دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

نیروهای روانشناسی معاصر

امواج چهارگانه روانشناسی

جریان روانشناسی مدرن در یکصد سال اخیر شامل چهار موج بوده است. ۱- روانکاوی ۲- رفتارگرایی ۳- انسان گرایی ۴- روانشناسی فرافردی

تخت روانکاوی

موج اول

موج اول روانشناسی، نگرش روانکاوانه (Psychoanalytic) است. این جریان توسط زیگموند فروید، عصب شناس اتریشی، پایه گذاری شد و با کارهای بزرگان دیگری همچون آدلر، یونگ، کارن هورنای، اریکسون و… گسترش پیدا کرد.

روانکاوی دارای سه حوزه کاربردی است :

  1. روش شناسی روانکاوانه : شامل تداعی آزاد، تحلیل رویاها و تحلیل و تفسیر فانتزی هاست.
  2. نظریه روانکاوانه : ریشه در مشاهدات روانکاوانه بالینی دارد. شامل نظریه لیبیدو و نظریه ساختاری و …. است.
  3. درمان روانکاوانه : شامل درمان بیماران روان آزرده می شود.

اصول نظریه روانکاوانه شخصیت :

  • ۱- اصل جبر گرایی : رویدادهای روانی تصادفی نیستند.
  • ۲- اصل مکان نگاری : روان شامل هشیاری و نیمه هشیاری و ناهشیاری است.
  • ۳- اصل پویشی : اشاره به تعامل بین تکانه های ناهشیار دارد. این تکانه ها شامل تکانه جنسی و پرخاشگری است.

اساس نظریه روانکاوی بر نقش رانه (Drives) بر رفتار انسان بنا شده است. ارگانیسم تمایل به ارضاء رانه(معادل ذهنی غریزه یا سائق) دارد و تمدن، ارضاء رانه را محدود می کند. در کشمکش بین نیاز ارگانیسم به ارضاء و نیاز تمدن به محدودیت غرایز، فرآیند سرکوبی و انواع مکانیزم های دفاعی شکل می گیرند تا تعادلی ایجاد کنند. هر چه این فرآیند ناآگاهانه تر باشد، الگوی زندگی فرد بیشتر با تعارض(Conflict)، اضطراب یا سبک زندگی کلیشه ای همراه خواهد بود و هر چه این فرآیند آگاهانه تر باشد، رفتار فرد پخته تر و با انعطاف بیشتری همراه خواهد بود. بنابراین هدف روانکاوی به آگاهی آوردن ریشه های ناخودآگاه رفتار است.

موج دوم

موج دوم روانشناسی، رفتارگرایی(Behaviorism) است که توسط افرادی همچون پاولف، واتسون، ولپی و اسکینر پایه گذاری شد. هسته اصلی این جریان، دیدگاه اثبات نگر است. آیزنک که نظریه صفات را مطرح می کند، جزو همین موج است.

اساس این تئوری این است که ذهن یک دستگاه یادگیری است و پایه رفتارها و احساسات، مشاهدات و اطلاعاتی هستند که در ذهن ما ثبت می شوند. بر این اساس، ذهن ما توسط اطلاعاتی که از محیط دریافت کرده ایم، برنامه ریزی(Programming) می شود. اکثر نظریه های رفتاری، نیازها و امیال انسانی را نادیده گرفتند. رفتارگرایان می‌خواستند همانند فیزیک همه رفتارهای انسان را اندازه بگیرند و در صورت لزوم تغییر دهند.

بعدها جزء شناختی(تفسیر ذهن از تجربیات) توسط افرادی چون آلبرت الیس و بک بیشتر مورد توجه قرار گرفت و درمان رفتاری (Behavior therapy)تبدیل به درمان شناختی – رفتاری (cognitive-behavior therapy) شد.

اصول نظریه های رفتارنگر

  • ۱- رفتار باید به اجزای آن تقسیم شود.
  • ۲- نیازی به درک منشا مشکل نیست.
  • ۳- در ارزیابی رفتار باید بر تعیین کننده های فعلی آن تاکید کرد.
  • ۴-درمان مبتنی بر روش علمی و تجربی است.

در هر دو نظریه روانکاوی سخت آیین و رفتارگرایی افراطی، انسان موجودی منفعل است. در موج اول، رفتار انسان توسط زیر ساخت های زیست شناختی تعیین می شود و در موج دوم توسط محیط تعیین می شود. در هر دو نظریه اثری از آزادی اراده و مسئولیت انسان و به طور کلی وجود او نیست.

