دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

مفاهیم مهم نظریه ویگوتسکی

نظریه ویگوتسکی در زمینه رشد شناختی

مفاهیمی مانند منطقه تقریبی رشد، کارکردهای ذهن و تکیه گاه سازی از مباحث مهم ویگوتسکی می‌باشد. از دید وی، خاستگاه روان آدمی اجتماع است و فرایندی که به آن شکل می‌دهد ارتباط است.

ویگوتسکی

لِو سیمینوویچ ویگوتسکی (Lev Semyonovich Vygotsky) در پنجم نوامبر ۱۸۹۶ در شهر اورشا واقع در شمال شرقی مینسک در بلاروس چشم به جهان گشود. در گومل، شهری بندری در روسیه غربی بزرگ شد. پدرش رئیس بانک و مادرش معلم بود، هر چند مادرش، بیشتر وقت خود را صرف پرورش هشت فرزند خود کرد. اعضای خانواده رابطه محبت آمیزی با یکدیگر داشتند، خصیصه ای که به ویگوتسکی نیز انتقال پیدا کرد. در روزگار نوجوانی، در میان دوستانش به «پرفسور کوچولو» معروف شده بود، زیرا دائما آن‌ها را به بحث‌های مختلف و فعالیت‌های خارق العاده فرا می‌خواند. ویگوتسکی همچنین به خواندن تاریخ، ادبیات و شعر عشق می‌ورزید. ویگوتسکی در ۱۷ سالگی تصمیم گرفت به دانشگاه مسکو برود؛ اما به دلیل یهودی بودن، مجبور بود در یک سیستم سهمیه ای رقابت کند، زیرا دانشگاه تنها از ۳ درصد یهودیان ثبت نام می‌کرد. وی در سال ۱۹۱۷، با مدرک حقوق از دانشگاه مسکو فارغ التحصیل شد و به شهر زادگاهش گومل بازگشت. ویگوتسکی رساله دکترای خود را به روان شناسی هنر اختصاص داد. وی در ۳۸ سالگی بر اثر بیماری سل در گذشت.

در سال ۱۹۳۶ حکومت روسیه، انتشار کارهای او را ممنوع کرد و این ممنوعیت تا سال ۱۹۵۶ ادامه یافت. اولین دلیل این ممنوعیت آن بود که ویگوتسکی تحقیقاتی را در مورد آزمون‌های روانی انجام داده بود که حزب کمونیست آن‌ها را محکوم کرده بود. در واقع، ویگوتسکی استفاده معمول از آزمون‌های هوش را به شکل معمول مورد انتقاد قرار داده بود و از آنها به روش جدیدی استفاده می‌کرد، اما این روش‌ها مورد پذیرش حکمرانان نبود. ویگوتسکی نوشته‌های اولیه گزل، ورنر و پیاژه را مطالعه کرد و به اهمیت نوعی رشد درونی که آن‌ها مطرح کرده بودند، پی برد. 

ویگوتسکی سعی کرد نظریه ای خلق کند تا در آن ارتباط بین دو مسیر رشد یعنی مسیر طبیعی که از درون سرچشمه می گیرد و مسیر تاریخی – اجتماعی که کودک را از بیرون تحت تاثیر قرار می دهد، را نشان دهد. ویگوتسکی معتقد است که رشد شناختی کودک به مردمی وابسته است که در دنیای او زندگی می‌کنند و بر زندگی‌اش تاثیرگذار هستند.

ویگوتسکی، نخستین روانشناس معاصر بود که از مکانیسم هایی که بدان وسیله فرهنگ به صورت بخشی از طبیعت هر انسان در می آید سخن به میان آورد. وی با تأکید بر این موضوع که کارکرد­های روانشناختی حاصل فعالیت مغزند، در زمره یکی از نخستین مدافعان آمیزش روانشناسی شناختی- تجربی با عصب شناسی و فیزیولوژی در آمد؛ و بالاخره اینکه وی با این ادعا که همه این مسائل را باید بر حسب نظریه علمی تاریخ جامعه انسانی دریافت، اساس علم رفتاری را بنیان نهاد.

