ویژگی های طرحواره های ناسازگار اولیه
مفهوم طرحواره های ناسازگار اولیه :
بر اساس نظر یانگ (۲۰۰۳)، طرحواره های ناسازگار اولیه الگوهای هیجانی و شناختی خود آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته اند و در سیر زندگی تکرار می شوند و رفتارهای ناسازگار در پاسخ به این طرحواره ها به وجود می آیند (یانگ، ۲۰۰۳؛ به نقل از حمیدپور، ۱۳۸۸). یانگ این طرحواره ها را، که مبتنی بر عمیق ترین سطح شناخت اند، به عنوان یک الگوی کلی از خاطره ها، احساسات و افکار می داند. طرحواره های ناکارآمد، در دوران کودکی و از طرق زندگی شخص شکل گرفته اند(والکر، ۲۰۰۹).
یانگ معتقد است که طرحواره های ناسازگار اولیه گاهی اوقات پیش از آنکه کودک زبان را بیاموزد شکل می گیرند(طرحواره های پیش کلامی) و اغلب نفوذ خود را بر سیستم پردازش اطلاعات در زیر آستانه هوشیاری اعمال می کنند. در واقع جزء قدیمی ترین مولفه های شناختی محسوب می شوند (حمیدپور و صاحبی، ۱۳۸۳).
طرحواره های ناسازگار اولیه (EMS) از خاطرات، هیجانها، شناخت ها و احساس های بدنی تشکیل شده اند و الگو های ناکارآمد، فراگیر و عمیقی درباره خود و دیگران هستند، که طی دوران کودکی یا نوجوانی پدید می آیند و در طول زندگی، پیچیده تر می شوند. طرحواره ها در ابتدا، حالت سازگارانه دارند و بازنمائی های نسبتاً دقیقی از محیط دوران کودکی بوجود می اورند، اما همچنان که کودک رشد می کند، حالت ناسازگارانه پیدا می کنند. طرحواره ها به عنوان بخشی از سائق انسان، برای بقای خود می جنگند، و چگونگی تفکر، احساس و ارتباط با دیگران را هدایت می کنند (یانگ، ۲۰۰۳؛ به نقل از حمیدپور، ۱۳۸۸).
از آنجایی که طرحواره هسته خود پنداره افراد را شکل می دهند اگر دارای محتوای ناسازگار باشند افراد را نسبت به گسترده ای از کاستی ها و مشکلات آسیب پذیر می کنند(یانگ، ۲۰۰۳). پژوهش های انجام شده در این زمینه نشان می دهد که طرحواره های ناسازگار اولیه در شکل گیری و گسترش بسیاری از مشکلات روانشناختی همچون اختلالات شخصیت، افسردگی مزمن و اختلال های اضطرابی نقش دارند(یانگ، ۲۰۰۳). مطالعات نشان می دهد که یک طرحواره ناسازگار اولیه (EMS) خاص، به شدت به برخی از اختلالات مربوط است. با این حال ظاهرا طرحواره های ناسازگار اولیه یک عامل آسیب پذیر عمومی برای آسیب شناسی روانی است که آنها را به طیف گسترده ای از تشخیص های روان پزشکی مربوط می سازد.
طرحواره ها باورهای مرکزی تشکیل شده از طریق تجربه زندگی اند، آنها برای فیلتر کردن (جداسازی) محرک از محیط به منظور تفسیر در مورد هر موقعیت ایجاد شده و استفاده می شوند. وقتی که تجارب اولیه زندگی منفی باشند، شخص طرحواره هایی را که در محیط های مبتنی بر محرک های منفی و خنثی است، تشکیل داده و سپس از طریق این طرحواره ها و تفاسیر منفی شروع به فیلتر کردن می کند. در نتیجه گرایش به این تفسیر منفی، افراد ممکن است بیشتر در معرفی ابتلا به تجربه علائم افسردگی قرار گیرند(هریس و کارتین ۲۰۰۲، به نقل از والکر ). زیر بنای آسیب پذیری در برابر افسردگی، اضطراب و خشم یک باور هسته ای است که فرد درباره خود یا دیگران دارد. بک(۱۹۹۰)، یانگ (۱۹۹۸)، تعدادی از طرحواره های هسته ای افراد را شناسایی نمودند و نوعی هم سویی میان آنها و اختلالات شخصیت پیشنهاد کرده اند.
طرحواره های افسردگی، بازتاب اشتغال فکری، فقدان، شکست، طرد و خلاء هستند. طرحواره های اضطراب، بازتاب تهدید و آسیب می باشند و طرحواره های خشم نشان دهنده حقارت و قدرت طلبی اند. بک همکاران(۱۹۹۰) برای انواع اختلالات شخصیت، مدلی از طرحواره های ویژه آن اختلال شخصیت را ارائه کرده اند. برای مثال بر اساس این مدل، شخصیت اجتنابی با طرحواره های بی کفایتی و شخصیت خود شیفته با طرحواره های استحقاق و منزلت داشتن ارتباط دارند.
