دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

درمان عقلانی-هیجانی آلبرت الیس

رفتار درمانی عقلانی-هیجانی، اولین درمان شناختی-رفتاری است

رفتار درمانی عقلانی-هیجانی بر این فرض استوار است که انسانها با استعداد تفکر منطقی یا مستقیم و تفکر غیرمنطقی یا پیچ خورده به دنیا می آیند.

رفتار درمانی عقلانی-هیجانی

تمام رویکردهای شناختی-رفتاری مانند رفتار درمانی ویژگی ها و فرض های مشترکی دارند. گرچه این رویکردها بسیار متنوع هستند، اما در این ویژگی ها مشترکند:

  1. رابطه مشترک بین درمانجو و درمانگر
  2. این اصل که ناراحتی روان شناختی عمدتا حاصل آشفتگی هایی در فرایندهای شناختی است
  3. تمرکز بر تغییر دادن شناخت ها برای ایجاد تغییرات مطلوب در عاطفه و رفتار
  4. تمرکز بر زمان حال و کوتاه مدت بودن
  5. موضع فعال و رهنمودی درمانگر

علاوه بر این، درمان های شناختی – رفتاری بر مدل روانی-آموزشی منظم و ساخت دار استوارند، بر نقش تکلیف خانگی تاکید می کنند، درمانجو را مسئول پذیرفتن نقش فعال در جلسات درمان و خارج از آن می دانند، بر برقرار کردن اتحاد درمانی نیرومند تاکید می کنند، و برای ایجاد کردن تغییر، از انواع راهبردهای شناختی و رفتاری کمک می گیرند. درمانگران به درمانجویان کمک می کنند تا شیوه ای که خود و دنیای خویش را درک می کنند، بررسی کرده و روش های تازه رفتار کردن را آزمایش کنند.

درمان شناختی-رفتاری تا حد زیادی بر این فرض استوار است که بازسازی گفتگوهای فرد با خودش به بازسازی رفتار او منجر خواهد شد. فنون رفتاری نظیر شرطی سازی کنشگر، سرمشق گیری و تمرین رفتاری را می توان در مورد فرآیندهای ذهنی تفکر و گفتگوی درونی اجرا کرد.

رفتار درمانی عقلانی – هیجانی آلبرت الیس

رفتار درمانی عقلانی – هیجانی(REBT)، اولین درمان شناختی – رفتاری است. رفتار درمانی عقلانی – هیجانی با درمان هایی که به شناخت و رفتار گرایش دارند، ویژگی های مشترک زیاد دارد، طوری که این درمان نیز بر تفکر، قضاوت، تصمیم گیری، تحلیل کردن، و عمل کردن تاکید می کند.

فرض اساسی رفتار درمای عقلانی- هیجانی این است که افراد با عقاید خشک و افراطی که در مورد رویدادها و موقعیت ها دارند، در مشکلات روانی خودشان، مشارکت دارند. رفتار درمانی عقلانی-هیجانی بر این فرض استوار است که شناخت ها، هیجانات، و رفتارها به طور چشمگیری بر یکدیگر تاثیر می گذارند و رابطه علت و معلولی متقابل دارند. رفتار درمانی عقلانی-هیجانی همواره بر این سه وجه و تعامل های آنها تاکید کرده است، بنابراین، می توان آن را رویکردی تعاملی دانست.

الیس درمانجویان خود را ترغیب می کند دست به همان کاری بزنند که خیلی می ترسند انجام دهند، نظیر اینکه خطر طرد شدن توسط افراد مهم را بپذیرند. او به عنوان درمانگر به تدریج خیلی بیشتر التقاطی و فعال تر و رهنمودی شد.

گرچه رفتار درمانی عقلانی-هیجانی پدر رویکردهای شناختی – رفتاری امروزی محسوب می شود، اما، مکتب های فکری قدیمی قبل از آن قرار داشته اند. الیس، آلفرد آدلر را پیشرو بانفوذ رفتار درمانی عقلانی – هیجانی می داند(مفاهیمی مثل سبک زندگی یا علاقه اجتماعی) و مفهوم استبداد بایدهای کارن هورنای(۱۹۵۰) در چارچوب مفهومی رفتار درمانی عقلانی – هیجانی آشکار است.

آلبرت الیس همچنین خود را مدیون یونیان باستان، مخصوصا فیلسوف رواقی اپیکور می داند، که در حدود ۲۰۰۰ سال قبل گفت: «افراد به وسیله رویدادهای آشفته نمی شوند، بلکه برداشتی که از این رویدادها دارند آنها را آشفته می کند». تدوین مجدد حکم اپیکور توسط الیس را می توان به این صورت بیان کرد: «افراد خود را به وسیله عقاید خشک و افراطی که در مورد رویدادها دارند، آشفته می کنند».

