اصول گشتالت
اصول و قوانین گشتالت
کل هر چیز از مجموع اجزای تشکیل دهنده آن فراتر است. گشتالت یعنی ذهن انسان برای درک پدیده ها، آنها را به صورت یک کل دریافت می کند.
روانشناسی گشتالت یک مکتب فکری است که به ذهن و رفتار انسان به عنوان یک کل مینگرد. گشتالت یعنی ذهن انسان برای درک پدیده ها، آنها را به صورت یک کل دریافت می کند. روانشناسی گشتالت، برای درک دنیای اطرافمان پیشنهاد میکند که روی اجزاء کوچک تمرکز نکنیم، بلکه پدیده ها را به عنوان عناصری از سیستمهای پیچیدهتر ببینیم. در این مطلب با روانشاسی گشتالت و اصول گشتالت آشنا می شویم.
مکس ورتایمر (Max Wertheimer) به همراه دو نفر دیگر به نام های ولفگانگ کهلر و کورت کافکا بنیانگذاران روانشناسی گشتالت شناخته می شوند. به نظر می رسد نهضت گشتالت زمانی آغاز شد که ورتایمر، در هنگام سفر با قطار به کشف پدیده فای، به این باور رسید که پدیده ها با عناصری که آن را به وجود می آورند تفاوت دارند : “کل با مجموع اجزای آن متفاوت است“.
گشتالت در واقع واژه آلمانی معادل انگاره یا الگو است. پیروان این مکتب معتقدند ما دنیا را در کل های معنی دار یا گشتالت ها تجربه می کنیم نه محرک های جداگانه، و تجزیه کردن پدیده ها به معنای تحریف آن می باشد. مثلا کل یک درخت، چیزی بیش از مجموع شاخه ها، برگ ها، تنه و ریشه های آن دارد و آن ساخت و سازمان درخت است. یعنی اگر تمامی اجزای یک درخت را از یکدیگر جدا کنیم و در کنار هم قرار دهیم، درختی وجود نخواهد داشت در صورتی که اجزا فرقی نکرده اند.
در واقع آنچه در روانشناسی گشتالت اهمیت دارد پی بردن به احساس، ادراک و ارتباط است که موجب رفتار معنادار می شود. گرداب نمونه ای از گشتالت است. قطره های آبی که گرداب از آنها تشکیل می شود به تنهایی معرف گرداب نیستند، بلکه نوع حرکت آب در گرداب معرف گرداب است.
یادگیری برای روانشناسان پیرو نظریه گشتالت به صورت مسئله ای در زمینه ادراک(Perception) می باشد. یادگیری در روانشناسی گشتالت عبارت است از بینش (insight) حاصل از درک موقعیت یادگیری به عنوان یک کل یکپارچه و آن هم از طریق کشف روابط میان اجزای تشکیل دهنده موقعیت یادگیری حاصل می شود.
یادگیری در روانشناسی گشتالت به صورت هیأت کل مطرح می شود، نه ترکیب یا تحلیل اجزا. و یادگیری عبارت است از وقوع تغییراتی که در پاسخ به الگوها یا هیأت های کل با معنا داده می شود. با توجه به تعریف یادگیری در نظریه گشتالت نمی توان تعلیم و تربیت را منحصر به سه عنصر معلم، دانش آموز و محتوا دانست. بر این اساس بینش یا ادراکی که حاصل درک رابطه ی بین این اجزا است، شرایط یادگیری را فراهم می سازد.
در یادگیری به شیوه گشتالت، ادراک و بینش و حل مسأله اساس کار است و کوشش می شود که با توجه به کل مسأله و پی بردن به اجزاء و کسب بینش مسأله مورد نظر حل شود.
مکاتبی که در زمان بروز گشتالت شکل گرفته بودند شامل اراده گرایی، ساخت گرایی و رفتارگرایی بودند که گشتالتی ها به مخالفت با آن ها برخواستند. ساخت گرایان و اراده گرایان از روش درون گرایی برای کشف عناصر ذهن به کار می گرفتند و سعی بر استفاده از علوم فیزیک و شیمی برای تجزیه عناصر ذهنی استفاده می کردند. آنها معتقد بودند که اندیشه های پیچیده از اندیشه های ساده تر به نحوی ترکیب می یابند و هدف اصلی آنها این بود اندیشه های ساده که واحدهای اندیشه پیچیده بود را کشف کنند.
