دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

چگونگی شکل گیری آگاهی در مغز

آگاهی در مغز

آگاهی چطور پدید آمده است؟ دست کم آنچه در درونمان می دانیم این است که آگاهی وجود دارد، اما مسئله این است که چطور از مجموعه ی فعل و انفعالات شیمیایی و جریان الکتریکی در مغز ما پدیدار می گردد؟

کریستوف کوخ، نوروساینتیست، در پی پاسخ به این سوال است. بنا به نظر کوخ آگاهی از هر مجموعه ی پردازش اطلاعات که به اندازه ی کافی پیچیده باشد حاصل می شود. تمامی جانوران از انسان ها تا کرم های خاکی همگی آگاه هستند. حتی اینترنت هم می تواند آگاه باشد. ما در جهان فضا، زمان، جرم، انرژی و آگاهی که حاصل سیستم های پیچیده است زندگی می کنیم. چیزی که کوخ در پی آن است یک برداشت علمی از نسخه ی تاریخی فلسفی، قاعده ای به نام (panpsychism) است، که در آن ذهن یک ویژگی بنیادین جهان است و اگر از سوی شخص دیگری مطرح می شد بیشتر جنبه ی ماورایی پیدا می کرد تا علمی. با این حال کوخ سه دهه ی اخیر را صرف مطالعه ی اساس عصب شناختی آگاهی کرده است. کارهای کوخ در انیستیتوی آلن، او را در خط مقدم مطالعات مغزی قرار داده، تلاش گسترده ی جدیدی برای درک اینکه مغز چگونه کار می کند. در زیر گفتگوی سایت وایرد را با کوخ می خوانیم:

کریستوف کوخ

آگاهی و هوشیاری دقیقا چیست؟

هوشیاری من حقیقتی غیر قابل انکار است. اصول علمی مانند فیزیک فقط می توانند به شیوه ای غیر مستقیم استنتاج شوند اما تنها چیزی که من به طور قطع مطمئنم، این است که من هوشیارم. ممکن است ندانیم خواستگاه هوشیاری کجاست اما در وجود آن شبهه ای نیست. از طرفی دیگر از نظر زیست شناسی همه ی حیوانات دارای فیزیولوژی پیچیده ای هستند و این صرفا مختص انسان نیست. تنها متخصصین، آن هم زیر میکروسکوپ می توانند تشخیص دهند که تکه ای از مغز متعلق به انسان است یا موش و یا میمون.

جانوران هم رفتار پیچیده ای دارند، مثلا، زنبورهای عسل با رقص قرقره ای(Waggle Dance)، کیفیت و موقعیت منابع غذایی را اعلام می کنند و به کمک نشانه های ذخیره شده در حافظه ی کوتاه مدتشان مارپیچ های پیچیده را طی می کنند. اگر رایحه ای را به درون کندوی زنبورها بدمید آنها به محلی که پیش تر با این عطر مواجه شده بودند باز خواهند گشت. این همان حافظه ی تداعی است. توضیح ساده ی آن این است که آگاهی به تمامی این موجودات بسط می یابد که این یک ویژگی اصلی ماده ای با ساختارهای سازمان یافته مانند مغز است.

آگاهی در مغز

هوشیاری چگونه پدید می آید؟ چگونه کیفیتش را مشخص می کنید؟

جیولیو تونونی در دانشگاه ویسکانسین از تئوری اطلاعات یکپارچه بهره می گیرد که به هر مغزی یا هر سیستم پیچیده ای یک عدد یونانی Φ اختصاص می دهد، که گویای این است که یک سیستم، تا چه اندازه یکپارچه است و چقدر چیزی بیشتر از اجتماع اجزایش است. Φ اطلاعاتی نظری از اندازه ی آگاهی به شما می دهد. هر سیستمی که اطلاعات یکپارچه ی غیر صفر داشته باشد آگاه است.