فرضیه اساسی رفتار درمانی عقلانی – هیجانی این است که هیجان های ما عمدتا از عقاید، ارزیابی ها، تعبیرها و واکنش های ما به شرایط زندگی ناشی می شوند. درمانجویان از طریق فرایند درمانی مهارت هایی را یاد می گیرند که ابزارهایی را در اختیار آنها قرار می دهند تا عقاید نامعقولی را که اکتساب شده و توسط آنها ساخته شده اند و  اکنون با تلقین فکری نگهداری می شوند، تشخیص داده و زیر سوال ببرند. آنها یاد می گیرند چگونه شناخت های ثمربخش و معقول را جایگزین شیوه بی ثمر تفکر کنند و در نتیجه، واکنش های هیجانی خود را به موقعیت ها تغییر دهند. فرآیند درمانی به درمانجویان امکان می دهد تا اصول تغییر رفتار درمانی عقلانی-هیجانی را نه تنها در مورد مشکل خاص کنونی، بلکه در مورد مشکلات دیگر زندگی یا مشکلاتی که در آینده ممکن است با آنها روبرو شوند، به کار ببرند.

در این رویکرد، به جای اینکه تمرکز عمدتا بر ابراز کردن احساسات باشد، بر کار کردن روی تفکر و عمل است. درمان به صورت فرایند آموزشی در نظر گرفته می شود. درمانگر از چند نظر مانند معلم عمل می کند، مخصوصا در همکاری با درمانجو در زمینه تعیین تکالیف خانگی و آموزش دادن راهبردهایی برای تفکر صریح و مستقیم؛ درمانجو یادگیرنده ای است که این مهارت های تازه را در زندگی روزمره اجرای می کند.

رفتار درمانی عقلانی- هیجانی از این نظر با تعدادی از رویکردهای درمانی دیگر تفاوت دارد که برای تداعی آزاد، کار کردن روی رویاها، تمرکز بر تاریخچه گذشته درمانجو، ابراز و کاوش کردن احساسات، یا پرداختن به پدیده های انتقال، ارزش چندانی قابل نیست.

الیس معتقد است که وقتی انتقال روی می دهد، درمانگر باید با آن مقابله می کند. الیس باور دارد که رابطه انتقالی بر این عقیده نامعقول استوار است که درمانگر یا مظهر پدر، باید درمانجو را دوست بدارد و به او عشق بورزد. گرچه انتقال و انتقال متقابل می توانند به طور خودانگیخته در درمان روی دهند، اما الیس مدعی است که آنها به سرعت تحلیل می روند و فلسفه نهفته در آنها آشکار می شود. به علاوه، وقتی احساسات عمیق درمانجو نمایان می شوند، به درمانجو فرصت خیلی زیاد داده نمی شود تا از این احساسات لذت ببرد یا آنها را قویا تخلیه هیجانی کند. الیس باور دارد که شاید این گونه عمل تخلیه هیجانی(ارضا درمانی) باعث شود که درمانجویان احساس کنند بهتر هستند، اما به ندرت به آنها کمک می کند که بهتر شوند.

ماهیت انسان

رفتار درمانی عقلانی-هیجانی بر این فرض استوار است که انسانها با استعداد تفکر منطقی یا مستقیم و تفکر غیرمنطقی یا پیچ خورده به دنیا می آیند. انسانها برای صیانت نفس، شادی، تفکر و صحبت کردن، عشق ورزیدن، ارتباط برقرار کردن با دیگران، و رشد و خودشکوفایی آمادگی دارند. آنها همچنین برای تخریب خود، اجتناب کردن از فکر، تکرار بی پایان اشتباهات، خرافات، ناشکیبایی آمادگی دارند.

رفتار درمانی شناختی-هیجانی با مسلم دانستن اینکه انسان ها خطاپذیر هستند سعی دارد به آنها کمک کند خود را به صورت مخلوقاتی که به اشتباه کردن ادامه می دهند و در عین حال یاد می گیرند با خاطر آسوده زندگی کنند، بپذیرند.

آلبرت الیس

الیس فرض می کرد ما موجوداتی هستیم که با خودمان حرف می زنیم، خود را ارزیابی می کنیم، و از خود محافظت می نماییم. وقتی که ترجیحات ساده(میل به محبت، تایید، موفقیت) را به جای نیازهای مبرم عوضی می گیریم دچار مشکلات هیجانی و رفتاری می شویم. الیس همچنین تصدیق می کند که ما گرایش به سمت رشد و شکوفایی داریم ولی به خاطر الگوهای خودشکنی که یاد گرفته ایم، معمولا حرکت خود را به سمت رشد خراب می کنیم.

برداشت از آشفتگی هیجانی

ما عقاید نامعقول را از افراد مهم در دوره کودکی یاد می گیریم و بعد این عقاید نامعقول را در طول عمر خود بازسازی می کنیم. ما به طور فعال، عقاید محکوم به شکست خودمان را از طریق فرایندهای تلقین به خود و تکرار برای خود، تقویت می کنیم. بنابراین، عمدتا تکرار عقاید غیرمنطقی تلقین شده به خود، و نه تکرار والدین، نگرش های کژکار را در درون ما زنده و جاری نگه می دارند.

الیس معتقد است که افراد نیاز ندارند پذیرفته و محبوب باشند، البته این می تواند بسیار خوشایند باشد. درمانگر به درمانجویان می آموزد حتی وقتی افراد مهم آن را نمی پذیرند یا دوست ندارند، احساس افسردگی کنند. هدف اصلی رفتار درمانگر عقلانی – هیجانی این است که درمانجویان را ترغیب کند، کمتر از لحاظ هیجانی واکنش پذیر باشند، مثلا به جای اینکه در مورد ناملایمات زندگی احساس اضطراب، افسردگی، و شرم کنند، احساس غم و ناامیدی را تجربه کنند.

الیس تاکید دارد که سرزنش کردن، مایه اغلب آشفتگی های هیجانی است. اگر می خواهیم از لحاظ روانی سالم باشیم، بهتر است که سرزنش کردن خودمان و دیگران را متوقف کنیم و یاد بگیریم خودمان را با وجود نقایص مان، به صورت نامشروط بپذیریم. الیس فرض می کند ما گرایش نیرومندی داریم که امیال و ترجیحات خود را به بایدها، حتماها، خواست ها و دستورات جزمی تشدید کنیم. وقتی ناراحت هستیم، خوب است که به بایدها جزمی و حتماهای مستبدانه نهفته خود نگاهی کنیم. این گونه مطالبات، اساس احساس های اخلالگر و رفتارهای کژکار را تشکیل می دهند.

موارد زیر سه باید اساسی (یا عقاید نامعقول) هستند که آنها را درونی می کنیم و به ناچار محکوم به شکست هستند:

  • من باید محبت و تایید تمام افراد مهم زندگی ام را کسب کنم.
  • من باید خوب عمل کنم و تائید دیگران را برای عملکردهایم جلب کنم، در غیر این صورت خوب نیستم.
  • دیگران باید از روی ملاحظه، از روی مرحمت، و دقیقا به صورتی که من دوست دارم، با من برخورد کنند. اگر این کار را نکنند، خوب نیستند و سزاوارند که محکوم و تنبه شوند.
  • من باید چیزی را که می خواهم و هر وقت که می خواهم، بگیرم
  • اگر چیزی را که می خواهم نگیرم، وحشتناک است، نمی توانم آن را تحمل کنم، و درست نیست که زندگی مرا از چیزی که باید داشته باشم، محروم کند.

ما گرایش نیرومندی داریم به اینکه با درونی و دایمی کردن عقاید خودشکن نظیر اینها، خود را از لحاظ هیجانی آشفته کنیم، و به همین دلیل است که دستیابی به سلامت روانی و حفظ کردن آن، واقعا دشوار است.

منبع : نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی. جرالد کری. ترجمه یحیی سیدمحمدی.

دانلود جلسه مشاوره آلبرت الیس با گلوریا

۴ ۴ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

3 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پژمان
۱۳۹۹/۱۲/۲۸ ۰۰:۵۷

سایت بسیار عالی دارید و ممنون از زحمات شما.من دانشجوی این رشته هستم و لذت بردم

علی مغانی
۱۴۰۰/۱۱/۱۲ ۲۱:۳۲

✍🏻آدمه فعالی در زمینه مطالعه هستم تا قبل از ارتباط بیشتر با افراد مختلف فکر میکردم میتونم افکار خوبه خودم رو به اون ها هم انتقال بدم اما فهمیدم این طور نبود
تا وقتی دست به عمل و تغییر نزنیم اتفاق خاصی نمی افته و این رویکرده درمانی هم ما رو به رودرو شدن با افکار و عقاید و تغییر اون ها ترغیب میکنه
هرچی زمان میبره پس باید استمرار خرج داد

علی مغانی
۱۴۰۰/۱۱/۱۲ ۲۱:۳۶

✍🏻تا چند وقت پیش فکر میکردم راحت میشه افکار خوبم رو به دیگران هم انتقال بدم اما این طور نبود اون ها مقاومت میکردن و به بعضی عقاید نادرستشون پای بند بودن
حالا این تجربه باعث شد با احتیاط بیشتر و موثر تری با افراد برای کمک به اون ها اقدام کنم
این رویکرد ما رو تشویق به رو در رو شدن با افکار و نگرش و تغییر اون هاست تا افق تازه ایی بهمون بده و ساز و کارشون رو بهمون نشون بده
قطعا هر چیزی زمان بره اما شروع خوب پایان خوشی هم داره