کارکردگرایان که شهرت زیادی در امریکا داشتند این هدف را دنبال می کردند که تعیین کنند رفتار و فرایندهای فکری چگونه با بقا ارتباط می یابند. رفتار گرایان در عوض با کوشش برای علمی کردن روانشناسی و استفاده از روش های اندازه گیری، اظهار می داشتند که تنها موضوعی که با اطمینان می توان به آن پرداخت رفتار آشکار است. همچنین اظهار می داشتند که وصف عناصر هوشیاری یک موضوع مناسب علمی به حساب نمی آید.
روانشناسان گشتالت معتقد بودند که اراده گرایی، ساخت گرایی و رفتارگرایی هر سه اشتباه واحدی دارند و آن استفاده از رویکرد عنصر نگری است. آنها می کوشیدند تا موضوع علمی خود را به عناصر سازنده آن تجزیه کنند تا قابل درک شود. تاکید اصلی گشتالتی ها بر کشف تجارب کلی معنی دار بود. در نظر آنها این رویدادهای سازمان یافته و معنی دار هستند که میدان ادراکی فرد را تشکیل می دهند.
ادراک :
در یادگیری به شیوه گشتالت ادراک یکی از مهمترین عوامل آن است. ادراک زمانی حاصل می شود که توجه، احساس، تجربه قبلی و معنا زمینه ساز آن باشند. هیأت کل همواره قبل از اجزا ادراک می شود. پس از ادراک کل، ادراک اجزا به آسانی امکان پذیر می گردد. در واقع به یاری ادراک کل است که یادگیری معنا و مفهوم پیدا می کند. یادگیری کورکورانه یا یادگیری فاقد ادراک و معنا نتیجه ای جز بیهودگی و اتلاف وقت به بار نمی آورد. در صورتی که یادگیری بر پایه فهم و ادراک باشد، هم سریعتر و هم یادآوری مطالب و انتقال آنها بهتر و زودتر انجام می گیرد.
ادراک حرکت
- حرکت استربوسکوپی : وقتی در تاریکی دو لامپ کنار هم چند هزارم ثانیه به ترتیب خاموش و روشن کنیم به نظر می یاد که لامپ واحدی از جایی به جای دیگر حرکت کرده است. حرکتی که در فیلم ها می بینیم، حرکت استروبوسکوپی است.
- حرکت القایی : در غیاب حرکت شیء در برابر شبکیه چشم است. وقتی شیء بزرگی، شیء کوچکی را فرا گرفته است، حرکت کند، چنین به نظر می رسد که شیء کوچک است که حرکت می کند و نه شیء بزرگ تر؛ هر چند در واقع بی حرکت است. اولین بار دانکر، روانشناس گشتالتی درباره این پدیده تحقیق کرد. مثلا در شب هایی به نظر می رسد ماه به سرعت از میان ابرها می گذرد.
- حرکت واقعی : دستگاه بینایی به حرکت واقعی، یعنی به حرکت شیء در فضا از نقطه ای به نقطه ی دیگر حساس است . برخی خط سیرهای حرکت روی شبکیه را باید ناشی از حرکات چشم بر روی صحنه ثابت دانست، مثل وقتی کتاب می خوانیم. برخی از اشیاء که تصویر شبکیه ای آن ثابت است باید متحرک دیده شوند، مثل وقتی پرواز پرنده را دنبال می کنیم.
- حرکت نسبی : آدمی حرکت را در شرایطی بهتر درک می کند که شیء در زمینه ای ساخت مند باشد، تا در شرایطی که در زمینه ای به رنگ یکدست باشد که تنها شیء متحرک در آن دیده شود.(حرکت مطلق)
اصول گشتالت (قانون های سازماندهی)
مقدار اطلاعاتی که ذهن بشر می تواند پیگیری کند محدود است و در نتیجه زمانی که مقدار اطلاعات بصری زیاد و پیچیده می شود، ذهن به صورت خودکار آنها را ساده می کند و در این راستا اصول گشتالت را به کار می گیرد. با استناد به اصول گشتالت، اگرچه هر یک از اجزای یک مجموعه بصری می توانند معنای واحدی داشته باشند، اما همگی بخشی از یک کل هستند که ذهن در ابتدا آن را درک می کند. این کل مجموعه ای از اجزاست که بدان ها معنای کامل می بخشد.
روانشناسان گشتالت معتقدند که در گشتالت نیروی خاصی وجود دارد که مسائل و امور را در طرح ها، شکل ها و قالب های معینی سازمان می دهد و بنیاد ادراک و بینش را پایه ریزی می کند. ورتایمر اصول گشتالت را برای توضیح چگونگی عملکرد ادراک ایجاد کرد؛ برخی از مهمترین اصول گشتالت عبارتند از:
اصل مشابهت (Similarity principle)
ذهن بشر اجزایی را که دارای خصوصیات مشابه هستند، به صورت یک مجموعه واحد می بیند. سه عامل عمده تشابه، اندازه، رنگ و شکل هستند. لازم به ذکر است که، در میان این سه عامل اندازه نسبت به دو مورد دیگر از گشتالت قوی تری برخوردار است.
بنابه قانون شباهت، مطالب مشابه یا همگون از مطالب نامشابه بهتر ادراک می شوند. در مطالعاتی که به وسیله کهلر با هجاهای بی معنی انجام گرفت معلوم شد که هجاهای همگون با سهولت بیشتری از هجاهای ناهمگون درک و آموخته می شوند. شباهت اشیاء و امور از جنبه های مختلف مثل رنگ و شکل سبب می شود که با یکدیگر و به صورت گروهی درک و یادگرفته شوند. در قانون مشابهت موارد مشابه بر حسب ویژگی های همانندی که دارند مانند شکل، رنگ گروه های مشترکی را بوجود می آورند، به شرط آنکه ویژگی های قانون مجاورت در آنها حکم فرما نباشد. به سخن دیگر بنا به قانون مشابهت اشیایی که از لحاظ شکل و رنگ مشابه و همانند ادراک می شوند به صورت گروه های مشخص سازمان می یابند. برای مثال اگر به فردی قالب های در هم ریخته ای بدهند و از او بخواهند از آنها دسته های معینی بسازد، او معمولا قالب هایی را که از لحاظ شکل و رنگ به نحوی با یکدیگر مشابهت دارند در یک دسته قرار می دهد.
اصل مجاورت (Proximity principle)
اجزایی که به هم نزدیکتر هستند به عنوان یک مجموعه واحد دیده میشوند. این نزدیکی یا مجاورت میتواند به معنی نزدیک بودن لبه های عناصر به یکدیگر، مماس شدن و یا روی هم افتادن آنها باشد. بدیهی است که قدرتمندترین رابطه مجاورت زمانی است که اشکال همپوشانی داشته باشند.
طبق قانون مجاورت پدیده ها و اموری که نزدیک به هم قرار دارند بهتر و آسان تر آموخته می شوند. به عبارت دیگر ، عناصری که در مجاورت یکدیگر باشند به صورت کل یکپارچه درک می شوند. در این قانون نه تنها فاصله مکانی و نزدیکی سبب ایجاد دسته های جداگانه می شود، بلکه این امر در مورد فاصله های زمانی نیز صادق است. اصوات و الفاظی که نزدیک به یکدیگر ادا می شوند با هم یک واحد مستقل صوتی را تشکیل می دهند. و آنهایی که دور از یکدیگرند دارای چنین خصوصیتی نیستند.
در واقع وقتی فاصله ها از یکدیگر زیاد باشند هیچ نوع وحدتی پدید نمی آید . اما هرچه این اجزا به هم نزدیکتر باشند واحدهای متشکل تر و پایداتری بوجود می آورند. بر همین اساس هر چه خاطره ای قدیمی تر ودورتر باشد احتمال به یاد آوردن آن کمتر است.
اصل تداوم یا ادامه خوب (Continuity principle)
بر اساس این اصل چشم بین عناصری که در یک مسیر (یک خط، یک منحنی) هستند ارتباط برقرار میکند. این ارتباط تا زمانی تداوم مییابد که چیزی این منحنی ذهنی را برهم بزند.
ادامه خوب یا جهت مشترک، قانونی است که می گوید: سازمان ادراکی به نحوی تشکیل می شود که یک خط مستقیم به صورت مستقیم، یک پاره دایره به صورت دایره و غیره ادامه می یابد. این نوع بسط مطالب در مسائل مربوط به تکمیل حروف و آزمون های هوش به کار می رود.
اصل تکمیل، یکپارچگی یا بستن (Closure principle)
بر اساس این اصل، زمانی که قسمتی از یک شکل یا طرح جا افتاده و یا حذف شده باشد، چشم آن را تکمیل می کند و به صورت یک شکل کامل می بیند. شاید بتوان گفت که این اصل گشتالت از کمالگرایی انسان سرچشمه می گیرد.
اصل بستن که مستقیما به قوانین یادگیری و حافظه مرتبط می شود، به ما می گوید که در ما این تمایل وجود دارد که تجربه های ناکامل را کامل کنیم. برای مثال اگر شخصی به خطی نگاه کند که تقریبا به صورت یک دایره است اما شکاف کوچکی در آن وجود دارد، آن شخص از لحاظ ادارکی آن شکاف را پر می کند و به شکل یک دایره کامل می بیند. این اصل از همان قانون پراگنانز تبعیت می کند. تجارب سازمان یافته معنی دار حاصل نیروهای میدانی مغز هستند که اطلاعات حسی را تغییر شکل می دهند، لذا دایره ناقص آن چیزی است که ما حس می کنیم و دایره کامل همان است که ادراک می شود. کوشش روانشناسان گشتالت بر این بوده است که نشان دهند در امر ادراک، سطوح بسته یا شکل های کامل از سطوح باز یا شکل های ناتمام دارای وضعی پایدارتر و مطلوب تر می باشند.
به طور کلی در فرد گرایشی وجود دارد که همواره می خواهد شکل ها و موقعیت های ناجور و متقارن را تکمیل کند. حقیقت این است که سازمان دادن به اوضاع یا رفع نقص حالت رضامندی و خشنودی در فرد فراهم می آورد. در صورتی که وضع ناتمام تنش و ناراحتی ایجاد می کند.
اصل طرح گرایی (پراگنانز)
پراگنانس(pragnanz) را می توان اینطور توضیح داد که، انسانها ذاتا درصدد کامل کردن تجربه های ناقص و تکه تکه از محیط پیرامون خود هستند. بنابراین هنگامی که تصویری را به صورت چندپاره مشاهده می کنند آن را به صورت کامل درک می کنند. کافکا، پراگنانس را بدین گونه تعریف کرده: سازمان روانشناختی همیشه تا آن اندازه که مقتضیات کنترل کننده اجازه می دهد خوب است. منظور وی از “خوب” کیفیت هایی چون سادگی، ایجاز، تقارن و هماهنگی هستند. به سخن دیگر برای هر رویداد روانشناختی این تمایل وجود دارد که معنی دار، کامل و ساده باشد. قانون پراگنانز به صورت اصل هدایت کننده برای مطالعه ادراک، یادگیری و حافظه توسط گشتالتی ها مورد استفاده قرار می گرفته است.
اصل شکل و زمینه (Figure-Ground principle)
اصل شکل و زمینه میگوید ذهن بشر ذاتا تمایل دارد به بخشی از تصویر به عنوان شکل (پیشزمینه) و به بخش دیگر به عنوان زمینه (پسزمینه) نگاه کند. از معروف ترین نمونه های این حالت میتوان به نماد یین و یانگ(Yin en Yang) اشاره کرد.
شکل در هر زمینه ای همان گشتالت است، یعنی چیزی که ادراک می شود. زمینه عبارت است از صحنه ای که در آن شکل ظاهر می شود. به عبارت دیگر بخشی از حوزه ادراکی که به خوبی سازمان یافته است و توجه شخص را به خود جلب می کند شکل نام دارد و بخش مبهم و نامتمایز حوزه ادراکی که شکل در آن بارز می شود زمینه نام دارد.
اصل فراپوشانندگی (Inclusiveness principle)
این اصل بیانگر آن است که یک ساختار بصری در مجموع ممکن است از تعدادی گشتالت کوچکتر تشکیل شده باشد، اما گشتالت بزرگتر چون پراگنانس قوی تری دارد آنها را تحت الشعاع قرار می دهد.
اصل تقارن (Symmetry principle)
این اصل میگوید زمانی که دو عنصر با یکدیگر بر اساس یک محور تقارن داشته باشند، ذهن آنها را با هم مرتبط می سازد حتی اگر ارتباطی نداشته باشند.
اصل سادگی :
بر طبقه این قانون ما پدیده ها را به صورت ساده شده ادراک می کنیم.
تعریف بینش:
کهلر(Woltgang kohler) رشته تحقیقاتی انجام داد که در آنها یادگیری از راه بینش را به اثبات رسانید. یادگیرده زمانی به بینش می رسد که بتواند، از راه درک روابط میان اجزای موقعیت یادگیری به صورت یک کل سازمان یافته، به تمامیت آن موقعیت پی ببرد.
کهلر در یک رشته پژوهشی که عمدتاً با میمون ها انجام داد به این نتیجه رسید که میمون ها در حل مسائل از روش بینش استفاده می کنند. در یکی از آزمایش های معروف کهلر با میمونها، موزی از سقف به دور از دسترس میمون مورد آزمایش، آویزان شده بود؛ به نحوی که آزمودنی با بالا رفتن از یک میز یا با گذاشتن دو جعبه به روی یکدیگر، یا با هم وصل کردن دو قطعه چوب کوتاه و درست کردن قطعه چوبی بلندتر می توانست موز را به دست آورد. این مسئله بوسیله میمون های آزمایش های کهلر، در نتیجه کشف رابطه بین میز و موز، یا چوب و موز حل شد. به عقیده کهلر حل کردن این مسئله از طرق گذاشتن جعبه ای بر روی جعبه دیگر یا وصل کردن یک قطعه چوب به قطعه چوب دیگر با استفاده از بینش انجام می گرفت، زیرا حل این مسئله مستلزم کشف رابطه بین جعبه ها و موز یا تکه چوب ها و موز بود.
ویژگی های یادگیری از راه بینش: در رواشناسی گشتالت برای حل مسئله یا یادگیری از راه بینش (insight learning) ویژگی هایی ذکر شده است که مهمترین آنها عبارتند از :
- ۱) انتقال از مرحله پیش از حل مسئله به مرحله حل مسئله ناگهانی و کامل است.
- ۲) عملکرد حاصل از حل مسئله از راه بینش معمولاً یک عملکرد همواره خالی از اشتباه است.
- ۳) راه حلی که از طریق بینش برای یک مسئله به دست می آید تا زمان قابل توجهی حفظ می گردد.
- ۴) راه حل بدست آمده از یک مسئله در مسائل مشابه دیگر به سادگی قابل کاربست است
نظریه میدانی لوین:
روانشناسی گشتالت را می توان کوششی برای کاربرد نظریه میدانی فیزیک در مسائل روانشناسی دانست. یک میدان را می توان به صورت یک نظام دارای ارتباط درونی و پویا توصیف کرد که هر قسمت آن بر قسمت های دیگر تاثیر می گذارد. مهمترین ویژگی میدان این است که هیچ عنصری از آن جدا از بقیه عناصر میدان نیست. این مفهوم در سطوح مختلفی به کار می رود. یعنی هر اتفاقی که برای فرد می افتد همه چیزهای دیگر اطراف او را تحت تاثیر قرار می دهد.
فردی که این نظریه را بار اول به کار بست کورت لوین روانشناس گشتالتی بود و براساس آن نظریه ای درباره انگیزش انسان داد. او گفت رفتار انسان در هر زمان معین به وسیله تعدادی واقعیت های روانشناختی که در آن زمان تجربه می شوند تعیین می گردد. همه این واقعیت ها ، فضای زندگی را تشکیل می دهند و کلیت این رویدادها در هر لحظه رفتار فرد را تعیین می کنند. انسان در یک میدان تاثیر دائما در حال تغییر زندگی می کند و تغییر در هر یک از آنها بر بقیه نیز تاثیر می گذارد. لوین این را نظریه میدانی می نامید.
رفتار گرایان مغز را یک عضو غیرفعال می دانستند که احساس ها را دریافت می کند و پاسخ ها را تولید می نماید. برای آنان مغز یک دستگاه انتقال دهنده یا یک جعبه تقسیم بود و محتوای ذهن ترکیبی از تجربه هاست و طبیعت انسان به واسطه تجربه ها تعیین می گردد. گشتالتی ها برای مغز نقش فعال تری در نظر می گرفتند و معتقد بودند مغز روی اطلاعات حسی دریافت شده عمل می کند تا به آنها سازمان بدهد. این یک عمل یادگیری نیست بلکه محصول ساخت مغز است که سازمان و معنی را به اطلاعات حسی تحمیل می کند. مغز یک نظام میدانی را به وجود می آورد که بر اطلاعات وارد شده بر آن تاثیر می گذارد و همین تاثیر است که تجربه هشیار را سازمان می دهد. آنچه ما به طور هشیار تجربه می کنیم شامل اطلاعات حسی است که مغز بر آن اثر گذاشته و آن را سازمان داده است.
لوین اولین محققی است که برخی از عقاید اصولی فروید، از قبیل رفتار جابه جایی و واپس روی را مورد آزمایش قرار داد. لوین واپس روی را حالتی می داند که موجود زنده به الگوی رفتار دوره تحول قبلی روی می آورد. لوین و همکاران واپس روی را نوعی تحول منفی در نظر می گیرند و به همین دلیل شناخت اصول تحول را برای درک بهتر واپس روی ضروری تلقی می کنند؛ بنابراین هر موقعیتی که از ناتوانی در جدایی واقعیت از غیر واقعیت ناشی شود، واپس روی است.
منابع :
- نظریه های مشاوره و رواندرمانی. عبدالله شفیع آبادی و غلامرضا ناصری. مرکزنشر دانشگاهی
- اصول کلی روان شناسی گشتالت، رضا شاپوریان
ممنون از مطالب خوبان.
میشه لطفا چند منبع جدید انگلیسی برای گشتالت رو بفرمایید؟
درود
۱) https://books.google.com/books?id=EiNBc1_9mf4C
۲) https://books.google.com/books?id=K0Z-AAAAMAAJ
۳) https://books.google.com/books?id=Sj_IoQEACAAJ&dq=Gestalt+theory
۴) https://books.google.com/books?id=uTHIZiSOLLoC
۵) https://books.google.com/books?id=QDMj-MgLP9kC
۶) https://books.google.com/books?id=gJ5cSFUAuBAC&printsec
مطالب بسیار مفید و عالی هستند
فقط یه سوال
مقایسه نظریه هارو هم اگه میشه لطف کنید بزارید
مثلا مقایسه گشتالت و پیاژه
ممنون میشم.
خسته نباشید.
درود. چندین مطلب در مورد مقایسه نظریه ها در سایت قرار داده شده است.
ممنون از مطالب مفیدتون.
اما ای کاش حداقل قابل کپی کردن بود که نیست.
انگیزه ام برا مطالعه کم شد
درود . به راحتی می توانید نسخه pdf از صفحات تهیه کنید و از مطالب کپی کنید. با تشکر
نسخه پی دی اف نیاز به آدرس کامل برای ارجاع دهی دارد و همچنین عکس ها برای ارجاع دهی اطلاعات کافی وجود ندارد.
عالیه عالی👌🌹
salam va arze adab. agar emkan dare ye rahnamaie az mahzareton dashtam? ye prozheh daram dar mored rahhaye ijad angizesh dar faragiran az nazare maktab geshtalt…. sepas az mosaedateton.daneshjoye arshad tarbiyati.
چطور میتونیم پیدیافش رو پیدا کنیم
کاش میشد کپی بشه، فایل پی دی اف از کجا بیاریم؛ لطفا اگه میشه راهنمایی کنیم
سلام و عرض ادب
مفھوم serial در گشتالت را مننون میشوم توضیح دھید
مطالب خیلی خوب و کامل بود فقط کاش تصاویر بیشتری از اصول گشتالت قرار میدادین.
درود. تصاویر بیشتری قرار داده شد.
سلام من یه پ دی اف از طبقه بندی مراحل هنر از کودکی تا بزرگسالی نظریه گشتالت.میخام
سلام ممنون از مطلب مفیدتون
میشه لطف کنید یک کتاب بعنوان منبع در حوزه گشتالت معرفی بفرمایید؟
درود
کتاب اصول کلی روان شناسی گشتالت، رضا شاپوریان
سلام و درود
ممنون از درج مطالب خوب شما
بنده با اطلاعات کمی که از قرآن کریم و مثال های قرآن مجید دارم … در مکتب روانشناسی گشتالت هم همانگونه تعریف شده است . مثلآ : زندگی انسان را با مثال مشابه پیدایش بهار و خزان طبیعت بیان می کند تا در قیامت و حساب و کتاب از نتیجه ی آن ، سود یا زیان می برد همانگونه که در خزان ، نتیجه ی خوبی، همان وجود دانه یا نسل نیکو و پسندیده است … چون در جهان بینی قرآنی انسان ، زندگی انسان ابدی است تا آن زمان که خداوند متعال تقدیر کرده است …