBT (درمان شناختی-رفتاری)
منشأ مشکل روانیتعارض‌های ناهشیار، سرکوب‌ها، مراحل رشد روانی-جنسیافکار ناکارآمد، باورهای منفی، خطاهای شناختی
تمرکز زمانیعمدتاً گذشته (کودکی و مراحل رشد)حال و افکار فعلی
مکانیسم درمانتفسیر تداعی‌ها، رؤیاها، انتقال و مقاومت، تعارضات و مصالحهآموزش مهارت‌ها، بازسازی شناختی، مواجهه با افکار
سبک درمانگرمنفعل، تفسیری، گاه خنثیفعال، ساختارمند، آموزش‌محور
زمان و طول درمانبلندمدت (گاهی چند سال)کوتاه‌مدت تا میان‌مدت (۱۰–۳۰ جلسه)
قابلیت آزمون علمیضعیف؛ مفاهیم مبهم و غیرقابل سنجشبسیار بالا؛ آزمون‌پذیر، مبتنی بر شواهد
محدودیت‌هاتکیه زیاد بر گذشته، ذهنی بودن تفسیرها، آزمون‌ناپذیریسطحی بودن نسبت به ریشه‌های عمیق‌تر مشکل
مثال عملیفردی که اضطراب دارد، ممکن است به تعارض ناهشیار ناشی از میل به کنترل والدینش مرتبط دانسته شود.همان فرد می‌آموزد افکاری مثل «من همیشه شکست می‌خورم» را شناسایی و جایگزین کند.

منبع :

Psychoanalytic Theories (2003): Perspectives from Developmental Psychopathology
Peter Fonagy و Mary Target

۵ ۳ رای ها
رأی دهی به مقاله

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها