دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

نظریه لوینسون

ساختار زندگی مفهوم مهمی در نظریه لوینسون است

لوینسون بیشترین نظریه ‌پردازی را درباره میانسالی داشته است. هدف تحول بزرگسالی بنا کردن یک ساختار برای زندگی است.

نظریه لوینسون

دانیل لوینسون مانند اریکسون، رشد را به صورت زنجیره ای از دوره ها یا مراحل در نظر می گیرد که از لحاظ کیفی مجزا هستند. هر یک زمان خاص خود را دارند و چالش های روانی ویژه ای را در زندگی شخص به همراه می آورند. در هر دوره، تغییرات مهمی روی می دهند که با توجه به سن فرد قابل پیش بینی هستند و نیروهای زیستی و اجتماعی آنها را ایجاد می کنند.

هر مرحله با انتقال شروع می شود که در حدود ۵ سال ادامه دارد و به مرحله ی قبلی خاتمه می دهد و فرد را برای مرحله ی بعدی آماده ی کند. افراد بین انتقال ها، دوره های پایداری دارند که از حدود ۵ تا ۷ سال ادامه می یابند و در این دوره ها ساختار زندگی را می سازند. هدف آنها هماهنگ کردن نیازهای شخصی درونی و نیازهای اجتماعی بیرونی برای بالا بردن کیفیت زندگی است.

هدف تحول در بزرگسالی بنا کردن یک ساختار برای زندگی است. ساختار زندگی مفهوم مهمی در نظریه ی لوینسون است و عبارت است از: الگو یا طرح اساسی زندگی فرد در هر لحظه ی معین. اجزای تشکیل دهنده آن، روابط فرد با دیگران، اعم از افراد، گروه ها و موسسات هستند.

در زمینه ارزش اجزای ساختار زندگی، تفاوت های فردی زیادی وجود دارد. این ساختار هم جنبه بیرونی دارد، مثل شرکت در نظام اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و هم جنبه ی درونی مثل ارزش ها، خواب دیدن ها و زندگی عاطفی فرد.

اوایل بزرگسالی، بیشترین انرژی و وفور نعمت، تناقض و استرس هم دارد. این سالها رضایت زیاد از عشق، تمایلات جنسی، زندگی خانوادگی، دستاوردهای شغلی و تحقق اهداف مهم زندگی را به همراه دارند. این سالها فشار زیادی دارد مانند تصمیمات مهم ازدواج، فرزندان، کار و سبک زندگی.

نظریه لوینسون در مورد میانسالی بسیار تحت تاثیر نظریه تحلیلی یونگ است. نظریه لوینسون یک نظریه علمی و پژوهش محور است، یعنی این نظریه بر اساس پژوهش ها به دست آمده است ولی نظریه یونگ پژوهش محور نیست و صرفا شهودی و مبتنی بر دیدگاه روانکاوانه است.

لوینسون می‌گوید: علت اصلی بحران میانسالی برای کسانی که دچار این بحران می شوند از یک طرف کسب تجربه و دانش و واقعی دیدن زندگی و از طرف دیگر رسیدن به نیمه راه زندگی است. فرد میانسال می پذیرد که مرگ واقعیت دارد. اگر او تا به اینجا آن طوری که می خواسته زندگی کرده باشد، دچار بحران نمی شود. لوینسون معتقد است که میانسالی، دوره اوج ساختار زندگی است، که باید بین گرایش‌های متضاد، سازش و تعادل برقرار کند.

لوینسون در نظریه خود، تحول بزرگسالی را به ۲ دوره، که در گستره سنی ۱۷ تا ۶۵ سالگی است، تقسیم می کند.

دوره ی اول بزرگسالی در دو وهله نوگامی و استقرار مطرح شده است:

وهله نوگامی:

پست های مرتبط

اولین گذرگاه موجود، جوانی است که ۱۷ تا ۲۲ سالگی را در بر می گیرد. ترک خانه پدری و کسب استقلال اقتصادی و عاطفی در این گذرگاه اتفاق می افتد. در این گذرگاه اوایل بزرگسالی اغلب جوانان رویایی را در سر می پرورانند و در خلال آن خود را در دنیای بزرگسالی تجسم می کنند. این رویاها در مورد مردان معمولا حول موضوع شغل می چرخد و در مورد زنان حول موضوع زندگی زناشویی، روابط با شوهر و فرزندان.

مرحله بعدی مرحله ی ورود به دنیای بزرگسالان است که، ۲۲ تا ۲۸ سالگی را شامل می شود. در این مرحله فرد به جامعه بزرگسالان تعلق پیدا می کند. از ۲۸ تا ۳۳ سالگی فرد در گذرگاه سی سالگی قرار دارد و با نگاهی جدید به زندگی رو می کند.

جوانان در مدت انتقال ۳۰ سالگی ساختار زندگی خود را مجددا ارزیابی می کنند و سعی می کنند اجزایی را که به نظرشان نامناسب است، تغییر دهند. آنهایی که درگیر شغل بوده اند و هنوز مجردند درصدد یافتن شریک زندگی بر می آیند. زنانی که زودتر ازدواج کرده و مادر شده اند، در این زمان اهداف فردگرایانه ای پیدا می کنند. زنان به جنبه هایی از زندگی زناشویی خود آگاه می شوند و به دنبال استقلال هستند. زنان متاهل از شوهران خود توقع دارند که تمایلات و آرزوهای فراتر از خانه آنها را به رسمیت بشناسند.

گذرگاه ۳۰ سالگی برای مردان و زنان که نه از روابط خود و نه از دستاوردهای شغلی خود خشنودند، می تواند یک دوره ی بحرانی باشد.

وهله استقرار:

در گسترده ۳۳ تا ۴۰ سالگی سبک زندگی فرد پایدار می گردد و فرد به تعیین هدفی دقیق در زندگی خود می پردازد. در این دوره از زندگی ۵ الگوی رفتاری وجود دارد. با توجه به این که فرد طبق کدام الگو رفتار می کند، به سمت دوره دوم بزرگسالی سوق پیدا می کند.

  1. الگوی اول: پیشرفت در یک ساختار زندگی پایدار.
  2. الگوی دوم: شکست در یک ساختار زندگی پایدار.
  3. الگوی سوم: تغییر یا فروپاشی ساخت زندگی
  4. الگوی چهارم: پیشرفتی که به دنبال آن یک تغییر ساخت حاصل می شود.
  5. الگوی پنجم: ساخت زندگی ناپایدار.

لوینسون، ۳۳ تا ۴۰ سالگی را دوره سروسامان یافتن نامیده است. در این دوره مردان جهت به اوج رساندن ساختار زندگی اوایل بزرگسالی روی بعضی روابط و مسائل تاکید می کنند. مثل تحکیم جایگاه خود در خانواده، کار، جامعه و… همچنین سایر روابط را در درجه دوم اهیمت قرار می دهند یا آنها را کلا کنار می گذارند.

اما سروسامان یافتن زنان در خلال سی سالگی وضعیت آن ها را به دقت توصیف نمی کند چرا که به زندگی بسیاری از زنان در این دوره تعهدات شغلی و زناشویی اضافه می شود و در نتیجه آنها باید ساختار زندگی خود را با شرایط به وجود آمده هماهنگ کنند. در نتیجه شدیدا بی سروسامان به نظر می آیند.

لوینسون سالهای بزرگسالی را به دوره های اصلی زیر تقسیم کرده است:

  1. دوره بی تجربگی : ۳۳-۱۷ سالگی
  2. دوره اوج گیری : ۴۰-۳۳ سالگی
  3. دوره انتقال میانسالی : ۵۰ -۴۰ سالگی
  4. دوره آرامش : ۵۰ سالگی به بعد.