روش های تکاملی و تاریخی مطالعه ماهیت انسان در روسیه تنها به ویگوتسکی محدود نمی شد. ویگوتسکی از بلونسکی این اندیشه را گرفته بود که «رفتار را می توان با مطالعه­ تاریخی آن رفتار فهمید.»

ویگوتسکی

رشد شناختی انسان

ویگوتسکی بر این باور بود که منشأ رشد شناختی انسان در رسش جسمانی او نیست، بلکه در عوامل فرهنگی و اجتماعی ریشه دارد و این عوامل از طریق زبان و تعامل اجتماعی عمل می کنند. فرهنگ با استفاده از زبان و تعامل اجتماعی، امکان رشد را فراهم می کند (البته در صورتی که رشد زیستیِ زیر بنایی، به سطح مناسبی رسیده باشد).

ویگوتسکی اعتقاد دارد که درک و مهارت کودکان از راه نوعی نظام شاگردی حاصل می شود، یعنی با راهنمایی افراد مطلع. مثلاً کودک می ­تواند در کسب مهارت های تازه، کودک کوچک تری را یاری دهد. او معتقد بود که درک و مهارت اساساً از طریق مفهوم شاگردی(کار آموزی) گسترش می یابد؛ یعنی با یاری و راهنمایی افراد مطلع تر، دنیای خود را بیشتر درمی‌یابیم و مهارت های جدید کسب می‌کنیم.

ویگوتسکی بین ۲ سطح رشد شناختی تمایز قائل شد:

پست های مرتبط
  • یکی سطح رشد واقعی که در توانایی حل مسأله نمایان می شود
  • دیگری سطح رشد بالقوه که در نوع و شیوه مسأله گشایی کودک تحت راهنمایی دیگران تعیین می شود.

به قول ویگوتسکی، برای درک کامل سطح رشد شناختی و فراهم آوردن شرایط مناسب برای هر کودک، هم نیاز به دانستن سطح واقعی کودک، و هم سطح بالقوّه او داریم. چون زبان وسیله­ اولیه‌ تبادل مفاهیم اولیه‌ اجتماعی است، ویگوتسکی رشد زبان را در رشد شناختی دارای نقشی اساسی دانست. در واقع او اکتساب زبان را مهم ترین جنبه‌ رشد کودک می دانست. زبان در رشد مهارت ها و دانش جدید آدمی نقش مهمی بازی می کند.

کارکردهای ذهن در نظریه ویگوتسکی

از نظر ویگوتسکی کارکردهای ذهن به دو دسته کارکردهای نخستین و کارکردهای ‌عالی ذهن تقسیم می‌شوند:

کارکردهای نخستین ذهنی

بعضی از کارکردهای انسان در سال‌های شروع زندگی در فرد به طور طبیعی وجود دارند و در انسان و حیوان به صورت مشترک هستند. فرآیندهای ذهنی مانند توجه، ادراک، حافظه و تفکر جزء این دسته از فرآیندهای ذهنی هستند که مهم ترین ویژگی‌شان غیرارادی و ناآگاهانه بودن‌ است. به صورتی که فرد نمی‌تواند آن را متوقف کند و یکباره اتفاق می‌افتد.

کارکردهای عالی ذهنی

این کارکردهای ذهنی فقط مختص انسان‌ها هستند مانند استدلال منطقی، توجه انتخابی و زبان که بر اساس کارکردهای نخستین رشد پیدا می‌کنند، اما با آن‌ها تفاوت‌هایی دارند. کارکردهای عالی ذهن در کنترل انسان قرار دارد و با اراده او انجام می‌شود، تاثیرات محیط بر آن‌ها وجود دارد و یک خاستگاه اجتماعی دارند و به کمک ابزارهای روانشناختی رخ می‌دهند.

ابزارهای روانشناختی در نظریه ویگوتسکی

ویگوتسکی معتقد است، انسانها همانطور که ابزارهایی برای چیره شدن بر محیط ابداع کردند، ابزارهای روانشناختی را برای تسلط بر رفتار خودشان بوجود آوردند. مهمترین سیستم نشانه ای گفتار است. دو سیستم نشانه ای مهم دیگر نوشتن و سیستم های شمارشی است.

انسان ها با استفاده از نمادها و نشانه ها درگیر نوعی رفتار واسطه ای می شوند و مستقیما به محرک های محیطی پاسخ نمی دهند.(نوعی تاثیر از نشانه های درونی واسطه ها).

کودک در ۳-۴ سالگی، شروع به گفتگو با خود مانند گفتگو با دیگر افراد می کند. در سن ۶-۷ سالگی گفتار با خود را، درونی می کند. 

تفکر و زبان در کودک به صورت مستقل و جدا از هم رشد پیدا می‌کنند که ویگوتسکی از اصطلاحات تفکر پیش‌زبانی یا تفکر بدون زبان استفاده می کند. در تفکر بدون زبان کودک برای حل مسئله و دستیابی به اشیا بدون زبان و سر و صدا، تفکر را انجام می‌دهد؛ در تفکر پیش‌زبانی کودک بدون هیچ هدف خاصی صدایی مانند غان و غون از خود ایجاد می‌کند. در حدود ۲ سالگی منحنی این دو فرآیند مستقل، به هم می‌رسند و هم‌زمان اتفاق می‌افتند که منجر به تفکر زبانی یا زبان عقلانی می‌شوند.

ویگوتسکی معتقد است بالاترین سطوح تفکر یعنی استدلال نظری و انتزاعی مانند نوشتن، ریاضیات و دیگر مفاهیم نظری، نیاز به آموزش دارند.

گفتار، تفکر و توجه، ما را از حوزه ادراک بی واسطه آزاد می سازد، این آزادی ما را از دیگر جانداران متمایز می کند.

ویگوتسکی اظهار می دارد که توانایی استفاده از گفتگوی درونی در سه مرحله رشد می یابد:

  • ۱- در ابتدا ، در تعاملات کودکان با دیگران، اشاره به اشیای غایب رخ می دهد.
  • ۲- در سه سالگی یا بیشتر شروع به دادن فرمان های مشابه به خود می کند(هنگام بازی به خودش بگوید بیل من کجاس؟)
  • ۳- در هشت سالگی یا بیشتر، تنها بصورت بی صدا و گفتار درونی انجام می دهد.

این پیشرفت یک قانون عمومی است، که هر کارکردی در رشد فرهنگی کودک، در دو سطح ظاهر می شود: ابتدا در سطح اجتماعی و سپس در سطح روان شناختی. این قانون پایه روانشناسی مارکسیستی است.

درونی سازی در نظریه ویگوتسکی

تبدیل آهسته و با دوام تجربه‌ها یا عملکردهای اجتماعی بیرونی به کارکردهای عالی ذهنی، درونی سازی نام گرفته است. این درونی سازی به صورت مستقیم اتفاق نمی‌افتد بلکه با استفاده از واسطه امکانش به وجود می‌آید. در این حالت فرد با استفاده از ابزار یا یکسری از علامت‌ها اتفاقات و رخدادهای بیرونی را به صورت درونی ذخیره می‌کند. ممکن است ابزار دیگری که برای درونی سازی در کودکان از آن استفاده شود گفتار خودمحورانه باشد. ویگوتسکی می‌گوید در این حالت کودک برای درونی کردن مسائل با خود بلند بلند صحبت می‌کند و مسائل بیرونی را این‌گونه درونی سازی می‌کند. 

