ناکامی و ساختار روانی از دید کوهات
2 نوع ناکامی از دید کوهات: 1- ناکامی بهینه 2- ناکامی آسیبزا
به میزانی که گرایشهای احساس بزرگ پنداری و آرمانیسازی والدین ناکام میشوند، به همان اندازه خود هستهای کوچک میشود. در این حالت خود ظرفیت پیدا کرده است.
فروید معتقد بود در ابتدا من(ایگو) وجود ندارد؛ و کودک با نهاد(اید) یا تمایلات و تکانهها طرف است، این تمایلات را بدون حد و در لحظه طلب میکند، اما همیشه اوضاع بر وفق مراد نیست. گاهی مراقب یا والد نمیتواند آنگونه که نوزاد میخواهد به نیازهایش پاسخ دهد. در اینجا نوزاد با محدودیتهایی روبرو میشود. مثلا باید صبر کند تا والدش از اتاق بیرون بیاید، شیشه شیر را بشوید. شیر را آماده کند و در نهایت به او شیر بدهد. رفته رفته ظرفیتی در نوزاد ایجاد میشود که میتواند با محدودیتهای بیرونی کنار بیاید. محدودیتهای بیرونی یک واقعیت است که نوزاد گریزی از آن ندارد. طبق نظر فروید، ایگو(من) در برخورد با محدودیتهای واقعیت شکل میگیرد.
خود(self) از نظر کوهات متفاوت از فروید است. او میگوید وقتی به دنیا میآییم با یک خود هستهای(Neuclear self) طرفیم. خود هسته ای(بدوی) یک پتانسیل بالقوه است. این پتانسیل با ارتباط با سایرین تغییر شکل میدهد. کوهات این خود هستهای را گرایشی ذاتی میداند که شامل دو بخش است.
۱- احساس بزرگ پنداری
نیاز به علاقه و تحسین و ستایش است. وقتی مراقبان نوزاد قربان صدقه او میروند، این نگرش در او پیدا میشود که خواستنی است، دوست داشتنی است. از نظر کوهات، این نیاز از بدو وجود ما هست. خود با هر نشانهای از خواستنی نبودن پریشان میشود. نوزادی که وجودش فقط “خود هستهای” است و هنوز ظرفیت دیگری در او شکل نگرفته، وقتی گریه میکند، انتظار دارد بدون اتلاف وقت به او رسیدگی شود.
فرد به خاطر وجود این بستر، در جهت کسب تحسین عمل میکند. از این مرحله است که کودک به رفتارهای بزرگسالان توجه خاصی نشان میدهد. دلیل توجه ویژه او این است که میخواهد خود را در نظر آنان تأیید کند. به گونهای که کودک خود را بازتابی از واکنشهای مراقبان میبیند. بنابراین تلاش میکند تا تحسین شود و مورد توجه قرار بگیرد.
۲- آرمانیسازی والدین
برای اینکه دنیا امن به نظر بیاید، باید مراقب کودک فردی باشد که همه کاری از دستش بر می اید. کودک برای این مهم، مراقب خود را آرمانی میپندارد. یعنی والد او توانایی همه کاری دارد؛ اگر اینطور نباشد، دنیا برای او ناامن است. آدمهایی که اطراف کودک هستند، ابژه خود(Self-object) به حساب میآیند؛ یعنی همه اطرافیان مهم زندگی کودک. حمایت Self-objectها و متمرکز شدن روی آنها، برای کودک مهم است. اینها هستند که برای کودک، ارضاکننده یا محرومکننده هستند.
در ادامه روند رشد، این موضوعهای مورد علاقه جای خود را به افراد دیگری که فرد با آنان در ارتباط است، میدهند. خود از نظر کوهات به دنبال تحسین است و آن را در سایرین میجوید. بدین صورت که هر کس که از نظر فرد، مورد تحسین است، آرمانیسازی میشود.
نیاز به آرمانی سازی هرگز متوقف نمی شود به همین خاطر ما در بزرگسالی جذب رهبران سیاسی و یا ستاره های سینما می شویم. وقتی کسی را آرمانی سازی می کنیم دیگر جنبه های سایه او را نمی بینیم. در آلمان نازی، هیتلر، خیره کننده ترین مثال از موضوع خود آرمانی است. رهبران مذهبی هم همین طور هستند.
ناکامی و ساختار روانی
از نظر هاینز کوهات(Heinz Kohut) ناکامی نقش مهمی در ساختار خود ایفا می کند و کودک در نخستین مرحله رشد(نارسیسم اولیه)، به دلیل نزدیکی و در آمیختگی با مادر احساس کمال و توانایی مطلق دارد؛ نقایص و کوتاهی های مادر می تواند تعادل و آرامش این کمال نارسیسم را آشفته سازد. کودک در پاسخ به این ناکامی و برای حفظ بخشی از تجربه اولیه کمال، تصویری بزرگ پندارانه و نمایشگرانه(خود بزرگ پندار) از خویشتن می پردازد. بعد از این، کودک کمال دوره نارسیستیک خود را به انگاره آرمانی والدین نسبت می دهد(همان موضوع خودی قابل ستایش).
خود بزرگ پنداره هر چیز خوب و خوشایند را جزئی از خود می داند و هرچه را که بد و ناقص است به دنیای بیرون نسبت می دهد. در واقع کودک از طریق شکل دهی انگاره آرمانی والدین که نوعی بازنمایی روانی است، سعی در حفظ توانایی مطلق و کمال نخستین دارد.
اما شرایط همواره یکسان، متعادل و آرام باقی نمی ماند. فرایند رشد و تحول با نقایص جزئی و غیر آسیب زا در نحوه پاسخ دهی والدین یا همان موضوع های خود آرمانی و انعکاس گر همراه است . نقایص بهینه مستلزم وجود ارتباطی همدلانه و نزدیک است که برای آسیب زا نبودن آن ها ضروریست. توجه مادر به کودک با نقص و تاخیر همراه است. سازمان روانی کودک از طریق تشکیل ساختارهایی جدید و جانشین سازی تدریجی موضوع های خود با ساختارهایی درونی که کارکردهای موضوع های خود را به عهده می گیرند، تلاش می کند با اختلال نارسیستیک خود مقابله کند. این فرایند شکل گیری ساختارهای روانی جدید، همان فرایندی است که تحت عنوان درونی سازی دگرگون ساز از آن یاد می شود. در واقع آنچه به صورت موضوع خود درونی شده، وجهی از ساختار روانشناختی رشد یافته فرد بزرگسال است.
«خود» آغازین کودک به واسطه تولد در محیطی از انسان های پاسخ گو و همدل، انتظار دارد محیط اطراف با خواسته ها و نیاز های روانشناختی او هماهنگ باشد. این همان مفهوم مادر رضایت بخش وینی کات است.
به هنگام ناراحتی کودک، والدین در مقام موضوع خود، در ۲ مرحله به کودک پاسخ می دهند:
- ۱- یکی شدن
- ۲- رفتارهایی در جهت ارضای نیازهای کودک
فرد بزرگسال در مقام یک موضوع خود، نیازها و وضعیت کودک را بر حسب سازمان روانی خود ارزیابی می کند و بعد برای حفظ تعادل حیاتی کودک اقداماتی انجام می دهد. نیازهای کودک انسجام و یکپارچگی او را تهدید می کند و مادر(موضوع خود) با صحبت کردن با کودک، بلند کردن و در آغوش کشیدن او و ایجاد تجربه یکی شدن و آمیختگی با فردی دارای توانایی مطلق پاسخ می دهد. روان بدوی و رشد نایافته کودک چنان در سازمان روانی رشد یافته موضوع خود(مادر) سهیم می شود که گویی از آن «خود» اوست؛ کم کم، خود وظایفی چون آرام سازی و کاهش تنش را بر عهده می گیرد. این نقصان های بهینه، از طریق فرایند درونی سازی دگرگون ساز به تشکیل ساختار روانی جدید می انجامد.
۲ نوع ناکامی از دید کوهات
- ناکامی بهینه : که ظرفیتساز است. یعنی نوزاد یاد میگیرد با کمی صبر به خواستهاش برسد. یا اینکه بتواند درک کند که والدش نیز نیازهایی دارد. مثلا وقتی والدش خواب است بیشتر از زمانهای دیگر طول میکشد که به نیازهای او پاسخ دهد.
- ناکامی آسیبزا : وقتی رخ میدهد که فرد تحسین نشود، مورد غفلت واقع شود، یا اینکه با دیگران مقایسه شود. در این مورد، وابستگی به تحسین دیگران در او میماند و تا بزرگسالی ادامه مییابد، در نتیجه او خودش را ارزشمند نمیبیند.
تحول خود سالم
در کودک ۲ ساختار روانی خود بزرگ پندار و انگاره آرمانی والدین با هم در تعارضند، اما هر دو در اغاز مانند مکانیزم هایی برای حفظ تجارب نارسیستیک اولیه در کنار هم هستند. در شرایط بهنجار هر دو خود به تدریج تعدیل می شود. خود بزرگ پندار به صورت بلند پروازی، احساس لذت از فعالیتها و احساس شور و شوق به زندگی، انباشته می شود. انگاره ارمانی والدین نیز به صورت سوپر ایگو و ارزش ها و اهداف درونی شده در شخصیت کودک ادغام می شود.
به میزانی که گرایشهای احساس بزرگ پنداری و آرمانیسازی والدین ناکام میشوند، به همان اندازه خود هستهای کوچک میشود. در این زمان، فاصلهای در ذهن فرد ایجاد میشود که میتواند سایرین را نیز در روان خود جا دهد. یعنی بتواند نیازها، احساسات و افکار سایرین را هم در نظر بگیرد. در این حال است که گفته میشود خود و یا ایگو ظرفیت پیدا کرده است. به عبارتی، خود از نظر کوهات وقتی به صورت سالم شکل میگیرد، که گرایشهای ذاتی به اندازه کافی ارضا و همچنین محرومیت را تجربه کنند.
منبع : در آمدی بر روابط موضوعی و روانشناسی خود. ترجمه علیرضا طهماسب و حامد علی آقایی. نشر نی