نظریه اجبار به تکرار
اجبار به تکرار می تواند بر روابط شما تأثیر بگذارد. اصل تکرار قدرتمند تر از اصل لذت است.
بزرگترین کشف فروید این بود که آدم ها عقلانی نیستند. از دید وی، انسان بزرگسال همان کودک ۳ ساله ایست که می تواند رفتار خود را مهار کند.
زیگموند فروید، استفاده از مفهوم اجبار به تکرار (repetition compulsion) را برای اولین بار در مقاله به خاطر سپردن، تکرار و کار کردن در سال ۱۹۱۴، بکار برد. در آنجا او اشاره می کند که چگونه بیمار آنچه را فراموش کرده و سرکوب کرده و به خاطر نمی آورد، عملی می کند، بدون اینکه بداند که آن را تکرار می کند. همه ما می خواهیم به مرحله قبلی تر زندگی برگردیم. چیزی شبیه به بازگشت به دوران امن و آرام جنینی. مثل رفتار و عادتی نظیر دیدن فیلمی که دوست داریم، شنیدن مداوم موسیقی که دوست داریم یا حتی به شکل ناهنجار بازگشت به رفتار ناهنجاری که دوست داریم، نظیر آشنایی یا رابطه با آدم هایی که می دانیم اذیتمان خواهند کرد.
فروید این امر را پیوسته خاطر نشان می کند که یکی از انواع مقاومت های بیمار این است که به جای یادآوری گذشته، به تکرار عملی عناصر زندگی گذشته خود می پردازد. اجبار در تکرار در اثر مهم فروید ورای اصل لذت ، معنای عمیق خود را باز می یابد. زیرا در واقع مظهری از غریزه مرگ است که موضوع اصلی این اثر را تشکیل می دهد. گواه آن تکرار وقایع نامطبوع نزد این گونه افراد است. واقعه آسیب زای گذشته حالت مرگ آسای خود را در تکرار نمودار می سازد. رؤیاهایی که در آن ها شاهد مجازات و تنبیه فرد هستیم، نمونه بارزی از این پدیدار را تشکیل می دهند.
انسان هایی هستند که در طول زندگی شان رفتارهای آسیب زایی را که به ضرر خودشان است تکرار می کنند و در صدد اصلاح آنها نیستند. اما اگر دقیق تر به زندگی شان بنگریم، می بینیم که آنها خودشان نویسنده ناهشیار تیره بختی هایشان هستند. ما این ویژگی شیطانی را اجبار به تکرار(repetition compulsion) می نامیم. (فروید)
از نظر فروید نیروهای اجبار به تکرار، بدوی تر و قدیمی تر از اصل لذت هستند. این نیروها، می خواهند ارگانیسم را به اینرسی و لختی اولیه، یعنی به وضعیت آرامش بازگردانند. جایی که هنوز اصل لذت ، دست اندرکار راهبری دستگاه روان نشده بود.
فروید در مقاله ورای اصل لذت مفهوم جبر تکرار را با مفهوم سائق مرگ مرتبط دانست . او برای توضیح داده های بالینی خاص مانند نیت سوژه از این که خود را به دفعات در معرض موقعیت های رنج آور قرار می دهد، وجود یک اجبار به تکرار بنیادین را مفروض دانست. یک شخص تنها زمانی محکوم به تکرار چیزی است که ریشه های اجبار را فراموش کرده باشد. از این رو فرآیند بیاد آوردن در جریان روانکاوی منجر به در هم شکسته شدن چرخه تکرار می شود. جبر تکرار یک تمایل ابتدایی در ناخودآگاه است که فرد را مجبور به تکرار اعمال مشخصی می کند. خودآگاه هنگامی متوسل به تکرار می گردد که محتویات ناخودآگاه، ناخوشایند ظاهر شود و تعادل خود را به عنوان یک کل در معرض خطر ببیند. جبر تکرر در ابتدا یک دفاع است و تلاشی برای پیوند دادن و یکپارچه کردن تجربیات ناخوشایند با سایر تجربیات ناسازگار است.
یکی از مصادیق جبر تکرار پدیده انتقال است. اگر نیاز شخص برای عشق و محبت تماما مطابق با واقعیت ارضا نشود وی مجبور است به هر شخص جدیدی که با او مواجه می شود، با افکار لیبیدویی نزدیک شود. هر دو بخش لیبیدویی فرد یعنی آن بخش که مستعد خود آگاه شدن است و بخش ناخودآگاه، در شکل گرفتن این پنداشت، مشارکت می کنند. به این ترتیب انرژی که قبلا مهیا نگاه داشته شده است به فرد درمانگر نیز معطوف گردد.