مراحل رشد زبان از دید ویگوتسکی

  • ۱ – گفتار اجتماعی یا گفتار بیرونی : پیش از سه سالگی ظاهر می شود و نقش آن کنترل رفتار دیگران است. مثلا : وقتی کودک به مادرش می گوید شیر می خواهم از این طریق به کنترل رفتار دیگران اقدام می کند.
  • ۲ – گفتار خود محورانه : بین ۴ تا ۷ سالگی رخ می دهد. این نوع گفتار، مرحله انتقالی گفتار بیرونی به گفتار درونی است. در این مرحله کودکان غالبا برای کنترل رفتارشان با خودشان حرف میزنند. مثلا : هنگام انجام کاری، آنچه را که انجام می دهند به زبان می آورند. نقش گفتار خود محورانه کنترل و هدایت رفتار است.
  • ۳ – گفتار درونی : پس از ۷ سالگی ظاهر می شود. گفتار درونی با خود سخن گفتن به طور بی صداست. گفتار درونی به اندیشه و رفتار انسان جهت می دهد و در همه کارکردهای عالی ذهنی وجود دارد.

گفتار خودمحورانه (egocentric speech)

اولین کسی که گفتار خودمحورانه را مطرح نمود پیاژه بود. از نظر وی بین ۴-۷ سالگی حدود ۴۵% از تمامی گفتارهای کودک خود محورانه هستند. پیاژه اساسا این گفتار را بیهوده می دانست و آنرا نقص در تفکر کودک می دانست؛ اما ویگوتسکی کارکردی مثبت برای آن قائل بود و به نظرش این گفتار به کودک کمک می کند تا مسائلش را حل کند. ویگوتسکی در مورد سرنوشت نهایی گفتار خود محورانه با پیاژه مخالف بود. بنظر وی این گفتار کامل محو نمی شود بلکه بصورت گفتار درونی در می آید.

ویژگی گفتار درونی

۱- گفتار درونی در مقایسه با گفتار اجتماعی، خلاصه تر است. در گفتار درونی نهاد روانشناختی حذف می شود در حالیکه گزاره روان شناختی باقی می ماند.

۲- ویژگی دیگر گفتار درونی، چیرگی حس بر معنا است. ویگوتسکی معتقد است که برای فهم کامل تر گفتار درونی ، نیازمند آنیم که نقش آنرا در فرایندی میکروژنتیک بررسی کنیم.(میکروژن یک فرایند رشد نسبتا کوتاه است که هرگاه ادراک یا اندیشه ای در ما شکل می گیرد ، روی می دهد. شکل گیری جملات کلامی بصورت میکروژنتیک انجام می گیرد و گفتار درونی ،این فرایند را به نقطه حساسی وارد می کند.)

عمل ساخت یک جمله کلامی با یک انگیزه (یک علاقه، یک نیاز یا یک مشکل) آغاز می شود. در پی این جریان، تحریک مختصر فکر صورت می گیرد و گفتار درونی وارد عمل می شود. این فرایند سیال است و پویا؛ همزمان که سعی می کنیم جمله روشنی بیان کنیم، هم فکرمان و هم کلماتمان، بدون اینکه مفهوم درونی فکر اولیه مان از دست برود، دستخوش چند تغییر شکل می گردد.

خودنظم دهی

در نظریه ویگوتسکی زبان هم ابزاری مهم برای برقراری رابطه با اجتماع و همین طور برای تفکر و خودنظم دهی است. منظور از خودنظم دهی توانایی اندیشیدن و حل کردن مسائل بدون کمک دیگران است. به طور کلی این فرآیند به کنترل فرد بر عملکرد‌های شناختی گفته می‌شود. ایجاد این مهارت و تفکر مستقلانه دارای چند مرحله است که در ادامه به بیان آن‌ها خواهیم پرداخت.

  1. یادگیری : در این مرحله کودک یاد می‌گیرد که کارها و صداها دارای معانی هستند. برای مثال یاد می‌گیرد که وقتی دستش را به سمت چیزی دراز می‌کند به بقیه می‌فهماند که آن شی را می‌خواهد و در رابطه با زبان یاد می‌گیرد که صداها را با معانی‌ آن‌ها تداعی کند.
  2. تمرین : در این قسمت کودک برای رسیدن به خودسامان‌دهی شروع به تمرین می‌کند. او حرکاتی را که باعث جلب توجه دیگران می‌شود تمرین می‌کند و برای فراگیری زبان با دیگران گفت‌وگو می‌کند.
  3. استفاده از علامت : در این حالت فرد برای تفکر و حل مسئله بدون کمک دیگران شروع به استفاده از علامت می‌کند و در این مرحله خودنظم‌دهی اتفاق می‌افتد.

منطقه تقریبی رشد در نظریه ویگوتسکی

منظور ویگوتسکی از منطقه تقریبی رشد تفاوت میان سطح رشد واقعی کودک و سطح رشد بالقوه اوست. منطقه تقریبی رشد به بخشی از عملکردهای فرد گفته می‌شود که کودک به تنهایی از عهده انجام آن برنمی‌آید اما به کمک بزرگسالان یا دوستان آگاه‌تر و بالغ‌تر از خود می‌تواند این‌کار را انجام دهد. حد پایین منطقه تقریبی رشد سطحی از حل مسئله است که کودک می‌تواند به تنهایی به آن برسد و حد بالای آن نشان‌دهنده سطح مسئولیت اضافی است که کودک می‌تواند به کمک مربی و معلم خود به آن دست پیدا کند. رشد شناختی زمانی به حداکثر می‌رسد که در این منطقه رشد، ارتباط اجتماعی صورت بگیرد.

ویگوتسکی فاصله ای را که کودکان می توانند در فراسوی سطح فعلی خود عمل کنند را حوزه تقریبی رشد نامید. فاصله بین سطح فعلی رشد که بوسیله حل مسئله بطور مستقل تبیین می گردد و سطح رشد بالقوه که از طریق حل مسئله با راهنمایی بزرگسالان یا همکاری با همسالان توانا تر، حاصل می شود.

تکیه گاه سازی

در منطقه تقریبی رشد، کودک بعضی از کارها را می‌تواند به کمک دیگران انجام دهد. ویگوتسکی این یاوری و راهنمایی دیگران را تکیه گاه سازی نامیده است. تکیه گاه سازی را می‌توان به عملکرد راهیابی یادگیرنده برای گدشتن از آنچه که اکنون می‌داند برای آنچه که قرار است یاد بگیرد، تعریف کرد. در تکیه سازی اول کسی که نقش راهنمایی را به عهده دارد بخش عمده‌ای از مسئولیت را به عهده می‌گیرد و انجام می‌دهد اما بعد از مدتی که یادگیری جلوتر می‌رود مسئولیت به کسی که فرآیند یادگیری در او صورت می‌گیرد، واگذار می‌شود.

بازی در نظریه ویگوتسکی

بر اساس نظریات پیاژه و ویگوتسکی، بازی اصلی ترین عامل رشد شناختی کودک است؛ همچنین یکی از پاک ترین روش های فکری قابل دسترس برای خردسالان می باشد. کودکان در قالب بازی با درک واقعیت ها و کنترل مهارت های شخصی به تعادل دست می یابند. ویگوتسکی به بازی وانمودسازی برای رشد اولیه خودکنـترلی کودک توجه می کند. کودکـان در بازی می توانند دچار چـالش هایی شوند و به چالش های خود غلبه کنند. از دید ویگوتسکی بازی نقش مهم و برجسته ای در تفکر خیال پردازانه دارد.

بازی یکی از بخش های طبیعی دوران کودکی است و فعالیتی است که صرفا برای لذت بردن انجام می شود و انگیزه پنهانی ندارد. بازی خواسته خود کودک است، کودکان برای خودشان بازی می کنند و توقع جریمه شدن یا پاداش هایی چون شکلات یا پول را ندارند. بازی در رشد اجتماعی و شخصیتی کودک اثر بسزایی دارد و این اثر در تمام طول زندگی ادامه می یابد. بازی توانایی های کودک را به کار می اندازد و خلاقیت را به همراه می­ آورد. در خلال بازی، کودک بیشتر از حواس خود استفاده می‌کند و این عمل سبب تقویت حواس او می‌گردد. در خلال بازی­ های گروهی، کودکان انعطاف ‌پذیری، نوبت گرفتن و اجتماعی شدن را آغاز می‌کنند و رضایت خود را تا گرفتن نتیجه به تأخیر می‌اندازند.

