تاریخچه آسیب شناسی روانی
رویکرد معنوی - رویکرد انسان دوستانه - رویکرد علمی
سه موضوع برجسته در تاریخچه آسیب شناسی روانی عبارت است از : ۱- رویکرد معنوی ۲- رویکرد انسان دوستانه ۳- رویکرد علمی.
آسیبشناسی روانی به عنوان یکی از پایههای اصلی روانپزشکی و روانشناسی بالینی، دانشی است که اختلالهای و بیماریهای روانی را توصیف و طبقهبندی میکند و به سببشناسی و بررسی علل ایجادکننده اختلال میپردازد. در این مطلب با تاریخچه آسیب شناسی روانی آشنا می شویم.
سه موضوع برجسته در توجیه اختلالات روانی در طول تاریخ تکرار شده اند:
- رویکرد معنوی : رفتار نابهنجار را حاصل تسخیر توسط اهریمن یا ارواح خبیثه می داند.
- رویکرد انسان دوستانه : اختلال روانی را نتیجه ستمگری، استرس یا شرایط نامناسب زندگی در نظر می گیرد.
- رویکرد علمی : شامل تغییرات زیستی، فرایندهای یادگیری معیوب و عوامل هیجانی می باشد.
رویکرد معنوی
قدیمی ترین رویکرد به شناختن رفتار نابهنجار است. اعتقاد بر این بود افرادی که علائم اخلال روانی داشتند، توسط ارواح خبیثه تسخیر شده اند. یکی از روش های درمانی این رویکرد، سوراخ کردن جمجمه(Trephining)، برای آزاد کردن ارواح خبیثه از سر فرد است.
روش باستانی دیگر، دور کردن ارواح خبیثه از طریق مراسم جن گیری است. نوعی شکنجه جسمانی و روانی عذاب آور که جادوگر قبیله(شمن)، کشیش یا پزشک قبیله آن را اجرا می کرد. هنوز هم در برخی از قبایل و اقوام ایرانی از این روش استفاده می شود.
در طول قرون وسطا مردم به طور گستره از مراسم سحر آمیز و جن گیری استفاده می کردند. جامعه افراد مبتلا به مشکلات روانی را گناهکار، جادوگر یا تجسم اهریمن می دانستند و شدیدا آنها را تنبیه می کردند. کلیسا درمان هایی مانند تبعید، شکنجه و در آتش سوزاندن را توصیه می کرد.
در آن دوران، پیشگویان و خردمندان که خود را نماینده از جانب خدا می دانستند، توصیه هایی می کردند. این مورد خیلی شبیه دوران فعلی جامعه ما ایران است، افرادی با سواد اندک خود را نمایندگانی خودخوانده از جانب خدا می دانند و هر بلایی که می خواهند بر سر افراد جامعه می آورند.
یکی از اولین اختلال های روانی که تصور می شد علل جسمانی داشته باشد، هیستری بود که عمدتا بین زنان باکره و بیوه یافت می شد. نشانه های این اختلال عبارت بودند از شکایت هایی چون حملات صرع گونه، همه نوع درد در قسمت های مختلف بدن، لالی، سردرد، سرگیجه، کوری، فلج، لنگی و مالیخولیا. یونانیان معتقد بودند که همه این مشکلات از سرگردانی رحم است. واژه یونانی برای رحم، hystera است، یونانیان به قدری اطمینان داشتند که رحم مسئول این مشکلات است که کل این اختلال را هیستری نامیدند.
گالن مشاهده کرد که نشانه های هیستری در مردان هم وجود دارد. هم در مردان و هم در زنان بعد از دوره های پرهیز جنسی بوجود می آید، بنابراین او معتقد بود که هیستری مبنای جنسی دارد، برداشتی که امروزه پذیرفته شده است.
مسمر که هم نابغه و هم شیاد خوانده شده است، معتقد بود که بسیاری از بیماری ها، از صرع گرفته تا هیستری، در اثر ممانعت از جریان نوعی جوهر نادیدنی و نامحسوس به وجود می آیند که او ابتدا آن را مایع مغناطیسی جهانی و بعدا مغناطیس حیوانی نامید. فرایندی که مسمریسم نامیده شده بود تغییر نام یافت و به هیپنوتیزم مشهور شد.
رویکرد انسان دوستانه
این رویکرد تا اندازه ای واکنشی علیه رویکرد معنوی و تنبیه افراد مبتلا به اختلالات روانی، در طول تاریخ است. از جمله روش های درمانی این دوره، دادن سرپناه و اقدامات حفاظتی، حجامت، استفراغ اجباری و پاکسازی است.
