دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

مدل رشد روانی کلاین-بیون

حسادت یکی از ابتدایی‌ترین و مخرب‌ترین نیروهای ذاتی ماست

مدل کلاینی-بیونی، با تأکید بر اضطراب‌های بسیار اولیه، دنیای درونی فانتزی و پویایی‌های بین‌فردی ناخودآگاه، تأثیری عمیق و ماندگار بر روانکاوی مدرن گذاشته است.

کلاین - بیون

نظریه رشد روانی ملانی کلاین یکی از نقاط عطف در تاریخ روانکاوی به شمار می‌رود. کلاین با ترکیب هوشمندانه مدل ساختاری فروید (مفاهیمی چون نهاد، من و فرامن) با یک مدل بین‌فردی مبتنی بر روابط ابژه (object relations)، دیدگاهی نوین را پایه‌گذاری کرد. رویکرد او بر این اصل استوار است که رشد روانی فرد نه تنها از طریق غرایز درونی، بلکه به شکلی بنیادین از طریق روابط اولیه‌اش با مراقبین و تصاویری که از آن‌ها در ذهن خود می‌سازد، شکل می‌گیرد.

ملانی کلاین، مدل ساختاری فروید را با مدل مبتنی بر روابط ابژه ترکیب می‌کند. کلاین کار خود را در دهه ۱۹۲۰ با استفاده از مدل فروید آغاز کرد. مطالعات او درباره منشأ فرامن (superego) به فرمول‌بندی‌های بعدی او منجر شد. او رشد «ایگو» (ego) و «سوپرایگو» را بر اساس روابط اولیه بین کودک و مراقبینش بررسی کرد. کلاین در کارهای اولیه‌اش با کودکان متوجه شد، که تصاویر درونی ابژه‌ها، بسیار وحشی‌تر و بی‌رحم‌تر از آن چیزی هستند که والدین واقعی به نظر می‌رسیدند. او فرض کرد که این چهره‌های درونی تحت تأثیر فانتزی‌های سادیستی تحریف شده‌اند. او مفهوم «ابژه‌های درونی» (internal objects) و «جهان درونی» (inner world) را توسعه داد که به هیچ وجه نسخه‌ای مشابه از جهان بیرونی نبود، بلکه از طریق مکانیسم‌های «درون‌فکنی» (introjection) و «فرافکنی» (projection) که از ابتدای زندگی فعال هستند، ساخته می‌شد.

«جهان درونی» را می‌توان به یک صحنه تئاتر در ذهن فرد تشبیه کرد که شخصیت‌های اصلی آن «ابژه‌های درونی» هستند. این ابژه‌ها کپی دقیقی از افراد واقعی در زندگی ما نیستند، بلکه نسخه‌هایی هستند که تحت تأثیر احساسات، ترس‌ها و امیال ناخودآگاه ما شکل گرفته‌اند. برای مثال، کودکی را تصور کنید که والدین مهربان و دلسوزی دارد. با این حال، در «جهان درونی» این کودک، ممکن است تصویری از یک «مادر بسیار خشن و تنبیه‌گر» (یک ابژه درونی بد) وجود داشته باشد. این تصویر از کجا آمده است؟ طبق نظریه کلاین، این تصویر نه از رفتار واقعی مادر، بلکه از فرافکنی خشم و پرخاشگری خود کودک به مادر نشأت گرفته است. به همین ترتیب، ممکن است کودک تصویری بسیار ایده‌آل و بی‌نقص از پدر بسازد که فراتر از واقعیت است. این ابژه‌های درونی—که می‌توانند بسیار ترسناک‌تر یا ایده‌آل‌تر از افراد واقعی باشند—رفتارها و احساسات فرد را در طول زندگی تحت تأثیر قرار می‌دهند.