n00020473-b

مقایسه نظریه ویگوتسکی با نظریه پیاژه

  • ویگوتسکی تاثیر آموزش را در رشد شناختی بیشتر از پیاژه می‌داند.
  • روش آموزش پیاژه یک روش اکتشافی فردی است اما ویگوتسکی بر روش اکتشافی هدایت شده تاکید بیشتری دارد.
  • سومین تفاوت بین پیاژه و ویگوتسکی نظر بر گفتار خودمحورانه است که ویگوتسکی آن ‌را بسیار مهم و تاثیر گذار می‌دانست اما در مقابل پیاژه آن‌ را بسیار ناپخته می‌شمرد.
  • به اعتقاد پیاژه یادگیری پس از رشد اتفاق می‌افتد، اما ویگوتسکی معتقد است که یادگیری یک فرآیند فعال است که نیازی به رشد یا تحول کودک ندارد؛ از دید وی یادگیری مقدم بر رشد است.
  • ویگوتسکی با پیاژه موافق بود که کودکان موجودات فعال و سازنده ای هستند، اما بر خلاف پیاژه، رشد شناختی را به صورت فرایند میانجی اجتماعی در نظر می گرفت، به طوری که به حمایت بزرگسالان و همسالان خبره، هنگامی که می خواهند کار جدیدی را انجام دهند، وابسته است.
  • پیاژه آموزش مستقیم توسط بزرگسالان را با اهمیت نمی دانست. در عوض، او روی تلاش های فعال و مستقل کودکان برای با معنا کردن دنیایشان تأکید کرد.
  • ویگوتسکی معتقد نبود که همه­ کودکان مراحل یکسانی را پشت سر می گذارند. در عوض، به محض اینکه کودکان زبان را فرا می گیرند، ‌توانایی تقویت شده آنها در برقراری ارتباط با دیگران، به تغییرات پیوسته در فکر و رفتار منجر می شود که می تواند از فرهنگی به فرهنگ دیگر کاملا فرق کند.

ویگوتسکی بر علیه پیاژه

پیاژه بین رشد و آموزش تمایز دقیقی قائل شد. وی می گفت رشد فرایندی خود به خودی است که از درون کودک سرچشمه می گیرد. رشد از تغییرات رسشی درونی و مهمتر از آن از تلاش های خود کودک برای ساختن مفهومی از دنیا ناشی می شود. کودک یک کاوشگر هوشمند کوچک است که دست به اکتشاف می زند و فرمولبندی می کند. دیگر افراد بر تفکر کودک اثر می گذارند اما تلاش آنها مستقیم به کودک کمکی نمی کند. بلکه از طریق تحریک کردن و به تلاش واداشتن تفکر درونی کودک رشد وی را ارتقا می بخشند.

پیاژه منتقد آموزش مستقیم توسط معلم بود. معتقد بود در بسیاری موارد مفاهیم مجرد به کودکان آموزش داده می شود و آنها تنها لفاظی کردن را می آموزند نه مفهوم را، لذا باید به کودک فرصت داد تا خودش مفاهیم را کشف کند. ویگوتسکی بهترین آموزش را ارائه مواد درسی به کودک می دانست و معتقد بود آموزش باید جلوتر از رشد کودک باشد تا او را با خود به پیش برد و به کودک در تسلط بر موضوعاتی کمک کند که خود آنها نمی توانند بلافاصله آنها را درک کنند. درک آغازین آنها شاید سطحی باشد اما آموزش ارزشمند است زیرا ذهن کودک را پیشرفته می کند.

