ریشه سادیسم و مازوخیسم
اریک فروم سادیم و مازوخیسم را از یک ریشه می داند و معتقد است که منشا هر دوی اینها احساس تنهایی و ناتوانی است.
سادیسم از نام مارکی دوساد(marquis de Sade) و مازوخیسم از نام لئوپولد زاخر مازوخ(Leopold Sacher Masoch) می آید، دو اشرافزاده نامتعارفی که به کل نظام روابط جنسی عصر خود پشت پا زدند.
فرد سادیستیک، لذت را در درد کشیدن دیگری می بیند. فرد مازوخیست لذت را در درد کشیدن خودش جستجو می کند. هدف اصلی در هر دو، رقابت برای برتری طلبی می باشد که طبق اصل لذت فروید عملی لذت بخش است.
یک فرد سادیستیک از آزار و اذیت دیگران لذت میبرد، اما یک انسان مبتلا به مازوخیسم از عذاب و شکنجه ای که خودش متحمل میشود، لذت کسب میکند. افراد مازوخیسم بشدت تمایل دارند که چه به وسیله خود و چه از طرف دیگران، آزار ببینند و یا حتی شکنجه شوند.
زبان افراد سادیستیک زبان «هجوگرایانه» است که بسیار بدوی و خشن است، برعکس زبان افراد مازوخیستیک «هجو شناسانه» است. زبان مازوخیستی شاعرانه و در پی متقاعد کردن دیگری است، زبان سادیست بدوی تر است و به هیچ وجه در پی متقاعد کردن دیگری نیست بلکه مستقیما دستور می دهد و به هیچ وجه در پی گفتگو نیست.
فرد سادیستیک با زیبایی میانه ای ندارد، بر عکس فرد مازوخیستیک به زیبایی علاقمند است. فرد سادیست همانند سازی می کند ولی فرد مازوخیست آرمان سازی می کند. سادیست، بی تفاوت است ولی مازوخیست، سرد مزاج است.
در مورد ریشه سادیسم و مازوخیسم نظرات مختلفی وجود دارد. برخی از روانشناسان و جامعه شناسان وجود سادیسم و مازوخیسم را غریزی می دانند. آنها معتقد هستند که در انسان غریزه ای وجود دارد که منجر به سادیسم و مازوخیسم می شود.
فروید در ابتدا معتقد بود که سادیسم و مازوخیسم سائقی جزئی است که در طی پرورش غریزه جنسی ظهور می کند؛استعداد مربوط به سادیسم و مازوخیسم در بزرگسالان معلول تثبیت پرورش روانی-جنسی در سطحی بدوی است یا از برگشت به آن مرحله روانی نتیجه می شود. وی بعدا نظرش را تغییر داد و گفت غریزه مرگ در افراد به رفتارهای سادومازوخیستی منجر می شود. بنابر این فروید سادیسم و مازوخیسم را از یک ریشه می داند و در ابتدا منشا آنها را جنسی می دانست اما در اواخر عمرش پس از بیان نظریه غریزه مرگ منشا آنها را این غریزه دانست.
فروید معتقد بود، آزارخواهی ناشی از برگشت تخیلات تخریبی به طرف خود است. در برخی موارد فرد فقط وقتی میتواند احساس جنسی را تجربه کند که در پی آن تنبیهی در کار باشد.
از دیدگاه کارن هورنای فرد مازوخیست خود را زیر چتر حمایت دیگران قرار میدهد و با زیر پا گذاشتن فردیت و مستهلک شدن در دیگری تا حدی ایمنی به دست میآورد. اینگونه ایمنی بدان میماند که کشوری کوچک با تسلیم حقوق و استقلال خود به کشور بزرگتر و متجاور به امنیت برسد و مورد پشتیبانی آن کشور قرار گیرد.
آلفرد آدلر، خود ویرانگری و دیگر آزاری را سادومازوخیست نمی نامد بلکه از عناوین احساس حقارت و آرزوی قدرت استفاده می کند. احساس حقارت را عکس العملی متناسب با نقاط ضعف واقعی مانند نقص عضو یا عجز معمولی کودک می داند. آرزوی قدرت را عکس العملی می داند برای حفظ شخص در مقابل خطرات احتمالی که به واسطه ناامنی و ضعف وی پیش می آیند.
اریک فروم معتقد است که رفتارهای سادومازوخیستی به صورت ناآگاهانه از فرد بروز می کند و نظر آدلر مبنی بر آگاهانه بودن این رفتارها را نادرست می داند. فروم نظریاتش را در کتاب گریز از آزادی به طور مفصل بیان می کند. فروم سادیم و مازوخیسم را از یک ریشه می داند و معتقد است که منشا هر دوی اینها احساس تنهایی و ناتوانی است. تلاش ناشی از سادیسم و مازوخیسم به شخص کمک می کند که از احساس غیر قابل تحمل تنهایی و ناتوانی بگریزد.
مشاهدات تجربی و روانکاوی نشان داده که افراد مازوخیست به شدت هراس از تنهایی و ناچیزی دارند، که البته در بیشتر موارد از آن آگاه نیستند. هرچه بیشتر در افراد مازوخیست دقیق شویم و با روانکاوی به ناخودآگاه آنها دست یابیم، حس ترس و هراس از تنهایی و ناچیزی آنها را واضح تر می بینیم. فروم معتقد است که تمام رفتارهای مازوخیسم را با این انگیزه می توان توضیح داد.
کسی که گرفتار کشمکش میان آرزوی قدرت و استقلال، و احساس حقارت و ناتوانی است، دچار تعارض می شود، حال اگر موفق شود نفس خود را به هیچ تنزل دهد و آگاهی خویش را که فردی مستقل و جدا از دیگران است را از میان بردارد، از این تعارض می رهد(مازوخیسم). احساس کوچکی و مقهور درد و عذاب شدن، یک راه حل است و راه دیگر مغلوب مستی شدن و آزار دیگران است(سادیسم).
در مازوخیسم فرد به دنبال رهایی از احساس تنهایی و ناتوانی است. هدف فرد، تلاش هایی است که در راه رها شدن از رنج و درد می کند. درد و رنج بهای گرانی است که رفته رفته افزونی می گیرد، بدون آنکه صلح و آرامش درونی به دست آید. تلاش برای اینکه جزئی شویم از کلی نیرومندتر که بیرون از ماست و بخواهیم خود را در آن غرقه کنیم نیز یکی دیگر از راه های غلبه بر احساس ناتوانی و ضعف است.
در رفتارهای سادیستی، شخص تلاش می کند با زیر سطه در آوردن دیگران از احساس تنهایی و ناتوانی بگریزد. در اینجا هم می بینیم که فروم آزار و اذیت دیگران توسط فرد سادیسم را هدف این فرد نمی داند، بلکه هدف باز همان رهایی از احساس تنهایی با جزئی از خود کردن دیگران و غلبه بر احساس ناتوانی است که بعضا منجر به آزار دیگران می شود.
سادیسم حتی می تواند به صورت عشق بروز کند. روابط عاشقانه ای که یکی از طرفین دوست دارد طرف مقابل همواره احساس تشکر و سپاس گزاری نسبت به او داشته باشد، محل مناسبی برای ارضای خوی سادیستی است. از طرفی شخص مازوخسیت که در رابطه ی عاشقانه قرار می گیرد نیز دوس دارد که خود را وقف طرف مقابل کرده، تمام خواسته های او را خواسته های خود بداند. به همین دلیل به کرات می بینیم که روابط سادیستی و مازوخیستی، عشق خوانده می شود. یک فرد سادیست با یک فرد مازوخسیت در کنار هم احتمالا زوج خوشبختی می باشند.
منبع : کتاب گریز از آزادی اثر اریک فروم