در اواخر قرن ۱۸، افرادی جسور دست به اصلاحات زدند. عقیده درمان اخلاقی حاکم شد یعنی اعتقاد به اینکه اگر افراد، محیط ساکت و ارام بخش داشته باشند، می توانند رفتار خود را کنترل کنند.
دوروتی دیکس(Dorothe Dix) از جمله افراد جسوری بود که از شرایط غیر انسانی در تیمارستان ها به وحشت افتاد و به دنبال درمان انسانی برای افراد بود. اقدامات وی منجر به جنبش بهداشت روانی شد.
در این رویکرد، افراد بعد از مرخص شدن از بیمارستان روانی، وارد خانه های نیمه راهی می شدند که محیط حمایتی تامین می کرد که در آن می توانستند مهارت های اجتماعی ضروری را برای وارد شدن مجدد به جامعه بیاموزند.
تا دهه ۱۳۷۰ با وجود دانش روز افزون، شیوه های عملی در مراقبت از افراد مبتلا به اختلال روانی، مانند روش های قرون وسطا، گاهی وحشیانه بودند. در اواسط دهه ۱۹۷۰ بیمارستان های روانی دولتی خیلی متروکه شدند. این فرایند که به جنبش نهادینه زدایی(Deinstitutionalization) یا بیمارستان زدایی معروف است، به آزاد شدن بیماران روانپزشکی و قرار گردن آنها در مکان های درمانی جامعه کمک کرد.
متاسفانه، جنبش نهادینه زدایی رویای ابداع کننده های آن را به طور کامل برآورده نکرد. علت آن برنامه ریزی های نامناسب و بودجه های ناکافی بود.
طرفداران امروزی رویکرد انسان دوستانه نوع جدیدی از درمان شفقت آمیز را برای افراد دچار اختلال روانی پیشنهاد می کنند.
رویکرد علمی
بقراط که پدر پزشکی نوین محسوب می شود، چهار مایع بدنی را بر سلامت جسم و روان موثر می دانست. این ۴ مایع بدنی منجر به ۴ خلق و خوی شخصیتی می شود. وی درمان اختلال روانی را پاک کردن بدن از مایع اضافی می دانست.
بنجامین راش(Benjamin Rush) بنیان گذار روانپزشکی آمریکا، استفاده از حجامت و پاک سازی، صندلی ارام بخش، فرو بردن بیمار در آب سرد و ترساندن انها با تهدید به مرگ را نیز توصیه می کرد. راش معتقد بود که ترساندن، تهییج پذیری زیاد را که مسئول رفتار خشن بیماران است، خنثی خواهد کرد.
ویلهلم گریزینگر در کتاب آسیب و درمان اختلالات روانی، اعلام نمود که آسیب های عصبی علت اختلالات روانی هستند.
امیل کرپلین یک نظام طبقه بندی اختلالات روانی بر اساس الگوی نشانه ها، ترتیب داد. امیل کرپلین (Emil Kraepelin) را می توان به عنوان پدر طبقه بندی تشخیصی معاصر یاد کرد. وی نظریه هایی در باب سبب شناسی بیماری ها، با عنوان برون زاد یا درمان پذیر و درون زاد یا غیر قابل درمان، گسترش داد. وی اسکیزوفرنی را دیمنشیا پری کاکس (dementia praecox) نامید. به عبارتی نظام تشخیصی وی ، نوروز در برابر سایکوز بود.
اوایل سده ۱۸۰۰، پزشکان اروپایی از هیپنوتیزم برای مقاصد درمانی استفاده کردند.
زیگموند فروید در سده ۱۹۰۰ روانکاوی را به وجود آورد، نظریه ای که بر مفاهیم ذهن ناهشیار و تکانه های جنسی بازداری شده و رشد اولیه متکی است.
در دهه ۱۹۵۰، دانشمندانی که درمان های دارویی را آزمایش می کردند، داروهایی را ابداع نمودند که برای اولین بار در تاریخ توانست نشانه های اختلال روانی را کنترل کند.
اخیرا جنبش روانشناسی مثبت نگر وارد حوزه آسیب شناسی روانی شده است و تاکید بر توان رشد و تغییر فرد در طول زندگی دارد. در این رویکرد، اختلالات روانی به دلیل جلوگیری از توانایی فرد در دستیابی به رفاه ذهنی و احساس خشنودی است.
روانشناسی مثبت نگر به جای مداخله بر پیشگیری تاکید می کند. این رویکرد بر رشد شخصی از طریق مراقبه و سایر روش های خودیابی تاکید می کند.
منبع : آسیب شناسی روانی (دیدگاه های بالینی درباره اختلالات روانی بر اساس DSM-5). ریچارد هالجین، سوزان کراس ویتبورن. یحیی سیدمحمدی. فصل ۱.