مفاهیم علمی

ویگوتسکی برای نوعی از مفاهیم انتزاعی که در مدرسه آموزش داده می شود ارزش قائل بود. او آنها را مفاهیم علمی می نامید. این مفاهیم موضوعاتی در ریاضی و علوم و علوم اجتماعی می باشند. وی این مفاهیم را در برابر مفاهیم خود به خودی که کودک خود می آموزد قرار داد. چون کودک اغلب مفاهیم خود به خودی را در خارج از مدرسه و در زندگی روزمره می آموزد.

وی معتقد بود آموزش رسمی چهارچوب وسیع تری برای کودکان فراهم می کند تا مفاهیم خود به خودیشان را در آنها جای دهند. وی معتقد است این آموزش رسمی دو فایده دارد  :

  • ۱- باعث آگاهی یافتن کودک از تفکرش می شود. 
  • ۲- همین که کودک نسبت به مفاهیم خود آگاهی پیدا کرد ، می تواند بطور ارادی از آنها استفاده کند.

ویگوتسکی معتقد است نوشتن، آگاهی به گفتار را برای ما به ارمغان می آورد. افراد نسبت به گفتار خود دانش فراشناختی می یابند. ویگوتسکی نسبت به پیاژه برای مفاهیم علمی ارزش بیشتری قائل شد. وی هم به مفاهیم خود به خودی و هم به مفاهیم علمی اهمیت داد. مفاهیم علمی مسیر را، از بالا هدایت می کنند. این مفاهیم برای رشد شناختی هدف جدیدی عرصه می کنند و کودکان را وادار می سازند تا بطور انتزاعی تر، در مورد مسایل معمولی و عادی زندگی فکر کنند.

شاید بتوان گفت ویگوتسکی اولین نظریه پردازیست که از فراشناخت سخن به میان آورد.

کاربرد های بالینی:

  • ۱- یافته های وی در مورد کارکرد خود نظم دهی گفتار، روشنی بخش تفکر کسانی شد که افراد مبتلا به اختلالات عصب شناختی را تشخیص می دادند(مانند لوریا).
  • ۲- در درمان کودکان بیش فعال از گفتار خود راهنمایی کننده استفاده میشود.
  • ۳- در زیر گروه درمان های رفتاری شناختی (مانند الیس – روش های واقع گرایانه تر برای گفتگوی با خود) مورد استفاده قرار می گیرد.

ارزشیابی

نظریه ویگوتسکی، دیالکتیکی است. ما چگونه باید تعامل نیروهای رشد درونی و فرهنگی و همچنین ایجاد دگرگونی های جدید را مورد مطالعه قرار دهیم و روانشناسی در نهایت بایستی تعامل این نیروهای متضاد را درک و بررسی کند. از جمله انتقاد هایی که از دیدگاه روسو به وی می شود این است که اگر ما بطور پیوسته کودکان را جلو ببریم ، آنها از فرصت هایی که نیاز دارند تا خود ظرفیت هایشان را کامل کنند محروم ساخته ایم . همچنین برای استقلال کودک در مورد اطلاعات خود و نحوه اندیشیدن او، تهدید ایجاد کرده ایم.

منابع:

  1. ویلیام کرین. نظریه های رشد. ترجمه خویی نژاد و رجایی. نشر رشد
  2. زمینه‌ روانشناسی هیلگارد. مترجمان: براهنی، محمّد نقی و دیگران؛ ویراستار: براهنی. نشر رشد
  3. الکس کوزولین. روان‌شناسی ویگوتسکی: سیر و تحول اندیشه‌ها. ترجمه حبیب‌الله قاسم‌زاده 
۴ ۱۹ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

3 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا تقوی
۱۴۰۱/۰۹/۱۲ ۲۳:۲۷

بسیار مفید و کاربردی 👏👏

هیرسا
۱۴۰۲/۰۱/۲۴ ۰۲:۵۲

عالی

علی کاویانی
۱۴۰۲/۰۴/۱۶ ۰۹:۳۷

سلام و درود
لطفا منبع دقیق هر مطلب هم جدای از قسمت کلی منابع ذکر گردد تا در صورت تمایل به مطالعه بیشتر در آن حیطه به کتاب یا منبع همان مراجعه کنیم.
باتشکر