ولبرن و همکاران (۲۰۰۲) در مطالعه ای در جمعیت بالینی چندین الگو برای پیش بینی افسردگی بر اساس پرسشنامه یانگ به دست آوردند. شش طرحواره ناسازگار اولیه برای پیش بینی شدت علائم افسردگی در جمعیت بالینی عبارت بودند از: رها شدگی، نقص، اطاعت، ایثار، بیگانگی/ انزوای اجتماعی و خویشتن داری ناکافی، که همگی علائم افسردگی را پیش بینی نمودند. این طرحواره ها تقریبا در نیمی از واریانس افسردگی در بین نمونه های بالینی مشارکت داشته است. در واقع افسردگی توسط افکار منفی و ناکارآمد ایجاد می شود که یک شکل از این افکار طرحواره ها هستند(والکر، ۲۰۰۹).
خصوصیات و ویژگی های طرحواره های ناسازگار اولیه:
طرحواره های ناسازگار اولیه ویژگی های خاصی دارند. این طرحواره ها به عنوان واقعیت های پذیرفه شده پیرامون خود با محیط تجربه می شوند، خود تخریب گر و در برابر تغییر مقاوم هستند. تکرار شونده و ناکارآمدند. بسیاری اوقات توسط برخی رویدادها از جمله فقدان یا از دست دادن شغل، فعال می شوند.
در زمان فعال بودن با میزان چشمگیری از هیجان در هم آمیخته هستند، معمولا ناشی از تعامل سرشت کودک با تجربه های مختلف دوران رشد وی در پیوند با اعضاء با مراقبت کننده ها در خانواده هستند، طرحواره های ناسازگار اولیه خود تداوم بخشند و بنابراین در برابر تغییر مقاوم هستند (صلواتی، ۱۳۸۹). بنابر نظر یانگ طرحواره های ناسازگار اولیه خصوصیات زیر را دارند:
۱- الگو ها یا درون مایه های عمیق و فراگیری هستند.
۲- از خاطرات، هیجان ها، شناختواره ها و احساسات بدنی تشکیل شده اند.
۳- در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته اند.
۴- در سیر زندگی تداوم دارند.
۵- درباره خود و رابطه با دیگران هستند.
۶- به شدت ناکارآمدند.
گرچه تمام طرحواره ها، ریشه تحول وقایع آسیب زا ندارند، ولی همه آنها مخل زندگی سالم هستند. طرحواره های ناسازگار اولیه (EMS) برای بقای خودشان می جنگند این امر نتیجه تمایل بشر به “هماهنگی شناختی” است. گرچه فرد می داند طرحواره منجر به ناراحتی وی می شود، ولی با طرحواره احساس راحتی می کند و همین احساس راحتی، فرد را به این نتیجه می رساند که طرحواره اش درست است.
طرحواره ها در اوایل دوران کودکی یا نوجوانی بازنمایی هایی دقیق از محیط پیرامون ایجاد می کنند. طرحواره های افراد تا حدودی بازتابی دقیق از محیط زندگی اولیه شان است. به عنوان مثال اگر بیماری بگوید وقتی که بچه بوده است خانواده اش با او سرد و بی عاطفه برخورد می کرده اند، معمولا حرفش درست است، حتی اگر علت رفتار والدین خود و مشکل آنها را در بیان احساسات و عواطف نفهمد. ممکن است استنادهای او برای رفتار والدینش اشتباه باشد، ولی حس اولیه اش از جنبه عاطفی و چگونگی رفتار والدین با او تقریبا همیشه درست است(یانگ ۲۰۰۳؛ حمیدپور، ۱۳۸۸).
طرحواره ها حالت ابعادی دارند، بدین معنا که از نظر “شدت” و “گسترده فعالیت در ذهن” با یکدیگر فرق دارند. هر چه طرحواره شدیدتر باشد، شمار بیشتری از موقعیت ها می توانند آنها را فعال کنند. به عنوان مثال، اگر فردی در دوران کودکی به شدت و دائم از سوی پدر و مادر خود مورد انتقاد قرار گرفته باشد، تقریبا در برخورد با هر کسی احتمال دارد طرحواره نقص در او برانگیخته شود. اگر فردی در دوران کودکی، تنها از سوی یکی از والدین خود و آن هم گاهی اوقات و به شکل خفیفتری مورد انتقاد قرار گرفته باشد، ممکن است طرحواره نقص او تنها در برخورد با مراجع قدرتی که از جنسیت همان والد انتقاد گر هستند، برانگیخته شود. هر چه طرحواره شدیدتر باشد فرد به هنگام برانگیخته شدن طرحواره عواطف منفی بیشتری را تجربه می کند و فعال بودن آن در ذهن، به مدت زمان بیشتری به طول می انجامد.