موج سوم

موج سوم روانشناسی، موج انسان گرایی – وجودی است. در این موج، جنبه فلسفی روانشناسی بیشتر مد نظر قرار گرفت و موضوعاتی همچون جایگاه انسان در هستی، معنای زندگی و جبر و اختیار مورد توجه قرار گرفتند. روانشناسی انسان گرا با تاکید بر انگیزش هدفمندی و انتخاب آزاد اعلام کردند که خویشتن را نمی توان به حاصل جمع بخش ها تنزل داد.

گوردون آلپورت اولین بار اصطلاح روانشناسی انسان گرا را به کار برد. بزرگانی همچون ژان پل سارتر، ویکتور فرانکل و آبراهام مزلو و راجرز در شکل گیری این جریان نقش مهمی داشتند.

آبراهام مزلو را به عنوان پدر روانشناسی انسانگرا می دانند. وی نظریه سلسله مراتب نیازها(هرم نیازها) را پایه گذاشت. خودشکوفایی مفهوم محوری در نظریه مزلو است. وی خودشکوفایی را مرحله ای تعریف می کرد که در آن نیروهای شخص مانند یک منظومه به شکلی کاملا کارآمد و به نهایت لذت بخش گرد هم می آیند.

کارل راجرز از زاویه نگاهی بالینی – مشاوره ای، نظریه انسان گرا از شخصیت را ارائه داد. وی روش درمان متمرکز بر درمانجو را مطرح کرد. مفاهیم مهم این رویکرد درمانی عبارت است از: توجه مثبت نامشروط، درک همدلانه، صداقت، اعتماد و خودشکوفایی. 

مزلو و راجرز از دیدگاه رومانتیک ژاک ژان روسو از ماهیت انسان تاثیر گرفته اند. روسو معتقد بود ذات انسان خودبه خود خوب است ولی توسط جامعه تباه می شود.

موج چهارم

روانشناسی فرافردی(Transpersonal Psychology) موج چهارم روانشناسی است. مزلو در سال های واپسین عمر خود چهارمین موج روانشناسی را مطرح نمود. خاستگاه این موج، فلسفه شرق است و با مراقبه متعالی سروکار دارد. تمرکز این موج بر درمان‌ها و مداخله‌های مبتنی بر شفقت و معنا درمانی و معنویت ‌درمانی است. موج چهارم رواندرمانی علاوه بر درمان اختلال، هدفش افزایش احساس فراگیر بهزیستی است.

مفهوم فرافردی در این نام گذاری بر این باور تاکید دارد که آگاهی یک کیفیت فردی نیست که تنها بر اساس اطلاعاتی که یک فرد از محیط می گیرد شکل یابد؛ بلکه آگاهی یک کیفیت جهانی است. تغییر آگاهی هر فرد، خواه ناخواه، بر سطح و محتوای آگاهی کلیه افراد تأثیرگذار است. انتخاب های ما بر شعور جهانی مؤثرند و متقابلا شعور جهانی نیز برای ما فضاهای انتخاب گسترده تری فراهم می کند که منجر به عمیق تر شدن آگاهی ما می گردد.

بنابراین برای ایجاد یک تغییر نو در جهان، تغییر یافتن خویشتن، یک کلید مؤثر است. همانطور که مهاتما گاندی می گوید: ما نیامده ایم که جهان را تغییر دهیم؛ ما آمده ایم که خود، آن تغییری باشیم که فکر می کنیم جهان به آن نیاز دارد.

تأکید عمده نیروی چهارم روانشناسی بر مسائل فرهنگی و بین فرهنگی است. یک دلیل اینکه چرا فرهنگ به عنوان نیروی چهارم چنین نیروی قدرتمندی در روانشناسی بالینی دارد این است که درک مراجعه‌کننده را از هر مسئله‌ای که برای آن کمک می‌خواهد، شکل می‌دهد. این جهان‌بینی چیزی است که درمانگر باید ارزیابی و شناسایی کند تا رویکردی را برای کمک به مراجعه‌کننده تعریف و طراحی کند.

۴ ۱۲ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

2 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیرحسین
۱۴۰۲/۰۹/۰۳ ۲۲:۵۴

خسته نباشید عالی بود