فروید در یکی از چهارچوب های اندیشه روانکاوانه اش به یک تعریف بسیار فراگیر از اجبار به تکرار رسید. او متوجه دو نکته اساسی در رفتار بزرگسالان و کودکان شد:
۱) او پی برد آدم هایی که در زندگی، اتفاق اسفناک و وحشتناکی برایشان می افتد، به طور ناخودآگاه در حین خواب دیدن، اتفاق بدِ مورد نظر را بازسازی و تکرار می کنند. او بر این نکته تاکید می کند که آدم ها به جای آنکه به تصاویر و خاطرات قبل از تصادفات ناگوار برگردند، در خواب و کابوس هایشان، مدام صحنه تصادف را تجسم می کنند. او در ضمن متوجه شد که تکرار اتفاقات شوکه کننده، در سربازان از جنگ برگشته نیز به وقوع می پیوندد. به نظر فروید، انسانها با تکرار حوادث و تصادفات ناگوار در خواب، ناخودآگاه تلاش می کنند که بر شوک ناگواری که بر آنها وارد شده تسلط پیدا کنند.
۲) او ضمن دقت در رفتار کودکانی که ماجرای دوری از والدین را تجربه می کنند پی برد که کودکان با بازی مخصوصی که انجام می دهند تلاش غریزی می کنند تا ترس و نگرانی ناشی از غیبت مادر یا پدر را به کنترل خویش در آورند. به عنوان نمونه مشاهداتش درباره یک خردسال را ثبت می کند که بچه مزبور با پرتاب اسباب بازی (که با نخی بسته شده) به زیر لحاف یا در گوشه ایی که دیده نشود و به دست آوردن مجددش، به خیال خودش، مدام به مادرش که او را ترک کرده می گوید «برو، من به تو احتیاجی ندارم» و بعد با بازگرداندن مجدد اسباب بازی، به این ماجرای تخیلی قوت می بخشد که هر موقع که اراده کند اسباب بازی (مادر) را می تواند بازگرداند. به نظر فروید، مسیر تکرار اعمالی که از بچه سر می زند، به بچه اجازه می دهد تا غم و نگرانی ناشی از جدایی موقت از مادرش را ترمیم کند. قابلیتی که لایه جدیدی از شخصیت قوی را برای کودک فراهم می کند.
نظریه اجبار به تکرار
- چرا برخی افراد مکرراً دنبال روابطی میروند که برایشان نتایج ناخوشایند دارد؟
- چرا همه اطرافیانمان با حالت عصبانی ما را ترک میکنند؟
- چرا روابط رمانتیک ما با اشتیاق شروع شده و پس از سه ماه به حالت دلزدگی میرسد؟
اجبار به تکرار (Compulsion to Repeat) یکی از اساسی ترین پدیدارهایی است که به صورت اعمال شبه دینی در نِورُوزِ وسواسی- اجباری مشاهده می شود.
یکی از تفاوتهای کلیدی میان ما آدمها و موشها در این است که اگر یک موش چند باری در تونلی که قبلاً در آن پنیر پیدا کرده، چیزی نیابد، خیلی زود تونلهای دیگر را امتحان خواهند کرد، اما آدمها دوباره و دوباره وارد تونل بیپنیر میشوند و انتظار جایزه دارند. در واقع افراد با وجود دردناک، مخرب، یا بیحاصل بودن برخی مسیرها مدام آنها را انتخاب میکنند. ممکن است سناریویی را در روابط خود تکرار کنند که همیشه به عواقب دردسرساز منتهی شده است؛ یا اعمال و رفتارهایی داشته باشند که با وجود بیثمر بودن در رساندن آنها به اهدافشان مدام آنها را تکرار کنند. بازیکنها و موقعیتها تغییر میکنند، اما بازی همیشه یکسان است. به چنین نیاز اجبارگونهای به تکرار روابط و رفتارها «اجبار به تکرار» گفته میشود. البته این بدین معنا نیست که افراد آگاهانه دست به انتخاب چنین مسیرهای آسیبزایی میزنند، بلکه اجبار به تکرار فرآیندی است ناهشیار.
یکی از مکانیزمهای مرتبط با اجبار به تکرار، اصرار به چسبیدن به الگوهای آشناست. افراد با الگوهای آشنای خود راحت هستند و تغییر کردن تهدیدی برای آنها محسوب میشود. اما این الگوی آشنا از کجا میآید؟ خانواده. افراد اغلب همان نقشهایی را در روابط بعدی خود بازی میکنند که در خانواده اصلی خویش با آن نقشها بزرگ شدهاند. البته درک اجبار به تکرار گاهی به این سادگی نیست. گاهی افراد در روابط بعدی سعی در ترمیم روابطی را دارند که در گذشته نیاز به ترمیم داشتهاند، یا سعی در تسلط یافتن بر موقعیتی دارند که در گذشته برایشان رقم خورده و کنترلی بر آن نداشتهاند. اما چنین تکراری به ترمیم یا تسلط نمیانجامد، چرا که هر بار همان سناریو تکرار میشود و تغییری در این الگو ایجاد نمیشود.
اجبار به تکرار یک پدیده روانشناختی است که در آن فرد یک واقعه یا شرایط آن را بارها و بارها تکرار می کند. این شامل عکس العمل مجدد رویداد یا قرار دادن شخص در موقعیت هایی است که احتمال دارد رویداد دوباره تکرار شود. این “زندگی مجدد” همچنین می تواند به شکل رویاهای باشد که در آن خاطرات و احساسات آنچه اتفاق افتاده است تکرار می شود.
در سطح آسیبشناسی روانی، اجبار به تکرار فرایندی غیرقابل کنترل است که از ناهشیار ریشه میگیرد. در نتیجه عملکرد آن، سوژه عمدتا خود را در وضعیتهای پریشانکننده قرار میدهد و بنابراین یک تجربه قدیمی را تکرار مینماید، اما این الگوی اولیه را بهخاطر نمیآورد؛ برعکس، او اعتقاد راسخ دارد که این وضعیت به واسطه رویدادهای آن لحظه تعیین شده است.
دوانلو اجبار به تکرار را یکی از کارکردهای سیستم تخریب گر می داند (سوپر ایگو تنبیه گر، شکنجه گر ناهشیار) که ناشی از ترومای دلبستگی است.
در زندگی ۲ نوع تکرار وجود دارد
- تکرار سالم و قابل مدیریت که ساختار ما را تعیین می کند و آرامش بخش و لذت بخش است؛ مثلا کودک از تکرار بازی مورد علاقه اش خوشحال می شود.
- تکرار مرضی و اجبار گونه که قابل مدیریت نیست و رنجمان می دهد؛ مثلا تجربه چندباره یک ناکامی یا شکست.
بروز ناگهانی و اجبار گونه امر سرکوب شده ما را رنج می دهد(نشانه)، اما تخلیه تنش ناشی از آن هم ما را تسکین می دهد. این بروز هم زمان رنجی برای ایگوی هشیار و تسکینی برای اید ناهشیار است. این تناقض ظاهری با مفهوم لکانی ژوئیسانس ناپدید می شود، چون ژوئیسانس هم دردناک است و هم لذت بخش. فرد پس از تجربه چندین اتفاق ناخوشایند به این باور می رسد که قربانی جبر گرایی سرنوشت است، در حالی که این خودش است که در کمال ساده دلی این بدبختی ها را پشت سرهم ایجاد می کند. ( خوان داوید نازیو)
ناهشیار، شامل سائق زندگی است که ما را به تکرار رفتارهای خوشایند سوق میدهد، و هم شامل سائق مرگ است که ما را به تکرار اشتباهات قبلیمان میکشاند. من تکرار میکنم، پس هستم. زندگی ما بر اساس تکرارهایی شکل گرفته که ناهشیارمان به ما تحمیل میکند. تکرار میتواند مثبت باشد و به ما امکان دهد که هر روز بیشتر بیاموزیم و خودمان را اثبات کنیم، اما ممکن است منفی هم باشد و وادارمان کند اشتباهات قبلیمان را تکرار کنیم، و رفتارهای اجبارگونهمان را بارها و بارها انجام دهیم، یا به الکل، مواد مخدر، رابطه جنسی یا بازی معتاد شویم.
منابع
- Freud, S. (1914): Remembering, repeating, and working-through
- Bibring, E. (1943): The conception of the repetition compulsion. Psychoanal
- Freud, S. (1920): Beyond the pleasure principle
- چرا اشتباهاتمان را تکرار می کنیم؟ . خوان داوید نازیو