کلاین معتقد بود که ساختارهای ذهنی از انواع ابژه‌های درونی به وجود می‌آیند که ماهیت آن‌ها در فانتزی ناخودآگاه (unconscious phantasy) با رشد کودک، تغییر می‌کند. این مدل از آن جهت رابطه ایست که رشد «ایگو» و ابژه‌های درونی را به روابط شخصی مرتبط می‌سازد. در هر مرحله، فانتزی‌های نوزاد تحت تأثیر تجربه واقعی تعامل او با محیط تغییر می‌کند. برای درک دیدگاه کلاین درباره رشد، پذیرش غریزه مرگ(death instinct) محوری است؛ کلاین آن را یک پدیده روانی واقعی می‌دانست که از بدو تولد، حضور دارد و یک عامل تعیین‌کننده در مواضعی است که روان در ارتباط با جهان بیرونی اتخاذ می‌کند.

۱.۲. دو موضع بنیادین روانی

یکی از نوآوری‌های کلاین، استفاده از مفهوم موضع (position) به جای مرحله (stage) در توصیف رشد روانی است. برخلاف مراحل که به صورت خطی طی شده و پشت سر گذاشته می‌شوند، مواضع، الگوهای تکرارشونده‌ای از روابط، اضطراب‌ها و دفاع‌ها هستند. این مواضع، پیکربندی‌های خاصی از جهان درونی و بیرونی فرد را نمایندگی می‌کنند که هر انسانی در طول زندگی خود، به ویژه در مواجهه با استرس و تعارض، بین آن‌ها در نوسان است. این مفهوم نشان می‌دهد که چالش‌های روانی اولیه هرگز به طور کامل «حل» نمی‌شوند، بلکه به اشکال مختلف در بزرگسالی بازمی‌گردند.

واژه «موضع» به این دلیل مناسب است که مجموعه‌ای خاص از روابط ابژه (درونی و بیرونی)، فانتزی‌ها، اضطراب‌ها و دفاع‌ها اشاره دارد که فرد در طول زندگی‌اش احتمالاً به آن بازمی‌گردد.

در مدل کلاینی، روان انسان دو موضع بنیادین دارد:

  • موضع پارانوئید-اسکیزوئید (paranoid-schizoid position)
  • موضع افسرده‌وار (depressive position).

در موضع پارانوئید-اسکیزوئید، روان با ابژه‌های جزئی (part objects) و نه ابژه‌های کامل، ارتباط برقرار می‌کند. روابط با ابژه‌های مهم مانند مراقب، به دو رابطه جداگانه (یک ابژه آزارگر و یک ابژه ایده‌آل) تقسیم می‌شود؛ خود(self) نیز به همین ترتیب دوپاره می‌شود. در موضع افسرده‌وار، رابطه با والدین یکپارچه است که هم دوست داشته می‌شوند و هم مورد نفرت قرار می‌گیرند و «ایگو» نیز یکپارچه‌تر است. در موضع پارانوئید-اسکیزوئید، سوپرایگو، به خود-آرمانی (ego ideal) بیش از حد ایده‌آل‌شده (که با قدرت مطلق خودشیفته‌وار تجربه می‌شود) و سوپرایگوی بسیار آزارگر، تقسیم می شود. در موضع افسرده‌وار، سوپرایگو یک ابژه عشقی آسیب‌دیده با ویژگی‌های انسانی است.

پست های مرتبط

این مواضع از مراحل رشدی سرچشمه می‌گیرند؛ موضع پارانوئید-اسکیزوئید پیش از موضع افسرده‌وار قرار دارد، و بلوغ روانی به معنای حضور غالب موضع افسرده‌وار است. کلاین و پیروانش این ایده را که رشد می تواند کامل شود، قاطعانه رد می‌کنند و معتقدند نوسان بین این دو حالت هرگز متوقف نمی‌گردد.

