افکار چگونه احساسات را بوجود می آورند؟
شناخت درمانی بر این مفروضه استوار است که تفسیر افراد از یک واقعه ، تعیین کننده چگونگی احساس و رفتار آن ها است. بسیاری از افراد بسیار متعجب می شوند وقتی می فهمند که احساس های آن ها نتیجه چگونگی تفکر آن ها درباره یک واقعه است و این که با تغییر تفسیرهایشان از آن واقعه می توانند به احساس های متفاوتی دست یابند. موضوع این جاست که افراد مراجعه کننده به روانشناس بدلیل این که فکرشان غیرمنطقی است ، بدنبال درمان نیستند، بلکه دلیل اصلیشان احساس ها ، رفتار و روابط مشکل آفرینشان است.
به این دو موضوع مهم توجه نمایید:
- افکار و احساس ها، پدیده هایی متفاوت هستند.
- افکار، احساس ها و رفتار را بوجود می آورند.
افکار شبیه احساس ها نیستند. احساس ها ، تجارب درونی هیجان ها بشمار می آیند، مثلا: من احساس اضطراب ، خشم، ترس، ناامیدی، شعف و … دارم. وقتی به احساس یا هیجانی خاص اشاره می کنیم مثل این است که بگوئیم ” این آهن داغ ، دست را سوزاند” یا “این قهوه خیلی خوشمزه است”. ما در فرایند درمان با احساس ها چالش نمی کنیم. از بیمار نمی پرسیم آیا واقعا اضطراب دارید؟ مثل این است که بگوییم آهن داغ، دست بیمار را نسوزانده است، در حالیکه فریاد وی به آسمان رفته است. ما احساس ها را زیر سوال نمی بریم، بلکه افکاری را که باعث این احساس ها شده اند، به چالش می کشیم.
پیشنهاد نحوه مداخله تکنیک
به زبانی روشن و قابل فهم به بیمار بگویید ” قبل از این که بتوانید با افکارتان چالش کنید و آن ها را تغییر دهید، بهتر است یاد بگیرید که افکار چگونه احساس ها را بوجود می آورند. وقتی شما احساس افسردگی یا اضطراب می کنید، ممکن است افکار خاصی در ذهنتان فعال شده باشد. به عنوان مثال ، تصور کنید شب در منزل ، تنها نشسته اید و در حال تماشای تلوزیون هستید. ناگهان صدای بهم خوردن پنجره اتاق را می شنوید. به ذهنتان می رسد که دزد وارد خانه شده است. چه احساسی به شما دست می دهد؟ ترس؟ اما اگر فکر کنید باد پنجره را به هم زده است ، چه احساسی را تجربه می کنید؟ آسودگی خاطر؟ وقتی که در زندگی روزمره خود احساس افسردگی یا اضطراب می کنید، افکار متفاوتی به ذهنتان می رسد.
تکالیف خانگی
از مراجع می خواهیم احساس هایش را پیگیری کند و چگونگی ارتباط این احساس ها با افکارش را بررسی نماید. درمانگر می گوید: از شما می خواهم در طی هفته آینده ، احساس های منفی خود را در جدولی ثبت کنید. هیجان ها را در ستون سمت راست بنوسید و در ستون سمت چپ افکاری را که هم زمان به ذهنتان رسیده است.
در این زمینه می توانید از کتاب” آنجا که عقل حاکم است “نوشته گرینبرگر و پدسکی ترجمه قاسم زاده کمک بگیرید.
تمایز فکر از واقعیت
اغلب وقتی افسرده یا عصبانی هستیم، به گونه ای با افکارمان برخورد می کنیم که انگار واقعیت دارند. ممکن است در تعامل با فردی به ذهنم خطور کند که ” آدم خودخواهی است” . ممکن است فکر کنم کاملا حق با من است، اما احتمال دارد اشتباه فکر کنم.
می توانم فکر کنم یا باور داشته باشم که یک زرافه هستم، اما این بدین معنی نیست که من واقعا یک زرافه هستم. چون من بگونه ای خاص می اندیشم، اصلا به این معنی نیست که افکار من درست است. افکار ما ، فرضیه ها ، توصیف ها ، دیدگاه ها و حتی حدسهایی هستند که ما درباره یک پدیده داریم. غلط بودن یا صحیح بودنشان می تواند ثابت شود. بیماران نیاز دارند یاد بگیرند افکارشان را بشناسند و سپس با واقعیت تطبیق دهند.
برای تمایز افکار ، احساس ها و واقعیت ها ، درمانگران می توانند از تکنیک A-B-C استفاده نمایند. در این تکنیک به فرد فرصت داده می شود تا یاد بگیرد چگونه یک واقعه فعال ساز یکسان می تواند منجر به باورها و پیامد های متفاوتی شود. اگر من معتقد باشم که در امتحان به هیچ وجه خوب عمل نخواهم کرد ( فکر من )، ممکن است طبق همین فکر، احساس ناامیدی کنم و حال و حوصله مطالعه نداشته باشم(رفتار من). از سوی دیگر ، اگر معتقد باشم که می توانم نمره خوبی بگیرم ، ممکن است احساس امیدواری کنم و برای امتحان آمده شوم.
حال به تمایز بین فکر منفی و واقعیت می پردازیم. از بیمار می خواهیم که تصور کند فکری منفی ” مثل برای امتحان آماده نیستم” در ذهنش فعال شده است. سپس او را تشویق می کنیم که به سایر واقعیت های احتمالی بیندیشد و آن ها را یا داشت نماید. فکر اولیه باور است. سایر واقعیت های احتمالی نیز می توانند به عنوان باور مطرح شوند. می توانیم چنین سوالاتی از وی بپرسیم : ” آیا ممکن است افکار شما تنها واقعیت موجود نباشد؟ آیا تمام جوانب موضوع را در نظر گرفته اید؟ آیا به موضوع فقط از دیدگاه خودتان ، نگریسته اید؟ آیا ممکن است واقعیت های دیگری وجود داشته باشد که به آن ها توجه نکرده اید؟ افکار و واقعیت ها با یکدیگر برابر نیستند.
تکالیف خانگی
از وی می خواهیم وقایع فعال ساز یا پیش آیند، باور ها و احساس ها را ثبت نماید و به درجه بندی میزان هیجان ها و میزان اعتقاد به تفکرش بپردازد.
منبع: لی هی، رابرت. تکنیک های شناخت درمانی. ترجمه : حمید پور و اندوز. نشر ارجمند