برخی از نظریه پردازان معتقدند که برای هر یک از طرحواره های ناسازگار اولیه، یک طرحواره سازگار نیز وجود دارد(نظریه قطبیت به الیوت و لاسن ، ۱۹۹۷). از سوی دیگر با توجه به مراحل رشد روانی اجتماعی در دیدگاه اریکسون (۱۹۵۰)، می توان چنین استدلال کرد که حل موفقیت آمیر هر یک از این مراحل به یک طرحواره سازگار منجر می شود در حالی که شکست در آن مرحله باعث ایجاد یک طرحواره ناسازگار می گردد(یانگ ۲۰۰۳).
یانگ معتقد است طرحواره های ناسازگار اولیه در افراد طبیعی نیز وجود دارند. اما این طرحواره ها در جمعیت بالینی، شکل اغراق آمیز و افراطی به خود می گیرند(حمید پور، ۱۳۸۸).
وقتی افراد با محیط هایی روبه رو می شوند که یادآور محیط های دوران کودکی آنهاست طرحواره هایشان برانگیخته می شوند و به محض بروز چنین اتفاقی، فرد مورد هجوم و سیطره عواطف منفی شدید قرار می گیرد (یانگ ۲۰۰۳). هنگامی که رویداد فعال ساز رخ می دهد، طرحواره ها، شناختواره ها و حالت انگیزشی و هیجانی را بر می انگیزند که می تواند منجر به رفتارهای نامناسب و خطرناک از سوی فرد گردد(حقیقت منش، ۱۳۸۸).
طرحواره های ناسازگار اولیه زمانی اعمال می شوند که در محیط بیرون حادثه ای اتفاق بیفتد که با آن طرحواره خاص مربوط باشند. با شروع فعالیت طرحواره، افکاری در ذهن ایجاد می شود که منفی و با سطح بالایی از برانگیختگی عاطفی همراه است. هیجانات تجربه شده بسته به شرایط طرحواره فعال شده، متفاوت خواهد بود (مانند اضطراب، خشم، شرمندگی، احساس گناه) و میزان این هیجانات نیز بسیار بیشتر از میزان هیجانی است که مفروضه های زیربنایی تولید می کنند.
طرحواره های شرطی و غیر شرطی :
به نظر یانگ برخی از طرحواره ها شرطی و برخی دیگر غیر شرطی هستند. به طور کلی، طرحواره هایی که در اوایل سیر تحول انسان شکل می گیرند و اغلب در محور ساختار شناختی قرار دارند، باورهایی غیر شرطی درباره خود و دیگران هستند. طرحواره هایی که بعدا در مسیر تحول شکل می گیرند، شرطی اند.
طرحواره های غیر شرطی، هیچ گونه راه گریزی برای بیمار باقی نمی گذارند. مهم نیست که فرد چه کاری انجام دهد، زیرا در هر صورت نتیجه یکی است. فرد بی کفایت، نالایق، دوست نداشتنی، بدبخت، در معرض خطر خواهد بود و هیچ چیزی نمی تواند ان را تغییر بدهد. طرحواره، تمام اتفاقات دوران کودکی را بدون هیچ گونه انتخابی از سوی کودک، در خود خلاصه می کند، دقیقا به همین سادگی. طرحواره های شرطی، روزنه امیدی برای بیمار فراهم می کنند. به طوری که بیمار احساس می کند توانایی تغییر نتیجه را دارد. او می تواند اطاعت کند، به دنبال تأیید دیگران باشد، ایثارگری کند، هیجان ها را بازداری نماید و با انجام این کارها، شاید حتی الامکان بتواند به طور موقت از وقوع نتایج منفی جلوگیری کند.
طرحواره های شرطی عبارتند از: ایثار، اطاعت، پذیرش جویی/جلب توجه، بازداری هیجانی، معیارهای سرسخنانه/عیب جویی افراطی.
طرحواره های غیر شرطی عبارتند از: رها شدگی/بی ثباتی، بی اعتمادی/بدرفتاری، حرومیت های هیجانی، نقص، وابستگی/بی کفایتی، آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری، خود تحول نیافته/گرفتار، شکست، منفی گرایی/بدبینی، تنبیه، استحاق/بزرگ منشی، خویشتن داری/خود انضباطی ناکافی.
طرحواره های شرطی معمولا وقتی شکل می گیرند که فرد می خواهد از شر طرحواره های غیر شرطی خلاص شود، در این قبیل موارد، طرحواره های شرطی، “ثانویه” هستند. مثال های زیر مواردی از این نوع طرحواره ها هستند:
۱- معیارهای سرسختانه در پاسخ به نقص: فرد معتقد است “اگر بتوانم کامل و بی نقص باشم پس ارزش آن را دارم که دوستم داشته باشند”.
۲- اطاعت در پاسخ به رها شدگی: فرد معتقد است “اگر هر کاری که دیگران می خواهند انجام دهم و هیچ وقت از این موضوع عصبانی نشوم، پس دیگران مرا تنها نمی گذارند”.
۳- ایثار در پاسخ به نقص: فرد معتقد است “اگر تمام نیازهای اطرافیانم را برآورده سازم و نیازهای خودم را نادیده بگیرم. پس آنها علیرغم تمام نقص هایم، مرا می پذیرند و بدین ترتیب احساس می کنم دیگران مرا دوست دارند”.