موضع پارانوئید-اسکیزوئید اولین رابطه نوزاد با جهان خارج است و تحت سلطه بازنمایی‌های ذاتی درونی قرار دارد. تلاش‌های اولیه نوزاد برای سازماندهی ادراکات درونی و بیرونی تحت تأثیر مکانیسم دفاعی دوپاره‌سازی (splitting) است. به این ترتیب، او تمام خوبی، عشق و لذت را به یک ابژه ایده‌آل و تمام درد، پریشانی و بدی را به یک ابژه آزارگر نسبت می‌دهد. مدل این وضعیت، نوزاد گرسنه‌ای است که قادر به تصور پستان به عنوان یک ابژه غایب نیست. او به جای آن، یک حس گزنده (گرسنگی) را تجربه می‌کند که در فانتزی، به این فکر تبدیل می‌شود که از درون توسط یک «پستان بد درونی» مورد حمله قرار گرفته است. او نبود رضایت را به عنوان آزار و اذیت تجربه می‌کند. تمام احساسات خوب محبت و میل به سوی ابژه خوب ایده‌آل‌شده‌ای هدایت می‌شود که نوزاد می‌خواهد آن را تصاحب کرده، به درون خود ببرد (درون‌فکنی) و به عنوان بخشی از خود تجربه کند (همانندسازی). عواطف منفی (نفرت، انزجار و غیره) بر روی ابژه آزارگر فرافکنی می‌شود، زیرا نوزاد می‌خواهد از هر چیزی که بد و مخرب احساس می‌شود، خلاص شود.

موضع افسرده‌وار با توانایی نوزاد در درک مادر به عنوان یک ابژه کامل (whole object) مشخص می‌شود که هم مسئول تجربیات خوب و هم بد است. رسیدن به این موضع، فرآیند و دستاورد اصلی در رشد کودک محسوب می‌شود. در این لحظه، نوزاد به توانایی خود برای عشق ورزیدن و نفرت ورزیدن همزمان به والدین پی می‌برد. کشف این دوسوگرایی و غیبت و از دست دادن بالقوه ابژه‌ای که مورد حمله قرار گرفته، کودک را در معرض تجربه گناه نسبت به خصومت خود با یک ابژه محبوب قرار می‌دهد. این همان چیزی است که کلاین آن را «اضطراب افسرده‌وار» می‌نامد که از «اضطراب‌های گزند و آزار» موضع قبلی متمایز است. گذر موفقیت‌آمیز از موضع افسرده‌وار، احساسات جبرانی (reparative feelings) را به همراه دارد. با این حال، درد روانی مرتبط با این یکپارچگی آن‌قدر شدید است که می‌تواند به دفاع‌های خاص این موضع، از جمله مانیک (manic)، منجر شود.

ویژگی
(Ps) موضع پارانوئید-اسکیزوئید
(D) موضع افسرده‌وار
نوع رابطه با ابژه
ابژه جزئی (Partial Object) : روان با بخش‌هایی از ابژه ارتباط برقرار می‌کند. پستان خوب (آرمانی) از پستان بد (گزند و آزار) جداست.
ابژه کامل (Whole Object) :  کودک مادر را به‌عنوان یک ابژه کامل درک می‌کند که هم منبع تجارب خوب و هم بد است.
وضعیت ایگو 
دوپاره و متلاشی (Split) :  ایگو نیز مانند ابژه به بخش‌های خوب و بد تقسیم شده است.
یکپارچه و منسجم (Integrated) :  ایگو به یکپارچگی بیشتری دست می‌یابد.
نوع اضطراب غالب
اضطراب گزند و آزار (Persecutory Anxiety) : ترس از اینکه ابژه بد به ایگو حمله کرده و آن را نابود کند.
اضطراب افسرده‌وار (Depressive Anxiety) : احساس گناه و ترس از اینکه حملات پرخاشگرانه فرد به ابژه محبوب آسیب رسانده و آن را از بین برده است.
مکانیسم دفاعی اصلی
دوپاره‌سازی (Splitting)، فرافکنی
جبران و ترمیم (Reparation)، دفاع‌های مانیک (انکار، تحقیر-نا ارزنده سازی، همه‌توانی).
سوپرایگو
شکاف‌خورده بین یک ایگوی ایده‌آلِ آرمانی و یک سوپرایگوی به‌شدت آزارگر.
یک ابژه محبوب آسیب‌دیده با ویژگی‌های انسانی.

بیایید تفاوت این دو موضع را با یک مثال عینی بررسی کنیم:

  • در موضع پارانوئید-اسکیزوئید: نوزادی را تصور کنید که دنیا را سیاه و سفید می‌بیند. وقتی مادر به او شیر می‌دهد و او را در آغوش می‌گیرد، مادر برای او «پستان خوب» است؛ منبع تمام لذت و آرامش. اما ساعتی بعد، وقتی نوزاد گرسنه است و مادر فوراً در دسترس نیست، همان مادر به «پستان بد» تبدیل می‌شود؛ منبع تمام ناکامی و رنج. در ذهن نوزاد، این دو «پستان» دو موجود کاملاً جدا از هم هستند. او نمی‌تواند تصور کند که یک شخص واحد هم می‌تواند خوب باشد و هم بد. بنابراین، عشق خود را به سمت «پستان خوب» و تمام خشم و نفرت خود را به سوی «پستان بد» فرافکنی می‌کند.
  • در موضع افسرده‌وار: با رشد روانی، همان نوزاد به یک درک مهم دست می‌یابد: «پستان خوب» و «پستان بد» در واقع یک نفر هستند؛ یعنی «مادر». او می‌فهمد که مادرش یک شخص کامل است که هم می‌تواند نیازهایش را برآورده کند و هم گاهی او را ناکام بگذارد. این کشف، گرچه یک دستاورد رشدی بزرگ است، اما اضطراب جدیدی را به همراه دارد. نوزاد نگران می‌شود که مبادا با خشم و نفرت خود (که قبلاً متوجه «پستان بد» بود) به مادر عزیزش آسیب زده باشد. این احساس گناه و نگرانی برای ابژه محبوب، هسته اصلی «اضطراب افسرده‌وار» است و کودک را به سمت تلاش برای «جبران» (reparation) سوق می‌دهد.

۱.۳. مفهوم همانندسازی فرافکنانه و دیگر مفاهیم رشدی

مفهوم «همانندسازی فرافکنانه» (projective identification) یکی از محوری‌ترین و پیچیده‌ترین مفاهیم در مدل کلاینی-بیونی است. این مفهوم فراتر از «فرافکنی» (که در آن صرفاً یک احساس ناخواسته به دیگری نسبت داده می‌شود) و «همانندسازی» (که در آن فرد ویژگی‌های دیگری را به خود نسبت می‌دهد) عمل می‌کند. همانندسازی فرافکنانه یک فرآیند بین‌فردی و تعاملی است که در آن فرد بخش‌هایی از خود را به صورت ناخودآگاه به درون دیگری فرافکنی کرده و سپس تلاش می‌کند آن بخش‌ها را در فرد دیگر کنترل کند. این مکانیسم نه تنها یک دفاع روانی، بلکه شیوه‌ای ابتدایی برای برقراری ارتباط نیز محسوب می‌شود.

همانندسازی فرافکنانه شامل برون‌فکنی «بخش‌هایی از خود» و تلاش برای به دست آوردن کنترل بر این دارایی‌های ناخواسته از طریق رفتارهای دستکاری‌کننده نسبت به ابژه است. در نتیجه، همانندسازی فرافکنانه مفهومی تعاملی‌تر از فرافکنی یا همانندسازی است. در این فرآیند، فرد تا حدی با جنبه‌ای از تکانه‌های غیرقابل قبولی که برون‌فکنی شده و در بازنمایی دیگری قرار گرفته‌اند، همانندسازی می‌کند.

🔒
محدودیت دسترسی
برای دریافت کامل مقاله، لطفاً در واتساپ ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ پیام دهید:
📱 لینک واتساپ سایت

۱.۵. کلاینی‌های لندن

گروهی از تحلیلگران که به «کلاینی‌های معاصر لندن» (The Contemporary Kleinians of London) شهرت دارند، میراث‌داران فکری ملانی کلاین و ویلفرد بیون محسوب می‌شوند. این گروه، ضمن حفظ وفاداری به اصول بنیادین نظریه کلاین، مانند اهمیت فانتزی ناخودآگاه و دو موضع روانی، مفاهیم او را در عرصه بالینی بسط داده و تکامل بخشیده‌اند. آن‌ها با تمرکز بر لحظه حال در اتاق درمان، به تحلیل پویایی‌های ناخودآگاه در رابطه بین بیمار و درمانگر می‌پردازند و از این طریق به عمیق‌ترین لایه‌های روانی دست می‌یابند.

در رویکرد بالینی، اگرچه تأثیر جهان خارج بر شخصیت به رسمیت شناخته می‌شود، اما روایت‌های بیمار از تجربیات بیرونی برای آنچه درباره فانتزی‌های ناخودآگاه فاش می‌کنند، بررسی می‌شوند. این روایت‌ها به عنوان نمایش‌هایی از جهان درونی در نظر گرفته می‌شوند. تمرکز تحلیل بر تمامیت رابطه با تحلیلگر است. فرض بر این است که هر آنچه بیمار به تحلیلگر می‌گوید، به طور پیش‌فرض، حاوی معنایی درباره نحوه تجربه ناخودآگاه آن رابطه در همان لحظه است.

برای روشن شدن رویکرد بالینی کلاینی‌های معاصر، این مثال را در نظر بگیرید: بیماری وارد جلسه درمان می‌شود و با عصبانیت از رئیس خود شکایت می‌کند که چگونه در یک جلسه کاری، نظر او را نادیده گرفته و او را تحقیر کرده است.

یک درمانگر با رویکردهای دیگر ممکن است به بررسی واقعیت ماجرا، احساسات بیمار نسبت به قدرت، یا الگوهای تکرارشونده او در محیط کار بپردازد. اما یک تحلیلگر کلاینی معاصر، این روایت را در درجه اول به عنوان بازتابی از «فانتزی ناخودآگاه» بیمار درباره رابطه فعلی‌اش با تحلیلگر تفسیر می‌کند. تحلیلگر ممکن است چنین تفسیری ارائه دهد: «به نظر می‌رسد شما امروز احساس می‌کنید که من، مانند رئیستان، به حرف‌های شما گوش نمی‌دهم و ایده‌های شما را بی‌ارزش می‌دانم.» این تفسیر، تمرکز را از دنیای بیرون به دنیای «اینجا و اکنونِ» رابطه درمانی منتقل می‌کند، با این فرض که تعارضات اصلی بیمار در این رابطه زنده شده و قابل تحلیل هستند.

واژه‌نامه اصطلاحات کلیدی نظریه کلاین-بیون

اصطلاح
تعریف
موضع پارانوئید-اسکیزوئید (Paranoid-schizoid position)
اولین موضع روانی نوزاد که در آن روابط با ابژه‌های جزئی برقرار می‌شود. ایگو و ابژه‌ها به دو بخش کاملاً آرمانی و کاملاً آزارگر تقسیم (Split) می‌شوند و اضطراب غالب، اضطراب گزند و آزار است.
موضع افسرده‌وار (Depressive position)
موضعی پیشرفته‌تر که در آن نوزاد مادر را به عنوان یک ابژه کامل (هم خوب و هم بد) درک می‌کند. در این موضع، کودک دوسوگرایی (عشق و نفرت همزمان) خود را کشف کرده و اضطراب افسرده‌وار (ترس از آسیب رساندن به ابژه محبوب) را تجربه می‌کند.
ابژه‌های درونی (Internal objects)
تصاویر درونی‌شده از افراد مهم (مانند والدین) در دنیای روانی فرد. این تصاویر به دلیل خیال‌پردازی‌های ناخودآگاه، نسخه‌ای دقیق از افراد واقعی نیستند و می‌توانند بسیار خشن‌تر یا آرمانی‌تر از آنها باشند.
درون‌فکنی (Introjection)
مکانیسمی که از طریق آن، فرد ویژگی‌های یک ابژه بیرونی را به درون خود برده و بخشی از ایگوی خود می‌سازد.
فرافکنی (Projection)
مکانیسمی دفاعی که در آن، تکانه‌ها و امیال ناپذیرفتنی خود به یک ابژه بیرونی نسبت داده می‌شود.
خیال‌پردازی ناخودآگاه (Phantasy)
فرآیندهای روانی ناخودآگاه و ابتدایی که بیانگر تکانه‌های غریزی هستند. کلاین از املای ‘ph’ برای تمایز آن از خیال‌پردازی‌های آگاهانه استفاده می‌کند.
دوپاره سازی (Splitting)
یک مکانیسم دفاعی ابتدایی مشخصه موضع پارانوئید-اسکیزوئید که در آن ایگو و ابژه‌ها به بخش‌های خوب و بد مجزا تقسیم می‌شوند تا از اضطراب ناشی از دوسوگرایی جلوگیری شود.
همانندسازی فرافکنانه (Projective identification)
فرآیندی تعاملی و پیچیده‌تر از فرافکنی که در آن، بخش‌هایی از ایگو به بیرون رانده شده و در ابژه دیگری جای می‌گیرند تا فرد از طریق آن ابژه، این بخش‌های طرد شده را کنترل کند.
دربرگیری (Containment)
اصطلاح بیون، برای توصیف ظرفیت مادر در جذب، پردازش و قابل تحمل ساختن احساسات شدید و اضطراب‌های فرافکنی شده نوزاد. مادر این احساسات را به شکلی قابل فهم به نوزاد بازمی‌گرداند.(mirroring)
کارکرد آلفا (Alpha function)
اصطلاح بیون، برای فرآیند روانی مادر (و بعداً خود فرد) که تجربیات حسی خام و غیرقابل تحمل (عناصر بتا) را به عناصر قابل تفکر و قابل تحمل (عناصر آلفا) تبدیل می‌کند.
عناصر بتا (Beta elements)
اصطلاح بیون است. تجربیات حسی و عاطفی خام و بی‌معنا که قابل تفکر نیستند و باید از طریق همانندسازی فرافکنانه تخلیه شوند.
غریزه مرگ (Death instinct)
مفهومی که کلاین از فروید وام گرفت و آن را یک نیروی روانی واقعی می‌دانست که از بدو تولد وجود دارد و به صورت یک میل درونی برای نابودی و خلاص شدن از هرگونه تحریک عمل می‌کند. این غریزه منشأ اضطراب اولیه است.
رشک-حسادت (Envy)
شکلی بدخیم از پرخاشگری ذاتی که مستقیماً متوجه ابژه خوب می‌شود. فرد به جای قدردانی، به دلیل ناکامی ناشی از کنترل ابژه خوب، خواهان نابودی آن است.
جبران-ترمیم (Reparation)
احساسات و اقداماتی که در موضع افسرده‌وار و پس از تجربه گناه ناشی از آسیب رساندن به ابژه محبوب (در خیال‌پردازی) پدید می‌آید. این تلاش‌ها برای ترمیم و بازسازی ابژه آسیب‌دیده است.
اضطراب گزند و آزار (Persecutory anxiety)
اضطراب غالب در موضع پارانوئید-اسکیزوئید که از ترس حمله و نابودی توسط ابژه‌های بد ناشی می‌شود.
اضطراب افسرده‌وار (Depressive anxiety)
اضطراب غالب در موضع افسرده‌وار که از احساس گناه و ترس از دست دادن ابژه محبوب به دلیل حملات پرخاشگرانه خود فرد سرچشمه می‌گیرد.

منبع :
Psychoanalytic Theories (2003): Perspectives from Developmental Psychopathology
Peter Fonagy و Mary Target

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها