اختلال هویت تجزیه ای
در اختلال هویت تجزیه ای، شخص بیش از یک خود یا شخصیت را پرورش می دهد.
فرد مبتلا به هویت تجزیه ای نتوانسته درک خویشتن منسجم و مستمری را پرورش دهد زیرا در مقطعی از دوران کودکی خود شدیدا لطمه دیده است.
در اختلال های گسستگی(Dissociative Disorders)، اضطراب و تعارض به قدری شدید است که بخشی از شخصیت فرد از باقی عملکرد هشیار جدا می شود. فرد مبتلا دستخوش دگرگونی موقتی در هشیاری می شود که طی آن، هویت شخصی خود را از دست می دهد، آگاهی اش از محیط اطراف کمتر می شود و حرکات جسمانی عجیبی را نشان می دهد.
اختلالات گسستگی (Dissociative Disorders) گروهی از اختلالات روانشناختی هستند که با اختلال در یکپارچگی هشیاری، حافظه، هویت یا ادراک مشخص میشوند. این اختلالات معمولاً در پاسخ به تجربیات آسیبزا یا استرس شدید ایجاد میشوند و فرد ممکن است ارتباط خود را با واقعیت یا برخی از جنبههای هویتی و شناختیاش از دست بدهد.
انواع اختلالات گسستگی:
- اختلال هویت تجزیهای (Dissociative Identity Disorder – DID):
- وجود دو یا چند هویت یا شخصیت مجزا که بهصورت متناوب کنترل رفتار فرد را بر عهده میگیرند. ناشی از تجربیات شدید آسیبزا، معمولاً در دوران کودکی است.
- فراموشی تجزیهای (Dissociative Amnesia):
- ناتوانی در بهخاطر آوردن اطلاعات مهم شخصی، معمولاً در پاسخ به یک تجربه آسیبزاست. این فراموشی نمیتواند به دلیل مشکلات جسمی یا دارویی توضیح داده شود.
- مسخ شخصیت/مسخ واقعیت (Depersonalization/Derealization Disorder):
- احساس جدایی از خود (مسخ شخصیت) یا احساس غیرواقعی بودن محیط اطراف (مسخ واقعیت). فرد ممکن است احساس کند که یک ناظر است و از بدن یا زندگی خود جدا شده است.
در اختلالات گسستگی، بدتنظیمی مغزی معمولاً در نواحی مرتبط با پردازش هیجانات، حافظه و خودآگاهی مشاهده میشود. این مناطق شامل:
- هیپوکامپ: که در پردازش حافظه و هیجانات نقش دارد.
- آمیگدال: که مسئول واکنشهای هیجانی مانند ترس و اضطراب است.
- قشر پیشپیشانی: که در تنظیم هیجانات و تصمیمگیری مشارکت دارد.
اختلال هویت تجزیه ای
در اختلال هویت تجزیه ای(Dissociative Identity Disorder)، شخص بیش از یک خود یا شخصیت را پرورش می دهد. به این شخصیت ها دگر هویتها(alters) گفته می شود. شخصیت اصلی میزبان(host) خوانده می شود. این اختلال قبلا اختلال شخصیت چندگانه (multiple personality disorder) نامیده می شد.
توجیه اصلی اختلال هویت تجزیه ای، بر آشفتگی هایی در پرورش درک خویشتن دوران کودکی متمرکز است. اغلب ما از طریق تعامل با والدین و همسالان، درک از خود را پرورش می دهیم و در طول زمان حفظ می کنیم. فرد مبتلا به هویت تجزیه ای نتوانسته درک خویشتن منسجم و مستمری را پرورش دهد زیرا در مقطعی از دوران کودکی خود شدیدا لطمه دیده است. فقط درصد کوچکی از کودکان آسیب دیده دچار این اختلال می شوند.
ویژگی های اختلال هویت تجزیه ای
وجود دو یا چند هویت یا شخصیت متمایز در شخص واحد که هر بار یکی از آنها کنترل و مهار رفتار فرد را در دست می گیرد. هر یک از این شخصیت ها معمولا نام، سن، رشته خاطرات معین و رفتارهای مختص به خود را دارد. معمولا هویت اولیه افسرده و هویت های چندگانه هر یک دارای ویژگی های متضاد با هویت اولیه است.
هویت های گوناگون از لحاظ توانایی های هنری، ورزشی، دستخط و دانستن زبان خارجی نیز با یکدیگر تفاوت دارند. آنها همچنین از نظر آرزوها، نگرش ها، تمایلات، توانایی یادگیری، اصول اخلاقی، آهنگ کلام، نمرات آزمونهای شخصیت و شاخصهای فیزیولوژیکی مانند ضربان قلب، فشار خون و EEG با یکدیگر متفاوت هستند.