می دانیم که اکوسیستم ها به هم پیوسته اند آیا می توان گفت که یک جنگل آگاه است؟

در مورد سیستمی مثل مغز یک سلول عصبی انفرادی آگاه نیست بلکه تمام آن مجموعه آگاه است. برای هر اکوسیستم پرسشی که مطرح است، این است که چه اندازه تک تک اعضا مانند درختان در جنگل در مقایسه با تعاملات عِلی بینشان با یکدیگر یکپارچه هستند. فیلسوف برجسته جان سرل در مقاله ی آگاهی، پرسشی را مطرح می کند که “چرا نمی گوییم آمریکا آگاه و هوشیار است؟” به هر حال ۳۰۰ میلیون آمریکایی به شکلی بسیار پیچیده با یکدیگر تعامل دارند. پس چرا آگاهی را نمی توان به کل آمریکا بسط داد؟ به این دلیل که تئوری اطلاعات یکپارچه ادعا می کند که آگاهی یک بیشینه ی نسبی است. برای مثال من و شما: در حال حاضر در حال تعامل هستیم اما این تعامل بسیار کمتر از تعاملات سلول های مغزی با یکدیگر است. در حالی که من و شما به صورت مجزا هوشیار هستیم، هیچ ذهن فراتری نیست که ما را در یک نهاد واحد جمع کند. این برای اکوسیستم ها نیز صدق می کند. در هر مورد مسئله ی درجه و گستردگی تعاملات علی میان اجزای سازنده ی سیستم مطرح است.

اینترنت هم یکپارچه است. آیا می توان آن را آگاه تلقی کرد؟

بسیار سخت است که اکنون در مورد این موضوع اظهار نظر شود. اما این را در نظر بگیرید که اینترنت شامل ۱۰ میلیارد کامپیوتر است که هر کامپیوتر خودش چند میلیارد ترانزیستور در پردازنده اش دارد. پس می توان گفت اینترنت حداقل شامل ۱۹^۱۰ ترانزیستور است که در مقایسه با حدود ۱۰۰۰ تریلیون سیناپس های مغز انسان، تعداد ترانزیستورها ۱۰ هزار بار بیشتر از تعداد سیناپس ها است. اما آیا اینترنت از مغز انسان پیچیده تر است؟ این به درجه ی یکپارچگی اینترنتی بستگی دارد. آنها به طور دائم متصل نیستند اما به سرعت از یکی به دیگری تغییر می کنند. به عنوان مثال مغزهای ما به طور پیوسته مرتبط هستند. در مورد اینترنت کامپیوترها به صورت Packet Switching عمل می کنند. اما بنا بر نسخه ی من از panpsychism اینترنت به نوعی آگاه به نظر می رسد و اگر اینترنت قطع شود، در اساس حسی دورتر از آن نیست که من در یک خواب عمیق تجربه می کنم.

چه ویژگی مشترکی بین انسان ها و جانوران در آگاهی وجود دارد؟ 

این به دامنه ی درک حسی ما و اتصالات درونی بستگی دارد. در مورد موش ها به سادگی می توان گفت که آنها دارای قشر مغزی مشابه ما هستند اما قشر پیش پیشانی پیشرفته ای ندارند لذا احتمالا از خودآگاهی برخوردار نیستند، یا نمادها را مانند ما درک نمی کنند، اما مانند ما انسان ها می بینند و می شنوند.

آیا فقدان خود آگاهی به این معنا است که یک جاندار درکی از خودش ندارد؟

بسیاری از پستانداران من جمله سگها از آزمون بازشناسی خودشان در آینه سربلند بیرون نمی آیند. اما من گمان می کنم که سگ ها فرمی بویایی از بازشناسی خود دارند. اگر توجه کرده باشید سگ ها مدفوع سگهای دیگر را بو می کشند اما در مورد مدفوع خودشان این اتفاق به ندرت رخ می دهد. اما من گمان می کنم که سگ ها فرمی بویایی از بازشناسی خود دارند. بنابراین احتمالا آنها حسی از بوی خودشان دارند، یک فرم ابتدایی از خود آگاهی. در حال حاضر من هیچ شواهدی ندارم که نشان دهد که یک سگ جلوی آینه بنشیند و بازتاب خودش را درک کند، اما با این حال سگ ها می توانند ببینند، بو بکشند، صداها را بشنوند و خوشحالی و شادی را مانند بچه ها و بزرگسالان تجربه کنند. خود آگاهی پدیده ای است که انسان ها بیش از سایر جانوران دارند. ما یک قشر پیش قدامی بسیار پیشرفته داریم که می توانیم با آن تفکر کنیم.

یک موجود چطور می تواند بدون خود آگاهی خوشحال باشد؟

هنگامی که من مشغول بالا رفتن از کوه یا یک دیوار هستم، ندای درونی من کاملا خاموش است و در عوض من نسبت به دنیای اطرافم بیش از حد هوشیار و آگاه هستم. در آن لحظه من زیاد نگران منازعات با همسرم یا اظهار نامه های مالیاتیم نیستم. من نمی توانم در خود درونیم گم شوم. این در حالتی که با سرعت زیاد مشغول دوچرخه سواری هستم نیز رخ می دهد. من هیچ حسی از خود در آن موقعیت ندارم و من می توانم خوشحال باشم.