دوره بی تجربگی بزرگسالی دو ویژگی دارد، یکی آرزو و دیگری استفاده از راهنمایی و مشاور. آرزوی فرد برای آینده معمولا در زمینه های شغلی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و خانوادگی نمود می یابد و شخص بهترین و بالاترین آرزوها را در هر مورد دارد. اینکه آرزو های فرد تا چه حدی تحقق خواهد یافت در دوره انتقال میانسالی یعنی سنین ۵۰-۴۰ سالگی مشخص خواهد شد و اگر بین آرزو ها و دستیابی های شخص فاصله بزرگی باشد، ممکن است او را دچار بحران میانسالی کند.

انتقال میانسالی: افراد در حدود ۴۰ سالگی، موفقیت خود را در برآورده ساختن هدف های اوایل بزرگسالی (جوانی) ارزیابی می کنند. چون آنها پی می برند زمان بیشتری را پشت سر گذاشته اند و زمان کمتری در پیش رو دارند، سالهای باقی مانده را بسیار با ارزش می دانند .

به عقیده لوینسون، تقریبا همه افراد، وقتی که تغییر دادن مولفه های زناشویی، خانوادگی و شغلی ساختار زندگی خود را آغاز می کنند، دچار سردرگمی زیادی می شود. برخی افراد تغییرات زیادی می کنند، مثلا طلاق می گیرند، ازدواج مجدد می کنند، مشاغل و سبک زندگی خود را عوض می کنند، یا پیشرفت زیادی در خلاقیت نشان می دهند. سایرین، تغییرات جزئی می کنند و در همان زندگی زناشویی، شغل، و محیط کار می مانند.

تاثیر رویاها بر رشد روانی اجتماعی، طبق نظریه لوینسون

در انتقال اوایل بزرگسالی(۱۷ تا ۲۲ سالگی) اغلب جوانان رویایی را می سازند که در خلال آن خود را در دنیای بزرگسالی تجسم می کنند و این رویا، تصمیم گیری آنها را هدایت می کند. رویاهای زنان، بر حسب روابط با شوهر، فرزندان، و همکاران است. رویاهای مردان بیشتر فردگراست، آنها افراد مهم، مخصوصا همسر خود را پشتیبان مهمی برای هدفشان می دانند.

رویای مردان معمولا بر آدم موفق و مستقل، در یک نقش شغلی تاکید دارد، در حالی که اغلب زنان، رویای دو نیم شده دارند که در انها هم ازدواج و هم شغل برجسته هستند.

نقطه ضعف های نظریه لوینسون

لوینسون با افراد میانسال مصاحبه می نمود، در نتیجه ممکن است که آنها همه جنبه های زندگی جوانی خود را به خاطر نیاورده باشند. همچنین نمونه های او شامل بزرگسالان دانشگاه نرفته کم در آمد بود. تعداد آنها اندک بود و زنان مرتبه اجتماعی – اقتصادی پایین را در بر نمی گرفت. در حالی که مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی می تواند بر روند زندگی تاثیر مهمی داشته باشد.

منبع: روان شناسی رشد ، لورا برک، یحیی سید محمدی.

۳.۹ ۱۴ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

4 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
asmane
۱۳۹۹/۰۱/۱۸ ۱۵:۳۴

ممنونم عالی بود

محبوبه اسدی
۱۳۹۹/۰۱/۲۹ ۱۶:۲۰

ممنونم لذت بردم کاش زندگی نامه شخصیشون هم چاشنی کارتون بود

راضیه فرهادی
۱۴۰۱/۰۱/۰۸ ۱۰:۵۵

سلام، چرا این نظریه ناقص بیان شده منظورم کلا تو منابع هست، تو کتاب مدرسان، مراحل و گذرگاه ها واضح و تفکیک شده بیان نشده و اینجا هم رجوع کردم متأسفانه نبود، ۶ گذرگاه و ۴ مرحله نظریه واضح نیست، کجا میتونم پیدا کتم؟ ممنون

مهسا
۱۴۰۱/۰۲/۰۴ ۲۲:۱۴

منابع رو بگین لطفا و حس میکنم ناقص بود