به گذار از یک هویت به هویت دیگر تعویض گفته میشود؛ که معمولا ناگهانی اتفاق میافتد. تعویض عموما در اثر یک رویداد استرس زا ایجاد میشود.
غالبا هویت اولیه هیچ آگاهی و اطلاعاتی از تجربه های هویت های دیگر ندارد. این گسیختگی چنان جامع است که به نظر می رسد چند شخصیت متفاوت در جسمی واحد زیست می کنند. تغییر در اطوار بدنی و صدا نیز وجود دارد. بسیاری از این افراد در دوران کودکی دستخوش بهره کشی جسمی و جنسی بوده اند. معمولا بین ۴ تا ۶ سالگی کودک شخصیت دیگری می آفریند که بار تجربه دشوار را به دوش بکشد. این بیماران به شیوه شخصیت سازی برای مقابله با مشکلات خو می گیرند.
سه شیوه ارتباطی بین هویت ها
- در ارتباطهای دو سر فراموشکارانه، شخصیتهای فرعی هیج آگاهی از یکدیگر ندارند.
- در الگوهای دو سر آگاه هر شخصیت فرعی به خوبی از بقیه آگاه است. آنها صدای دیگری را میشنوند و در میان خودشان صحبت میکنند.
- در ارتباطهای یک سر فراموشکارانه (متداولترین الگوی ارتباطی) بعضی از شخصیتهای فرعی از دیگران باخبرند اما این آگاهی دوطرفه نیست. به آن هویتهایی که آگاه هستند شخصیتهای فرعی همهشیار گفته میشود که نظارهگرهای ساکتاند که کارها و تفکرات شخصیت فرعی دیگر را میبیند اما با آنها ارتباط ندارد. بعضی مواقع در حالی که یک شخصیت فرعی دیگر حاضر است، شخصیت فرعی همهشیار خودش را به صورت غیرمستقیم میشناساند؛ مانند توهمهای شنیداری یا نوشتن خودکار.
اختلال هویت تجزیهای یا اختلال چند شخصیتی معمولا در کودکی شروع میشود، هر چند اغلب بیماران هنگام تشخیص، ۲۰ تا ۳۰ ساله هستند.
یادزدودگی تقریبا همیشه به شکلهای مختلف وجود دارد. بیماران مبتلا به اختلال چند شخصیتی معمولا خاطرات اتوبیوگرافیک خود، مخصوصا خاطرات متعلق به رویدادهای کودکی، را به یاد نمیآورند. یادزدودگی گسستگی مبتلایان اختلال هویت تجزیهای به سه شیوه اصلی بروز پیدا میکند:
- خلاهایی در حافظه دور رویدادهای زندگی شخصی (برخی رویدادهای مهم زندگی)
- لغزشهایی در حافظه معمولی فرد
- پی بردن به شواهدی از اقدامات و کارهای روزمره ای که فرد انجام داده است، اما آنها را به یاد ندارد.
ملاکهای تشخیصی DSM-5 برای اختلال هویت تجزیه ای (اختلال چند شخصیتی)
- A. گسیختگی هویت بر حسب دو یا چند حالت متمایز مشخص میشود که ممکن است در برخی فرهنگها به عنوان تسخیرشدگی تعبیر شود. گسیختگی هویت موارد زیر را در بر میگیرد: وقفه چشمگیر در احساس خویشتن و احساس عاملیت، همراه با تغییرات در عواطف، رفتار، هشیاری، حافظه، ادراک، شناخت و یا کارکرد حسی- حرکتی. این علایم و نشانه ها را ممکن است دیگران مشاهده کنند یا خود فرد آنها را شرح دهد.
- B. خلاءهای مکرر در یادآوری رویدادهای روزمره، اطلاعات شخصی مهم و یا رویدادهای آسیبزا که با فراموشی عادی همخوانی ندارد.
- C. این نشانهها از لحاظ بالینی موجب ناراحتی یا نقص قابل ملاحظهای در کارکرد اجتماعی، شغلی یا زمینههای مهم دیگر میشوند.
- D. این اختلال بخش بهنجاری از روال فرهنگی یا دینی مورد پذیرش عام نیست.
- E. این نشانهها ناشی از اثرات فیزیولوژیک یک ماده (مثل فراموشی موقتی ناشی از مسمومیت با الکل یا رفتار آشفته طی این مسمومیت) یا عارضه جسمانی دیگر (مثل حملههای صرع) نیستند.
منابع
- راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانشناختی، DSM-5
- خلاصه روان پزشکی کاپلان و سادوک، بر اساس DSM-5