چگونه اعتقادتان به هوشیاری و آگاهی جانوران را با شیوه ای که در آزمایش ها از آنها استفاده می شود وفق می دهید؟

دو چیز را باید مد نظر قرار داد. اول اینکه حیوانات بسیار بیشتری هستند که هر روز در مک دونالد خورده می شوند. تعداد حیواناتی که در تحقیقات مورد استفاده قرار می گیرند بسیار محدود تر از آنهایی است که برای خوراک قربانی می شوند. ما به تحقیقات بنیادی در مورد مغز نیاز داریم تا مکانیسم های آن را درک کنیم. پدر من در اثر پارکینسون فوت کرد و یکی از دخترانم از سندروم مرگ ناگهانی نوزاد. برای جلوگیری از این امراض ما نیاز داریم تا مغز را بشناسیم و فکر می کنم این تنها توجیه برای تحقیقات حیوانی می تواند باشد که در دراز مدت منجر به کاهش رنج همگی ما خواهد شد، اما در کوتاه مدت باید آن را به گونه ای انجام داد که با دانش به اینکه آنها موجوداتی هوشیار هستند، درد و رنج آنها را تا حد ممکن کاهش داد.

آیا نسخه پنسایکیسم (panpsychism) حقیقتا علمی است یا متافیزیکی؟ چگونه می توان آن را مورد آزمایش قرار داد؟

در اصل به همه ی روش ها می توان. یک مفهوم این است که شما می توانید دو نوع سیستم بسازید که هر کدام ورودی و خروجی یکسان داشته باشند. اما یکی از آنها بدلیل ساختار داخلیش اطلاعات یکپارچه دارد. یک سیستم هوشیار خواهد بود و دیگری خیر. این رفتار ورودی-خروجی نیست که یک سیستم را آگاه می سازد بلکه اتصالات داخلی آن تعیین کننده است. این تئوری همچنین بیان می کند که می توان سیستم های ساده ای داشت که آگاه هستند و همچنین سیستم های پیچیده ای که فاقد آگاهی اند. مخچه با وجود پیچیدگی به دلیل عدم یکپارچگی هوشیار نیست. از لحاظ تئوری باید بتوان آن را محاسبه کرد و دید آیا درست است یا نه اما در حال حاضر نمی توانیم این کار را انجام دهیم.

جزییات بسیار زیادی هستند که هنوز آنها را نمی دانیم. تصویربرداری از مغز انسان بسیار خام است و ما را به سطوح بنیادی نمی رساند. سوالی که بسیار برای من به عنوان یک دانشمند موضوعیت دارد این است که من امروز چگونه می توانم این تئوری را رد کنم، که بسیار سخت تر است. گروه تونونی دستگاهی ساخته است که مغز را آشفته می سازد و تشخیص می دهد که بیماران با آسیب های مغزی شدید تا چه اندازه واقعا ناآگاه و یا درد و رنج را حس می کنند اما قادر به ارتباط با عزیزانشان نیستند.

اگر در مورد توضیح هر چیزی بخواهیم فکر کنیم تا چه نقطه ای می توان عقب رفت؟ ما با این موضوع در فیزیک مواجه هستیم. مکانیک کوانتوم را در نظر بگیرید. این تئوری بهترین توصیف را از جهان میکروسکوپی ارائه می دهد. فیزیک کوانتوم به ما اجازه می دهد MRI و دیگر ابزارهای مفید را بسازیم. اما آیا می توانیم توضیح دهیم چرا مکانیک کوانتوم وجود دارد؟ به گونه ای مطلق به نظر می رسد. آیا می توانیم جهانی را بدون آن تصور کنیم؟ جهانی که ثابت پلانک مقدار متفاوتی دارد! در آخر به نظر می رسد نقطه ای وجود دارد که از آن عقب تر رفتن ممکن نیست. تنها می توان گفت در جهانی زندگی می کنیم که به دلایلی که نمی دانیم فیزیک کوانتوم توضیح حاکم بر آن است.

به همین قیاس، آگاهی هم خصوصیتی بنیادی در کیهان است. ما در جهانی زندگی می کنیم که ذرات سازمان یافته ی ماده موجب پدیدار شدن آگاهی می شود و با آن می توانیم انواع چیزهای جالب را استخراج کنیم: پاسخ به اینکه یک کودک یا جنین چه موقع آگاه و هوشیار می شود؟ آیا یک بیمار آسیب دیده ی مغزی هوشیار است یا نه؟ 

منبع : https://www.wired.com

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها